یازدهم ماه اسد سال 1404 خورشیدی- دوم ماه اگست 2025.ع

 


              مسؤولیت جوابگویی مضامین را نویسنده گان آنها دارند

حمید آریار من


 پیرامون لابی های طالبان

پس از سقوط نظام به‌اصطلاح جمهوریت، که در حقیقت از دل سفارت آمریکا برآمده بود، و واگذاری ویرانه‌ی اف‌غانستان به نگرش‌های تباری برای سهم گرفتن در معاملات بزرگ‌تر، سلطه‌ی طالبان چند درس تکراری ولی با متدهای جدید به ما داد.

سرکوب های تباری-تاریخی ادامه دارد.

این‌که در اف‌غانستان چه می‌گذرد؛ آدم عاقلی وجود ندارد که نداند اوضاع از چه قرار است. چه آن فراریانِ ساختار جمهوریت که حالا به جای امن رسیده‌اند و خوب می‌دانند که اسب ماست‌مالی را زین می‌کنند، و چه کسانی که سال‌هاست به‌عنوان عُمال تبارگرایی، در غرب در حال لابی‌گری‌اند.

ولی فاجعه زمانی عریان‌تر شد که بخشی از پناهندگان اف‌غانستانی مقیم کشورهای اروپایی، به‌ویژه در آلمان، نقش چشم‌گیری در عادی‌سازی نظم طالبانی در ذهن غربی‌ها ایفا کرده‌اند. آن‌چه امروز می‌بینیم – مثلاً در همین هامبورگ – دینامیک‌های قوم‌گرایانه و وابسته به قوم حاکم (یا بهتر است بنویسم: زمام‌داران کنونی و موقت)، در میان بخشی از پناهجویان اف‌غانستانی، نشان می‌دهد که چگونه پیوندهای تباری، حتی در بستری دموکراتیک و آمیخته به نشانه‌هایی از سوسیالیسم، برابری حقوق انسانی، ارزشمندی زنان و عدالت اجتماعی، می‌توانند به ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به یک رژیم زن‌ستیز، واپس‌گرا و تمامیت‌خواه بدل شوند.

اگر کمی جدی به این وضعیت نگاه کنیم، نقش این «مزدوران بدسلیقه» در اروپا مستلزم نگاهی انتقادی به نحوه‌ی بازنمایی قدرت، هویت و پیوندهای تباری در فضای دیاسپوراست.

به‌وضوح می‌بینیم که برخی از گروه‌های قومی در آلمان، به‌جای ایستادن در برابر حاکمیت کنونی و واپس‌گرایی قرون وسطایی، به‌شدت در حال لابی‌گری، تأمین مالی و ارسال کمک‌های به‌اصطلاح لجستیکی برای تقویت حاکمیت کنونی هستند.

شاید این ادعا سنگین به‌نظر برسد، اما من گاه‌گداری برای یادگیری الفبای سیاست، خودم را به سیاست‌مداران آلمانی می‌رسانم و تلاش می‌کنم بیش‌تر شنونده باشم. البته این به‌معنای کلاس گذاشتن نیست؛ هر کسی در یک جامعه‌ی آزاد حق دارد با نماینده‌ی مجلس یا سیاست‌مدار دیدار کند و گفت‌وگو داشته باشد – به‌ویژه اگر عضو هیچ‌یک از گروه‌های درگیر در جنگ و سیاست اف‌غانستان نباشد. افتخاری که من آن را با خودم به هر جا می‌برم.

در یکی ازهمین گفت‌وگوها، یک سیاست‌مدار باسابقه‌ی آلمانی به من گفت: «در تمام عمر ۵۰ ساله‌ی کار سیاسی‌ام، فقط یک شهروند اف‌غانستان را دو بار دیده بودم و دیگر هرگز نه. اما در سه سال گذشته، بیش از ۱۵ گروه به دیدنم آمدند، از اوضاع و امنیت اف‌غانستان تعریف کردند، و گفتند مسئله‌ی زنان و اوضاع آموزش و دانشگاه در این کشور، امری فرهنگی‌ست

همان مزخرفاتی که نماینده‌ی پاکستان در جلسه‌ی سازمان ملل استفراغ کرده بود.

