خوشه، چهاردهم سرطان 1404 خورشیدی(5 جولای2025ع)

 

نوشته ها واشعاری از:

عتیق الله نایب خیل، نصیرمهرین، صنم عنبرین، موسی فرکیش، دکتر نسرین رنجبر ایرانی، شکیلا شعله، احمد رشاد بینش، جبران مهدوی، دکتر زوبین،شجاع شفا، وهاب تیموری، قنبرعلی تابش، شهربانو لطیفه، حمیدآریار من و جعفر رنجبر.

*

ویژه ی ظلم وستم جمهوری اسلامی    ایران، بالای مهاجرین افغانستان

                    ***


***


عتیق الله نایب خیل





در پی تنش های اخیر میان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل، موج کسترده یی از اخراج پناهنده گان افغان از ایران آغاز شد. برخی از این پناهنده گان بدون ارائۀ کوچکترین سند و یا مدرکی، به جاسوسی برای اسرائیل متهم شدند. اتهاماتی که در بسیاری موارد منجربه بازداشت، اخراج اجباری و حتی مجازات های شدید شد و حتی پناهنده گانی با اقامت قانونی را نیز در معرض تهدید، آزار و خشونت فزیکی و روانی قرار داد.
ماموران امنیتی جمهوری اسلامی، در بسیاری موارد با تحقیر، توهین و خشونت با این افراد رفتار کردند و هیچ گونه مرزی برای رعایت نکردن کرامت انسانی قائل نشدند. با این حال، مقامات جمهوری اسلامی عملکرد خود را همچنان در چاچوب اسلامی توجیه می کنند. در حالی که این نوع برخوردها در تضاد آشکار با اصول ابتدایی انسان دوستی قرار دارد.
اتهام جاسوسی پناهنده گان افغان برای اسرائیل، در شرایطی مطرح می شود که نفوذ اطلاعاتی اسرائیل به بالاترین سطوح نظامی و امنیتی ایران رسیده است. دسترسی موساد به اطلاعات دقیق در بارۀ برنامه های هسته ای، تحرکات فرماندهان نظامی و حتی مکان زنده گی و حتی اتاق خواب آنان، نشان دهندۀ رخنه در درون ساختارهای رسمی نظام است؛ نه در میان پناهنده گانی که اغلب در حاشیه زنده گی می کنند و از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم هستند.
ادعای نفوذ اطلاعاتی از مسیر افغان ها، بیش از آن که بر پایۀ واقعیت باشد، تلاشی است برای انحراف افکار عمومی از بحران امنیتی در درون ساختار حکومتی.
سابقۀ تاریخی حضور افغان ها در ایران:
مهاجرت افغان ها به ایران سابقۀ بیش از چهار دهه دارد. پس از کودتای ثور ۱۳۵۷ و به دنبال آن تهاجم ارتش سرخ شوروی به افغانستان ملیون افغان برای فرار از جنگ و مصیبت های آن راهی ایران شدند. اکثریت آنان در شرایط دشوار و با کم ترین امکانات در مشاغل سخت و طاقت فرسا مشغول به کار شدند.
با وجود این پیشینه و نقش افغان ها در بازار کار ایران، جمهوری اسلامی همواره تلاش کرده است تا بخشی از این مشکلات ساختاری اقتصادی، بیکاری و نا امنی را به گردن مهاجران افغان بیندازد. این نگاه تبعیض آمیز و اتهام زن، پناهنده گان را در موقعیت آسیب پذیر قرار داد و آنان را از ابتدایی ترین حقوق انسانی محروم ساخت.
این رفتار در تضاد کامل با شعارهای رسمی جمهوری اسلامی در بارۀ هم زبانی، اخوت اسلامی و هم دینی قرار داشت و عملاً نشان می داد که این مفاهیم بیشتر جنبۀ شعاری دارند تا پشتوانۀ عملی.
بهره برداری سیاسی از مهاجران:
جمهوری اسلامی در سال های گذشته، فراتر از تبعیض داخلی، از پناهنده گان افغان به عنوان ابزاری در سیاست خارجی استفاده کرده است. یکی از مصادیق بارز آن، تشکیل لشکر «فاطمیون» توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است که هزاران جوان افغان، تحت فشار اخراج یا در ازای وعده اقامت، به جنگ سوریه و دفاع از بشار اسد، رئیس جمهور خودکامۀ سوریه، فرستاده شدند؛ جنگی که بسیاری از آنان نه در آن نقشی داشتند و نه انگیزۀ برای حضور.
تبعیض سیستماتیک:
فراموش مان نمی شود که چندی قبل مسئولین جمهوری اسلامی، فروش نان خشک به افعان ها را منع کرده بودند و در بسیاری جاه ها ورود افغان ها را به عده یی از پارک ها نیز ممنوع ساختند. این ممنوعیت یادآور سیاست آپارتاید سفید پوستان در برابر سیاهان افریقای جنوبی است. اگر تنها تفاوتی است این است که این جا زیر نقاب اسلام صورت می گیرد و مسئولین ادعای بلند بالای رهبری جهان اسلام را دارند و در منبر و مسجد لاف از اخوت و برادری و برابری مسلمانان می زنند؛ اما در واقع عملکرد بدتر و زشت تر از نژادپرستان افریقای جنوبی دارند.
این سیاست های تبعیض آمیز به عده یی از ایرانی ها نیر نوعی ار خود برتربینی کاذب را القا کرده است و آن ها نیز همصدا با مسئولین، افغان ها را مقصر می دانند. این در حالیست که ایران خود یکی از کشورهایی با داشتن بیشترین پناهنده در سراسر دنیاست.
افزون بر این که نقش حاکمیت در ایجاد و تداوم فضای تبعیض آمیز علیه پناهنده گان انکارناپذیر است، اما بخشی از جامعه ایران نیز در این فضای مسموم سهم دارد. برخی اقشار، به ویژه طبقات مرفه تر، نسبت به مهاجران افغان نگاه تحقیرآمیز دارند و آنان را مزاحم تلقی می کنند. با این حال، نباید از پیوندهای انسانی، همدلی و همزیستی در بسیاری از مناطق ایران غافل شد. در بسیاری از شهرها و روستاها، روابط عمیق و انسانی میان افغان ها و ایرانی ها شکل گرفته که از مرزهای نژاد، مذهب و ملیت فراتر رفته است. مخالفین جمهوری اسلامی و بسیاری از روشنفکران ایرانی دید کاملاً متفاوت با سردمداران دارند.
نظامی که ادعای رهبری جهان اسلام را دارد در عمل با پناهنده گان برخورد خشن و غیرانسانی دارد و نه تنها از خواسته های حقوق بشرفاصله گرفته، بلکه دروغ بودن شعارهای همزیستی اسلامی، برادری دینی و حمایت از مظلومان را نیز به روشنی نشان می دهد.

نصیرمهرین


جمهوری اسلامی ایران با این ظلم وجفاورزی چــــه خواهد کـــرد؟

هموطنان صدای اعتراض را بلندتر و گسترده تر کنیم

با اطمینان می توان گفت که روی آوردن جمهوری اسلامی ایران به شدت و سرعت دادن ظلم، در ادامه ی ستم های پیشین در حق مهاجرین وطن ما، با جنگ پسین، حمله ی اسرائیل به ایران گره زده شده است.

