اول سنبله 1404 خورشیدی- 23 اگست 2025 ع. نوشته واشعاری از: پرتو نادری، بانونبیله فانی، شجاع شفا، اسد روستا، انیس آزاد، مختار دریا، حمید آریار من، عتیق الله نایب خیل،ضیأ باری بهاری، نعمت حسینی، ویس سرور، شبگیر پولادیان شاپور راشد و واسع بهادری.







پرتو نادری 


 !باز هم یک چال قلندری از ما
کتاب رودکی سمرقندی پدر شعر پارسی دری در ۳۹۲ رویه و پنج بخش در نشر پرند در کابل چاپ شد.
سپاس از کارمندان نشر پرند.
این کتاب را می‌توانید از کتاب‌فروشی نشرات سعید در جادهءآسمایی
.و کتاب فروشی نشرات پرند در دهبوری ‌کابل به دست آورید

بخش نخست

- سخنان آغازین

- شعر و شاعری رودکی

 - از جوی مولیان تا بادغیس و هرات

 - قالب‌های شعری رودکی

 - رودکی و قصیده

 - رودکی و غزل

- رودکی و مثنوی

 - رودکی و قطعه

 - رودکی و چهارگانی

 - رودکی و تک‌بیت

 بخش دوم

 - موضوع‌شناسی شعر رودکی

 - طبیعت‌ستایی رودکی

 - جان‌دار پنداری طبیعت در یک قصیدۀ رودکی

 - در ادامۀ طبیعت‌ستایی رودکی

 - باده‌سرایی‌های رودکی

 - جای‌گاه رودکی در ساقی‌نامه‌سرایی

 - رودکی و کیش لذت

 - رودکی و عمر خیام

 - بررسی یک غزل رودکی

 - در سه خطی زنده‌گی مرگ و خوش‌باشی

 - نگارخانۀ پند و حکمت

 - رودکی و عارفانه‌نگری

 - مثل در شعر رودکی

 بخش سوم

 - رودکی و کلیله و دمنه

 - چگونه‌گی کلیله و دمنه

 - سرگذشت سرگردان کلیله و دمنه

 - ترجمۀ کلیله و دمنه به پارسی میانه

 - ترجمۀ کلیله و دمنه به عربی

 - ابوالمعالی نصرالله و ترجمۀ کلیله و دمنه

 - سندبادنامه

 بخش چهارم

- آن تیره چشم شاعر روشن‌بین

 - دنیای رنگین ذهنی

 - تصویرآفرینی در شعر رودکی

 - کاربرد آرایۀ ادبی تشبیه در شعر رودکی

 - تشبیه با طرفین حسی

 - تشبیه با طرفین حسی و انتزاعی

 - تشبیه با طرفین انتزاعی

بخش پنجم

 - سال‌های دشوار سال‌های تاریک

 - اندوه چراغ‌های تابان

 - کم‌بینایی یا Low Vision - رودکی و مج

 - مفاهیم پاره‌ای از واژگان در شعر رودکی

 - سرچشمه‌ها

 *














شجاع شفا

مصیبت از پی مصیبت !


از گذشته ها شنیده ایم !

از شهر بد میتوان بیرون رفت؛ اما از بخت بد هرگز نی !



جان باختگان این اتوبوس مرگ‌‌ که بیشترین آنها کودکان و فرزندان کارمندان نیروهای امنیتی جمهوریت منحله بوده اند‌؛ در‌میان شعله های سرکش آتش ، چنان سوختند و کباب شدند که دل سنگ بحال شان آب میشود !

چنین فاجعه ی دلخراش ،جگرآزار و تکان دهنده که همه راکبین یک سرویس زنده بسوزند؛کسی در جهان ندیده است!

این کاروان سرگردان هم از شمار همان تیره بختانی بوده اند که پس از ایلغار فاجعه ی کابل، برای ‌فرار از مرگ و تقلا برای زنده ‌ماندن‌ ،به کشور ظاهرن مسلمان ایران پناه برده بودند !

آخند های بیرحم و بی عاطفه ‌که بر خویشتن رحم و کرم‌ نمی کنند، چگونه بر‌دیگران انسانیت و رهبانیت کنند !

آیا این مردم و این ملت همان نفرین شده گان و بنده گان سرگردان روی زمین اند که تا زنده اند؛ باییست، شکنجه شوند، توهیین شوند، تحقیر شوند! و عذاب کش شوند !

و در هیچ کجای جهان جایی نداشته باشند، مخصوصن در کشور اجدادی و آبایی خود شان !

کاش میشد روزی ازین خدای مهربان ؛ ازین مالک کون و مکان و ازین صاحب ملیاردها‌ کهکشان ،روزی خاضعانه میپرسیدم !

! چرا این مردم تیره بخت و نگون بخت و‌ بدبخت را هست‌کرده‌ ای!؟

مگر اینها مرتکب چی جنایتی شده اند که پس از تولد، در منجنیق عذاب همچون ققنوس در آتش نمرود ،باربار بسوزند و باربار بمیرند !

دود و خاکستر شوند و باد هوا

*

حمیدآریارمن


چرا این عزیزان

در دو روز گذشته که در مجموع ۸۱ عزیز هم‌وطن را در حادثه‌ای مشکوک از دست دادیم، پرسش‌های زیادی برای‌مان بی‌پاسخ مانده است.

_چرا این عزیزان نتوانستند با شکستن شیشه‌ها بس راه گریزی پیدا کنند؟ چه چیزی کم بوده و یا محدودیت ایجاد کرده است؟

_آن‌وقت شب موتر حامل مواد سوختی چرا در جهت مخالف به سمت مرز می‌رفته؟ در حالی که معمولا موترهای مواد سوختی از سمت مرز به هرات می‌آیند.

_چرا مراکز آتش‌نشانی که در هر شهرستان وجود دارد، این‌قدر تاخیر داشتند؟

بیشتر قربانیان این‌ حادثه سربازان ارتش و نیروهای امنیتی پیشین بودند و بر اساس آمار اولیه اهل مناطقی هستند که عملا نیروهای جبهه مخالف طالبان

در آن‌جا حضور دارند و یا در حال جنگ با طالبان هستند.

این نکته بسیار مهم است.

می‌دانیم که جمهوری اسلامی ایران با هماهنگی؛ نیروهای پیشین نظامی را به طالبان معرفی می‌کند.

به نظر من این دلایل و موارد بسیار دیگری کافی است که به این قضیه بدبین باشیم و این روی‌داد را یک اتفاق برنامه ریزی شده قبلی از سوی حکومت ا ا بدانیم.

البته ممکن است کسانی همه این اتفاقات مشکوک نسبت به روی‌داد را یک حادثه بدانند، ولی یادتان از حملات انتحاری رفته است؟ که دشمن کور همه را می‌کشت؟

*


نبیله فانی


1

غم‌هاست که برای افغان‌ها روی هم تلنبار می‌شوند

هنوز داغ آوارگانی که از ایران رانده شدند و بی‌خانمان به وطن برگشتند، تازه بود؛ هنوز اشک مادرانی که فرزندان‌شان در بازگشت از پاکستان سقفی نیافتند، خشک نشده بود؛ که در همین نزدیکی، فاجعه‌ی هرات همه را جریحه‌دار ساخت.


۷۹ انسان، از جمله ۱۹ کودک، در شعله‌های آتشی که اتوبوس‌شان را بلعید، سوختند. آن‌ها مسافر نبودند، آواره نبودند، آن‌ها زخمی‌های دیروز بودند که قربانی امروز شدند.

ما کدام درد را زودتر مداوا کنیم؟ از کدام غم زودتر بنالیم؟ هنوز برای یکی کفن ندوخته‌ایم که برای دیگری قبر می‌کنیم. افغانستان به سرزمینی بدل شده که حتا فرصت سوگواری هم از فرزندانش دریغ می‌شود.

این خاک، وجدان همه ما را صدا می‌زند:

تا کی سکوت؟ تا کی تفرقه؟ تا کی مردن‌های بی‌صدا و سوختن‌های بی‌پرسش؟

2

تیشه بر ریشه‌ی خود زدن

افغان‌ها در دهه‌های گذشته به جای همبستگی ملی، بیشتر سرگرم منازعات بی‌حاصل بوده‌اند. تاریخ نزدیک ما سرشار از اختلافاتی است که نه امنیت آورد، نه اقتصاد را رونق داد و نه آینده‌ای روشن برای نسل‌های بعدی ساخت.

ما سال‌ها بر سر واژه‌ها، بر سر نام‌ها، بر سر زبان‌ها و بر سر شکل نظام سیاسی جنگیدیم. گاهی دعوا بر سر این بود که بگوییم پوهنتون یا دانشگاه، گاهی نزاع بر سر این‌که کشور ما افغانستان باشد یا خراسان. در تذکره ملی درگیر شدیم که واژه‌ی افغان نوشته شود یا خیر. به خاطر سرود ملی، زبان پشتو و دری را به مقابل هم نشاندیم. بر سر ذکر نام قوم در تذکره به نزاع پرداختیم. در تعیین رئیس ولسی جرگه، بازهم قومیت را معیار قرار دادیم، و سال‌ها بر سر نتیجه‌ی انتخابات درگیر ماندیم، بی‌آنکه به نتیجه‌ای برسیم.

اکنون اما، نتیجه‌ی تمام آن مشاجرات روشن است: نه از جمهوریت خبری ماند و نه از فدرالی، نه از پوهنتون نشانی هست و نه از دانشگاه. نه تذکره‌ای داریم و نه انتخاباتی. همه یکسان آواره‌ایم، در بدر و خاک‌به‌سر، و در هر گوشه‌ی دنیا دست به دامن بیگانگان.

تلخ‌تر آن‌که حتی در غربت هم آرام نگرفتیم. به جای بازسازی هویت ملی، بازهم به جان هم افتادیم. یکی می‌گوید من افغان نیستم، دیگری می‌گوید زبان من دری است نه فارسی. گروه‌ها و انجمن‌ها به نام آزادی بیان می‌سازیم، اما در عمل دو روپیه ارزش و اعتبار نزد جهانیان نداریم. هنوز هم همان کاکه‌گی‌های بی‌جا، همان نزاع‌های کودکانه و همان تفرقه‌های قومی و زبانی ادامه دارد.

این همه تجربه و رنج کافی نبود که دریابیم ما دشمن اصلی خود هستیم؟ این همه آوارگی درس‌مان نداد که هیچ بیگانه‌ای، تا زمانی که ما متحد نباشیم، برای ما وطن و آینده نمی‌سازد؟

امروز ما ثمره‌ی همان دعواهای بی‌حاصل دیروز را می‌چشیم. و فردا، اگر باز هم در همین مسیر گام برداریم، چیزی جز خاکستر برای فرزندان‌مان باقی نخواهد ماند.

نمونه‌ی زنده‌ی این تفرقه و بی‌اتفاقی، برنامه‌ی تجلیل از استقلال افغانستان در کاناداست؛ مراسمی که به جای نمایش عزت ملی، به یک شرمندگی بین‌المللی انجامید.

