خوشه هفتم قوس1404 خورشیدی- بیست وهشتم نوامبر2025.ع. اشعار و نوشته ها از: سعدالدین بهأ، صنم عنبرین، ساجده میلاد، کریم پیکار پامیر، اسد روستا، مختار دریا و نصیرمهرین

 






 یادآوری:

   - مسؤولیت نوشته ها را خود نویسندگان دارند                       

   - نوشته ها را به این نشانی بفرستید:

               Wasse_bahadori@web.de

 

 


صنم عنبرین

در این روز که هر سال در سراسر جهان گرامی داشته می‌شود و آغاز کمپاین ۱۶ روزه مبارزه با خشونت علیه زنان است.

                                                           ()()()  


 

سیاست از خانه آغاز می‌شود:

بررسی ساختاری خشونت خانوادگی در افغانستان

خشونت خانوادگی در افغانستان پدیده‌ای فردی یا خصوصی نیست، بلکه ساختاری اجتماعی و سیاسی است که ریشه‌های عمیق تاریخی، فرهنگی و حقوقی دارد. خانواده نخستین نهاد اجتماعی‌سازی، تمرین قدرت و شکل‌دهی شخصیت فرد در جامعه به‌شمار می‌رود. نوع روابطی که در این واحد کوچک شکل می‌گیرد، نه‌تنها سرنوشت فردی اعضای خانواده را تعیین می‌کند، بلکه الگوی رفتاری نسل‌های آینده و کیفیت تعاملات اجتماعی و سیاسی جامعه را نیز شکل می‌دهد. زمانی که خشونت در فضای خانواده مشروعیت پیدا می‌کند، درواقع بنیان‌های فرهنگی و روانی خشونت در سطح جامعه تقویت می‌شود و از همین‌جا سیاست خشونت آغاز می‌گردد. بنابراین بررسی خشونت خانوادگی صرفاً مطالعه یک رفتار شخصی نیست، بلکه تحلیل منشأ تولید و بازتولید خشونت در ساختار اجتماعی افغانستان است.

پس از تحولات سیاسی سال‌های اخیر، وضعیت حقوقی و اجتماعی زنان و کودکان در افغانستان با چالش‌های جدی‌تری روبه‌رو شده است. کاهش دسترسی به عدالت، ادامه تحصیل، محدودیت‌های قانونی و فرهنگی، ضعف نهادهای حمایتی، تشدید فقر و فشارهای اقتصادی، موجب شده است که خشونت خانوادگی بیشتر پنهان بماند و قربانیان امکان گزارش‌دهی و پیگیری کمتری داشته باشند.

در چنین فضایی، خانواده به‌جای آن‌که محیط امنیت، محبت و رشد باشد، به میدان اعمال قدرت، کنترل و تابع‌سازی تبدیل می‌شود.

پرسش اصلی این پژوهش آن است که:

چه عواملی موجب تداوم و بازتولید خشونت خانوادگی در افغانستان می‌شوند و چگونه این خشونت از سطح خانواده به عرصه اجتماعی و سیاسی گسترش می‌یابد؟

سیاست صلح از خانه آغاز می‌شود و تا زمانی که کوچک‌ترین واحد اجتماعی از چرخه خشونت رها نشود، جامعه توانایی گذار به ساختارهای انسانی‌تر را نخواهد داشت.

خشونت چرخه‌ای در زندگی زنان افغانستان

خشونت خانوادگی در افغانستان تنها به اعمال فزیکی محدود نمی‌شود، بلکه مجموعه‌ای از شیوه‌های سلطه‌مند است که از دوران طفولیت دختران آغاز شده و در طول زندگی آنان ادامه می‌یابد. بر اساس نظریه «قدرت انضباطی» فوکو، خانواده نخستین فضایی است که بدن و رفتار کودک از طریق تنبیه، کنترل، سکوت تحمیلی و محدودیت‌های جنسیتی شکل می‌گیرد. دختران از نخستین سال‌های زندگی با پیام‌هایی مواجه می‌شوند که به آنان می‌آموزد سکوت، تمکین و محدودیت فضیلت است، درحالی‌که آزادی و بیان خود برای پسران تشویق می‌شود.