- ایجاد فضایی که پیروزی اسرائیل در ترور رهبران نظامی ودانشمندان هسته یی را احمقانه به مهاجر نسبت دادند، چنین رفتار ظالمانه را در چشم انداز می نهاد.

- سردمداران جمهوری اسلامی ایران با این ترفند و جفاورزی، هیچ کمکی به نارسایی های امنیتی و پوسیده گی نظام نمی کنند.

- این جفاورزی حکومتی، موقع دادن و نظاره گری رفتار وحشیانه و نفرت آمیز درمیان تعدادی از مردم ایران، به دامنه ی خشم ونفرت علیه جمهوری اسلامی می افزاید. گسترش نفرتی که خوشی های اسرائیل نسل کش وجنایت پیشه را بار می آورد.

- گزارش های بسیاری دارنده ی این حکایت غمین اند که بی مانند ترین رفتار وحشیانه علیه مهاجر هموطن ما اعمال شده و در جریان است.

بازگشتادن اجباری، غصب کم و یا زیاد امکانات تعدادی از مهاجران، رفتار وحشیانه با زنان، کودکان و بیماران، فرستادن آنها به کام طالبان، گرسنه سازان مرگ آور، با بی سرپناهی و انبوهی از رنج ها، داغ ننگ ابدی را برجبین نظام جمهوری اسلامی ایران حک می کند.

- منفورترین نام در سطح مردم جهان، اسرائیل نسل کش است. ناشادترین مردم و دارنده ی بی مانندترین مشکلات اقتصادی، معیشتی و...مردم افغانستان. رفتار ستمکارانه و وحشیانه ی کنونی علیه مهاجر هموطن ما، گمانی برجای نمی گذارد که به دامنه ی نفرت علیه نظام جمهوری اسلامی و همه هواخواهان ظلم در حق مهاجر، بسیار افزوده می شود.

-  جمهوری اسلامی ایران باید مطابق به کنوانسیون های امور مهاجر رفتار کرده و جلو جنایاتی را نیز بگیرد که خود برای مهاجر آزاری موقع داده است.

*

صنم عنبرین


فروریختنِ پل‌های انسانی؛ در نقد موج نژادپرستی و مهاجرستیزی در ایران در روزگاری که جهان بیش از هر زمانِ دیگر نیازمند همدلی، هم‌زیستی و درک متقابل است، متأسفانه شاهد رشد نگران‌کننده‌ی موجی از انسان‌ستیزی، نژادپرستی و مهاجرستیزی در میان برخی از اقشار جامعه‌ی ایران و نیز در رفتارهای آشکار و پنهان نهادهای حکومتی جمهوری اسلامی هستیم. چگونه می‌توان از “فرهنگ کهن” گفت، اما هم‌زمان، به خوارداشتِ انسان‌هایی پرداخت که تنها به جرم ملیت‌شان، به بی‌حرمتی و تحقیر دچار می‌شوند؟ چگونه می‌توان دم از “دوستی ملت‌ها” زد و در عمل، دیواری نامرئی از نفرت، طرد، و بیگانگی میان دو ملت همسایه ـ ایران و افغانستان ـ بنا کرد؟ دیواری که پایه‌های آن بر سوءتفاهم، دروغ‌های سیاسی، تبلیغات رسانه‌ای و نادانی‌های تاریخی گذاشته شده، و اگر فرو بریزد، بر سر خود ایران نیز خراب خواهد شد. فراموش نکنیم: مهاجران افغانستانی، طی دهه‌ها جنگ و ناامنی، از سر ناچاری به ایران آمده‌اند، نه از سر طمع. آن‌ها انسان‌اند؛ با خاطرات، رنج‌ها، آرزوها، و هویتی که نباید لگدمال شود. اما آنچه در سال‌های اخیر رخ داده، تصویر متفاوتی نشان می‌دهد. تبعیض در قوانین، تحقیر در گفتار، سیلی زدن به روی جوانان آواره و بی پناه، پاره کردن سند هویت،خشونت در رفتار و نادیده‌گرفتن در رسانه‌ها، همه و همه نشان از نظامی دارد که نه پل می‌سازد، نه مرهم می‌گذارد، بلکه تنها زخم‌های موجود را عمیق‌تر می‌کند. و از سوی دیگر، اگر جمهوری اسلامی واقعاً دغدغه‌ی دفاع از مرز و امنیت دارد، چرا همان‌قدر که در سرکوب مهاجر مظلوم جدیت نشان می‌دهد، در پاک‌سازی بدنه‌ی حاکمیت از جاسوسان خودی و خرابکاران سیستماتیک ناتوان است؟ چگونه می‌توان از امنیت گفت، در حالی‌که زیرساخت‌های نظامی، اطلاعاتی و سیاسی کشور، در چشم‌به‌هم‌زدنی، از درون فرو می‌پاشند؟ پناه‌گرفتن پشتِ تمدن و شکوه باستانی، زمانی معنا دارد که رفتارت، امروز، با معیارهای انسانی، اخلاقی و تاریخی آن تمدن سازگار باشد. اما این‌روزها، تمدنی که از آن یاد می‌شود، گویی تنها در کتاب‌ها مانده، و در خیابان‌های شهرها، در نگاه‌های خصمانه به یک کودک مهاجر، در توهین به کارگر افغان، در سکوت در برابر خشونت‌های روزمره، هیچ نشانی از آن نیست. تمدن، فقط تخت جمشید و فردوسی و حافظ نیست؛ تمدن، در منش روزمره‌ی ما با «دیگری» معنا می‌شود. اگر امروز، پل‌های انسانی میان ایران و افغانستان را بشکنیم، هیچ شکوهی از گذشته ما را نجات نخواهد داد.  زیرا آنچه تمدن را زنده نگه می‌دارد، نه گذشته‌ی باشکوه، بلکه وجدانِ بیدارِ اکنون است.

*


موسی فرکیش


پس از یک دور آشفته، اکثریت مجلس نمایندگان هالند، به سختگیرانه‌ترین قوانین پناهندگی رای مثبت دادند. یکی از احزابی‌که رای آن برای توافق اکثریت ضروری بود، حزب اصلاح‌طلب مسیحی SGP است که در آغاز بخاطر نظریات مذهبی کلیساها دچار تردید بود. چونکه در قانون سختگیرانه، علاوه به نکات بسیار دیگر، هرنوع فورم مددرسانی به پناهندگانِ باصطلاح غیرقانونی را جرم می‌شناسد که حتا جزای زندانی‌شدن را هم در پی دارد. نهادهای بشردوستانه و کلیساها که بیشترینه مدرسان پناهندگان ردشده و با جواب منفی اند، اظهار داشته‌بودند که چرا کمک‌های انسانی آنها که دادن جا و غذا به همنوعان است، به تعقیب و زندانی‌شدن منجر شود و چرا دادن یک گیلاس قهوه یا کاسه‌ی سوپ جرم پنداشته‌شود. اما متاسفانه بعد از مباحثی، راستگرایان توانستند که حتا رای این حزب مذهبی را بخاطر تصویب یک قانون سختگیرانه جلب کنند و میدان را ببرند.