(نبیله فانی)

*

اسد روستا 


کویر سوزان

 شبی که قصه توفان باد و باران شد

 چراغ ها همه در سوک شب هراسان شد

 نسیم صبح دگر در چمن نمی ورزد

فضای دهکده در گیر شام هجران شد

چه آتشی که میان شکوفه ها پیچید

 نهال باغ عزادار شاخ عریان شد

تبر چو صاعقه در جان تاک افتاده

سرشک دانه انگور به خاک یکسان شد

 قناری رخت سفر بست و بوستان مغموم

 پرندگان همه از آشیان گریزان شد

شبان به دامن صحرا حزین و دل خون است

 صدای ناله نی در گلو پریشان شد

مصیبتی که به دامان شهر خوابیده

چراغ میکده خاموش و دیده گریان شد

ز بس که بغض به دامان شعر پیچیده

فضای سینه شاعر کویر سوزان شد

*

شاپور راشد


فریاد طفل سوخته

ای خدا… دلم سوخت

بغضی شکست در گلو،

گریه فرو ریخت بر خاک جاده،

هفتاد و شش چراغ، پرپر شدند… بی‌صدا

ای خدا… جهان گریست

اما در میان خاکستر،

صدای نازک یک طفل سوخته،

چون ناله‌ی پرنده‌ای بی‌آشیان،

هنوز در گوش‌ها می‌پیچد

ای خدا… گلویم آتش گرفت

مادران به دنبال دست‌های کوچک،

که در دود گم شدند،

چشم‌هایشان خون شد و فریادشان بی‌پاسخ ماند

ای خدا… بغض شکستنی نیست

زمین گریبان درید،

آسمان گریست،

و هیچ‌کس… هیچ‌کس… برنمی‌گردد

شاپور راشد

۲۱ اگست ۲۰۲۵

*

عتیق الله نایب خیل


نامۀ «اشد محرم» خلیل‌زاد به طالبان

                        طنز

برادران عزیز و همیشه در صحنه: سلام علیکم؛

امیدوارم در سایۀ پرفیض بی برقی، گرسنه گی، بیکاری، بی سرنوشتی و ممنوعیت آموزش دختران، رعیت شریف و مظلوم افغانستان همچنان مشغول دعا برای بقای حکومت شما باشند و با اشتیاق از فرامین تان اطاعت نمایند.

اینجانب نیز، در کنار شما هستم؛ البته نه در کوه های قندهار بلکه در ویلای ساحلی ام در کالیفرنیا، سرگرم جهاد دیپلوماتیک هستم.

چند روز پیش مطلبی نوشتم در مورد نشست اسلام آباد و اشاره کردم که گردهمایی مخالفان شما در پاکستان تحریک آمیز است. چون هر کسی علیه طالبان حرف بزند یا تحریک شده یا مریض روانی است.

درست است که برادران پاکستانی ما همیشه حامی و یار بودند، اما این که حالا تصمیم گرفته اند همان مخالفان شما را به چای شیرین و بیسکویت دعوت نمایند، اندکی به نگرانی های ما افزوده و آرامشم را برهم زده است. یعنی دقیقاً همان هایی را دعوت کرده اند که قبلا اگر از اسلام آباد عبور می کردند تا صبح نشده از لیست موجودات زنده حذف می شدند. افزون برآن، همه گان می دانند که این کارها شبیه کارهای همان دو دزد سابق است که حالا به هم شک کرده اند.

البته نگران نباشید. این حرکت ها از همان نسخه های کلاسیک ارتش پاکستان برای تغییر رژیم است که یا خریدار ندارد یا حد اکثر چند مزدور قدیمی را با رنگ و روغن جدید به بازارمی فرستند که آن ها هم سال هاست تاریخ مصرف شان گذشته.

تاسف من از این است که تا دیروز پاکستان در ذهن غزبی ها نمایندۀ رسمی صلح و نان آور نشست های دوحه بود، اما حالا خودش شده میزبان اپوزیسیون. غربی ها نمی دانند بخندند یا گریه کنند.

ضمناً این که می گویند بنده لابی گر شما شده ام، واقعاً تهمت بزرگی است. لابی گری کجا و من کجا؟ من فقط عرض کردم طالبان حالا یک قدرت مستقل هستند. این که هر روز گزارش کارتان را به «آی ایس آی» می فرستید، دلیل نمی شود وابسته باشید. این روزها هر کسی به یک جایی وصل است. یکی به واشینگتن، یکی به لندن، یکی به بنگله دیش و یکی هم به اسلام آباد.

تطهیر هم نکردم، فقط گفتم طالبان هم انسان اند. حالا این که بعضی های شان علاقۀ خاصی به انفجار دارند، دلیل نمی شود که تروریست باشند. یکی به کوهنوردی علاقه دارد، یکی به ورزش، یکی هم به انتحار؛ هرکسی یک دل مشغولی یی دارد دیگر.

من با افتخار به جهانیان تبلیغ می کنم که طالبان در مسیر صلح گام برداشته اند، چون فعلاً فقط نصف جمعیت را خانه نشین کرده اند، نه همه را. این خودش پیشرفت بزرگی است.

و در پایان به شما اطمینان می دهم که تا من هستم، از بابت تحلیل های دیپلوماتیک نگران نباشید. مهم تر از همه، فراموشکاری است. خوشبختانه حافظۀ تاریخی مردم ما و جهانیان بسیار ضعیف است. همان طوری که یادشان رفته شما در دور قبلی حکومت تان چه کردید، حالا هم یادشان می رود که شما در ۲۰۲۵ چه می کنید.

*

انیس آزاد

قفس

نجو نشان من از کس، مپرس از نامم

من از جماعت عشاق بی‌سر انجامم

به آن دقایق پُربار عاشقانه قسم

«که بی‌تو یک نفس ای هم‌نفس نیارامم»

ز عمر رفته شکایت ندارم از تقدیر

شکسته ساقی تدبیر ساغَر و جامم

مرا امید ر‌َها گشتن از قفس باقی‌ست

مبین به خشم صیاد و مترس از دامم

چنان به عشق تو دل دادم و ز خود رفتم

که در حدیقه اصل طریقه بد نامم

زنده ياد انيس آزاد

(برگرفته از صفحۀ جناب اکبرشهاب. 20 اگست 2025)

*

شبگیر پولادیان

از قتل‌گاه‌کینه‌ی قابیل


(6)

بنگر سپیده می‌دمد از سوی خاوران

بیدارباش صبح رساند ز هر کران

شب می‌رود که چادر خود چیند از سپهر

پا درکشد به‌ دامن سرداب سرگران

ایمان بیاوریم به فردای روشنی

ایمان بیاوریم به خورشید‌باوران

ایمان بیاوریم که دست رهای ماست

بانگ صفیر مژده‌ی بال کبوتران

دوران تلخ و تار اسارت به سر رسد

نامی دگر نماند ازین برده‌پروران

گوش سپهر کر نکند کرنای جنگ

جام شفق دگر نشود جام شوکران

ماییم و این حقیقت اسطوره‌وار خویش

ماییم و‌ این روایت تاریخ داوران

همزاد مرغ آتش، سیمرغ کوه زال!

سروی تو سرو کاشمر باغ سروران!

فرزند کاوه‌ای و نژاد تو رستمی‌ست

میراث‌دار صادق نسل دلاوران

اسطوره‌ی مقاومت راستین توست

آن قامت کشیده‌ی سرو تناوران

پیکان واپسین تهمتن به دست گیر

از پا فگن شغاد فریب ستمگران

شهر درفش‌های پرافشان کاویان

تا دامن سپیده‌ی البرز گستران‌!

پیمان جاودانه‌ی آزاده‌گی خوش‌است

زین مژده هرکجاست به آزاده‌گان بگو!

از خاور امید برآ آفتاب وار

ای شعله‌ی شتافته تا شامگاه تار

سرنیزه‌ی شهاب توای از کران شب

بر لشکر سیاهی شیطان نابکار

برخیز با قضا و قدر پنجه درفگن

گام رها به راه رهایی برون برار

تو تیر آرشی که ز البرز می‌رسی

تا دامن سپیده‌ی خورشید شب‌شکار

گردآفرید خشم زن روزگار نو

بشکن غرور مام‌ستیزان روزگار

این جغد برنشسته به ویرانه را بران

سر کن هزار نغمه ز باغ هزار هزار

با پنجه‌های پرهنرت ارغنون بزن

باغ بهار زمزمه را ارغوان بکار

گردن منه به تیغ ستم هندوکوه پیر

ای قامت فراشته ای اوج کوهسار

پشت تو کوه خاره شود گر به پا شوی

دست تو جام زهر دهد بر زمانه خوار

نوروز را بدوز به تن جامه‌های نو

افروز باز آتش جاوید نوبهار

ای سربدار سر بکش از داربست قرن

اوج درفش فتح بکن چوبه‌های دار

گلگون کفن به عرصه‌ی تاریخ ره بپوی

دشمن‌شکن به رزمگه‌ی داد پا فشار!

برخیز با حماسه شکن بندهای قرن

حماسه‌ی عقاب بلند آشیان بگو‌!

*

ضیأ باری بهاری      



*

نعمت حسینی


                             و انتظار بودی

                                               داستان کوتاه

بر کوچ که دراز افتاده بودی، بلند شدی و نشستی. سرت گیج و گنس و پندیده، هنوز پایین و به یخن ات فرو رفته بود. از شرم بود یا نبود، کومه هایت تا گردنت سرخ سرخ شده و هنوز اشک ، که قطره قطره از دوگوشهء چشمانت پایین غلطیده بودند ، روی گونه هایت نه خشکیده بود . دکمه های یخن ات را که باز شده بودند ، بانوک سرانگشتان سرد و لرزانت یکه یکه بسته نمودی و موهایت را که به بر و رویت تار تارو پریشان افتاده بودند ، بردی به دو طرف پس گوشت . چادرت را به سرت جا به جا نمودی و متوجه شدی که چوبکی که به جای گوشواره ، آویزهء گوشت ساخته بودی افتاده است پایین . گوشواره ات را که آخرین یادگار عروسی ات بود ، همین ماه پیشتر فروخته بودی و جایش آن چوبک را زده بودی تا سوراخش بند نشود . با پول گوش واره ات چند شب خانه را گرم نموده وکودک ات را ازشر سرما نجات داده بودی 

هنوز بوی تند وبد عرق تن او ، دماغ جانت را و تمام استخوانت را سوهان می نمود و حالت را به هم می زد. وهنوز از تن و هر جای بدنت ،که او دست کشیده و بوسیده بود، بد ات می آمد و از یادش ، با دل پرغم و گلوی پر بغض ،همهء وجودت را لزره می گرفت . از رخسار و گلو و سینه هایت و هرآن جای بدنت که او دست کشیده و بوسیده بود هنوز نفرت داشتی . هنوز از تمام بدنت نفرت داشتی . هنوز از خود نفرت داشتی. از خودت نفرت داشتی و از زنده گی نفزت داشتی و از هر انچه آدم بود نفرت داشتی. از هر آدم آشنا وبیگانه نفرت داشتی.از هردم شهیدی ات نفرت داشتی ، از بی کسی و ناداری و تنگ دستی ات نفرت داشتی

بوی تند شراب خانه گی که از دهنش بیرون زده بود ، هنوز رگ رگ وجودت را می سوختاند. پیشترک ، ازبوی شراب خانه گی و بوی تند سگرتش وبوی بد بدنش ، دلت بالا بالا شده بود، حالت به هم خورده و برایت تهوع دست داده بود. آن گاه خواسته بودی یخنت را بدری و ناله کنی و فریاد سر دهی . می خواستی ناله ات را و فریادت را تا آن سوی کوه ها برسانی و با فریادت گوش فلک را و گوش شوهرات در ان سوی کوه ها کر نمایی.

گوش شوهرت را که گپت را نشنیده و رفته بود و برای دفاع ناموس وطن . تو خواسته بودی تا مانع اش شوی ، اما او به گفت ات نکرده و برایت گفته بود:

ـ برایم ناموس وطن مهم است ! باید برای دفاع از ناموس وطن سربازشد و سینه را سپرساخت.

تو برایش زیاد التماس وزاری نموده بودی که نرود و سرباز نشود و سینه را برای ناموس وطن سپر نسازد، اما او حرفت را و التماست راو زاری ات نشینده بود و رفته بود.

او را برای سربازی و سینه را برای دفاع ازمادر وطن ، سپر ساختن ، فرستاده بودند به ان سوی کوه ها به جبهه که ماه ها و ماه ها بود از وی احوال نداشتی . نه احوالش داشتی . نه پیامی داشتی ، نه نامه ای ، نه خبری .