بوردیو این وضعیت را «خشونت نمادین» می‌نامد؛ خشونتی که بدون زور فیزیکی، از طریق هنجارهای فرهنگی، زبان، تربیت و نقش‌های جنسیتی تحمیل می‌شود و قربانی آن را به پذیرش جایگاه فرودست خود وامی‌دارد. در خانواده‌های سنتی افغانستان، ترجیح پسران، محدودیت آموزش دختران، تقسیم نابرابر کار خانگی، کنترل رفت‌وآمد و تصمیم‌گیری، نمونه‌های بارز این خشونت هستند. این فرایند به‌تدریج نوعی «عادت‌واره» در زنان ایجاد می‌کند که در آن نقش‌های نابرابر طبیعی و بدیهی به‌نظر می‌رسند.

در چارچوب پدرسالاری، خانواده ساختاری قدرت‌محور است که در آن مرد صاحب اختیار تصمیم‌گیری، مالک منابع و مدیر روابط تعریف می‌شود. این ساختار از دوران کودکی دختران را در موقعیت تابع قرار داده و در بزرگسالی با ازدواج، وابستگی اقتصادی، فشارهای اجتماعی و نبود حمایت حقوقی تثبیت می‌گردد. در نتیجه، خشونت خانوادگی نه حادثه‌ای فردی بلکه محصول روابط قدرت است که نسل‌به‌نسل بازتولید می‌شود.

زندگی زنان از طفولیت تا بزرگسالی در خانواده‌های افغانستان

۱. طفولیت: تبعیض در تولد و مراقبت

تبعیض جنسیتی در زندگی بسیاری از دختران افغانستان از لحظه تولد آغاز می‌شود. در برخی خانواده‌ها، تولد دختر با ناراحتی، سرزنش مادر یا بی‌تفاوتی مواجه می‌شود، درحالی‌که تولد پسر جشن و افتخار محسوب می‌گردد. این ارزش‌گذاری اولیه پیام مهمی به کودک منتقل می‌کند: «جنسیت تو ارزش کمتر دارد.» این پیام نخستین لایه خشونت نمادین است.

تجربه بسیاری از دختران افغانستان نشان می‌دهد که تبعیض جنسیتی از همان آغاز زندگی شکل می‌گیرد. تولد دختر در برخی خانواده‌ها با ناامیدی، سرزنش مادر، فشارهای روانی و حتی تهدید به طلاق یا ازدواج مجدد برای «به‌دنیا آوردن پسر» همراه است. این رویکرد نه‌تنها بر سلامت روان مادر و کودک تأثیر می‌گذارد، بلکه نخستین پیام ساختاری را منتقل می‌کند: دختران ارزش کمتری دارند.

در مرحله مراقبت و تغذیه نیز تفاوت‌هایی مشاهده می‌شود. در برخی خانواده‌ها، پسران غذای بهتر و مراقبت بیشتر دریافت می‌کنند، درحالی‌که دختران در اولویت دوم قرار می‌گیرند. این تبعیض‌های ابتدایی، پایه‌های نابرابری را شکل می‌دهد و بدن دختر را در معرض ضعف، بیماری و وابستگی قرار می‌دهد. این وضعیت نخستین حلقه چرخه خشونت است.

۲. کودکی: تربیت جنسیتی و محدودیت‌ها

در دوران کودکی، دختران با مجموعه‌ای از دستورها و ممنوعیت‌های جنسیتی روبه‌رو می‌شوند. عبارت‌هایی مانند:

«دختر باید آرام باشد»

«زیاد حرف نزن»

«سرت پایین باشد»

«با پسرها بازی نکن»

«آواز بلند نداشته باش»

ابزارهایی برای شکل‌دهی به «بدن مطیع» هستند.

پسران تشویق به:

بازی بیرون از خانه

جسارت

ریسک‌پذیری

ابراز وجود

می‌شوند، درحالی‌که دختران در نقش‌های خانگی محدود می‌گردند، مانند:

مراقبت از خواهر و برادر

کمک در آشپزی

کارهای خانه

این تقسیم نقش‌های اولیه، زنان را برای پذیرفتن مسئولیت‌های خانگی و وابستگی اقتصادی در آینده آماده می‌سازد و مردان را برای نقش قدرت.

