خوشه. هژدهم ماه اسد سال1404 خورشیدی.(9 اگست 2025)اشعار ونوشته هایی از پرتو نادری، نصیرمهرین، شکیلا شعله، اسد روستا، حبیب شجیع قلعه نوی، راشد رستمی و مسعود اطرافی. آشنایی با فعالان فرهنگی و رسانه یی( معرفی جناب ناصر آرین)
محمود ذاکری ملای مسجد عبدالرحمان کابل در خطبه نماز
جمعه دهم اسد هنگام دفاع از کارکرد های وزارت
امر به معروف نهی از منکر گفت:
زن حق ندارد با دو چشم راه را ببیند. زن
در بیرون از خانه باید فقط با یک چشم راه را ببیند. او گفت اعتراض به امر به
معروف، اعتراض در برابر «الله» است.
نصیرمهرین
هیبت الله بازهم شکایت کرد
هیبت الله شکایت کرد که مردم با شریعت آشنایی ندارند.
نوشته پایین در پیوند با آن بازنشر می شود
هیبت الله (یا
"غیبت الله"، لقبی که مخالفان به رهبر جاهل و دست نشاندۀ طالبان داده
اند)، پیهم برای "اجرای قانون شریعت"،"مدرسه جهادی" و "تربیت نسل با روحیهٔ اسلامی"دستور میدهد. در دیدار
با والی های جاهل و ستمگر طالبی، بازهم روی این نکات تاکید کرد.
چند اشارۀ کوتاه پیرامون آن:
-
با توجه به ابعاد فقر و تندگدستی بی مانند و نبود کار در
سایر حوزه ها، احتمال زیاد دارد که تعدادی را جذب مدارس مورد نظر نمایند.
-
مدارس طالبان، نسل تروریست گرا، خشونت گستر و بیگانه با علم
ودانش را پرورش میدهد.
-
مدارس مشابه با طالبان، در زمان کرزی و غنی نیز رو به گسترش
نهاده بودند.
-
افغانستان از اضافه تولید "مدرسه" و ملا رنج می
برد.
-
پرورش کودکان وجوانان با این افکار، ایندۀ بس وخیمی را برای
مردم و در مجموع برای کشور در چشم انداز
میگذارد.
-
افغانستان نه به دستور ها و فرمان های ملاها، شاهان و امیران،
بلکه به نظامی نیاز دارد که ممثل آرای مردم باشد.
-
افغانستان زیان های نصب والی ها را دیده است. والی ها را
باید مردم انتخاب کنند.
-
تشدید فشار و ایجاد موانع در برابر دختران و زنان، حکایت از
تبعیض جنسیتی دارد که برای جامعه و نسل های آینده بسیار زیانمند است.
-
آنانی که این موضوعات را میدانند، اندک نیستند. اما آنانی
که در جهت تشریک مساعی سعی کنند و به دور نکات مورد توافق گرد بیایند، امید بدهند
که ایجاد نیروی منسجم، صدای مرگ جاهلان ستمگر را با خود دارد؛ بسیار نیستند.
-
گروه تروریست خوی طالبان که با انواع تبعیض ها آلوده است،
به گسترش فرهنگ تروریبستی و انسان ستیزانه مشغول می باشد. خوب است که مخالفان آگاه
از این برنامه ها و پروژه های خطرناک، آرام ننشینند، آرامبخشی های روحی- فردی را
با مشغولیت های روزمره گی . گفتن" مرا با سیاست کاری نیست"، مداوا
نکنند.
*
مسعود
اطرافی
گر
تو ابلیس نهای چشم چپت کور چراست؟!
(متل فارسی)
اینکه یک عضو گروهک متحجر
طالبان گفته زنان باید با یک چشم نگاه کنند حق دارد.همینکه نگفته یک چشم زنان را
از حدقه بیرون بیاورند جای شکرش باقیست!
(به این میگویند وفا دار
بودن به رهبر شان ملاعمر کور)
[] بعد از زیر کمپل یک بیناموس اش پسری میبراید و از زیر تخت بیناموستر
دگرش دختری.