من این‌جا فقط یک جمله می‌نویسم:

بی‌شرفی که فکر می‌کنی مسئله‌ی زنان اف‌غانستان فرهنگی‌ست؛ فقط در هرات، بیش از یک میلیون دانش‌آموز دختر و پسر داشتیم. احمق!

ما به‌درستی می‌دانیم و می‌بینیم، و اگر اندک شرافتی در خود داشته باشیم، باید بپذیریم که جامعه‌ی ما امنیت روانی، شغلی و جانی ندارد. بیش از ۲۰ میلیون زن از آموزش، تحصیل، دانشگاه و کار بازمانده‌اند.

به زمین‌های مردم حمله می‌شود، دارایی‌های مردم به دلایل تباری به غارت می‌رود، و انسانی که توان درک ارزش‌های انسانی و تمدن روز دنیا را دارد، در برابر این وضعیت نمی‌تواند ساکت بماند.

اما این مزدوران در تلاش‌اند تا با لابی‌گری تبارمحور، چهره‌ی ارتجاع را بزک کنند.

بدبختانه همان توهم قبیله‌ای و پوچ که می‌پندارد «اکثریت غالب» کشور است و می‌تواند برای دیگران نسخه بپیچد، به‌جای پذیرش و بازسازی یک هویت جمعی و فراگیر، به احیای تعلقات تباری و بازتعریف هویت ملی از منظر قومی پرداخته است.

این دقیقاً همان پروژه‌ی "افغان ملت‌سازی قوم‌محور" بود که در دوران جمهوریت مزدورِ دست‌نشانده، از رسانه‌های محلی، مساجد، انجمن‌های فرهنگی، نشست‌های سیاسی و... آغاز شد و به جایی رسید که ناگهان نیمی از شهر، تخلّص تباری بر نام خود چسباندند. حتی آنانی که عرب و ازبک و ترک و تاجیک بودند. . .

اکنون همان تفکر در اروپا نیز دنبال می‌شود؛ با همان رویکرد، تلاش می‌کند طالبان را نه به‌عنوان یک نیروی مستبد، زن‌ستیز، سرکوبگر و واپس‌گرا، بلکه به‌عنوان نماینده‌ی بخشی از جامعه‌ی قومی حاکم بر اف‌غانستان، مشروع جلوه دهد.

اما چقدر باید احمق بباشند که بعد از سیصد سال حکومت‌داری با چنین تفکری، هنوز نفهمیده‌اید حاصلش چیست؟ اعتبار پاسپورتی که برای این کشور ساخته‌اند، در پایین‌ترین سطح جهانی‌ست.

جز در تریاک، خشونت، و پایگاه تروریستی، که در رتبه‌های نخست هستند، در باقی حوزه‌ها کشوری بدوی با مردمانی قبیله‌گرا ساخته‌اند، که نتیجه‌ی مستقیم همان نگرش واپس‌گرایانه‌ی تباری‌ست.

حمایت پنهان یا آشکار از طالبان، در قالب انجمن‌های فرهنگی، مؤسسات خیریه یا تأکید بر محوریت «اف‌غان ملت‌سازی»، مصداق روشن سوءاستفاده از آزادی‌ست.

به شمایی که به طبل تبارگرایی می‌کوبید؛ یادتان باشد.

این یک شرم ملی، یک افتضاح اخلاقی، و یک رسوایی تاریخی‌ست. فرقی نمی‌کند از کدام قوم، تبار یا قبیله باشید. وقتی زنان اف‌غانستان در یکی از بزرگ‌ترین و کثیف‌ترین زندان‌های فکری جهان به اسارت‌اند، و شما در این‌سوی جهان به لابی‌گری برای بقای واپس‌گرایی مشغول‌اید، این تنها «دستاورد» شما از زندگی در دموکراسی خواهد بود:

شرم.

*

نبیله فانی

باران

یک سروده ای بارانی تقدیم به عزیزانم گرچه تازه نیست اما بی مناسبت هم نیست. سپاس که میخوانید.