تو از پا نمی افتادی . به هردر می رفتی واز هر کس احوالش را و سراغش را می گرفتی. تو جستجو گردوامدار بودی . جستجوگر و منتظر دوامدار. تو از جستجو و ازانتظار خسته نمی شدی. تو با خود عهد نموده بودی که تا آخر او را جستجوی می کنی و در انتظارش می مانی . تا دم مرگ

کودک بیمارت را بالای کوچ مقابل تازه خوابش برده بود. تا چند لحظه پیشتر تصویر چشمان تب دارو معصومانهء کوکانه اش را تلاش های تو چوکات بندی نموده بود . تلاش های تو که می خواستی از زیر تن عرق آلود او، برون شوی که نمی توانستی .کودک بیمارت با چشمان تب دار ِ معصومانه ِ نیمه بازش گناهی را که در حق تو صورت می گرفت نظاره گر بود.

تو به پای خود آنجا آمده بودی. آمده بودی تا او برایت کمک نماید و سراغ شوهر گم شده ات را که در سربازی نیست نابود شده بود ، را بگیرد ، چون او بود که شوهرت را فرستاده بود به جبهه تا سینه را برای دفاع ازناموس وطن سپر سازد!

و تو ویران شده و شکسته و پاشان شده با کودکی در آغوش و لکهء در دامن ان جا را با قدم های لزران ترک نمودی.

فولدا، آلمان

2020ـ 3 ـ 15

*

مختار دریا


رفت...

هر پلشت اندیشه ی بر این وطن رقصید ورفت

زهر ننگین تعصب هرکجا پاشید ورفت

شاخه ی نورسته رااز پیکر نخل وطن

با تبرشد دسته شاخ ناخلف . ، ببرید ورفت

قلب پر امید آن آزاده گان این وطن



زاتش جهل و خرافات زمان سوزید ورفت

از کمان جهل تیر من منیها چون پرید

بر سر هر شهر بارانی زخون بارید ورفت

زآتش این بدکنشتان زمان بر شاخسار

آشیان بلبلان خوشنوا سوزید ورفت

بد سگالان زمان بستند مکتبها ی ما

شاخه ی آموزش از نخل وطن ببرید ورفت 


بر سر هرزخم ناسور وطن از تیغ فقر

دست نامردان ز هر سویی نمک پاشید و رفت

زادمیت دور دست بی مروت بین چه کرد

شهرگ صد چون تبسم از جفا ببرید و رفت

خیل امرو نهی با فتوای نحس دیوبند

دُرَه ی نامردمی بر پای زن کوبید ورفت

تا شود دائم سوار گرده ی مردم به زور

راه مکتب بست و راه علم را بندید ورفت

بر کبودیهای دوش و پیکر دخت وطن

قهقه زن ،شلاق غفلت پیشه گان، خندید و رفت

در دل دریا امیدی هست پیش از رفتنش

زاین جهان ،تابشنود این سازمان پوسید ورفت

مختار دریا.

*

ویس سرور


توان بسترهای فلزی- طالبی

توان بسترهای فلزی شفاخانه های افغانستان را دست کم نگرید، شاید پایه های این بستر شفاخانه، قدرت برداشت ده مریض را همزمان دارد!


تصویر یادگاری را حتماً دوکتور و یا نرس همان شفاخانه گرفته باشد.

افغانستان ما در هر بخش نیاز به تحول، کمک و باز سازی امروزی دارد.

*


واسع بهادری

گزارش مختصر محفل نکوداشت زنده یاد استاد علی محمد زهما

                       (میزان 1397 خورشیدی)

محفل نکوداشت شادروان استادعلی محمد زهما در یک فضای فرهنگی وصمیمانه ساعت 19 شام دایر شد.
ناظم محفل شاعر والاقدر جناب جلیل شبگیر پولادیان، طی سخنان شکوهمندی، سیرزنده گی ومشخصات افراد تسلیم شده به زر و زورِ بیگانه را نشان داد و سپس در معرفی شخصیت های سیاسی واهل قلم وارسته و آزاده وبه ویژه زنده یاد استاد زهما پرداخت.      
جناب پولادیان از کانون فرهنگی افغانستان – آلمان و انجمن فرهنگی فغانهای شهر هامبورک و به ویژه از نویسنده و پژوهشگر تاریخ جناب نصیرمهرین که دربرپایی همچو محافل سعی بسیار مبذول داشته اند، با ستایش یاد نمود.       


محترم پولادیان در ضمن برشمردن نکات محفل نکوداشت، نخست از جناب استاد سهیلی خواهش نمود که سخنان خویش را بیان نمایند. جناب استاد سهیلی از سیر حیات، زمان زنده گی و زحمات روشنگرانۀ زنده یاد زهما یاد نمود و تاکید نمود که نام وی در تاریخ روشنگری و پژوهش های ادبی، تاریخی، فلسفی و ترجمه های گرانسنگ جاوید است.      
بانو مرضیه فخری شرح حال فشردۀ استاد زهما را به خوانش گرفت.
جناب باقرمصــدق، پارچه هایی از مصاحبه ها در شمارۀ ویژۀ جاده ابریشم را که پیرامون استاد زهما انتشار یافته است، خواند.



جناب پولادیان قصیده یی را از سروده های خویش برای حاضرین خواند       
جناب محمد حیدر اختر از چهره های سرشناس فعالیت های رسانه یی از اشنایی با کتابها و افکار استاد زهما گفت و در ضمن دوپیام فرستاده شده را به خوانش گرفت: 1- پیام استاد شاه محمود محمود(دنمارک) استاد پیشین دانشگاه کابل.2- پیام نویسندۀ نویسندۀ محترم عتیق الله نایب خیل( سدنی استرالیا).
جناب پولادیان پیام انجمن دانش( تورنتو- کانادا) را به سمع حاضران رسانید. سپس از آشنایی خویش در کابل با استاد زهما و دیدار با ایشان درمنزل محترم نصیرمهرین در هامبورگ با استاد زهما یادآوری نموده از استاد مهرین خواهش نمود که عقب میز سخنرانی رفته در بارۀ استاد زهما صحبت نماید.       
جناب نصیرمهرین در ضمن سخنان خویش از زحمات قلمی و عدم وابستگی استاد زهما به جریان های سیاسی دهۀ چهل خورشیدی سخن گفت وافزود که وی با اکثریت رهبران گروه های بزرگ سیاسی اشنایی وتماسهای پیشینه داشت. اما هرگز در ساختار های آنها پیوستگی نیافته بود.
جناب فضل الله رضایی، مسؤول کانون فرهنگی افغانستان – آلمان در خلال سخنان حاکی از توجه به چهره های فرهنگی و پژوهشی ونیکنان جامعه علاوه نمود که باید کاری نمائیم که نسل جوان وآینده عزیزانی مانند استاد زهما را بشناسند و با کتابهای آنها آشنایی بیابند. 

ناظم محفل جناب پولادیان به اطلاع حاضران رسانید که خوشبختانه دهقان زهما، عزیزی که نشان از کوشش های پدر دارد در محفل ما نشسته است. بعد از وی جناب دهقان زهما خواهش نمود که خاطرات وسخنانی را پیرامون پدر بزرگوار خویش ابراز نماید.  
جناب دهقان زهما طی سخنان دانشمندانه گفت که برای فرزند شخصی که وفات یافته است، شاید دشوار باشد که خارج از دایرۀ عاطفه واحساس فرزندی سخن بگوید. وی افزود که من در خلال سخنرانی بالای قبرپدر متوجه این موضوع بودم.
پدرم علاوه از اینکه برای من پدر بود، رفیق عزیزی نیز بود.
در پایان از همه دست اندر کاران محفل وفرهنگ نکوداشت آنها ابراز قدردانی نمود. 
بانوفخریه سفرزاده یک قاب عکس تهیه شده از استاد را برای جناب دهقان زهما سپرد که با کف زدن های حاضران بدرقه شد.

ناظم جلسه محترم شبگیر پولادیان از حضور شرکت کننده گان تشکر نموده ایشان را به صرف غذا دعوت نمود.
غذای محفل را بانوان محترم، مرضیه فخری، حمیده محمودی ومهریه مهرین تهیه نموده بودند.    
محفل حوالی ساعت 23 شب با گرفتن عکسهای یادگاری از شرکت کننده گانی که تا آن وقت در سالون بودند، به پایان رسید.          

          ***                                             

 

 













ویژه ی چهارمین سال رسیدن گروه تبهکار وستمگرطالبان    به کابل

                                      بیست وچهارم اسد 1404 خورشیدی

                                        15 اگست 2025 میلادی

نصیرمهرین


به یاد قربانیان جنایات طالبان

رویدادهای نیم سده ی پسین را به یاد می آورند، به ویژه اگر علایق به میهن و مردم در ایشان نمرده است، گواهی خواهند داد که افغانستان در کام ناگواری ها و ناهنجاری های فزاینده تری فرو رفته است. هر سالی که از عمر غم زای یک نظام سپری شده است، جفاهای آن در حق مردم و آرزومندی برای گم شدن چهره و رهایی از انسان آزاری های آن بر لب و کاغد نشسته است. چه ملیون ها انسانی که با چنین اندوه ها و آرزومندی ها چهره در نقاب خاک نهادند و درد مندانه با آرزوهای شریف رفتند. در این میان آنانی این برداشت را نپذیرفتند و آرزوها را تحقق یافته پنداشتند که به قدرت رسیدند و از آن بهره بردند. هر ظلم و ستم، شکنجه و اعدام، وطنفروشی، زراندوزی وهر گونه خیانت و جنایتی را که انجام دادند، نپذیرفتند. این است که در نهایت تاریخ این چند دهه تاریخ تشدید و توسعه ی جفا ها و ناهنجاری های پیشتر است.

گروه طالبان را با توجه به ابعادی ازجنایت آمیزی آن می توان شناخت. این گروه جاهل، مزدور اما دارنده ی مدافعان گوناگون می باشد، مانند آنانی که پیهم از حقوق بشر گپ می زنند. این گروه ابعادی از تبعیض جنسیتی، قومی، زبانی، مذهبی و ضدیت با علم ودانش دارد. وضاحت ندادن این ویژه گی های جنایتبار این گروه، در پشت خود پنهان کاری هایی را دارد. متأسفانه آنانی که به لابی های طالبان شهرت یافته اند، سعی می کنند، یگ گروه اخته شده با ذهنیت بدتر از قرون وسطایی، آفریننده ی امنیت قبرستانی وزن ستیز وبی رحم را، مبرا از این ویژه گی ها معرفی و در خفا ویا آشکار آنرا حمایه می کنند.

به مناسبت چهارمین سال این گروه  جاهل و ظالم، یادقربانیان، محرومیت دختران وزنان را از درس وکار، یاد بیکاران محتاج نان، یاد آنانی را که قربانی نسل کشی این گروه شده اند، گرامی می دارم.

 *

صنم عنبرین


روایت اشک و ایستادگی

در سقوط افغانستان، همان لحظه که پرچم امید بر زمین افتاد، عمق فاجعه را با تمام وجودم حس می‌کردم، و می‌دانستم که سرنوشت شومی در راه است و تاریخ ورقی سیاه دیگری را دوباره در دفتر این سرزمین می‌گشاید. به‌خوبی می‌دانستم که گردبادی از سیاهی در راه است؛ سیاهی‌ای آمیخته با بوی زندان، آوارگی، اشک و سکوت.

دو شبانه‌روز تمام گریستم؛ پرده‌های اتاقم را کنار نزدم، گویی با ورود نور، ناگزیر می‌شدم با چشمان خود به آن تاریکی رو در رو شوم.