۳. نوجوانی: کنترل بدن و ناموس‌محوری

با رسیدن به سن نوجوانی، بدن دختر به عرصه کنترل شدید خانواده و جامعه تبدیل می‌شود. مفهوم «ناموس» زنان را به نماد حیثیت خانواده بدل می‌کند و کنترل بر:

لباس

رفتار

رفت‌وآمد

تحصیل

روابط اجتماعی

به‌تدریج تشدید می‌شود.

در این مرحله، بسیاری از دختران از مدرسه بازمانده یا مجبور به ترک تحصیل می‌شوند. تهدید «بدنامی» و «آبرو» به ابزار خشونت تبدیل می‌گردد. این کنترل‌ها نه‌تنها آزادی دختران را محدود می‌کند، بلکه آنان را از فرصت‌های رشد فردی، اجتماعی و اقتصادی محروم می‌سازد.

۴. ازدواج اجباری و زودهنگام

ازدواج اجباری یکی از رایج‌ترین اشکال خشونت خانوادگی در افغانستان است. بسیاری از دختران:

در سنین پایین

بدون رضایت

در برابر پول، بد‌دهی یا رسم‌های سنتی

به ازدواج مجبور می‌شوند.

ازدواج زودهنگام پیامدهای خطرناک دارد:

بارداری زود‌ رس

مشکلات جسمی و روانی

ترک تحصیل

وابستگی کامل اقتصادی

افزایش احتمال خشونت زناشویی

در این شرایط، دختر وارد ساختاری می‌شود که در آن قدرت تصمیم‌گیری ندارد و در معرض خشونت جسمی، روانی و جنسی قرار می‌گیرد.

۵. زندگی زناشویی: خشونت و وابستگی اقتصادی

در بسیاری از خانواده‌های افغانستان، مرد به‌عنوان «صاحب اختیار» تعریف می‌شود و زن وابسته اقتصادی است. این وابستگی، امکان مقاومت زن در برابر خشونت را کاهش می‌دهد.

اشکال رایج خشونت در زندگی زناشویی شامل:

ضرب و جرح

توهین و تحقیر

محدودیت اجتماعی

کنترل مالی

ازدواج اجباری دوم

تجاوز زناشویی

است.

نبود حمایت حقوقی و فرهنگی باعث می‌شود زن نتواند خشونت را گزارش دهد یا از خانه خارج شود. بسیاری از زنان مجبورند برای حفظ «آبرو» یا به‌دلیل نداشتن پناهگاه، خشونت را تحمل کنند.

۶. مادری: بازتولید نقش‌های نابرابر

در مرحله مادری، زنان ناخواسته نقش‌های جنسیتی مردسالارانه را به نسل بعد منتقل می‌کنند. فشار فرهنگی، نبود آموزش، وابستگی اقتصادی و ترس از جامعه باعث می‌شود مادران همان الگوهای تربیتی را که خود تجربه کرده‌اند به دختران و پسران خود منتقل کنند.

این مرحله حلقه بازتولید خشونت را تکمیل می‌کند.

۷. سالمندی: طرد و بی‌قدرتی

در سال‌های پایانی زندگی، بسیاری از زنان افغانستان با طرد خانوادگی، بی‌قدرتی اجتماعی و وابستگی کامل روبه‌رو می‌شوند. نقش آنان پس از پایان باروری و مادری کم‌ارزش تلقی می‌شود و در برخی موارد مورد بی‌توجهی یا حتی خشونت قرار می‌گیرند.

این وضعیت نشان می‌دهد که خشونت خانوادگی در افغانستان یک چرخه کامل است که از تولد تا سالمندی ادامه دارد.

نتیجه‌گیری

بررسی ساختاری خشونت خانوادگی در افغانستان نشان می‌دهد که این پدیده صرفاً مجموعه‌ای از رفتارهای فردی نیست، بلکه ریشه در فرهنگ مردسالار، ساختارهای حقوقی ناکارآمد، فقر اقتصادی و نظام تربیتی دارد. خشونت از خانواده آغاز می‌شود و به‌عنوان الگویی رفتاری به جامعه منتقل می‌گردد. بنابراین، مبارزه با خشونت اجتماعی بدون اصلاح روابط قدرت در خانواده امکان‌پذیر نیست.