(باران)



میخواستم کتابی به وسعت آبی آسمان

بنویسم

ابرشد

باران شد

ازورای پنجره

میخواندم که قطره های باران

راز لحظه های مرا

با امانتداری

زمزمه میکردند

ومن

فصل

فصل

فصل

میشدم

ابر ها از من گفتند

و گریستند

عمرم در لحظه یی ختم شد

اتفاقاً

که دیگر آسمان آبی شده بود

شاید کسی حکایت تنهایی مرا

از زبان باران نشنیده باشد

تیره راهی را

که با اشکهایم چراغان کردم

*

چند کوتاه نوشت از:


                    حسن علی عدالت

در ایران مهاجر ستيزي ساختاری و قانونی است!

                                                       عثمان  سالاری

داکتر عثمان سالاری نایب رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس ایران می‌گوید که بعد از این به مهاجرین بدون‌ اسناد افغانستانی که خسارت بدنی ببینند دیه پرداخته نمی شود.

اعلام‌ این قانون در شرایط فعلی که مهاجر ستيزي و مهاجر کشی در ایران مد شده است تشویق و پشتبانی قانونی برای مهاجر ستيزي، مهاجر آزاری و کشتار مهاجرین است.

*

پنجرۀ امید

یک تشکل زنان به نام: (پنجره امید) کوچ هاي اجباری هزاره‌ها را نماد از نسل‌کشی دانستند !

تشکل پنجره امید که متشکل از دختران و زنان افغانستان از اقوام مختلف افغانستان است ضمن یک گردهمایی تبعيض سیستماتیک علیه هزاره ها، تصرف سرزمین، کشتار و کوچ های اجباری آنها را جنایت علیه بشریت و نماد از نسل‌کشی دانستند و از نهاد های بین‌المللی خواستند که مانع اين کار شوند.

کوچی های مسلح با پشتیبانی طالبان در سراسر هزارستان و مناطق هزاره نشین با تصرف سرزمین هزاره‌ها آنها را وادار به کوچ های اجباری می‌کنند.

*

اعتراض بر کوچ های اجباری

داکتر هاتف مختار به تصرف سرزمین، کوچ هاي اجباری و کشتار هزاره‌ها توسط کوچی ها با پشتبانی طالبان عکس العمل نشان داد !

باوجود سکوت دیگر اقوام در مقابل کشتار، تصرف سرزمین و کوچ های اجباری در سراسر هزارستان و مناطق هزاره نشین از شخصیت های موثر پشتون فقط آقای مختار در شبکه اجتماعی X در حساب کاربری خود این عمل کوچی ها و طالبان را بسیار خطرناک و جنایت علیه بشریت دانسته است.

واقعیت این است که از برخورد و عملکرد کوچی ها معلوم می‌شود که طالبان مالکیت سرزمین هزاره‌ها را به کوچی ها سپرده اند و اگر چنین نمی بود چگونه کوچی ها در همین امسال هزاره‌ها را بالاي زمین های زراعتی آنها در دایکندی، غزنی، بامیان و بهسود کشتند و به این جرم یک نفر گرفتار نشدند و همچنین سرزمین های هزاره‌ها را به ناقلین و کوچی ها می سپارند و هزاره ها را وادار به کوچ هاي اجباری می‌کنند.

*

از دست هزاره‌ها فعلا در مقابل کوچی ها و طالبان چیزی ساخته نیست چون‌ سلاح، تشکیلات ، اقتصاد و پشتبان ندارند و یگانه فشار که مانع این جنایت می‌شود فشار پشتون ها است که با عکس العمل مانند هاتف مختار می‌توانند از ادامه دادن‌ این جنایت نابخشودنی جلوگیری کنند اما متأسفانه چنان معلوم می‌شود که در میان متنفذین و روشنفکران پشتون از کرزی گرفته تا بسیاری های دیگر سکوت اختیار کرده اند.

بازهم هرچه باشد خانه هاتف مختار آباد و ديگران همه تماشاچی اند .