اما آن تاریکی تنها در اتاق من نبود؛ بر چشم میلیون‌ها زن افغانستان سایه افکند. زنانی که دیروز در مقام معلم، دکتور، دادستان، خبرنگار، هنرمند و دانشجو می‌درخشیدند و امروز به اسارت دیوارهای خانه درآمده‌اند. دخترانی که کتاب از دست‌شان گرفته شد، در‌ های صنف‌های‌شان بسته شد و رویاهای‌شان در گور خاموشی به خاک سپرده شد.

این سقوط، تنها فروپاشی خاک نبود؛ سقوط آزادی بود، فرو ریختن لبخندهای دخترانه‌ای که اکنون پشت چادرهای سیاه محو می‌شوند. خاموشی صداهایی بود که دیگر حق ندارند بخوانند، بیاموزند یا حتی آزادانه در خیابان ها قدم بزنند. چهار سال، زمان اندکی نیست؛ چهار سال بانوان از تحصیل محروم ماندند، حال آنکه امروز می‌توانستند فارغان لسانسِ این دور باشند.

سیاهی، نه تنها مرزها، که روح و آینده زنان را در بند گرفته است اما بانوان ما ایستادگی برای دست‌رسی به حقوق شان را پایدار در خود حفظ کرده‌اند.

و امروز، حتی طالبان نیز دریافته‌اند که ما خاموش نخواهیم شد. این تاریکی را به یاد خواهیم سپرد و آن را به گواهی تاریخ خواهیم گذاشت. اکنون، در کوچه‌های کابل و دیگر شهرها، زنانی شجاع با تمام وجود حقوق خود را فریاد می‌زنند و بر دیوارها واژه‌های آزادی و برابری را حک می‌کنند.

به یقین می‌دانیم که با پایداری همین بانوان، روزی دوباره سیاهی کنار خواهد رفت و نور، چهره دختران سرزمینم را روشن خواهد ساخت.

()()()

پر قاصدک شکسته خبر از سحر ندارد

دل آسمان گرفته که پرنده پر ندارد

و زمان شده‌ست سوزن که تنیده لای اندوه

بغض گشته و شکسته، ز گلو گذر ندارد

دره با سکوت سردش دل داغ دار دارد

تو بخوان رسول باران که دعا اثر ندارد

من و کوله‌بار اجبار، ره ما رهی پر از خار

نشود از آن‌ام آن‌کس که به سر خطر ندارد

به جنون و سرکشی‌ام گلی از بهشت چیدم

چو رهایم و نمازم که هوای سر ندارد

نه هوای حال دارم نه هوای ماه و سالی

نه سراغی و سلامی، دل من سفر ندارد

*

رزاق رحیمی

ناسیونالیسم؛ نیروی دوگانه



 ناسیونالیسم در دو سدهٔ اخیر به یکی از بنیادی‌ترین و پرتنش‌ترین نیروهای سیاسی و اجتماعی جهان تبدیل شده است. این ایدئولوژی که ریشه در تحولات عصر مدرن دارد، توانسته است ساختارهای کهن سیاسی را دگرگون کند، مفهوم «ملت» را به جای سلسله‌مراتب سنتی بنشاند، و نقش تاریخی‌ای دوگانه ایفا کند: هم رهایی‌بخش بوده و هم سرکوبگر، هم وحدت‌آفرین و هم تفرقه‌انگیز. ملت و ملیت، به‌رغم تصور رایج، اموری طبیعی و ذاتی نیستند، بلکه برساخته‌هایی تاریخی‌اند که در کوران انقلاب‌ها، مقاومت‌ها، و بازتعریف هویت‌های جمعی شکل گرفته‌اند. ناسیونالیسم با تبدیل رعیت به شهروند، فروپاشی نظام‌های فئودالی، و گسترش مشارکت سیاسی، بسترهای نظری و عملی دموکراسی‌های مدرن را فراهم آورد. از سوی دیگر، با احیای زبان، ادبیات، و حافظهٔ تاریخی مشترک، هویت‌های ملی را ساخت و به مردمانی پراکنده حس تعلق بخشید. همین ویژگی‌ها سبب شد تا در بسیاری از جوامع، ناسیونالیسم به سلاحی نیرومند در برابر استعمار و سلطهٔ خارجی تبدیل شود و جنبش‌های استقلال‌طلبانه را رهبری کند. اما ناسیونالیسم، همچون شمشیری دو لبه، همواره با تناقض‌های ژرفی همراه بوده است. این ایدئولوژی از یک سو می‌تواند حس همبستگی و تعلق خاطر به یک جمع بزرگ‌تر را تقویت کند، و از سوی دیگر با ترسیم مرزهای هویتیِ سفت و سخت میان «خودی» و «غیرخودی»، به طرد، حذف، و حتی نابودی «دیگری» بینجامد. تاریخ دو قرن اخیر شاهد آن است که چگونه ناسیونالیسم افراطی، با تعریف‌های تنگ‌نظرانه از عضویت در ملت، به توجیه نژادپرستی، تبعیض سیستماتیک، و نسل‌کشی انجامیده است. در قرن بیستم، فجایعی چون جنگ‌های جهانی، هولوکاست، و پاکسازی‌های قومی، همگی ریشه در ناسیونالیسمی داشتند که دشمن‌تراشی را به ابزاری برای انسجام درونی تبدیل کرده بود. در قرن بیست‌ویکم نیز، ناسیونالیسم تهاجمی با تأکید بر برتری‌جویی‌های قومی یا مذهبی، بحران‌هایی چون جنگ اوکراین، تنش‌های بالکان، و سرکوب اقلیت‌ها در گوشه و کنار جهان را دامن زده است. ناسیونالیسم در اشکال گوناگونی ظهور می‌کند: - ناسیونالیسم مدنی که بر پایهٔ اصول شهروندی، قانون اساسی، و ارزش‌های سیاسی مشترک استوار است؛ - ناسیونالیسم قومی-زبانی که خون، تبار، و زبان را معیار اصلی هویت ملی می‌داند؛ و - ناسیونالیسم دینی که هویت یک ملت را با باورهای مذهبی درهم می‌آمیزد. در عمل، این گونه‌ها اغلب درهم تنیده‌اند و بسته به شرایط تاریخی و اجتماعی، پیامدهای متفاوتی به بار می‌آورند. برخی از آنها، مانند ناسیونالیسم مدنی در کشورهای دموکراتیک، می‌توانند به ثبات و انسجام اجتماعی بینجامند، در حالی که گونه‌های قومی یا مذهبی آن، به ویژه در جوامع چندپاره، مانند افغانستان اغلب به اختلافات عمیق و خشونت‌های ساختاری دامن می‌زنند. افغانستان را می‌توان آیینهٔ تناقض‌های ناسیونالیسم دانست. در این کشور، ناسیونالیسم قومی با محوریت پشتونیسم، که هویت ملی را به یک گروه خاص تقلیل می‌داد، به حاشیه‌رانی سیستماتیک اقوام دیگر انجامید و مانع شکل‌گیری ملتی یکپارچه شد. در مقابل، ناسیونالیسم اسلامی در دوران مقاومت ضد شوروی و پس از آن، نقشی بسیج‌کننده ایفا کرد، اما نتوانست به پایه‌ای برای همزیستی مسالمت‌آمیز تبدیل شود و سرانجام به ابزاری برای سلطهٔ گروهی بر دیگران بدل گردید. در دو دههٔ اخیر، تلاش‌هایی برای ترویج ناسیونالیسم مدنی مبتنی بر شهروندی برابر و فراقومی صورت گرفت، اما این پروژه تحت تأثیر ضعف نهادهای دولتی، فساد گسترده، و مقاومت گروه‌های ذی‌نفع قومی، ناکام ماند. به این ترتیب، ناسیونالیسم در افغانستان ضمن اینکه نتوانست به عاملی برای انسجام ملی و عدالت اجتماعی تبدیل شود، خود به مانعی بزرگ در راه دولت‌سازی و ثبات سیاسی بدل گردید. تجربهٔ افغانستان به روشنی نشان می‌دهد که ناسیونالیسم، اگر در چارچوب تنگ تعصبات قومی یا مذهبی محصور بماند، نه تنها راهی به سوی دموکراسی و مشارکت عادلانه نمی‌گشاید، بلکه به عاملی برای تداوم بحران‌های هویتی و خشونت‌های ساختاری تبدیل می‌شود. ناسیونالیسم در جهان امروز با همهٔ تناقض‌هایش، همچنان یکی از مؤثرترین چارچوب‌های سازمان‌دهندهٔ سیاست جهانی است. در عصری که جهان‌گرایی و همکاری‌های فراملی در حال گسترش است، بازگشت پرشور به ناسیونالیسم در بسیاری از کشورها- از آمریکا و اروپا تا هند و چین-نشان‌دهندهٔ میل به حفظ هویت‌های مستقل در برابر موج جهانی‌شدن است. اما پرسش کلیدی این است: آیا ناسیونالیسم می‌تواند در قالبی مدنی، دموکراتیک، و شمول‌گرا بازتعریف شود، یا آنکه همچنان در دام تعصبات قومی و انزواگرایی فرو خواهد غلتید؟ پاسخ به این پرسش تا حد زیادی سرنوشت جوامع را در قرن حاضر تعیین خواهد کرد. ناسیونالیسمی که بر مدار حقوق بشر، تکثرگرایی، و گفت‌وگوی فرهنگ‌ها بچرخد، می‌تواند به نیرویی برای پیشرفت و همبستگی تبدیل شود. اما اگر به ابزاری برای برتری‌جویی، انحصارطلبی، و نفرت‌پراکنی بدل گردد، بی‌تردید جهان را به پرتگاه‌های جدیدی خواهد کشاند. تجربهٔ تاریخی نشان می‌دهد که ناسیونالیسم تنها زمانی می‌تواند سازنده باشد که مرزهای خود را نه بر اساس خون و خاک، بلکه بر مبنای ارزش‌های مشترک انسانی ترسیم کند.