[] اینکه ۸۰ درصد مردم زیرخط فقر
هستند و ۲درصد ملت به آب آشامیدنی
صحی دسترسی دارند و مکاتب دخترانه مهرولاک است، مساجد چند ملیون دالری اعمار
میکنند یا شش ماه معاش کارمند دولت عقب افتاده و این گوساله
ها فلکه های بزرگ چندین ملیون دالری میسازند هیچ.
[] هیچ دگه آنکه
به ما نریده بود کلاغ کون دریده بود!
*
پرتو نادری
مسافر سوی میهن بسته محمل
مسافر میرسد
باغ و چمن را
که تا مرهم
نهد زخم کهن را
مسافر در
عبادتگاه خورشید
نیایش میکند
عشق وطن را
مسافر سوی
میهن بسته محمل
که دارد
آتشی آشفته در دل
نوای موجها
خواند به گوشم
که روزی
زورقی آید به ساحل
مسافر
رهنورد راه دور است
مسافر عاشق
گلهای نور است
سر راه
مسافر گل بریزید
مسافر قلۀ
عشق و غرور است
*
شکیلا شعله
ترسم که بیایی تو و من گم
شده باشم
مرحومهی ورد لب مردم شده باشم
دریایم و ای کشتی آسوده به ساحل
ترسم که بیایی، متلاطم شده باشم
پرسیدم از آدم که مگر میشود، آندم
قربانیی یک بوتهی گندم شده باشم
چون برگ رها از دل پاییز مبادا
هم کوپهی یک باد مهاجم
شده باشم
میترسم از آنکه تو نیایی و بخشکم
در آتش هجران تو هیزم شده
باشم
من راضیام از زندگی رفتهام،
ای کاش
میشد که لبی من متبسم شده باشم
*
عوض حصار نایی
بتو چه؟
این بتوچه، یک قصه دارد. قصه اش مربوط عکاسی است.
عجب یک معمایی!
خوب قصه اش اینگونه است:
در آن آوانی که در کشور ما عکاسی رونق کمی داشت و هزینه بر هم بود، من گهگاهی
شوقی عکاسی میکردم. اینکه چگونه در یگان عروسی دوست و آشنا به عکس گرفتن آغازیدم،
خودش داستانی دارد که اینجا ذکرش نیست. وقتی تازه به این سر دنیا آمده بودم، از
شوق، دو دوربین جداگانه دیجیتال عکاسی و ویدیو خریده بودم. چون عکس گرفتن هزینه
نداشت، به گفته برخی ها چرخ و باد زده هی از هرچیز عکس میگرفتم و چاپ هم میکردم.
تصادفی در همان آوان، محفل نامزدی فرزند یک دوست ما (زنده یاد سالم جان و من)
در یک شهر دیگر بود. ما را دعوت کرد که به شهر آنها برویم. من باید عکس هم می
گرفتم.
منهم وظیفه ام را انجام داده ویدیو و عکس گرفته به فرصت کم سی دی ویدیو و
عکسهای چاپ شده را برایش فرستادم که اظهار سپاس و خرسندی اش مرا هم خوش ساخت.
سال بعدش مراسم عروسی برپا شد. دوستم باز هم ما(سالم جان و من را با خانواده
هایمان) دعوت کرد و در ضمن همو گفته قبلی که عکس و ویدیو هم بگیرم. چون در مراسم
عروسیها عکاس مسلکی با کامره های پروفیشنل هم حضور دارند، تصمیم گرفتم از صحنه های
محدود فلم و عکس بگیرم نه از تمام جریان محفل.
زمانیکه عروس و داماد داخل سالون میشدند من با کمره فلمبرداری به گردن و
دوربین عکاسی در دست، جایی برایم در نظر گرفتم که از همان جا هم فلم میگیرم و هم
عکس و در ضمن نباید مخل کار فلمبردار و عکاس شوم. برخی از آنها خوش ندارند کس
دیگری در پهلوی شان باشد.