*

شعر و کوتاه نوشت هایی از:

                   صنم عنبرین

دو بن بست

صدای گرگ شکسته است خواب مردم را

بگو چه کس شنوَد اضطراب مردم را ؟

غروب و سایه‌ی غمگین گور های جوان

کدام شام بکُشت آفتاب مردم را

سفر میان دو بن بست خانه و غربت

به خون نوشته چه دستی کتاب مردم را

به تیغ حادثه افتاده از نفس دیروز

که درد می‌برد امروز، تاب مردم را

نه وعده‌ای، نه نجاتی، نه بوی فردایی

فقط سکوت گرفته جواب مردم را

بپرس این که چسان، زخم کهنه‌ی تاریخ

نشد زخواب بدزدد جناب مردم را

ولی سوال ؟ چرا عشق، بره‌ی معصوم

نشد «تغییر» دهد انتخاب مردم را

*

  به مناسبت روز جهانی رفیق (اول اگست)

رفاقت واژه‌ای‌ست نجیب، اما فرسوده از بس به دهان نامحرمان افتاده.

بعضی‌ها آن را چون زینتی به سینه می‌زنند، بی‌آن‌که با جان شان لمسش کرده باشند.

دوستی، قرارداد بی‌صدا و بی‌امضاست میان دل‌هایی که هنوز به عهد، وفادار مانده‌اند.

رفیق کسی‌ست که در نبودت، برایت آبرو بخرد نه این‌که در حضورت لبخند بزند و در غیابت لب بگشاید.

در جهانی که مرز بین ریا و رفاقت نازک شده، داشتن حتی یک رفیقِ بی‌تعارف، بی‌ادعا و بی‌نقاب، نعمتی‌ست که باید به آن سجده برد.

*

روان استاد صالح محمد خلیق شاد

استاد هفته‌ی گذشته در پیوند با غزلم پیامی محبت‌آمیز نگاشته بودند، و امروز با دریغ، آن مهربانی خاموش شد و ما را در سوگ سنگین تنها گذاشت.

دریغ و درد که استاد خلیق گرامی نیز غزل وداع را زمزمه کرد و با کوچ خاموشانه‌اش، بهاری‌ترین برگ‌های یاد را در بوستان ادبیات بر جا نهاد.

روانِ آن استاد فرهیخته شاد، و یاد و آثارشان جاودان باد.

                                               (29 جولای 2025)

*

شاپور راشد


به پاس خاموشی چراغ شعر و فرهنگ:

استاد صالح محمد خلیق


درگذشت ادیب فرزانه، شاعر گران‌مایه و خدمت‌گزار بی‌صدای زبان و ادب، استاد صالح محمدخلیق، مایه‌ی اندوهی‌ست ژرف برای دل‌های اهل معنا، فرهنگ و خامه.او که عمر خویش را بی‌هیاهو وقف اعتلای شعر، تحقیق و پالایش زبان کرد، اکنون خاموش شده‌است، اما صدای اندیشه‌اش در کتاب‌ها، در ذهن نسل‌ها و در حافظه‌ی ادبیات این سرزمین، جاودانه خواهد ماند.

مرثیه‌ای کوتاه به یاد آن مرد بزرگ:

خاموش شد آن لب پر واژه و نغز،

رفت آن‌که به شعر، جان می‌زد و مغز

نه واژه، نه دفتر، نه آواز ماند

فقط داغ مردی سرافراز ماند

یادش گرامی، نامش ماندگار، و راهش چراغی برای رهروان شعر و اندیشه باد.

*

هماطرزی

ساحل

چون ساحل تشنه

به امید موجی

در اقیانوس چشمانت

پیوسته سرگردانم

و در آبی ترین روز ها

و پر ستاره ترین شب ها

هنوز

بهترین منی

ای جدا شده

و بر خاسته از وجود من

تا بی انتها

بگذار دمی

به تو بپیوندم

و زیستن را

در سر زمین مهرآغوشت

لمس کنم

نیویورک 4 می 2025

*

 