*

حمید آریار من



قومی‌سازی جنایت برای فرار از پاسخگویی

 در جهان معاصر، اگر جنبش عدالت‌خواهانه‌ای از سوی دولت‌ها و یا حکومت‌های دیکتاتوری و بنیادگرا در امان بماند، باید به ماهیت درستی راهبرد آن جریان و جنبش شک کرد. حکومت‌های دیکتاتور می‌کوشند با تحریف مفاهیم، حقیقت را پنهان کنند و صدای قربانیان را خاموش سازند، ازین رو وضعیت افغانستان امروز در بدترین شرایط ممکن نیم قرن گذشته است، طالبان نه تنها با خشونت عریان بر مردم حاکم شده‌اند، بلکه با شبکه‌های لابی‌گری خود در داخل و خارج کشور، تلاش دارند چهره‌ی جنایت‌هایشان را شطرنجی کنند تا کسی نتواند یکی از کهنه‌اندیش‌ترین حکومت‌های جهان را بیشتر بشناسد. بدبختانه در این میان شبکه‌های لابی‌گری این حکومت در غرب هر حرکت ضد طالبانی و امارت اسلامی را برچسب «پشتون‌ستیزی» می‌زنند، این امر نه تنها قائده بازی سیاست را به رسوایی می‌کشد، نشان از سقوط اخلاقی ابزارهای لابی‌گری دارد. لابی‌گری برای حکومت طالبان صرفاً محدود به چند فعال رسانه‌ای همسو یا چند حساب بی‌هویت در شبکه‌های اجتماعی نیست. این جریان یک ساختار و سازمان ایدئولوژیک، تباری و اقتصادی است که در آن متحدان گروهک طالبان پیوسته می‌کوشند در سطح بین المللی واقعیت سیاسی و سرکوب در اف‌غانستان را وارونه جلوه داده و آن را به فرهنگ مردم نسبت بدهند. این نوع جنایت به مراتب خطرناک‌تر و وحشتناک‌تر از وضعیتی است که طالبان بر سر مردم آورده‌اند، چون شبکه لابی‌گری آزادانه از حقوق انسانی و امتیازات آزادی سوءاستفاده می‌کند و به بوق تبلیغاتی برای طالبان تبدیل شده است. در روایت این شبکه سرکوب زنان، کشتار اقلیت‌ها، نابودی آزادی‌های مدنی و حاکمیت فاشیسم مذهبی و قومی پنهان می‌ماند و بر خلاف تمام ارزش‌های انسانی، آنچه برجسته می‌گردد، تصویری تحریف‌شده از طالبان به‌عنوان «نمایندگان اکثریت قومی» است. کدام اکثریت قومی؟ در کدام کشور جهان ملاک رهبری اکثریت قومی بوده؟ چه کسی این اکثریت را تعیین کرده و بر اساس کدام سرشماری رسمی؟ با خود احمق پنداری می‌کوشند اف‌غانستان را سرزمینی امن بدون جنگ و خون‌ریزی معرفی کنند. این چه منطق بی‌خردانه‌ای است که بگوییم، عضو طالبان که تا دیروز خودش را انتحاری می‌کرد، کشور نا امن بود، امروز عضو دیگر این گروه که انتحاری نمی‌کند پس کشور امنیت دارد؟ امنیت روانی مردم چه می‌شود؟ دانش و پژوهش و آینده بیست ملیون انسان زن زیر سلطه و تحت ستم حکومت فاشیستی دینی و قومی چه می‌شود؟ نکته‌ی برجسته دیگری که وجود دارد؛ نقش مزدوران لابی‌گری در تحریف اعتراض به تعصب است! این لابی‌ها با چرخشی ماهرانه، هر نقد و محکومیتی را به «حمله به پشتون‌ها» تعبیر می‌کنند. این تفکر خیلی احمقانه است! این که بخش بزرگی از الیت پشتون در برابر جنایات طالبان سکوت کرده‌اند، و بخش دیگری در برابر جنایات پیوسته اعتراض می‌کنند، هیچ ربطی به پشتون‌ها ندارد، مستقیما و با صراحت می‌نویسم، بله من علیه شئونیسم پشتون هستم، همان طور که علیه یک جریان تاجیک و هزاره پشتون ستیز خواهم بود. علیه طالبان بودن، به مفهوم علیه پشتون بودن نیست. متاسفانه آنچه در پشت پرده سیاست لابی‌گران دیده می‌شود، تاکتیکی با دو نوک پیکان است. نخست: بی‌اعتبار کردن منتقدان ، فعالان حقوق بشر، روزنامه‌نگاران و روشنفکرانی که جنایات طالبان را افشا می‌کنند، و با برچسب پشتون ستیزی به این افراد تنها کتله منتقد نظام کنونی را به حاشیه می‌رانند. دوم: تقویت انسجام قومی بر محور طالبان با تکیه به این امر که طالبان «نماینده‌ی هویت پشتون» هستند و با این نگرش احمقانه تلاش می‌کنند اعتراض به طالبان را با هویت‌ستیزی یکسان جلوه دهند و بدین‌ترتیب مردم عادی را در جبهه طالبان نگاه دارند. ولی فراموش کردند که این حنا دیگر رنگی ندارد! چون قرار نیست سکوت کنیم. به باور من این روند و استراتژی لابی‌گری چیزی جز بهره‌برداری از هویت قومی برای حفظ سلطه طبقاتی و اقتصادی نیست. 

طالبان نماینده هیچ طبقه محروم یا زحمتکش پشتون نیستند؛ برعکس در سطح رهبری آن‌ها یک الیگارشی مذهبی نظامی‌اند که منابع کشور را در انحصار خود گرفته‌اند و حتی اکثریت پشتون‌ها نیز از سیاست‌هایشان در رنج‌اند. تبدیل اعتراض علیه حکومت مستبد کنونی به «پشتون‌ستیزی» در واقع، سپری‌ست برای محافظت از منافع این اقلیت حاکم و هم‌پیمانان‌شان. و این یعنی خیانت به سرزمینی که به بزرگترین زندان زنان تبدیل شده است. ارزش‌های انسانی، حقوق بشر و کرامت انسانی به ما حکم می‌کند که مبارزه با طالبان را فراتر از مرزهای قومی و قبیله‌ای ببریم. عدالت‌خواهی باید زبان مشترک قربانیان همه‌ی اقوام افغانستان کنونی باشد.

*

رتبیل آهنگ


چهار سال اربابی پاکستان در افغانستان و ناتوانایی‌های ما

بزرگ‌ترین مشکل ما این نیست که پاکستان از چهار سال به این‌سو در کشور ما اربابی می‌کند. افغانستان در طول تاریخ خود بارها و بارها زمامدارانی را تجربه کرده است که توسط قدرت‌های خارجی به قدرت رسیده‌اند و مردم را گروگان گرفته اند. فرهنگ شاه شجاعیزم ریشه‌های عمیق در تار و پود ما دوانده است. بزرگ‌ترین مشکل ما هم این نیست که طرفداران طالبان، به خصوص پشتونیست‌ها حقارت بردگی پاکستان را قبول دارند، اما حاضر نیستند تا با دیگر اقوام افغانستان به‌حیث هم‌وطن زندگی کنند. بزرگ‌ترین مشکل ما این است که ما در طول این چهار سال موفق نشده ایم تا بدیلی برای طالبان ارائه کنیم. بدیل طالبان به هیچ‌گونه نمی‌تواند داکتر عبدالله، امر الله صالح، احمد مسعود، کریم خلیلی، محمد محقق، عبدالرشید دوستم، حامد کرزی و یا داکتر اشرف غنی باشد. آزموده را آزمودن گناه است. یگانه بدیل می‌تواند نیروهای دمکراتی باشند که با حفظ حرمت همه‌ی باشندگان کشور، حکومت مردمی تشکیل بدهند. دمکراسی و رجوع به خواست مردم، یگانه راه حل است. این را همه می‌دانیم. اما مشکل ما در این است که دمکراسی نیاز به دمکرات دارد و ما شاید هرچه داشته باشیم، به جز دمکرات. کشوری‌که از 50 سال به این‌سو در بحران به سر می‌برد، چگونه نیروهای دمکرات تولید کند؟ ما افغان‌ها/افغانستانی‌هایی‌که در کشورهای غربی زندگی می‌کنیم، اکثراً به اندازه‌ی دچار فقر فرهنگی و عقده‌های مهاجرت هستیم که به جای این‌که از تجارب کشورهای میزبان بیاموزیم، بیش‌تر در دامن قوم و قبیله‌های خود پناه برده ایم. 


عمده‌ترین کار برای اکثریت ما، نوشته‌هایی است که روزانه در فیسبوک عرضه می‌کنیم. افغان‌ها/افغانستانی‌هایی‌که در داخل کشور و یا کشورهای همسایه زندگی می‌کنند، کم‌تر شرایط این را دارند تا مشق دمکراسی کنند؟ پس راه حل چیست؟ این‌که یک کشور خارجی دیگر بیاید، پاکستان را از افغانستان بیرون بیندازد و قدرت را برای ما تحفه بدهد تا ما به نوبت خود مردم را گروگان بگیریم که نمی‌تواند راه حل باشد. 50 سال است که این تجربه را داریم. جز ویرانی چه دست‌آورد داشته ایم؟ راه حل می‌تواند این باشد که ما به خود اتکا کنیم، به خواست مردم خود، به خواست تمام باشندگان کشور. راه حل می‌تواند این باشد، درک کنیم که آرامش کل در گرو آرامش فرد و آرامش فرد در گرو آرامش کل است. راه حل این نیست که در مقابل پشتونیزم که باعث تباهی افغانستان شده است تاجیکیزم، هزاره ایزم و غیره را قرار بدهیم. ما همه شهروندان یک سرزمین هستیم. همه حق زندگی در این کشور را داریم. شاید با درک این مطالب بتوانیم، هر کدام نظر به امکانات مان، سطح دانش خود را بالا ببریم، میزان فقر فرهنگی، یعنی جهالت مانر را کم‌تر بسازیم و بالاخره خود را از حقارت بردگی کشورهای خارجی و فاشیست‌های داخلی نجات بدهیم.

 *

سید روشنگر


رخنۀ دورخ

امروز پانزدهم ماه آگست روز که رخنه دوزخ به کشور ما باز شد، اگر طالبان یک جنبش و یا خیزش مردمی یود همه ملت با تآمل به پیشواز می رفتند. ولی طالبان کاران پروژه بزرگ غرب به شمول امریکا می باشد و کمک مالی به حد زیاد ا، هر طریق عیان و پنهان داده می شود. سالگرد صد ساله گی استعمال بمب اتمی در یوروشیما و ناکازاکی جان بود و این بمب جان بیش از دو هزار نفر را گرفت و معول زیاد تا حال بجا گذاشته ولی امید رویدن است ، ولی در این چهار سال با بستن‌مکاتب دختران و ساختن هزاران مدرسه دینی و تربیه صد ها هزار انتحاری خطرناک تر از بمب اتمی می باشد و بعد از چهار سالگی این ها قد می کشند و به بهره برادری در خدمت منافع غرب قرار می گیرند،طالبان با دقت کامل بر اوضاع مسلط اند و دشمنان آن آرام سر به نیست می کنند نا تکمیل پروژه وقت و زمانش را گردانندگان این پروژه می دانند و بس. ملت به یک آگاهی و بعدش به اتحاد و اعتماد همه گانی دارد.

*

شاپور راشد


سوگنامهٔ سقوطِ ۱۵ آگست ۲۰۲۱

آن روز، آسمان کابل، رنگی داشت که حتی مرگ هم از دیدنش پرهیز می‌کرد؛ نه خاکستری از گرد جنگ، که غبار خیانتی دیرسال، نشسته بر شانه‌های شهر. پانزدهم آگست دو هزار و بیست‌ویک، آخرین پردهٔ تراژدی‌ای فرود آمد که در دوردست، آنان نوشته بودند که بر زبان، آزادی می‌سرودند و در مشت، پیمان‌های پنهان با جلادان آزادی را می‌فشردند. اما این نمایش خون و خاکستر، بازیگران داخلی هم داشت؛ مردانی که سال‌ها بر مسند قدرت، نام مردم را فریاد زدند، و در خلوت، ریشهٔ همان مردم را بریدند. غنی، که کلید ارگ را چون هدیه‌ای بی‌ارزش، بی‌هیچ مقاومتی به دشمن سپرد؛ عبدالله، که در لحظهٔ داوری، سکوت را به فریاد ترجیح داد؛ و کرزی، که سال‌ها بذر معامله و تردید را در خاک سیاست افشاند، تا روزی که این درخت تلخ، میوهٔ سقوط دهد. نشانه‌ها پیش‌تر بر دیوارها نقش بسته بود؛ دفاتر بیگانه، در قلب کابل، قلعه‌های پنهان ساختند، سیف‌روم‌هایی برای آنان که قرار نبود در میدان بمانند. به اهل کلید و مهر گفتند: پاسپورت آماده کنید، که اگر «روز باریک» فرا رسد، پرنده‌های آهنین، شما را از این خاک خواهند ربود.  یک ماه مانده به فروپاشی، کاروانی خاموش آغاز شد؛ حمل تجهیزات و انسان‌های برگزیده به نقطهٔ آخر بازی، چیدن مهره‌ها برای مات نهایی. همه‌چیز بوی معامله می‌داد، بوی دروازه‌هایی که بی‌هیچ شمشیر کشیده‌ای، به طالبان گشوده می‌شد. و چون روز موعود رسید، جهان نظاره‌گر صحنه‌ای شد که حتی هالیوود از بازآفرینی‌اش عاجز است: دست‌هایی که به چرخ‌های هواپیما آویختند، پیکرهایی که با پرنده‌های آهنین تا آسمان رفتند و از همان اوج، چون برگ‌های خشکیدهٔ خزان، بر خاک شکستند. در آن دم، تنها کابل سقوط نکرد؛ اعتماد یک ملت، امید یک نسل، و آواز هزاران جان عاشق، فرو ریخت. و آنان که سال‌ها به نام تمدن، با وعده‌های دیزلی گوش شهر را پر کردند، در سکوتی یخ‌زده محو شدند؛ جز بوی دود و خاکستر، نشانی از ایشان نماند. این تراژدی، نه فقط فروریختن دیوارهای ارگ، که شکستن استخوان‌های تاریخ بود. و تاریخ، هرچند رودوار می‌گذرد، این داغ را چون لکه خونین و ننگ بر پیشانی خود، تا ابد نگاه خواهد داشت. شاپور راشد ۱۴ اگست ۲۰۲۵

                                                  *

حنیفه فریور روستایی

جهل مزمن اگر فنا نشود


همزمان با سقوط هرات بدست طالبان - دوره دوم - یادداشتی از تلخی های تکراری گذشته:

آوازۀ طالبان زمین و زمان را فراگرفته است.