امروزه دین هم در همه جا از گستره‌ی قبلی ابراز ظاهری همنوع‌پذیری و ترحم، به ذات درونی قدرت، تسلط و فضای راستگرایانه‌ی جلب رای، نقاب‌افگنی دارد که نمونه‌های آن نه تنها در دیار ما، ایران که تا اروپا و آمریکا هم محسوس است. جمهوری اسلامی، پاپوشی برای عدم کفایت و دفاع خویش عرضه کرد. قابل‌دسترس‌ترین آن تهمت به پناهندگان افغان و تاپه‌ی جاسوسی که منجر به اخراج و چپاول آنها شد، بود. این‌مورد در روند همین سیل جهانی، پا گرفته است تا مگر برپایی و فریاد مردمان را معطوف به جایی بکنند که آنها بتوانند دردشان‌را آنجا بگریند. این خدعه، بارگیری قدرت و تسلط، پرده‌‌ی دریده‌شده‌ای را که درون‌مایه سیاه و نابکار باور مریض را نمایش می‌دهد، مخفی می‌کند. حالا فرق نمی‌کند که دین سیاسی کجا چنگ می‌اندازد، اروپا و ایران ندارد.

*

دکتر نسرین رنجبر ایرانی


دکتر نسرین رنجبر ایرانی؛ شاعر، نویسنده، از آموزگاران بزرگ شعر وادب فارسی و بنیانگذار چهارشنبه های ادب دانشگاه هامبورگ.

اخراج افغانستانی‌ها از ایران 


می‌نشیند روبرویم و بی سلام وعلیک، می‌گوید:
چرا من نمی‌توانم بفهمم که چرا افغانی‌ها باید از ایران اخراج شوند؟
می‌گویم: خب برای اینکه نفهمی! درست مثل من! من هم نفهم هستم لابد، چون نمی‌فهمم چرا؟
می‌گوید: اگر ما از فردا ایرانی‌ها را از آلمان اخراج کنیم، اگر سوئد و دانمارک و انگلیس و فرانسه، یا آمریکا و کانادا و نمی‌دانم کجا هم ایرانی ها را اخراج کنند، تو حرفی نداری؟
می‌گویم: چرا. معلوم است که حرف دارم. معلوم است که یادآوری می‌کنم، بسیاری از این‌ها در این کشورها رشد کرده، کار کرده، حتی متولد شده‌اند، می‌گویم شما که مسیحی یا مسلمان یا یهودی هستید، یعنی به هرحال ادعای دینداری هم می‌کنید، پس لابد داستان آفرینش را هم قبول دارید و لابد آدم و حوا را پدر و مادر همه انسان‌ها می‌دانید و پس باید همه انسان‌ها را خواهر و برادر بدانید و باید این را هم بدانید که آدم و حوا فقط یک خانه داشته‌اند که آن را برای همه فرزندانشان به ارث گذاشته‌اند. فقط همین زمین را و باید بدانید که این پدر و مادر خانه‌شان را مرزبندی نکرده بودند. حالا اگر بچه‌هایشان به مدرسه‌های گوناگون رفتند و زبان‌های مختلف آموختند و ...
می‌گوید: خب، خب کافی است. «زن حسابی»! (این اصطلاح را از خودم یادگرفته است!) زن حسابی، پس چرا حالا حرفی نمی‌زنی؟ حرفی نمی‌زنید؟
می‌گویم: من چه بگویم؟ من اصلا کجای کارم؟ چکاره‌ام؟! من ...
حرفم را می‌برد. می‌گوید:
می‌دانم، می‌دانم. کار تو ادبیات است، شعر است پس رها کنیم این قضیه را. از شعر حرف بزنیم. می‌دانی که من عاشق شعر فارسی هستم و از وقتی فارسی یادگرفته‌ام و ایرانشناسی خوانده‌ام و به ایران سفر کرده‌ام، بیشتر از شعر آلمانی، شعر فارسی می‌خوانم.
می‌گویم: می‌دانم. می‌دانم. تو با این استعداد شگفت انگیزت در زبان اموزی و با این عشق به فارسی ...
می‌گوید: «ول کن» حالا! (این را هم از خودم یادگرفته است!) ول‌کن حالا! ببین شاعران بزرگ ایرانی این‌ها هستند. ببین درست می‌گویم؟!
و بعد می‌شمارد:
فردوسی، حافظ، سعدی، مولوی، خیام، سنایی، ناصرخسرو. ظهیر فاریابی، رابعه، عنصری، درست است؟
می‌گویم: خیلی‌ها را جا انداختی، اما بله. می‌دانم که می‌دانی همه این‌ها شاعران بزرگ ایران هستند.
می‌گوید: بله می‌دانم. همه می‌دانند، اما برای من خیلی جالب است که همه این شاعران زاده شیراز یعنی شیرازی هستند.
با تعجب نگاهش می کنم. چنین اشتباهی از یک آلمانی فارسی‌دان و عاشق ادبیات فارسی که تاریخ ادبیات فارسی را بهتر از خیلی از ایرانی‌ها می داند، بعید است.
می‌گوید: نیستند؟ همه‌اشان شیرازی نیستند؟
می‌گویم: نه! البته که نیستند! تو که باید بدانی! از این‌ها که نام بردی، تنها حافظ و سعدی در شیراز متولد شده‌اند.
می‌گوید: خب آنهای دیگر ...
می‌گویم: مولوی در بلخ متولد شده‌است، ناصرخسرو هم بلخی است، مثل رابعه یعنی نخستین زن شاعر ایرانی، ابوشکور هم بلخی است، رشید وطواط هم بلخی است، نویسنده یکی از کتاب‌های معروف و مهم در تاریخ ادبیات فارسی، یعنی «مقامات حمیدی» هم، حمید‌الدین بلخی است.
سنایی هم شیرازی نیست. سنایی زاده غزنین است. مانند هجویری غزنوی صاحب کتاب مهم دیگر یعنی «کشف المحجوب».
خواجه عبدالله انصاری هم مادرش بلخی است و خودش در هرات به دنیا آمده است و ...
ساکت می‌شوم. از حالت نگاه و لبخند روی لبش می‌فهمم که همه این‌ها را می‌دانسته است!
پیش از آنکه فکر کنم پس چرا خود را در این زمینه به نادانی زده است، به حرف می‌آید:
بسیار خوب! بسیار خوب!
اما به هرحال همه این‌ها، مولوی و سنایی و عنصری و وطواط و ناصرخسرو و ... و ... شاعران، متفکران، بزرگان ایرانی هستند و قرن‌هاست در کتاب‌های درسی، در دبستان و دبیرستان و دانشگاه و خلاصه همیشه و همه جا ایرانی معرفی می‌شوند، درست است؟
می‌گویم: خب بله. همه این‌ها ایرانی هستند و ...
صندلی‌اش را جلوتر می‌کشد. آرنج‌ها را روی زانوها می‌گذارد. دست‌هایش را در هم گره می‌زند و در حالیکه به چشم‌های من خیره شده‌است، می‌پرسد:
حالا «شما» بعنوان یک روشنفکر تحصیل‌کرده اهل ادب می‌توانید لطفا برای من توضیح بدهید که چرا مولوی و رابعه و ناصرخسرو و عنصری و آن دیگران که در بلخ زاده‌شده‌اند و سنایی و هجویری و آن شاعران نامدار دیگری که در غزنین و هرات و فاریاب و دیگر شهرهای افغانستان زاده شده‌اند، «ایرانی» هستند ولی علی و احمد و شریفه و نظیفه و ... آن دیگرانی که در همان شهرهای بلخ و غزنین و هرات به دنیا آمده‌اند، افغانی هستند و آنقدر بیگانه‌ که باید از ایران اخراج شوند؟! حالا به این هم کاری نداریم که زمین خانه همه انسان‌هاست و هرکس باید بتواند هرجا که دوست داشت، بساط زندگیش را پهن کند. به این هم کاری نداریم که بنا بر داستان آفرینش در همه کتاب‌های دینی، همه انسان‌ها خواهر و برادر هستند. بگوئیم ایرانی‌ها در هلند و انگلیس و فرانسه و ... بیگانه هستند، اما افغانستانی‌ها، زاده‌های بلخ و غزنین و هرات و ... که به شهادت تاریخ ادبیات خودتان، ایرانی اصیل هستند و ... درست نمی‌گویم؟!
و راستی این‌ها که اخراج می‌شوند، «افغان» هستند فقط، یا افغانستانی؟
و ادامه می‌دهد: در افغانستان «افغان»ها و «پشتو»ها و «تاجیک»ها و ... زندگی‌ می‌کنند. و مثلا «پشتو» هنوز در تمام دانشگاه‌های دنیا به عنوان یکی از زبان‌های ایرانی تدریس می‌شود و ...
دستش را می‌گذارد روی دستم. پوزش‌خواهانه می‌گوید:
قصد نداشتم ناراحت و اندوهگینت کنم. من هم مثل تو می‌دانم که افغانستان و ایران کی و توسط چه کسانی و چرا جدا شده‌اند. من هم مثل تو می‌دانم که فارسی و دری دو گویش از یک زبان هستند مثل انگلیسی و آمریکایی، مثل آلمانی و اطریشی!
یعنی اگر هم قرار باشد، بیگانه‌ها را از هر کشوری و مثلا از ایران اخراج کنند، افغانستانی‌ها که در ایران و ایرانی‌ها در افغانستان که بیگانه نیستند.
اصلا بیا، بیا با هم شعرخودت را که به آلمانی گفته بودی، به فارسی ترجمه کنیم.
و شروع می‌کند. همه شعر را از بردارد. می گوید:
آنجا بسیار دور از اینجا
اجداد من به دنیا آمدند
اینجا، بسیار دور از آنجا
نوه‌های من.
آنجا، بسیار دور از اینجا
والدین من رشد کردند
اینجا، بسیار دور از آنجا
فرزندان من.
من، آنجا بسیار دور از اینجا
«زبان مادریم» را آموختم
اینجا، بسیار دور از آنجا
«زبان فرزندانم» را.
آنجا، بسیار دور از اینجا
در دانشگاه درس‌خواندم
اینجا، بسیار دور از آنجا
در دانشگاه درس دادم.
آنجا، بسیار دور از اینجا
به دنیا آمدم.
اینجا، بسیار دور از آنجا
می‌میرم.
پس وطن من کجاست
من کجايي‌ام؟!
می‌گویم :
شعر مرا هم که ترجمه کردی. حالا بگو حرف حسابت چیست؟
به فارسی سلیس، با لهجه زیبایش می‌گوید: هم حرف حسابم و هم حرف هندسه‌ام این است که سکوت در برابر ظلم، شراکت در ظلم است!
راستی این شعر تو، امروز می‌تواند حرف میلیون‌ها انسان باشد، در سراسر جهان، درست نیست؟!
و پا می‌شود و بی خداحافظی می‌رود!