برای شکستن این چرخه، اقدامات زیر ضروری است:

آموزش خانواده‌ها در مورد حقوق زنان

توانمندسازی اقتصادی زنان

دسترسی به عدالت و حمایت حقوقی

ایجاد نظام حمایتی اجتماعی

تغییر نگرش‌های فرهنگی

سیاست صلح، عدالت و برابری از خانه آغاز می‌شود. تا زمانی که خانواده از خشونت رها نشود، جامعه قادر به ایجاد ساختارهای انسانی‌تر نخواهد بود.

()()()

منابع

- گزارش‌های سازمان ملل متحد درباره خشونت علیه زنان در افغانستان

- مطالعات حقوقی و اجتماعی دانشگاه کابل

- پژوهش‌های میدانی نهادهای مدنی افغانستان

- نظریه‌های فوکو و بوردیو درباره قدرت و خشونت نمادین

- زن نامه / نقد گفتمان پدر سالار/ یعقوب یسنا                                         

***

ساجده میلاد

ستاره بار


 

تویی که با نبودنت فقط قیامت آفزیده یی

سکوت، بیکران ودرد غم و ملالت آفریده یی

 تویی تویی که رفته یی به شهر شادمانه ها

 من و هبوط انتظار من و غمین ترانه ها

 شبیه بوی گندمی تویی شبیه آبشار

 ای از تبار روشنی تمامنی، ستاره بار

 بیا دو باره تا که باز

 بشگفد به روی دفترم

 همه ترانه های شاد

کبوتران صدا کنند باز

 دوباره عشق زنده باد

***

اسد روستا


 

فریاد رهایی

فریاد زن بلند که جهان باخبر شود

گوش عدو ز داد بلند تو کر شود

تا چند در جهالتِ دونان نشسته ای

برخیز تا که شام سیاهی سحر شود

آتش بزن به پرچم دونان روزگار

تا کاخ آشیانه ی شان در بدر شود

غواص شو به دامنِ دریای پر خطر

تا اشک پاک دیده تو چون گهر شود

مکذار جاهلان به جهان سلطه افگنند

تا کشت زار وحشت شان پر ثمر شود

گل را اگر ز خشم لگد مال کرده اند

مگذار باغ خاطره ها در خطر شود

با خون خود به سینه دیوار مشق کن

تا جنبشی به دامنِ کوه و کمر شود

***

اسد روستا

۲۵ نوامبر ۲۰۲۵

به مناسبت ۲۵ نوامبر هدیه به بانوان دلیر و مبارز میهنم که با غرور و سر بلندی در برابر جاهلان و دین ستیزان قرن با عزم متین مبارزه میکنند.

پیروز باد زن، انقلاب و آزادی

***

کریم پیکار پامیر

دوبیتی های محلی، ارزش و اصالت آنها


زمزمه های ناب محله نشينان سرزمين زيبای ما که عبارت از دوبيتی

های دلنشين محلی ميباشند، بی تردید دلهای ذوقمندان را به تپش وا میدارند

 و رگهای جان عاشقان را به شورو اهتزاز اندرميسازند.                   

اين رشته از دُرپاره های دل انگيز محلی که آنها را اصطلاحاً " چهاربیتی"

نيز ميخوانند، چون شقايق رنگين، زينت بخش چمنستان کلتور وفرهنگ غنامند مردم عزیزما بوده اند.                                                  

ويژه گی دو بيتی های محلی اينست که شاعر مشخص نداشته درحقيقت،

زبان و بيان مشترک، راز ونيازمشترک، درد و داغ و سوز وسازمشترک

زنده گان و بخصوص عاشقان،  دلباخته گان و دردمندان ميباشد. همانسان که بيانگر رنج ها وآرزو های گمشده ی مستمندان و غم رسیده گان درون جامعه نير به حساب میروند.                                                  

اين سروده های محلی، سالهاست که از سينه به سينه و از نسل به نسل انتقال کرده و در امتداد زمان و زمانه ها غنی ترو پُربارتر شده و ميشوند.