انفجار و انتحار فراوان... گردن زدن و سربریدن بی دریغ ... موظف شدن هشت نفر انتحاری برای قتل آوازخوانان زن در افغانستان ... رهائی بیست تن از طالبچه ها بوسیلۀ رئیس دولت ما... مذاکرات صلح دولت افغانستان با نمایندگان طالبان... و بالاخره حقه بازی های خانم هما سلطانی در این رابطه ...

در این فضای مسموم و طالبزا، این چند سطر را که سالیان پیش یعنی دوره اول طالبانی نگاشته بودم، برگزیده ام تا با هم مرور نماییم:

هرات و طالبان

شهر ما مدتیست بیمار است

زیر شلاق طالبان زار است

طالبان دشمنان آزادی

رخنه کردند تا در آن وادی

بشنو بهر او چی ها کردند

وز خرافات بس جفا کردند

جملگی تاختند به شهر هنر

کشته اند روح مردمان یکسر

تازه کردند قرون وسطایی

بهر تطبیق شرع ملایی

ابتدا، فکر مردها کردند

ریش شان تا به پشت پا کردند

پسران هم به حکم بیخردان

کل نمودند هم سبیل و سران

سپس آهنگ بانکها کردند

دزدی و چور برملا کردند

سیلو و موزیم به غارت رفت

شهر یکسر به کام ظلمت رفت

دست و پا قطع کرده اند چنان

که محیر شود تمام جهان

یکی بی دست و دیگری لنگ است

شرح این ماجرا بسی ننگ است

فتوا داده اند ز مسجد و تخت

تا روند دختران به خانۀ بخت

حکم پوسیده دیگر دادند

همه زین حکم شوم خبر دادند:

تا شود بند باب گرمابه

بر زنان زندگیست چو خونابه

شده قدغن مکاتب نسوان

حکم ممنوعه، کار و بار زنان

بانوان مطلقن به خانه شدند

چون کنیزان آب و دانه شدند

دادند دستور تا خبرنگار

بکند زودتر ز شهر فرار

تا سخن زان ولا بدر نشود

کس از آن افتضاح خبر نشود

آری از حادثات آن سامان

متیقین شدم بر این، یاران!

کاین گروه ننگ نام تاریخ اند

شب پرستان شام تاریخ اند

این پیام آوران بربادی

نیستند معتقد به آزادی

ذهن شان قیرگون ز نادانی

دشمن نور و فکر انسانی

هیچ زین نوکران بیگانه

نشود بِه فضای آن خانه

جهل مزمن اگر فنا نشود

درد این مملکت دوا نشود

نوامبر 1995 م

*

حنیفه فریور روستایی


چهارمین سالگرد شوم!

پانزدهم ماه جاری مصادف است به چهارمین سالگرد سقوط کشور در مرداب اسارت و استبداد طالبی.

شامگاهی که حتی ابتدایی ترین حقوق و آزادی انسان سرزمین ما را هم در قعر ظلمت فروبرد و‌ مرگ و‌ ایستایی مطلق را در همه ابعاد زندگی شان حاکم گردانید.

سالگرد این روز سیاه و اندوهبار بر همه تسلیت باد که سزاوار سوگواریست نه تجلیل و شادمانی.

شرح فاجعه‌ی عظیمی که این گروه در طی بیش از دو دهه در نتیجه انفجار و‌ انتحار و در نهایت غصب قدرت با معامله گری و سازش با خاینین داخلی و خارجی در کشور ما سبب شده است بر همگان روشن است که من در اینجا بخاطر جلوگیری از تکرار مکررات از آن صرفنظر می نمایم.

شوربختانه، از آوان تحمیل این گروه ناقض حقوق بشر بحیث حاکمان کشور ما، تا کنون بیش از صد فرمان مبتذل از آدرس یک آخوند منجمدالفکر غایب هم میهنان ما را در داخل افغانستان به وقیح ترین شکل به بند و زنجیر کشیده است

از آنجاییکه تفکر و ذهنیت متحجر و‌ موهوم طالبانی، قابلیت و ظرفیت پذیرش نارم های حقوق بشری و تغییر و تحول مثبت و سازنده را نداشته و ندارد، لذا چانه زدن، تعامل و امید داشتن برای ایجاد فضای سالم و‌ جامعه‌ی شگوفا مبتنی بر حقوق، برابری و آزادیهای انسانی تحت قیادت این نظام مستبد خیال واهی بیش نیست.

من در این فرصت باز هم به تکرار در حالیکه وضع محدودیت ها توسط امارت طالبی برای تمام افراد آن جامعه را غیر موجه میدانم، بویژه دشمنی، ستیز و تعصب کور این نظام نسبت به زنان هم میهنم را مغایر تمام ارزش های انسانی میدانم.‌

بدون شک هر گونه توجیه برای اعمال محدودیت ها در زمینه کار و تحصیل و حتی حضور اجتماعی دوشیزگان و بانوان افغانستان، جنایت بزرگی است که در نتیجه‌ی آن امروز بیش از هفتاد و پنج درصد زنان در افغانستان از کار و تحصیل بازمانده و در نهایت بیچارگی و مایوسیت در چهار دیواری خانه ها محصور شده اند که این خود رقم وحشتناکی است.

ولی با وجود خلق اینهمه موانع و قیودات امارتیان در جهت حذف کلی زنان از جامعه، تلاش ها، مقاومت، اعتراضات و مبارزات زنان سرزمین مان در طی این چهار سال درخور قدردانی و حرمت است. بانوان شجاعی که چشم در چشم این هیولای مسلح در حالیکه یک لحظه با گلوله فاصله داشته و دارند، با تحمل زندان، شکنجه و تجاوز بر حیثیت و کرامت انسانی شان، دست از مطالبات انسانی خویش بر نداشته اند. این جنبش خودجوش زنان با شهامت سرزمین ما، نیازمند و درخور حمایت و همبستگی تمام جامعه‌ بمثابه‌ی یک خانواده واحد در همه ابعاد است.

تا رسیدن به فردای آزادی و‌ افق های روشن، صدای آزادیخواهی و عدالت طلبی زنان و مردان آگاه جامعه‌ی ما نیرومند و پر توان باد و مبادا که تعلقات و تعصبات عدیده مانع قضاوت عالادنه‌ی ما در برابر همچو ستم و جنایات فاحش گردد، آنهم در قرن بیست و یکم که دوره‌ی پیشرفت های شگفت انگیز ساینس و تکنالوجی و شگوفایی خلاقیت ذهن و دماغ انسان امروزین است!

*

             اسد روستا

ناوکِ صیاد


 از کوهسار ناله ی فرهاد می رسد

 یادِ دمی ز تیشه فولاد می رسد

آتش زدند تاک و نهالان باغ را

 زخمی تبر به شاخه ی شمشاد می رسد

سوزند آشیانه مرغان درین چمن

زخمِ ستم ز ناوک صیاد می رسد

از زندگی امید به فردا نمانده است

 خونابه از دو دیده ی ناشاد می رسد

 از ابرهای تیره و تار در فضای شهر

 باران تیر و خنجر فولاد می رسد

از بس که غم به دامنِ کشور رسیده است

 از هر کناره ناله و فریاد می رسد

 گوشی نمانده تاکه صدای جفا رسد

پیغام ما زخنجر جلاد می رسد

*

رضا میهن یار


آغاز روز شوم در کشور ما

( ۱۵ اگوست ۲۰۲۱)

هموطنان گرانقدر عرض تسلیت دارم به مناسبت سیاهترین روز غم انگیز و وحشتناک که در تاریخ سرزمین ما بی نظیر است. در این روز روی یک تفاهم یا سازیش قبلی میان باند ها قبیلگرای غنی احمدزی ( غلزائی) و گروه تروریست و فاشیستی تالبان از جناحی حقانی های ( غلزائی) در غیاب دیگرا جناح‌ها قومی شامل جمهوریت گرفته شده است.

هر دو جناح با سازش محرمانه و خلح سلاح ارتش و تسلیم دهی تجهیزات مدرن به گروه تروریستی تالبان مرتکب بزرگترین جنایات نابخشودنی در تاریخ این مرز بوم شدند. که روی عبدالرحمان خان ، یعقوب خان، شاه شجاع را سفید کردند.

هر وقت ز آشیانه خود یا میکنم

نفرین به خانواده صیاد میکنم

(عارف قزوینی)

جای تاسف است ۴ سال از حاکمیت شوم، جباران و سرسپردگان پاکستان سپری شده و هنوز هم هموطنان ما زیر یوغ تالبان وحشی و و لابیگران ارتجاعی و تاریخ زده، روزها رقتبار و پر از رنج، فقر، ترک وطن، زن ستیزی، دشمنی با علم و فرهنگ فارسی ستیزی که توسط این کودک کشان بالای مردم تحمیل شده ، روز شماری میکنند. که چه وقت از شرهیولا نجات پیدا خواهند کرد!؟

در خاتمه بطور نمونه ای کولکسون از فعل و انفعلات از طرز لباس، شکل و شمایل شان !