وهاب تیموری

روزگاری که ايران برای جلوگیری از نفود کمونیزم ما را نمد دم تبر ساخت و گفت اسلام مرز ندارد و حالا هم ناکامی های امنیتی خود را بگردن هموطنانمان که از هيچ چيزی آگاه نیستند باز ما را قربانی اين خجالت خود می کند و هم‌وطنان ما را با چه تحقیری از کشور خود می راند

بصورت بداهه نوشتم امید معایبش را نادیده بگیرند دوستان

بداهه

می روم حرمتم نگهداريد

جای بر احترام بگذارید

می روم خسته ام ازين محفل

صدی در بین ما شده‌ حائل

نه اخوت ز تار دين پیداست

نه پلی بین ما کسی آراست

پل دوستی شکست و سیلاب برد

منفعت را چو سیحونیست بخورد

می روم قسمت و جبر زمان

بر گرفته‌ زما زمان و مکان‌

می روم صبر ای عزيزانم

تا فروکش کند صریر افغانم

می روم تا که بگسلد این بند

بهر اولاد من شود این پند

که‌ نه کارند نهال بباغ کسی‌

نخورند باز فريب اشتياق کسی

نه تفرجگاه است‌ باغ کسی

نه شود گرم بهر تو اجاق کسی

خورده‌ ام من فريب این دوستی

بگسلد تار عشق ازين سستی

وهاب تیموری مکینی تگزاس 7/4/25

*

شکیلا شعله

مارا ز وعده غیر وعیدی نمی‌رسد

 در روز عید، جز غم عیدی نمی‌رسد

 باید چه‌گونه رد بشوم از مغازه‌ها

 وقتی که پول من، به خریدی نمی‌رسد

شاید فقط به دامن تو اکتفا کنم

دستم به دست‌های تو، دیدی نمی‌رسد

باید که دست شست و گذشت و گزاره کرد

از این سرای‌ کهنه نویدی نمی‌رسد

ای شیخ‌های شهر، چه‌گونه یقین کنم

 این بایزیدها به یزیدی نمی‌رسد؟

 از هر طرف که در زدم آن خانه قفل بود

 دستم چرا به دست کلیدی نمی‌رسد؟

در انتظار سرزدنش سوختیم و حیف

 پرسیدم از درخت، رسیدی؟... نمی‌رسد

*

شجاع شفا

آواره گان بی پناه !

از اوکرایین تا افغانستان !

ما به این در، نه پی حشمت و جا‌ آمده ایم

از بد حادثه، اینجا به پناه آمده ایم‌

با شروع حمله روسیه به اوکرایین، ملیونها اکرایینی ‌در‌ خاک‌ آلمان سرازیر شدند!

آنها بصورت عاجل و بدون معطلی خدمات گسترده ایرا‌ دریافتند‌ !

اقامت قانونی بدون پناهندگی‌!

کمک های مالی و رفاهی ،کمک هزینه پیش پرداخت خانه و زنده گی ،اجاره خانه‌ ،مبل و فرنیچر‌ ، در صورت نیافتن خانه، اقامت در بهترین هوتل های شهر ،پول برق ، انترنیت و ماهیانه تلویزیون، خوراک، لباس، وسایل شخصی ،حتا مصارف حیوانات خانگی‌، خدمات صحی بهداشتی و‌ درمانی کامل‌، شامل خدمات دندان پزشکی ، پول برای شیرخوارگاه‌، کودکستان !

شمولیت به مکتب، دانشگاه ،هاوس بیلدونگ‌ یا دریافتن دوره آموزش رشته های مسلکی و تخصصی، آموزش زبان برای جوانان و‌ بزرگ‌سالان‌ ،آموزش رشته های‌مسلکی‌ و تخصصی برای جوانان یا‌ بزرگ‌ سالان، تکت های‌ سرویس و قطار رایگان برای پناه جویان !