نصیرمهرین


              به یاد زنده یاد حمیرا نگهت دستگیرزاده


سخنرانی در محفل گرامیداشت دکتر حمیرا نگهت دستگیرزاده

                                           31 اکتر سال 2009  - سویدن

حضار گرامی سلام .
مسرور هستم که ازمدتی به اینسوشاهد دایرنمودن محافل گرامیداشت هستیم . جای خوشبختی است که موجی درحرکت افتاده است . موجی که در مقابل شیوه های غلط وزیانبار ترور شخصیت وفرهنگ فحاشی وقدرناشناسی ونقد غلط ،عمل کرده است. استقبال ازین موج ، مرا به ابراز احترام به کار آگاهانه و زحمات دوستان کلوپ قلم که واقعا ً نمونه ی هستند از پیش گرفتن این راه ورسم ، وامیدارد.
تصور من این است که مقوله ی گرامیداشت ، مقوله ی نقد را نیز بازتاب میدهد. ما اگرکسی را گرامی نمی داریم ( که چنین سرشناسان ونام آوران نیز کم نیستند )، گونه یی از ارزیابی ها و وارسی های وبرداشت های خویش را از آنها داریم . وهنگام گرامیداشت چهره های نویسنده گان کشورخویش، به ویژه طی چند دهه ی پسین ، بسیاربه رعایت موازین نقد روبرو هستیم . گاهی افزون از دیدار آثارنویسنده گان میهن ما، تماس های فردی ما با آنها نیز زمینه ی گرامیداشت را فراهم میاورد.
از چند سال به اینطرف که خانم حمیرا نگهت دستگیرزاده را شناخته ورفت وآمدی داشته ایم  وآنگونه که شاهد دست بردن ایشان به قلم ونهادن قدم در زمینه های مسایل فرهنگی وطن بوده ام، ایشان را گرامی میدارم.
هنگام گرامیداشت خانم نگهت دستگیرزاده، یک موضوع دیگر نیز برای تأمل سر برمی آورد وآن این است که: دختران وزنان میهن ما نیزدرحالی که در هیچ زمینه یی، دست کم از مردان نداشته اند، کمتر توانسته اند، توانمندی خویش را تبارز بدهند. علت وعامل اش شناخته شده است. میشود آن را درجامعه ودر محدودیت های حاکم، تاریخی وفرهنگی سراع گرفت. اززمان شهید مظلوم رابعه ی بلخی تا زمانه ی کنونی را که بنگریم، دختران وزنان گام نهاده در گستره ی شعروادب، با حصار بلندی ازمحدودیتهای دل آزار روبروبوده اند. درینجاست که نقش مردان خانواده ویا مذکران مؤثر را به گونه های مثبت ویا منفی میابیم . در پیوند با زمینه های رشد دکتور حمیرا نگهت دستگیرزاده ، دریافت من این است که افزون برداشتن استعدا د خودش، نقش پدربزرگوار شان ( که تلفونی با آنشادروان صحبت نموده بودم)، مؤثر بوده است . طی سالهای پس ازازدواج، بازهم نقش دوست گرامی ام، عمر عدیل، را درهمیاری وهمکاری با وی نمیتوان نادیده گرفت. آن چه را که بسا از مردان دریغ میکنند تا زنان ایشان بتوانند به کار مطالعاتی وقلمی خویش برسند، از طرف وی دریغ نشده است .
دوستان گرامی، مطمین هستم که عزیزان دیگری با نظر صائب خویش، پیرامون شعر خانم دستگیرزاده سخنرانی دارند، ازینرو من به برشمردن بخشی ازمقالات ایشان بسنده نموده ام. اهمیت این کاراز آن احتمال نیز برایم ناشی شده است که وی را نباید فقط در سطح سراینده ی شعر ویا شاعر درنظر بگیریم . با توجه به سهمگیری های عملیی که من در خارج کشور شاهد آن بوده ام وداشتن فهرستی از مقالات ایشان، در واقع ابعادی از فراورده های قلمی را می یابیم .
من همه نوشته هایی را که درین فهرست از آنها یاد میکنم، نخوانده ام . همچنان که فهرست تهیه شده دربرگیرنده ی همه نوشته های ایشان نیست. آرزومند هستم که این نیاز به کمک خود ایشان وبقیه دوستان رفع شده ودر یک مجلد صورت انتشار ببینند. همچنان زمینه های بازنگری ونقد را مساعد نمایند.