وقتی در محل در نظر گرفته ایستاد شدم یک آدم قد پخچ که ایطرف و او طرف میرفت و
امر و نهی بسیار میکرد، پیش آمده با کج خلقی گفت: اینجا ایستاد نشو که فلم را خراب
میسازی! خوب منهم با در نظر داشت نزاکت ها خودم را پس کشیده پست سر دیگران ایستاد
شدم که براستی فلم را خراب نسازم.
پس از چند لحظه بار دیگر آن آدم که معلوم میشد اینبار قهر هم است، آمده بسیار
به خشونت گفت: تره گفتم که از پیش کامره پس شو و دیگه عکس مکس هم نگی!
اینبار براستی از رویه اش جگر خون شده رفتم بجایم نشستم. دوستم سالم جان پرسید
چه شده چرا عکس نمیگیری؟ گفتم بعداً برایت میگویم. فکر کردم شاید خانواده داماد و
عروس که با هردو آشنایی داشتم، او را وظیفه داده باشند که از گرفتن عکس و فلم بغیر
از عکاس گماشته شده جلوگیری کند.
فردایش که به طرف شهر خودمان میرفتیم، باز هم سالم جان پرسید نگفتی که چرا
دیگر عکس و فلم نگرفتی؟ گفتم همو آدم لندی و قد پخچ، مره نماند. با بسیار بی
نزاکتی مرا منع کرد و حتا گفت: تو به گپ نمیفامی. مه بریت میگوم عکس نگی تو بازام
ایستاد هستی عکس میگیری!
سالم جان گفت او خو هیچ کاره نبود. ناقی خوده افسقال و اوقی ساخته بود. چرا
نگفتی بتو چه؟ گفتم مجال نداد. با خنده گفت: هیچ جگر ته خون نکو. حال سبق شه ده
دستش میتیم. مه نمره تیلفون شه از عروس والا میگیرم بریش زنگ میزنم وقتی گوشی را
ورداشت و پرسید کیستی؟ بریش بگو: بتو چه؟ ادا به ادا!
*
اسد روستا
تکفیر
هرجا
صدای گریه دلگیر خفته است
دامان
شب به ناله زنجیر خفته است
صیاد در هوای تماشای باغ دشت
تیرِجفا
به سینه نخجیر خفته است
از بس که غم به کنج دلم لانه کرده است
قابی شکسته در دلِ تصویر خفته است
دیگر
هوای باده و مستی نمانده است
جامِ شکسته گوشه دلگیر خفته است
در کشوری که خون خلایق به بزم هاست
دستور دین به شیوه دلگیر خفته است
پرواز را علامت ممنوعه بسته اند
در آشیان مرغ چمن تیر خفته است
مطرب ز بس به زانوی غم سر نهاده است
گیتار
تار کنده زمین گیر خفته است
از هر
مناره دود سیاهِ برون شود
جهل و
سیاهی در دل تکبیر خفته است
درس
وفا و مهر و مروت نمانده است
آزادگی به دامن تکفیر خفته است
*
*
حبیب شجیع
قلعه نوی
بی تو دلم...
به خدا بی
تو دلم خانهٔ غمهاست هنوز
شده خالی ز
أمید و تک و تنهاست هنوز
نکنم جز رخ
ماه تو نظر بر دگری
چشم مست تو
مرا اختر شبهاست هنوز
نروم سوی
گلستان و تما شای
چمن
کهنه داغی
است دلم لالهٔ صحراست هنوز
ای خوش آن
لحظ به بینم به رخت بار دگر
دل حسرت کش
من غرق تمناست هنوز
قا صدک هیچ
پیامی نرسانید به من
چشم من
منتظر مژدهٔ فرداست هنوز
بگذرد گرچه
شب و روز به أمید وصال
دل بیتابمن
آشفتهٔ رویاست هنوز
بر شجیعت
نظری کن ز سر لطف و صفا
که به أمید
تو بر حال و سرا پاست هنوز
حبیب شجیع
قلعه نوی هامبورگ جرمنی
05.08.2025مصادف به ۵/ ۵/ مهر داد سال ۱۴۰۴
بدرود ومهر .