مخصوصن دریافتن چوکی‌ درسی در تمامی رشته ها اعم از طبابت‌و‌ سایر رشته هایی که‌ رویای یک‌ جوان آلمانی است !

صدها هزار اوکرایینی با موتر های غرازه ی شان بدون بیمه و مالیه در تمامی شهرها با خاطر راحت در حرکت اند !

هیچگونه جریمه و بازخواست از خلاف رفتاری ، سرعت زیاد یا عبور از چراغ سرخ متوجه آنها نمیشود !

اما آخند بیرحم و ظالم و مسلمان نمای که ادعای بهتر و برتر از یهود و نصارا دارند، با ما چی میکنند!؟

آخند های ایرانی میگویند !

افغانی ها جاسوس اسراییل اند !


برای افغانها اقامت نمی دهند!

آنها را حتا با پاسپورت و اسناد معتبر بیرون می اندازند !

کودکان و فرزندان آنها را به مهد کودک ، دبستان و دبیرستان نمی گیرند !

برای آنها اجازت شغل و کار نمی دهند !

اجازت شمولیت در مکتب و دبستان و دانشگاه را نمی دهند !

اجازت خریدن خانه ،ملک و زمین را نمی دهند !

اجازت ازدواج با پسر یا دختر ایرانی را نمی دهند !

اگر پسر یا دختر ایرانی چنین کرد ؛هویت و گذرنامه ایرانی اشرا از دست میدهد !

افغانی را اجازت سفر در شهر های ایران نمی دهند !

حتا اجازت استفاده از سرویس های شهر و لینی را ندارند !

آنها اجازت گشت و گذار در پارک های شهر را ندارند !

آنها حتا اجازت خریدن نان خشک از نانوایی را ندارند !

رایانه هایی که برای فامیل های بی بضاعت ایرانی میدهند، افغانها از آن قطعن محروم اند !

خدمات صحی و بهداشتی رایگان‌ برای آنها ناممکن است !

افغانها حتا حق داشتن یک سیم کارت تیلفون را ندارند !

با این افغانهای شوربخت برخورد بدتر از سگ و بدتر از اسیران جنگی میشود که ننگ و شرم تاریخی بر آنها باد!

وقتی آنها را بیرون می اندازند همه ملک منال آنها را ضبط میکنند !

کودک پسر یا دختر، مرد یا زن را در هر جا ببینند، بدون رحم و کرم و عاطفه انسانی با تمامی ضرب و شتم اخراج میکنند !

*


قنبرعلی تابش  



نه همزبان شهر شماییم بی خیال!

ما کافران شهر شماییم بی خیال!

زخم زبان کم است به خنجر بزن مرا

هرچه که سنگ و چوب و‌ بر سر بزن مرا

"آتش بزن به کلبه آوارگی من"

پایان بدی به غربت و بیچارگی من

لازم به حکم نیست مرا سنگسار کن

 در شعله ها بپیچ و مرا نوبهار کن

این تکه های آجر و سنگی که دست تو است

 از ضایعات کار من و داربست تو است!

سنگی که خانه ساخته ام من برای تو

دیگر نیاز نیست بزن! جان فدای تو!

دیگر به باغ صفه بهاران نمی روم

در جشنهای نیمه شعبان نمی روم

بد نامی من است که بد گشته نام تو

من مانعم برای ظهور امام تو

پاک است شهر و کوچه دگر از حضورمن

 تو پر غرور باش, به دوزخ غرورمن!

  آمد اگر امام بگو منتظر نبود

در دیده بغض داشت ولی منفجر نبود

در ندبه ها همیشه سرِکار بود

او حتی غروب جمعه گرفتار بود

او شایسته نیست شیعه¬ی مولا چنین نژند

 او بوده پر گناه که خشکیده هیرمند

مولا سلام! می شنویی ناله مرا؟

 در شعله آزمودن هر ساله مرا

امسال سال خوب برای ظهورنیست

 من سوختم زمینه¬ی ساز و سرور نیست

 گر آمدی نشانی من را ز کس نپرس

 بالی که سوخته است زمرغ قفس نپرس!

*

شهربانو لطیفه

يادم است براي كشته شدن جورج فلويد به دست پليس امريكا سخن ها گفتيد.

 براي اپارتايد در افريقا نوشتيد.

براي امام حسين گريه كرديد و سينه زديد.

 ولي چطور انسان هستيد كه با همان دست زنجير زن و زباني كه يا حسين ميگويد و از ظلم شمر شكايت دارد، امروز وحشي ترين عمل را در مقابل پناهجويان افغانستان انجام ميدهيد و نامتان را هم انسان ميگذاريد!

مگر تفاوتي بين شما و شمر است؟

از دولت جلادتان شكايت داريد ولي فراموش كرديد كه شما شاگردان خوب همان حكومت سفاك هستيد كه عمر تان را با ديدن اعدام هاي جوانان تان و يا شلاق زدن ها سپري نموده ايد.


 تنها با يك شعر از سيف فرغاني به شما بايد گفت كه:

 هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد

هم رونق زمان شما نیز بگذرد

اي تيغتان چو نيزه براي ستم دراز

 اين تيزي سنان شما نيز بگذرد

چون داد عادلان به جهان در بقا نكرد

بيداد ظالمان شما نيز بگذرد.

 *

 جبران مهدوی

مــن از بیگانگان هرگـــز ننالم

که با من هرچه کرد آن آشنا کرد

ایران، پاکستان، کشورهای اروپایی، ایالات متحده امریکا، و بالاخره تقریباً تمام کشورهای میزبان، روند اخراج مهاجرین افغان را آغاز کرده‌اند. سؤال اساسی این است: چرا چنین فاجعه‌ای رخ می‌دهد و چه‌کسی مسئول این همه رنج، تحقیر و بی‌سرنوشتی است؟ از دیدگاه من، نخست باید نفرین فرستاد به تمامی رهبران وطن‌فروش، فاسد و جنایتکاری که طی دهه‌ها با بی‌کفایتی، خیانت و منافع شخصی، کشور را به بحران کشاندند. این افراد زمینه‌ی جنگ، ناامنی و فقر را فراهم ساختند و میلیون‌ها انسان شریف و زحمت‌کش را به ترک وطن مجبور کردند. در قدم بعد، حکومت مزدور، غیر مشروع، نالایق و بی‌رحم طالبان باید مورد لعنت قرار گیرد. آنان با برقراری یک نظام فاشیستی، تک‌قومی و زن‌ستیز، نه تنها آزادی، امید و آینده‌ی مردم را ربودند، بلکه با ایجاد رعب، تهدید و فقر گسترده، کشور را به زندانی برای مردم تبدیل کردند؛ زندانی که تنها راه رهایی از آن، فرار بود. امروز میلیون‌ها مهاجر افغان در سراسر جهان، به‌ویژه در کشورهای همسایه چون ایران و پاکستان، در شرایط بسیار دشوار زندگی می‌کنند. اکثر آنان فاقد اسناد قانونی‌اند، دسترسی به خدمات صحی، آموزشی و کاری ندارند و روزانه با تحقیر، اخراج، تبعیض و حتی خشونت مواجه می‌شوند. در کشورهای اروپایی نیز، افغان‌ها به عنوان پناهجو با تأخیرهای طولانی در روند بررسی، بی‌ثباتی روانی، نبود سرپناه مناسب و خطر اخراج مواجه‌اند. این در حالی‌ست که بسیاری از این مهاجرین، نیروهای متخصص، جوانان تحصیل‌کرده، زنان فعال و یا خانواده‌هایی‌اند که تنها خواسته‌شان یک زندگی با کرامت انسانی است. با تمام این دردها، مهاجرین افغان هنوز با صبر، کار، تلاش و شرافت زنده‌اند؛ ولی دنیا نباید فراموش کند که این انسان‌ها قربانی تصمیم‌هایی‌اند که خود نگرفته‌اند. و ریشه‌ی این بحران در داخل افغانستان است؛ در نظام‌هایی که بر پایه ظلم، تبعیض و معامله با سرنوشت مردم بنا شده‌اند.