معرفی نوشته های خانم حمیرا نگهت دستگیرزاده
مقاله :
1-
سلسله مقاله هایی در برنامه های رادیویی:
دنیای کتاب
مجله رادیو
گذرگاه شعر
2-
مقاله هایی به زبان بلغاری در رابطه به تیزس دکترا
قالب های شعر فارسی
تحولات شعر معاصر فارسی افغانستان.
کار آیی (فونکشن) شعر در زندگی فارسی زبانان.
ادامه ی سنت های شعری در شکل و محتوا در شعر معاصر فارسی افغانستان .
رابطه های بینامتنی در ادبیات کلاسیک فارسی.

3 –
مقاله های خوانده شده در کنفرانس ها و سیمینار های افغانی درکابل و هالند
-
در کنفرانس تاسیس انجمن نویسندگان جوان در ادیتوریم دانشگاه کابل
-
سیمینار هشتادمین سالروز استقلال افغانستان شهر لایدن – هالند 1999
-
سیمینار دو روزه زن در شهر سوستربرخ – هالند 1999
-
داستانست مهاجرت! کنفرانس مهاجرت و مشارکت در سوستربرخ – هالند
-
کنفرانس روز زن 8 مارچ در اتریخت 2000
-
کنفرانس نوروز: انجمن افغانها در شهر ماستریخ – هالند2001
-
سیمینار و کنفرانس های مربوط به وضع افغانستان بعد از 11 سپتامبر 2001 -2002
-
کنفرانس بین المللی زنان به ابتکار انجمن رابعه بلخی در هالند 2003
ورکشاپ مسایل حقوقی زنان 2003
-
تربیت کودکان در رویاروی دو فرهنگ متفاوت فدراسیون بین الملی افغانها در هالند
-
مقاله آغاز ناتمام در باره روانشاد لیلا صراحت در سیمینار بزرگ داشت لیلا صراحت روشنی در لایدن
-
سیمینار تعلیم و تربیه زنان در افغانستان انجمن اپلدرن 2004
مقاله شعردر مکالمات روزمره فارسی زبان ها دانشگاه ایراسموس انجمن آریا 2004-
-
مقاله شعر خوانی و شعر دانی در عرف مردم افغانستان انجمن محصلان دانشگاه لایدن کیهان 2004 لایدن
مقاله خوانش شعر و دانش شعر برای انجمن جوانه ها در اپلدورن 2004

4 -
مقاله های برای انجمن های هالندی و ایرانی در هالند
-
مهستی و سخن وسرود در انجمن زنان ایران اتریخت 2005
-
زن در قوانین افغانستان به زبان هالندی در کنفرانس شب افغانستان انجمن" اتریخت در برابر خشونت"
-
نیما زبان زمان ما در سیمینار نیما یوشیج در دلفت ( انجمن ایرانی خانه دنیا )2004
-
فروغ از بیان زنانه تا زنانگی بیان انجمن خانه دنیا شهر دلفت هالند 2004
-
همزبانی و آشنایی ما بعد از رابعه و رودکی انجمن زنان ایران شهر ارنهم 2005
شب سخن و سرود با انجمن ایرانیان مقیم ارنهم شعر جنگ و مهاجرت افغانستان در ایران و افغانستان
-
سخنرانی در برنامه معرفی کتاب قربانگاه افغانستان نوشته فرح کریمی عضو پارلمان هالند 2005 در بالی انجمن هالندی
-
افغانستان در تاریخ و جغرافیای فرهنگ – برنامه دفتر مدد کاران پناهندگی در دنهاخ
-
افغانستان در آیینه ادبیات امروزش در گردهمایی استادان بخش فارسی دانشکده ایرانیستیک اتریخت 2005
-
مقالۀ "من و استاد ناظمی" در برزگداشت استاد لطیف ناظمی در فرانکفورت    
-
استاد توفیق آشتی مطلق در برنامه انجمن دوستی در هامبورگ 
-
زن در قانونگذاری افغانستان در کنفرانسی در شهر فرانکفورت
-
در باره پیش نویس قانون اساسی جدید شهر گیسن آلمان
-
زنی فراتر از درک زمان در باره طاهره قره العین آلمان
-
دشواری تطبیقی کنوانسیون های سازمان ملل در باره زن شهر گوتنبرگ سویدن2005
-
زن در فرهنگ های اسلامی و مدرن استکهلم سویدن2006
-
تنوع غزل در دیوان کبیر شمس در سیمینار 800 سالگی مولانا جلال الدین بلخی در اطریش .
5-
مقاله های که در ایران خوانده شده
-
اختر چرخ ادب پروین تهران 2004
-
صدای زن در قصاید پروین به مناسبت صد سالگی پروین اعتصامی- تبریز2006
جسمیت در شعر بیدل 2008 تهران
با بیدل در جستجوی آن راز. در سیمنار عرس بیدل در تهران2008
برای خانم دستگیرزاده وخانواده ی ایشان، تندرستی، طول عمر و وزنده گی پرسعادت میخواهم .
تشکر.