علاوتاً دوبيتی های محلی کشور درعين حاليکه بيانگرعشق و عاطفه ومحبت فی مابين انسانها اند، حکايتگر اوضاع و احوال سياسی، اقتصادی،

کلتوری روانی  درجامعه  درمسيرت زمانه های مختلف نیزمیباشند.     

چند مثال می آوريم:

مادامکه دلداده يی شب را بخاطر ديداريار، درپای ديوار و سايۀ بيد وچنار با موجی ازدلهره و انتظار به پايان ميبرد وبازهم به ديدار دلدارنايل نميشود، نا لۀ عاشقانه سرداده بی ریا چنین میخواند:                                    

ستاره سر زده و بيدار بودم           به پای رخنۀ ديوار بودم

خروس نا قرار بانگ سحرداد       هنوزم انتظار يار بودم .

پس، اين آه و ناله و نرسيدن دل به  دل، بيانگر جو نا ساعد ناشی ازسنت

های دست وپا گیر حاکم برجامعه است. يا بعبارۀ ديگر، دوجوانی که یک

دیگر را از دل وجان ميخواهند، ولی متأسفانه نميتوانند حتی به ديدارهم برسند.                                                                            

بخش ديگراين همه دلداده گی ها، وفاداری ها و جانثاريهای عاطفی وعاشقانه درجامعۀ سنت زدۀ ما را جوانمردی، قول وقرار و ازجانگذری

 بیدریغانه تشکيل ميدهد. گوش کنید:                                          

به خنجرگرکشند اين ديده گانم      به آتش گربسوزند استخوانم

اگراز تن جدا سازند سرم را       نگيرم دل ز يار مهر بانم .

دربطن همين دوبيتی های ناب، حتا موضوع نوع البسه، زيورات، سرگرمی

 ها، وسايل نقل و انتقال، شيوۀ کار معماری، رسوم و عادات مردم درعصر   و زمان معین  نيز متجلی ميگردد.                                             

شکايت معشوق به عاشق:

سرِديواره پرچال ميکنی يار       چرا با داده ام کار ميکنی يار

همو داديم منت دارت نميشه       چرا جان خوده خوار ميکنی يار.

 ویا راجع به فقروناداری میگویند:

گلی دارم، گل آبی ندارم          به پغمان ميروم گادی ندار م

به پغمان ميروم گادی کرايی      مخو تنخواه سرکاری ندارم .

 وقتی فصل بهار فرا میرسد، چنین میخوانند:

بهارآمد جهان شد شاد و خندان        به سيرگل روان اند پيسه دارا ن

همين بيچاره مفلس با رُخ زرد       به هرکوچه توان است ازپی نان .

 ویا:

مقربانت شوم ای نان گندم            کجا رفتی بيا دورت بگردم

ازان روزيکه از خوانم شدی دور     قسم برتو شدم محتاج مردم .

 درمورد استبداد حکومتی میسرایند:

شمال آمد، شمال تار مرا برد        تلاشی آمد و يار مرا برد

تلاشی آمد و خيری نبينه             همو يار وفادار مرا برد .

بنصف شو که عسکرها صدا کرد     مرا ازيارغمخوارم جدا کرد

مرا با برچه و نوک تفنگش             اسير و بيکس و تلخ و تبا کرد.

پس، گِردآوری، حفظ و صيانت از اين مرواريد های بها دار که در فراخنای زمانه ها ازطرف مردم سروده شده اند، امريست بجا و به سررسانیدن این

 عمل ، مخصوصاً دراين موقعی که ارزشهای ناب ملی وفرهنگی کشورمان  معروض تباهی و زوال قرارگرفته است، حتمی خواهد بود.               

 به آرزوی پاینده گی ارزشهای فرهنگی مردم افغانستان

*

مختار دریا


 