*

 احمد رشاد بینش

اخراج مهاجرین افغان از ایران و رفتارهای غیرانسانی نسبت به این گروه، به‌ویژه در قالب شکنجه، ضرب و شتم، آزار و اذیت بدنی و تجاوز، موضوعاتی هستند که نه تنها ابعاد انسانی، بلکه ابعاد حقوق بشری، اجتماعی و سیاسی عمیقی دارند و نیازمند تحلیل دقیق و جامع هستند. این وضعیت، نقض فاحش اصول حقوق بشر و تعهدات بین‌المللی کشورها را نمایان می‌سازد و می‌تواند پیامدهای جدی برای روابط بین‌المللی ایران و جامعه جهانی داشته باشد. شکنجه و آزار بدنی مهاجرین، بر اساس کنوانسیون ضد شکنجه سازمان ملل، به‌صراحت منع شده است. این کنوانسیون تأکید می‌کند که هیچ فردی نباید تحت شکنجه یا رفتار غیرانسانی قرار گیرد. رفتارهای خشونت‌آمیز نسبت به مهاجرین، به‌ویژه کسانی که تحت شرایط بحرانی به ایران پناه آورده‌اند، نه تنها نشان‌دهنده‌ی بی‌توجهی به حقوق انسانی این افراد است، بلکه می‌تواند به عواقب روانی و اجتماعی عمیق برای آنان منجر شود. این افراد، که به‌دلیل جنگ، ناامنی و فقر به ایران پناه آورده‌اند، باید با احترام و کرامت رفتار شوند. از منظر سیاسی، این نوع رفتارها می‌تواند به شدت بر وجهه‌ی بین‌المللی ایران تأثیر بگذارد. نقض حقوق بشر و رفتارهای غیرانسانی نسبت به مهاجرین، اعتبار ایران را در مجامع بین‌المللی کاهش می‌دهد و به نوعی شکست در سیاست‌های حقوق بشری و اجتماعی کشور محسوب می‌شود. در شرایطی که ایران با چالش‌های اقتصادی و اجتماعی مواجه است، ایجاد یک فضای همدلی و همزیستی مسالمت‌آمیز میان مهاجرین و جامعه میزبان، از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. رفتارهای خشونت‌آمیز نه تنها به بی‌ثباتی داخلی منجر می‌شود، بلکه می‌تواند به افزایش تنش‌های اجتماعی و اقتصادی در کشور نیز دامن بزند. پژوهش‌ها نشان می‌دهند که رفتارهای خشونت‌آمیز در برابر مهاجرین، به تضعیف همبستگی اجتماعی و افزایش احساس بی‌عدالتی در میان اقشار مختلف جامعه منجر می‌شود. این موضوع نه تنها به نفع مهاجرین نیست، بلکه به نفع کل جامعه نیز نخواهد بود. برای مقابله با این چالش‌ها، نیاز به یک رویکرد جامع و سیستماتیک در زمینه‌ی حقوق بشر و آموزش همگانی وجود دارد. دولت و نهادهای اجتماعی باید به‌طور فعال به حمایت از حقوق مهاجرین بپردازند و در راستای ایجاد یک فضای امن و حمایتی برای آنان تلاش کنند. علاوه بر این، نهادهای حقوق بشری و سازمان‌های بین‌المللی باید به این وضعیت توجه ویژه‌ای داشته باشند و از طریق نظارت و گزارش‌دهی، به حل این بحران کمک کنند. این امر نیازمند همکاری و هماهنگی میان دولت‌ها، سازمان‌های غیردولتی و نهادهای بین‌المللی است. تنها از طریق ایجاد آگاهی و آموزش در زمینه حقوق بشر می‌توان به کاهش این نوع رفتارهای غیرانسانی و بهبود وضعیت مهاجرین افغان در ایران امیدوار بود. در نهایت، برای رسیدن به یک جامعه‌ی عادلانه و پایدار، نیاز است که جامعه‌ی ایران به‌طور جدی به مسائل حقوق بشری توجه کند و از طریق آموزش و فرهنگ‌سازی، زمینه‌های همدلی و همکاری را تقویت نماید. این مسأله نه تنها چالشی انسانی، بلکه آزمونی برای تمامیت اخلاقی و اجتماعی جامعه‌ی ایرانی است و می‌تواند به ارتقاء فرهنگ انسانی و اجتماعی در ایران منجر شود.

 *

حمید آریامن

1

حج رفته‌اید، قبول باشد، خدایتان بپذیرد

ولــی حــالا چـــه وقت نمایش است؟

من به مراسم مذهبی و عقیدتی تا زمانی که به کسی آسیبی نرساند مشکلی ندارم! مبارکتان باشد!

این روزها حاجی‌ها از مکه برمی‌گردند و محفل ختم قرآن برگزار می‌کنند. مجلس‌هایی آراسته، پر زرق و برق و مجمه‌های پلو و گوشت.

همیشه هم همان چهره‌های آشنا دعوت می‌شوند؛ پولدارها، ریش‌سفیدها، مقامات و آقازاده‌ها. لندکروز سوارها، و… مجلس‌هایی که بیشتر شبیه جشن پیروزی‌ است تا بازگشت از سفری روحانی و عبادتی.

همه حاجی صاحبان هم برای همه تسبیح را متبرک کرده اند!

اما فکر می‌کنم فراموش کردیم و یا نمیبینم در همین روزها، بیش از صد هزار پناهجوی اف‌غ‌انستانی، با توهین و تحقیر جمهوری فاشیستی اسلامی ایران و سایر کشورهای همسایه اخراج شده‌اند.

آدم‌هایی که نه خانه دارند، نه مواد بهداشتی، نه پتو، نه آب، نه غذا، نه دوا و نه هم سایر امکانات!

مهاجرانی که نه مجلسی برای‌شان گرفته می‌شود، نه دعایی برای‌شان خوانده می‌شود، نه حتی صدایی از کسی که بپرسد: چه بر سرشان آمده؟

می‌دانید رنج انسانی که چهل سال کار کرده و همه دار و ندارش یک چمدان است یعنی چی؟؟؟

من نمی‌گوییم حاجی خاصی باید پاسخگو باشد،. سخن من شخصی نیست.