 اکرام اندیشمند

چهار سالگی سقوط*


1

چرا جمهوریت سقوط کرد؟ در میان تمام عوامل سقوط جمهوریت، دو عامل برجسته بود: 1 - اتکا و وابستگی مطلق دولت و نظام جمهوری به کمک خارجی یعنی امریکا و غرب در عرصه های مختلف نظامی – امنیتی، مالی و اقتصادی که قطع این کمک ها و پشت کردن حامیان خارجی امریکایی، به سقوط کامل دولت جمهوری در پانزدهم آگست 2021 پیش چشمان نیروهای نظامی امریکا و ناتو در پایتخت، انجامید. 2 - بی لیاقتی، بی ظرفیتی، بی مسئولیتی و فساد حاکمان دولت جمهوری و سیاست مداران تنظیمی و غیر تنظیمی شریک سفرۀ جمهوریت در شکل دهی یک دولت سالم، ملی، مسئول و پاسخگو. در راس این دولت جمهوری، نخست حامد کرزی و بعد اشرف غنی قرار گرفت و سایر گروه های سیاسی و تنظیمی به خصوص جمعیت اسلامی افغانستان و تمام عناصر و گروه های منسوب به آن از شریکان اصلی این دولتِ مورد حمایت امریکا و ناتو بودند. اما آنها نتوانستند دولت و نظام سالم، شهروند محور، قانونمدار و پاسخگو را با استفاده از کمک های هنگفت امریکا و غرب در افغانستان شکل دهند که بسوی استقلال سیاسی، نظامی و اقتصادی برود و روزی اگر امریکا و غرب دست از حمایت آنان بردارد، آنها بتوانند سرپای خود ایستاد شوند. یک کودک تازه تولد پس از یک و نیم و دوسال تغذیه از شیر مادر، مادرش دستان او را می گیرد تا از زمین بلند شود و راه برود. کودک بر می خیزد، به پای خود ایستاد می شود و راه میرود. او زمانی که به بیست سالگی می رسد به یک جوان نیرومندی تبدیل می شود که هم خودش را نان میدهد و هم پدر و مادرش را. اما جمهوریت افغانستان و حاکمان این جمهوری و شریکان سفره اش در بیست سال نتوانستند ایستاد شدن و راه رفتن به پای خود را یاد بگیرند و پس از بیست سال که امریکا دست حمایتش را از سر آنها دور کرد، به زمین افتیدند که دیگر توان برخاستن نداشتند. 2 - امریکا چرا از حمایت جمهوری افغانستان دست کشید؟ اینکه امریکا خودش در افغانستان پیشقراول فساد بود و در فساد جمهوریت و در حاکم ساختن حاکمان فاسد نقش مهمی داشت، تردیدی نیست؛ اما امریکایی ها چرا بر خلاف کشورهای مانند کوریای جنوبی و آلمان که بیش از نیم قرن می شود نیروهای شان را در این کشورها نگهداشتند و به حمایت شان ادامه دادند، افغانستان را ترک کردند و به حمایت دولت جمهوری که خود ایجاد کرده بودند، پایان دادند؟ مسلماً بخشی از عوامل مهم در این مورد به منافع امریکا بر می گشت که امریکایی ها دیگر منافع مهمی برای ماندن در افغانستان نداشتند، اما بخشی دیگر این عوامل را باید در عدم شایستگی و بی ظرفیتی حاکمان و رهبران جمهوریت و تمام شرکای سیاسی و تنظیمی آن جستجو کرد. وقتی جورج مارشال برنامۀ بازسازی اروپا را در پایان جنگ جهانی دوم ارائه کرد و امریکایی ها برای اعمار خرابی های جنگ و توسعۀ اروپا کمک کردند، یک وزیر هالندی گفت ما برای ادای احترام به مارشال کلاه خود را از سرمان برمیداریم، اما برای ساختن وطن مان باید آستین های مان را بالا بزنیم. آیا حاکمان جمهوری افغانستان و رهبران و گروه های شریک سفرۀ این جمهوری برای ساختن وطن خود آستین های شانرا صادقانه و بی ریا بَر زدند؟ تمام سال های جمهوریت در اختلاف و تقابل حاکمان و رهبران گروه های سیاسی و تنظیمی سپری شد. فساد سیاسی، فساد مالی، فساد اداری، فساد اخلاقی و انواع فساد سراپای جمهوریت را فرا گرفته بود. این وضعیت برای امریکا و تمام غربی های حامی مالی و نظامی جمهوریت غیر قابل تحمل شده بود. شگفت آور و مشمئز کننده این بود که حتی نهادها و جامعۀ مدنی در افغانستان که می باید نقش اصلاحی و بازدارندگی در فساد جمهوریت ایفا می کردند، خود وارد این چرخۀ فساد شدند و تمام کارشان این بود که چگونه از غربی ها و موسسات کمک دهندۀ غربی پول بدست بیاورند و چگونه در نزدیکی و شراکت با مافیای سیاسی، تنظیمی و قومی در جمهوریت سود کمایی کنند. امریکا و حامیان غربی جمهوریت در افغانستان با چنین وضعیت و آدم های اصلاح ناپذیری روبرو بودند که در کرسی قدرت به خصوص در میدان عمل، همان احساس و مسئولیت پذیری کوریایی ها و آلمان ها را در برابر وطن خود نداشتند و نشان نمیدادند. از همین رو بود که حتی در پایان دهۀ اول حضور نیروهای امریکایی و اروپایی عضو ناتو نویسندگان هالندی "نویل فن بیمل" و "تییو کولی" درهشتم سپتمبر 2009 در روزنامۀ مردم(فولکس کرنت) چاپ هالند مقاله ای را با این عنوان که "ما در آن ریگذار چه می کنیم"، نوشت. 3 – پیامد سقوط جمهوریت 1 - تمام نهادهای دولت و نظام سیاسی مانند پارلمان، قانون اساسی، نهادهای نظامی و امنیتی و غیره که در بیست سال قبل از آن با هزینۀ ده ها ملیارد دالر خارجی ها و تلفات ده ها هزار نیروی نظامی و ملکی افغانستان ساخته شده بود، از میان رفت. 2 - دروازه های تعلیم و تحصیل و کار بروی دختران و زنان بسته شد. صد ها هزار و حتی ملیون ها دختر در سراسر افغانستان از ادامۀ تعلیم و آموزش در دوران متوسطه و ثانوی مکتب و از ادامۀ تحصیل در نهادها و مراکز تحصیلات عالی باز ماندند. 3 - سطح کیفی آموزش و تحصیل نیز در مکاتب و دانشگاه ها برای شاگردان و محصلین پسر با ترک درصدی قابل ملاحظۀ استادان و معلمان اُفت کرد و بسوی قهقرا رفت. مدارس دینی در این چهار سال بیشتر از مکاتب عصری مورد توجه قرار گرفت و هزاران مدرسۀ دینی در سراسر کشور رسمیت یافت و یا از نو اعمار شد. 4 - صدها هزار نفر به خصوص که در نهادهای نظامی و امنیتی دولت جمهوری فروپاشیده کار می کردند و تمام زنان شاغل در نهادهای مختلف آن دولت، بیکار شدند. بیکاری و ناامیدی، فقر و درماندگی را در کشور که در سال های قبل نیز گسترده بود، گسترده تر و عمیق تر ساخت. 5 - ترک افغانستان و فرار مردم به خصوص قشر جوان که بعضی هم دارای تحصیلات بودند در چهار سالی که گذشت، بخش دیگر از وضعیت اسفبار و تلخ جامعه و کشور ما است. هر چند آمار دقیقی از این مهاجرت انبوه ارائه نشده، اما سازمان بین المللی مهاجرت در آگست سال پیش (2024)مدعی شد که از سال 2020 یعنی پس از موافقت نامۀ دوحه میان امریکا و طالبان نزدیک به هشت ملیون مردم افغانستان کشور خود را ترک کرده اند. صرف نظر از درستی یا نادرستی این آمار و هر چند در یک سال اخیر حدود سه ملیون نفر مهاجران افغانستان از ایران و پاکستان به کشور برگردانده شدند یا برگشتند، اما تمایل ترک و در واقع فرار از افغانستان از سوی اتباع و شهروندان جوان این کشور میزان بسیار بالا و غیر قابل مقایسه با هر کشور دیگر دنیا دارد که این نمایانگر ناامیدی و بی اعتمادی مردم به آیندۀ خود در سرزمین و وطن خودشان است. 4 – نتایج صعود امارت اسلامی طالبان 1 - برای اولین بار در حدود نیم قرن اخیر که افغانستان در جنگ و بی ثباتی به سر میبرد و جزایر متعدد قدرت شکل گرفته بود، در ادارۀ یک دست و یک پارچۀ طالبان درآمد. به جنگ میان گروه های مختلف و میان دولت جمهوری و نیروی طالبان حاکم که یک ربع قرن ادامه داشت، پایان داده شد. قوماندانان تنظیم های جهادی و غیر تنظیمی باقی مانده از نیروها و ملیشیای دوران حکومت حزب دموکراتیک خلق با نیروها و تسلیحات شان از حضور در سراسر افغانستان حذف شدند. این کار برای افغانستانِ پس از نیم قرن بی ثباتی و جنگ و قوماندان سالاری و ملیشه بازی یک ضرورت اجتناب ناپذیر بود که انجام یافت. اما بسیاری از آگاهان که این تغییر و این وضعیت را نیاز مبرم برای اعادۀ ثبات فروپاشیدۀ سیاسی نیم قرنه در افغانستان تلقی می کنند، ایجاد یک دولت اقتدارگرا و حتی دیکتاتوری مدرن را برای گذر از دوران طولانی بی ثباتی به ثبات پایدار سیاسی، مطلوب می پنداشتند که عملی نشد. ممکن است این یک دیدگاه و آرزوی خوب ارزیابی شود، اما چنین ظرفیتی و چنین نیروی انسانی در افغانستان وجود نداشت. 2 - در این چهار سال حاکمیت و امارت اسلامی طالبان، امنیت راه ها در سراسر افغانستان برای رفت و آمد و سفر تا حد بسیار زیاد اعاده گردید. فساد بسیارعمیق و گستردۀ مالی که در جمهوریت وجود داشت و حتی تا پنجاه در صد و بیشتر از آن، عواید گمرکی، ترانسپورت، مالیات و غیره عواید داخلی مورد دزدی و غارت حاکمان و ماموران جمهوریت قرار می گرفت و حتی در سطح معاون رئیس جمهور، وزیر، معین، رئیس، وکیلان مجلس نمایندگان، رهبران، قوماندانان، زورمندان و تفنگ سالاران از عواید داخلی سهم دزدی و غارتگری خود را می گرفتند، بسیار و بصورت چشمگیری کاهش یافت و یا از میان رفت؛ هر چند که فقر و بیکاری عمومی گسترش یافت. 3 - اعتراض و مخالفت در برابر وضعیت موجود حاکم به خصوص در سال اول و دوم چه بصورت مسلحانه در نقاط محدودی انجام یافت و چه بصورت اعتراض و تظاهرات خیابانی که توسط زنان و دختران صورت گرفت، با خشونت کامل سرکوب شد. صدها نفر در ولایت پنجشیر، اندارب و خوست بغلان، فرخار و اشکمش تخار، بلخاب سرپل و مناطقی در ولایت بدخشان در جنگ و مقاومت مسلحانه جان باختند. هزاران نفر به ظن مخالفت و مقاومت به زندان ها افگنده شدند. 4 - هیچگونه اقدام عملی و مشهود برای شکل گیری دولت متعارف از سوی تحریک اسلامی طالبان در این چهار سال انجام نیافت. نه قانون اساسی ساخته شد، نه تفکیک قوای سه گانه بوجود آمد، نه پارلمان به عنوان قوای قانونگذاری و نظارت بر عملکرد حکومت شکل گرفت، نه شورا و جرگه ای برای تائید سیاست های حاکمان دایر گردید، نه انتخاباتی برگزار شد، نه نهادهای برآمده از انتخابات برای اداره و مدیریت عرض وجود کرد، نه مدیریت های مسلکی و تخصصی در نهادهای دولتی و حکومتی تعیین و توظیف شد و حتی در این چهار سال نیروهای نظامی و امنیتی کم از کم در لباس و شکل ظاهری به عنوان پولیس و نیروی امنیتی، ساخته و تنظیم نشد. هرچند در هفته های اخیر به پوشیدن لباس نظامی به نیروهای پولیس و امنیتی تاکید شده است، اما هنوز افراد مسلح با لباس های محلی و موی های دراز در مرکز و ولایات و ولسوالی ها دیده می شود که برای مردم، وجود نیروی رسمی امنیتی و اعتماد به آنرا دشوار و قابل تردید می سازد. 5 – نشانه ها و شواهدی که از سوی مردم هر چند نه بصورت آشکار و در رسانه ها نیز تائید و بازگو می شود، فاصله گرفتن طالبان یا شماری از آنها از ساده زیستی و تقوای