فریاد خوشه ها

 بس سالها گذشت و من خوشه چین هنوز

دستم به سوی خوشه گکی نارسیده ماند

زان اب  جویبار وهمان چشمه های سرد

 لبهای خشک و تشنه ی من ناچشیده ماند

 رفتم بسوی  غربت واز زادگاه من

بس نامه ها که تا به کنون نارسیده ماند

 با یاد کوچه ها و در و بام‌ و خانه ها

اشکم ز نوک هر مژه ام ناچکیده ماند

میخواستم سفر کنم و تا که بنگرم

 لیکن حصار دور تن من کشیده ماند

آن حنجری  که نعره ی احقاق حق کشید

تیغ جفا ی جهل برویش کشیده ماند

تیرکزن است خون رگ نوبریده اش

 برخاک، همچو هد هد بالش بریده ماند

 از شهرگ تبسم و فرخنده ها خروش

برگوشهای خیل دغا نا شنیده ماند

 بستند باب دانش ومکتب به روی شان

 زنجیر برده گی به تن او تنیده ماند

 دخت وطن به ظلمت اندیشه غرق شد

 قد ش به زیر بار مذلت خمیده ماند

 اینجا سخن ز دره و سنگسار بشنوید

تکبیر وقت سنگ زدن‌ها شنیده ماند

حق تداوی زن بیمار محو شد

چون محرمی نداشت روانش رمیده ماند

 شلاق ودره ها ز غلامان امر و نهی

 زخمش، نشانه ی چو گریبان دریده ماند

فریاد داد جستن دریا چو نیزه اش

بر قلب جاهلان چو خدنگی خلیده ماند

مختار دریا

 23 نوامبر 2025میلتون کانادا

 ***

 

 

نصیرمهرین

  در راستای یاد از قربانیان استبداد

          (از واپسین لحظات زنده گی تاج محمد خان بلوچ پغمانی) 1


نادرشاه گفته بود ببریدش که از دهن توپ پرانده شود.

"بابه جانم (محمد حسن خان) که از روز اعدام پدر خویش اطلاع داشت، حکایت کرد که

با یک خریطه سان سفید، همردیف مبارزین باشهامت که پدرش شامل آنها بود، با آنها به سوی قتلگاه میرفتم . پدرم (تاج محمد خان) متوجه حضور من شد. زمانیکه نام تاج محمد بلوچ پغمانی خوانده شد، پدرعاجل به طرف من (محمد حسن خان) دید وبا نگاه های معنی دار و پدرانه برایم فهماند که از اینجا برو، این جا ایستاده نشو.

... من خیلی از خود استواری وشجاعت نشان دادم که پدرم ناراحت نشود. در گوشه یی ایستادم و صحنۀ پراندن پدر را توسط توپ می دیدم که لحظۀ بیش نمانده بود. پدرم اجازه خواست که درکنار توپ نماز بخواند. دو رکعت نماز خواند و با آخرین نگاهایش مرا میدید. اماتوپچی یا جلاد، دیگر برایش وقت نداد. فورآ چشمانش را بست وبه دهن توپ ایستادش کرد. تا نگاه کردم توپ صدا کرد . دویدم که توته های از بدن پدرم را پیدا کنم، اما فقط یک توته دستش را با چند پارچه گوشت هایش پیدا کردم. همه را جمع کرده ودر همان خریطه سفید در دست داشته نهادم و دویده دویده به خانه رفتم. آن پارچه ها را تشییع جنازه نمودند وبه شهدای صالحین خاموشانه در پهلوی مقبرۀ عبدالرحمن لودین، برادرعروسش که پیشتر به امر نادرشاه در قصر دلگشاه به شهادت رسیده بود، دفن کردند..."2

...

1- "تاج محمد خان در اوایل و زمان حیات خودش، تخلص منطقه یی وقومی نداشت. پسانتر او را پغمانی وبلوچ لقب دادند که با آن القاب منطقه یی وقومی شهرت یافته است. زیرا پدرش بلوچ بود و منطقۀ بود وباش او پغمان." (از نامۀ محترم انجینیرحمید بلوچ)

2- در حوزۀ خشونت شناسی. توپ پراندن های دوران پادشاهی محمد نادرشاه. بربنیاد نامۀ بانو نوریه حقنگر.

***

  زنده یاد سعدالدین بهأ


نــزاده مادرگیتی  چو نادر مرد غـــداری

شقی بی مروت، ظالمی مردی ستمکاری

جلوسش بر سریر سلطنت اینک بدان ماند

که جای شیر نر بنشسته باشد، ماده کفتاری

به پشت پــردۀ عینک دوچشم اوچنان زیبد

که چنبر بسته باشدعنکبوتی در فم غاری .

                                                         *** 


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.