اما آیا انتظار زیادی‌ست اگر بپرسیم: کاش بخشی از آن‌همه هزینه‌ی حج و مراسم و مهمانی، صرف نجات جان چند انسانِ در راه مانده می‌شد؟

میدانید در دمای ۴۲ درجه زندگی بدون سقف یعنی چی؟ کاش پول تکت، هتل‌های لوکس، سوغات‌های طلا برای زن اول و چهارم، و سفره‌های مفصل و مجلل، تبدیل می‌شد به خیمه، آب، یا یک تکت برگشتِ امن برای یک مادر با کودک گرسنه‌اش؟

شما هزینه یک ختم قرآن را به پناهجویان اختصاص بدهید، تمام گناهان‌تان را من به گردن می‌گیرم!

آیا در همان قرآنی که مراسم ختمش را برگزار می‌کنند، از «انسان»، «عدالت» و «همدلی» گفته نشده است؟ پس چرا هرچه هست، فقط ظاهر است و بس؟

اگر ظاهر نیست این عکس‌های جل و بلی در فضای مجازی برای کیست؟ ملائک کنترل فضای مجازی داریم و ما خبر نداریم؟!

دین، اگر انسان‌دوستی نداشته باشد، اگر چشم بر رنج انسان ببندد، اگر فقط به درد مجلس و مراسم نمایشی بخورد، دیگر دین نیست؛ تابلویی‌ست برای اعتبار و اینکه احترام بیشتری بگذارند و صفت‌های بیشتری بدهند، ابزاری‌ست برای تمجید!

لطفا اگر این نمایش نیست، حداقل در این روزهایی که صدها‌هزار انسان زیر فشار ستم و تهدید هستند، متوقف کنید!

و هزینه آن را به پناهجویان انتقال بدهید.

2

شباهت دردهای مهاجرت؛ اف‌غ‌انستانی در ایران و ایرانی در جهان

رنج مهاجرت، بی‌تفاوت به نام‌ها و ملیت‌هاست؛ اف‌غ‌انستانی که در ایران به چشم «دیگری» دیده می‌شود و ایرانی که در کشوری دیگر با بی‌رحمی همان نگاه‌ها و تبعیض‌ها مواجه است، هر دو یک درد مشترک دارند. آنچه آنها را از هم جدا نمی‌کند، بلکه به هم پیوند می‌زند، تجربه تحقیر، تبعیض و انزواست؛ زخمی که در مرزهای جغرافیایی و فرهنگی فراتر می‌رود و به عمق وجود انسانی نفوذ می‌کند.

اف‌غ‌انستانی در ایران با برچسب «بیگانه» و «تهدید» شناخته می‌شود؛ در کوچه‌ها و بازارها با نگاه‌های ترحم‌آمیز یا تحقیرآمیز روبروست، از حقوق اولیه محروم می‌ماند و در حاشیه زندگی می‌کند.

ایرانی که در اروپا یا دیگر نقاط جهان پناهنده یا مهاجر است، گاه با همان برچسب‌ها، همان تحقیر و نابرابری مواجه می‌شود؛ نگاهی که ریشه در ترس و جهل دارد و نه در واقعیت‌های انسانی.

در دل این رنج مشترک، خشونت‌های پنهان و آشکار در کمین است: خشونت جنسی و تجاوز، خیانت‌هایی که زنان و مردان را به زنجیر می‌کشند، تن‌فروشی‌های اجباری و تجزیه انسان به تکه‌هایی شناور روی آب.

این دردها را تنها می‌توان در متن محرومیت و بی‌پناهی درک کرد؛ جایی که اقوام و ملیت‌ها نه فقط به هم بی‌اعتمادند، بلکه گاه دشمن یکدیگر می‌شوند.

این شباهت رنج‌بار نه تصادفی است، نه محدود به یک فرهنگ خاص.آنها هر دو قربانی سیاست‌های بی‌تدبیر و جوامع بسته‌اند که به جای پذیرش انسانیت، «دیگری» را دشمن می‌سازند.

آنان هر دو با خشونت‌های عینی و ساختاری مواجه‌اند: تبعیض در دسترسی به آموزش، کار، خدمات پزشکی و امنیت.

رنج مشترک آنها را به هم پیوند می‌دهد؛ رنجی که پشت هر زبان، هر رنگ پوست، و هر لهجه‌ای پنهان است.دردی که می‌تواند پلی باشد برای همدلی، اگر بشنویم و بفهمیم.اگر بپذیریم که مرزهای ملی نمی‌توانند مرزهای درد و تحقیر را تعیین کنند.

در نهایت، این تجربه‌ها هشدار می‌دهد که اگر امروز به مهاجر افغانستانی در ایران نگاه حقیرانه می‌کنیم، فردا ممکن است همان نگاه را نسبت به مهاجر ایرانی در غرب ببینیم.درد مهاجرت، تکرار می‌شود مگر آنکه ما دیوارهای نفرت و جهل را فرو ریزیم و انسانیت را در اولویت بگذاریم.

*

جعفر رنجبر

بنی آدم اعضای یک دگرند                    که در آفرینش زیک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار             دگر عضو ها را نماند قرار

تو کز محنت دگران بی غمی                نشاید که نامت نهند آدمی ...

این ابیات زیبا و زرین سخن پیر اندرز گوی قرنها و قلبها سعدی شیرین سخن است ، که امروز سرلوحه سازمان ملل متفرق است بد بختانه نه در گوش کر سران ملل تاثیر دارد نه بر هموطنان و وارثان خودش.

وارثان و هموطنان سعدی و عطار و فردوسی و خرقانی و حافظ ... !

آیا شما واقعا وارثان چنین مردان بزرگ و سترگ استید که امروز شاهد آنهمه خشم و خشونت شما بر علیه مردم بینوا و مظلوم کشور همسایه و همفرهنگ شما استیم !؟

یکی دگر از عرفای معرفت آموز بشر خداوندگار بلخ گفته بود : عطار روح بود و سنایی دو چشم او

ما از پی سنایی و عطار آمده ایم

وارثان ملک سنایی و مولوی زدست افراطیان داخلی بر دیار دوست پناه آورده بود که امروز متاسفانه از هر طرف پیرو و جوان شان با مشت و لگد اوباش های انتظامی و بازاری بدرقه می‌شوند . زمین سخت و آسمان دور ، حال زدست شما با آه و ناله بر درگاه داور داد گر پناه می برند .

مکن بر زیر دستان ستم / که دستی است بالای دست تو هم

فردوسی بزرگ فرموده :

میازار موری را که دانه کش است

کو جان دارد و جان شیرین خوشست

متاسفانه مردم مظلوم ما طی چهار و پنج دهه زدست حکمروایان مستبد و جریان های وابسته به شرق و غرب و دسایس همسایگان به چنین سرنوشت تلخ و رنج و مهاجرت مواجه شده و به خانه دوست و همسایه و همزبان پناه آورده ، اما امروز متاسفانه خلاف تمام نورم های بین المللی و انسانی و اسلامی با شدت تمام با این بی پناهان برخورد زشت و غیر انسانی صورت می گیرد ، که نه بر پیر و کودک رحم می‌کنند نه بر خانم های بیمار و باردار !

پدر را یکطرف بازداشت کرده مادر و فرزند را دگر طرف .

ابولحسن خرقانی عارف وارسته چند قرن قبل گفته بود : هر کی به این سرا رسید نانش دهید و از ایمانش مپرسید .