سیاسی و دینی در مسند قدرت است. خرید خانه و زمین، گرفتن زن های دوم و سوم و چهارم و ثروت اندوزی در سطوح مختلف طالبان حاکم در پایتخت و ولایات، سیر رو به افزایش دارد. ادامۀ این وضعیت طالبان را در مسند قدرت به همان سمت و سرنوشتی می تواند ببرد که حاکمان فاسد جمهوریت گرفتار آن شدند. 5 - افغانستانِ تحت حاکمیت امارت اسلامی طالبان و دنیا تمام دنیا از کشورهای همسایه تا منطقه و کشورهای غربی از اروپا تا امریکا بسوی افغانستانِ امروز نگاه امنیتی دارند و برخی از این کشورها به خصوص کشورهای همسایه و منطقه منافع اقتصادی و تجارتی خود را با این نگاه افزوده اند. برای هیچ کشور خارجی، نوع نظام سیاسی حاکم بر افغانستان و دسترسی جامعۀ افغانستان به آنچه که ارزش های متعارف حقوق مدنی و حقوق بشری خوانده می شود، از انتخابات تا نهادهای انتخابی و مشارکت همگانی در نظام سیاسی حاکم و تا تعلیم، تحصیل و حق کار و اشتغال برای دختران و زنان اهمیت ندارد و بر سر آن با طالبان در مخالفت و مخاصمت قرار نمی گیرند. امریکایی ها و غربی ها در وضعیت موجود و تداوم آن به جنگ افغانستان و دخالت نظامی بر نمیگردند و برای جنگ مخالفان طالبان، کمک نظامی و حتی سیاسی ارائه نمی کنند که نکردند. برخلاف، آنها خواهان حفظ وضعیت موجود یا ادامۀ امارت طالبان هستند و برای این منظور ملیارد ها دالر را در این سال ها به افغانستان تحویل دادند و مصرف کردند. نمایندگی های سیاسی و استخباراتی امریکا و کشورهای اروپایی برای افغانستان از کابل به قطر کوچیدند و قطر این روابط را تامین و تسهیل می کند. شماری از مخالفان طالبان چشم براه ورود دونالد ترامپ به قصر سفید بودند و به خصوص حضور شماری از کهنه سربازان امریکایی که با طالبان جنگیده بودند در کابینه و حکومت ترامپ آنها را بسیار مشعوف و امیدوار ساخته بود، شعف و امید واهی که از سر نادانی سیاسی بود. کشورهای همسایه و منطقه چون روسیه، هند و همسایگان افغانستان که بعضاً مانند روسیه و جمهوری اسلامی ایران که در مخاصمت با امریکا و غرب قرار دارند، نه تنها برای تغییر وضعیت فعلی و در مخالفت با آن برنامه ای ندارند، بلکه تلاش کردند و تلاش می کنند تا با گسترش روابط اقتصادی، سیاسی و امنیتی رابطۀ نزدیکتر و صمیمانه تر با امارت اسلامی طالبان بر قرار کنند تا آنها را در بازی ها و رقابت های منطقه ای و بین المللی با امریکا و غرب، با خود همسو سازند. روسیه با توجه به این هدف و اهداف امنیتی چون مهار داعش و مهار گروه های اسلامی و جهادی در نفوذ به آسیای میانه و جوامع اسلامی در داخل کشور فدرال روسیه، امارت اسلامی طالبان را به رسمیت شناخت. اما طالبان نشان داده اند که زیرک تر از آنها هستند و به جای بازی کردن در زمین یکی به نفع دیگر از این وضعیت استفاده می کنند. اینکه آیا طالبان پس از این چهار سال و در آینده اگر روابط میان روسیه و چین با امریکا و غرب بسوی تنش جدی برود و جنگ سرد با شکل گیری جهان دو قطبی احیا شود، هم چنان در رقابت و بازی آنها، توان حفظ این تعادل را خواهند داشت یا نه، باید منتظر زمان ماند و با دیدۀ تردید به آن نگریست. 6 - آینده؟ تغییر دروضعیت موجود سیاسی به عوامل داخلی و خارجی بر می گردد، اما تمام این عوامل در هر دو بُعد خارجی و داخلی حکایت از حفظ و دوام وضعیت موجود دارد. 1 - عوامل خارجی اگر به تاریخ معاصر افغانستان به خصوص به تاریخ نیم قرن اخیر بی ثباتی و جنگ در این کشور نگاه شود، این نتیجه بدست می آید که عامل و عوامل خارجی در تغییر وضعیت سیاسی و نظامی و حتی اقتصادی و اجتماعی افغانستان تاثیر و نقش بسیار مهم و تعیین کننده داشته است. دولت ها و نظام های حاکم در این دوره با کمک خارجی و حتی با حمله و حضور نظامی خارجی یا اشغال خارجی سرنگون شدند یا شکل گرفتند و مجال بقا یافتند و با پایان این کمک ها و رفتن خارجی ها سرنگون شدند. اما در وضعیت فعلی هیچ کشور خارجی برای تغییرحاکمیت و امارت طالبان، اراده و برنامه ای ندارد. نهادهای استخباراتی و امنیتی آنها که معمولاً در طول نیم قرن اخیر سیاست های مداخله گرانه و بی ثبات سازی را در افغانستان در جهت تامین اهداف و منافع شان اتخاذ می کردند، حالا دست نگهداشته اند و در سکوت به سر میبرند. هنوز هیچ نشان و شواهدی وجود ندارد که آن نهادها در آیندۀ نزدیک وارد بازی شوند و با برنامه و پول های استخباراتی شان آتش جنگ و بی ثباتی را در افغانستان روشن سازند. پاکستان به عنوان همسایۀ بزرگ و تاثیرگذار که با طالبان بر سر تی تی پی اختلاف و تنش دارد، به هیچ صورت در صدد باز کردن جبهۀ جنگ در افغانستان نیست. پاکستان از نظر مالی و اقتصادی و حتی نظامی این توانایی و ظرفیت را ندارد. برخلاف دهۀ هشتاد سدۀ بیستم هیچ کشور خارجی مسلمان و نامسلمان در جنگ علیه طالبان حاکم بر افغانستان از پاکستان حمایت مالی و نظامی نمی کند. هم چنان پاکستان نمی تواند مانند دوران جنگ مجاهدین علیه شوروی و دولت مورد حمایت آن، ایالت شمالی خود یعنی خیبر پشتونخوا را به پایگاه عقبی جنگ و اکمالات نیروهای نظامی مخالف تبدیل کند. رویهمرفته در واقع بصورت نانوشته و توافق ناشده، تمام کشورهای خارجی رقیب و دشمنِ هم در منطقه و جهان، اتفاق نظر و اتفاق سیاست دارند که با طالبان خود را درگیر مخالفت و خصومت نکنند و بر خلاف آن، راه رابطه و تعامل نزدیک و گسترده را در پیش بگیرند که گرفته اند. بنا بر این، فکتور خارجی که در تغییر وضعیت حاکم همیشه مهم و تعیین کننده بوده است، فعلاً وجود ندارد و منتفی می باشد. 2 - عوامل داخلی عوامل داخلی تغییر در وضعیت موجود در دو جهت و از دو زاویه قابل مطالعه و پیش بینی است: 1 - تغییر توسط مخالفان و حتی مردم که از راه نظامی، شورش و اعتراضات جمعی و سرتاسری بتوانند بوجود بیاورند. مخالفان وضعیت موجود یا مخالفان طالبان چنین توان و ظرفیت را نه تنها در بُعد نظامی و شورش و اعتراضات عمومی ندارند، بلکه از نظر سیاسی نیز فاقد این ظرفیت هستند. وقتی آنها در این چهار سال یک قدمی رو به جلو از نظر سیاسی برنداشتند، پس از این نیز بر نخواهند داشت و هر روز اعتبار خود را از دست میدهند که داده اند. واقعیت این است که افغانستان فاقد اپوزیسیون سیاسی و نظامی است که بدیل طالبان باشند. مخالفان و منتقدان طالبان زیاد هستند، اما اپوزیسیون منسجم، قابل قبول و با اعتبار در میان جامعۀ افغانستان و دنیا که بدیل طالبان باشند، غایب است. هیچگونه نشانه هایی از اعتراض عمومی مردم برای تغییر وضعیت سیاسی فعلی در این چهار سال بروز نکرد. حتی مردم در پایتخت پنج شش ملیونی کابل و شهرهای کلان دیگر افغانستان برای بازکردن دروازه های مکتب و دانشگاه بروی دختران خود اعتراضی انجام ندادند و حتی برای این امر، تقاضا و التماس نکردند. در افغانستان هیچگاه انقلاب گرسنگان واقع نشده است. مردم افغانستان در برابر فقر، بیکاری، گرسنگی و برای نجات از آن قیام نکرده اند و نمی کنند. بر عکس مردم به خصوص جوانان در فکر و تلاش آن اند که چگونه از وطن فرار کنند، بجای آنکه به فکر تغییر وطن و ماندن خود باشند. 2 - دوم، تغییر توسط حاکمان که با تغییر روش و سیاست خویش، ایجاد کنند. تغییر توسط طالبان به خصوص در عرصۀ وضعیت سیاسی افغانستان نیز عجالتاً و در آیندۀ نزدیک، منتفی است. نشانه ها و دلایل متعددی در این چهار سال حکایت از عدم این تغییر دارد. طالبان خود را تحت هیچگونه فشار خارجی و داخلی در ابعاد مختلف نظامی، امنیتی، اقتصادی و غیره نمی بینند تا گامی بسوی تغییر وضعیت سیاسی بردارند. هیچگونه نشانه های قابل توجه و مشهودی که حکایت از تغییر سیاست درونی طالبان باشد در این چهار سال به مشاهده نرسید. آنها هم چنان دروازه های تعلیم و تحصیل را بروی دختران و زنان بسته نگهداشتند و حتی به تمایلات و مطالبات درونی مقامات خودشان و التماس به رهبری شان در این مورد گوش ندادند. روایت شرعی که مبنا و دلیل این سیاست تلقی و ارائه می شود، روایت غالب و غیر قابل تغییر به نظر میرسد. جدی ترین صدای درونی که بر این روایت و در مورد تعلیم و تحصیل دختران و زنان بلند شد از سوی شیرمحمد عباس ستانکزی معین سیاسی وزارت امور خارجه بود. اما نه تنها که صدای او را نشنیدند و خودش در این مقام قربانی این صدا شد و به تبعید خودخواسته رفت، بلکه پست معینت سیاسی را از تشکیلات وزارت خارجه حذف کردند. علی رغم آنکه امارت اسلامی طالبان سیاست خارجی خود را اقتصاد محور می خوانند و در این مورد تلاش می کنند تا پیشرفت و توسعۀ اقتصادی را دست آورد بزرگی در فضای تسلط کامل و انحصارقدرت سیاسی نشان دهند، اما این پیشرفت در چهار سال گذشته قابل توجه نبود. گام های برای باز سازی و نوسازی سرک ها و جاده ها در شهر کابل و برخی شاهراه ها برداشته شد، ساخت کانال قوش تپه پس از نیم قرن که روی نقشه و کاغذ ترسیم شده بود وارد مرحلۀ عملی گردید، اما در مجموع اقتصاد افغانستان از رکود بیرون نشد و در مسیر توسعه قرار نگرفت. بانک جهانی در اپریل سال گذشته 2024 در گزارشی اعلان کرد که اقتصاد افغانستان 26 درصد کوچک شده است. علی رغم امنیت موجود در افغانستان، سرمایه گذاری خارجی و داخلی برای توسعۀ اقتصاد بسیار اندک است. چین به عنوان کشوری که انتظار می رفت با بیشترین موافقت نامه های اقتصادی در این چهار سال به کار و سرمایه گذاری در افغانستان بپردازد، گام عملی قابل توجه بر نداشت و از سرمایه گذاری روی زیرساخت های اقتصاد و منابع بزرگ معدنی امتناع می کند و طفره می رود. پاکستان و ایران بیشتر بسوی افغانستان به عنوان بازار فروش اموال و امتعۀ خود می بینند، کشورهای آسیای میانه در فکر آن هستند تا از افغانستان به عنوان دهلیز ارتباط با جنوب آسیا و حتی اروپا از راه ایران استفاده کنند و روسیه که درگیر جنگ اوکراین است، نه توان اقتصادی برای سرمایه گزاری در افغانستان دارد و نه علاقه ای به آن. امریکا و اروپا همانگونه که به جنگ افغانستان بر نمی گردند، به سرمایه گذاری در افغانستان نیز بر نمی گردند.

* برگرفته از صفحۀ جناب اندیشمند.

                                                   ***


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.