*
راشد رستمی
پرنده های مهاجر
سحر ز پشت شب سرد و تار آمدنی ست
سپیده از پس ابر و غبار آمدنی ست
ز رودباری که خشکیده نا امید مشو
دوباره آب درین جویبار آمدنی ست
اگرچه چهرهٔ گلزار
زعفران گون است
خزان همیشه نپاید بهار آمدنی ست
چنین به گوش تبر توت پیر نجوا کرد
چه باک ریشه در آبیم و بار آمدنی ست
اگر چه قصهٔ هجران کمی
دراز شده
سفیر وصل پسی انتظار آمدنی ست
پرنده های مهاجر به باغ برگردند
پرستو پر زده بر شاخسار آمدنی ست
*
آشنایی با فعالان فرهنگی و رسانه یی
ناصر آرین، ژورنالیست و برنامه ساز برنامه های ادبی
، فرهنگی وسیاسی است
ناصر آرین لیسانس ژورنالیزم و ماستری در علوم اجتماعی دارد. همکاری وی با رادیو /تلویزیون افغانستان، از سال های ۱۳۵5، با اداره هنر و ادبیات رادیو افغانستان آغاز شد. بعد از ختم دوره ماستری وی در اداره هنر و ادبیات و اداره برنامه های بین المللی رادیو تلویزیون همکار بوده است. ناصر ارین از سال ۱۹۹۹۲، در آلمان مهاجر شد، ودر بیرون مرزی در رسانه های تلویزیون هندوکش، رادیوی ازادی،تلویزیون پیام افغان، تلویزیون بهار، تلویزیون از لاس آنجلس تا کابل همکاری داشته است. ناصر ارین برنامه تلویزیونی پنجره اروپا را از سال 2004 میلادی تا حالا تهیه و ارائه داشته است که تا حالا از طریق شبکه جهانی تلویزیون بهار به نشر میرسد.
ناصر ارین به تعهدات مسللکی ژورنالیزم باور مندست، برنامه های وی عاری از تعصبات لسانی ، قومی، حزبی و تنش زدایی است، برای بیان و پژوهش حقایق وی همواره کوشیده است از اشخاص صاحب نظر از طیف های مختلف جامعه برای گفتمان و نظر خواهی، مصاحبه های جالب داشته است. وی معتقد است که برای بیان حقایق باید مصلحت ها را کنار گذاشت و با کمک علم، دانش وپژوهش، با چالش های اجتماعی، سیاسی جامعه برخورد نمود و زمینه ساز تفاهم واقعی بین طیف های وسیع جامعه شد. همچنان سعی میکند که پنجره اروپا برنامه های جالب تر هنری، فرهنگی داشته باشد. چنین مامول زمانی میسر می شود که هموطنان ما، نویسندگان، شاعران، هنرمندان وفعالان اجتماعی نیزآمادۀ همکاری با پنجرۀ اروپا باشند.
ازطرف راست: اقای سید احمد شریفی و اقای ناصرآرین
ما شاهد نشر برنامه های خوب فرهنگی، هنری،
مصاحبه ها ازین برنامه بوده ایم
آیادآوری می شود که قای انجنیر سید احمد شریفی
مسؤل احمد استدیو، همکار تخنیکی پنجره اروپا، جدیت، نو آوری و صمیمیت در بهتر شدن
کیفیت تولیدی، تخنیکی برنامه ها، سعی و تلاش قابل قدر انجام داده است.
شبکه جهانی
تلویزیون بهار همکاری صمیمانه در قسمت نشر و اشاعه برنامه های پنجره اروپا داشته
است، و شخص آقای حیدری جبار خیل، در زمینه همکاری های قابل قدر انجام می دهد.
نظرات
ارسال یک نظر