متاسفانه در این صحرای محشر کربلا و کمپ های سوزان آب و نان بر آوارگان قطع شده است ...

این روز های سیاه و زمستان سرد می گذرد اما تاریخ این اینهمه جور و جفای همسایگان و همزبانان را فراموش نمی کند .

مثل مردیست: من از بیگانگان هرگز ننالم ، هر چی با من کرد آن آشنا کرد ....

بد بختانه مردم ساده لوح ما زدست رهبران خائین و خود فروخته به شما و پاکستان و شرق و غرب و عرب و ... به این سرنوشت نکبت بار مواجه شده ، امروز آن فرعون های ذلیل و بدنام و فراری مهر سکوت و ننگین برلب زده زحال این بینوایان بی پناه بی خبرند !

مردمی که از پی چنین شیادان معامله گر و بدنام و رهبر نما روان باشند سرنوشت بهتر از این نشاید .

گناه این مردم و سرزمین زخمی و هم سرنوشت ات چیست که آب های هیرمند و هریرود آن بدون طمع و توقع مادی زمین های سیستان و زاهدان شما را قرنها سیراب می‌کند.

فراموش نکنید در خانه های که زیست میکنید عرق جبین و آبله کف دست کار گر افغانی در آن نقش بسته است .

متروی تهران شما با رنج و عرق جبین کار گر افغانی بپایان رسیده است . کارگاه و کار خانه های تولیدی شما با رنج و محنت و مزد کم افغانی فعال بود ...

زمین های کشاورزی و زراعت و باغات و خوراک شما حاصل دسترنج همین آوارگان سخت کوش است ، ده ها مشاغل سنگین که کار گر ایرانی حوصله و عرضه آنرا ندارد ، با رنج و عرق و بازوی افغانی به پیش برده می‌شد ...

مهم تر از همه هزاران هزار هموطنان ساده لوح و خوش باور من با توصیه و منفعت رهبران خایین و سود جوی شان در هشت سال جنگ تحمیلی ایران و عراق در کنار شما جنگید و خون داد و گمنام مرد ! آنزمان برادر بود امروز افغانی به خانه ات برگرد آنهم با چنین خشم و خشونت ... !

در سال‌های اخیر چندین تیپ فاطمیون و زینبیون دوشا و دوش سلیمانی و قاآنی و ... رزمید و خون داد و هزاران تن شان گمنام کشته و زخمی شد ...

ایکاش چنین نمی شد و این روز های ذلت بار بر سر خود و فامیل هایشان و سایر هموطنان ما نمی آمد و هزاران تن شان مظلومانه و ساده لوحانه کشته نمی شدند .

در جنگ دوازده روزه یی شما با رژیم غاصب صهیونیستی، اکثر فعالین مجازی و مدنی و قلم بدستان ما در کنار ملت ایران بودند و در اندوه شما شریک و برای پیروزی دولت و ملت ایران دعا می‌کردند آیا اینست نتیجه آنهمه محبت و ارادت همسایگی و همزبانی و ...

بلی وقتی نکات خاکستری را می بینید و بهانه جویی و بزرگنمایی می کنید بهتر است گذشته و این موارد را هم فراموش نکنید !

چنین فاجعه های انسانی و مهاجرت های گسترده و نخواسته و جلو گیری از آن راه های معقول و پسندیده انسانی و حرمت همسایگی دارد که با مدیریت و عقلانیت و تدبیر باید کنترول و جلوگیری شود نه با چنین خشم و خشونت لجام گسیخته که هر فرد اوباش کوچه بازار خودش را مامور اخراجی بداند هر چی دلش خواست انجام دهد و بر زن و مرد بیگناه رحم نکند که امروز بر شبکه های مجازی غوغا بپاه کرده حتی اشک بعضی ایرانی های با وجدان را در آورده.

مولانای بزرگ چی زیبا فرموده :

هزار سال است تا مسلمانی

هزار سال دگر تا مرز انسانی

امروز شاهد مسلمانی و ارزش های انسانی در کشور های غیر مسلمان استیم که ملیون ها شهروند ایران و افغانستان و ... در آن کشور ها بهتر و آرام تر از کشور های مسلمان نمای خود شان زندگی نسبتا انسانی و معیاری دارند .

بفرموده یی شاعر نام آشنای ما جناب کاظم کاظمی :

پیاده آمده بودم پیاده خواهم رفت

غروب در نفس گرم جاده خواهم رفت .

نکات را که نوشتم و اشاره نمودم نگارنده خود یکی از آوارگان جنگ و فاجعه داخلی و دسایس بیرونی استم که بیش از چهار دهه رنج و ریاضت آوارگی را بدوش دارم رنج و مجبوریت هموطنان و تمام آوارگان جهان را درک میکنم.

شخصا خودم طی سه چهار دهه بدور از تعلقات سیاسی و جناح و جریان خاص سیاسی و حزبی برای نزدیکی و یگانگی این حلقه های گم شده یی تاریخی و فرهنگی و همسایگی کوشش و پویش نمودم که بر دوستان و آگاهان هویداست .

متاسفانه چنین برخورد های آشفته و نسنجیده دل آدمی را از چنین همدلی و همزبانی و همسایگی مایوس می‌کند !

بفرموده مولانای بزرگ :

جان گرگان و سگان از هم جداست

متحید جانهای مردان خداست ....

با همه یی این درد ها و تذکر ها با ملت خوب و نیک اندیش و با وجدان ایران حرفی نداریم که در طول چند روز صدا و اعتراض شان را ابراز نمودند .

هرکسی کو دور گردد از اصل خویش

باز جوید روزگار وصل خویش .

امیدواریم باز هم بیاری وارستگان و خردمندان به اصل دیرینه و با شکوه همدلی و همزبانی برگردیم و از شر شیاطین قرن و رهبران و رهزنان مافیایی و بد نام داخلی و جهانی نجات یابیم .

بفرموده حافظ شیرین کلام :

درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد

نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد .

امیدواریم نهاد های مسول و رهبری دولت ایران اینهمه وهشت و اخراج لجام گسیخته را متوقف کنند با یک برنامه درست و فرصت مناصب و قانونمند و زمانبندی بهتر برای براشان فرصت داده شوند . بیشتر از این نه باعث بدنامی خود شوید و نه رنج و آزار مردم مظلوم و بی سرپناه .

*

 

دکتر زوبین 

 هیچ تحقیرم نکن زان رو که من افغانی ام

مهر جاسوسی مزن هرگز تو در پیشانی ام

 نیستم‌عاشق به ملکت حرف خود را پس بگیر

 هرکجا باشم به غیر ملک خود زندانی ام

بس که دیدم جور بیجا از شما همسایگان

 حوصله بر من نمانده تا ابد توفانی ام

من نخواستم از شما یک درهمی هم پول مفت

چون طلب کردم حقوقم‌از چه رو می رانیم

بال و پر بر من نمانده تا روم در میهنم

دست و پایم بسته کردی هی تو می گریانی ام

کار جانفرسا نمودم هر کجا در ملک تان

 از نگاه رنگ جلدم حال ها زعفرانی ام

تار و‌پودم عشق میورزد به میهن دایما

در ازا حفظ خاکم یوسف کنعانی ام

(شنبه پنجم‌جولای سال 2025 میلادی. هامبورگ جرمنی)

*

 


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.