*

محمد ایوب عظیمی


           

                      

شکوه های از مرحوم عبدالحی حبیبی

صدر پشاور - پاکستان

آزادافغانستان

مورخه ٢٢ سنبله ١٣٣١ ش مطابق ١٣ سپتامبر ١٩٥٢ م شماره ٢٩ – سال اول

"عيب بزرگ ديکتاتوری اين است که هميشه بايد قدرت و مقام حکومت را با احجاف حفظ کرد"

دستگاه دسيسه و ترور ميخواهد مرا بکشد!

از کابل اطلاع گرفته ايم که حکومت خاندانی اعليحضرت پادشه رؤف مهربان تصميم گرفته و يک دسته از جانيان معروف داخلي و قبايلي را بصرف زر کثيرگماشته اندکه مرا بکشند ياران ودوستانيکه با من مهري دارند حتي نامهاي آن گماشتگان سازمان دسيسه و ترور را از حواشي ارگ مبارکه و کوريد ور هاي ( دهلیز ها) صدارت اعظمي خبر داده اندمن چون اين اطلاعات را گرفتم تصور کردم که در قرون وسطي زندگي دارم و وقتي است که بشر بسلاح و زور و مشت و لگد بيشتر از منطق و اخلاق و عدالت و حق وقعي مي نهدو در افغانستان هنوز هم آشوب هلاکوئي، هنگامه چنگيزي گرم است.

ديکتاتوران نادان و پليد کابل در اختلافات سياسي قرن بيستم ميخواهند بسلاح قرن پانزدهم کامياب آيندولي بايد بدانند که اکنون به کشتن يک نفر به حبس و تبعيد نمي توان در مقابل سيلاب خروشان بيداري عامه واحساسات حق طلبي تمام مردم سدي رائيست ودر مدت ٢٣ سال چقدر مردم را کشتند. بملت چقدر آزار دادند، چقدر جفا کردند؟ ولي کانون آزاديخواهي گرم تر شد و مشعل حق طلبي فروزانتر گشت بهتر است زمامداران نادان و جفاکاران کابل بعوض اينکه مرا و امثال مرا بکشند و يا زندانها را ازحق طلبان آزاديخواه پر سازند اعمال خود را درست گردانند تا هم خودشان و هم ملت افغان آرام مانند و از آسيب روزگار مصئون گردنند. والا اگر يک دو نفر ني، بلکه هزاران فرزندان حق طلب افغان را به دسيسه و ترور بکشند. از سرنوشت شوم عاقبت ستمگاران نجات نخواهند يافت. آيا به تصميم سيد جمال الدين افغاني سلطان عبدالحميد ازسرنوشت شوم خود جلوگيري کرد؟ آيا به تبعيد و ترور مدرس ديکتاتوري ايران از خطر سقوط نجات يافت؟ آيا به کشتار و توپ بستن مولوي واصف قندهاري و رفقاي او، امير حبيب الله از انتشار افکار آزادي و حق طلبي و مشروطه خواهي جلوگيري کرده توانست؟ نادر خان با کشتار هاي بي نظير و ستمکارانهء خود از انتقام ملي رهائي يافت؟ من در مقابل تمام قواي طاغوتي و هولناکي که در دست ديکتاتوران مقتدر کابل است، و براي قتل و کشتار من و امثال من گماشته اند (اللهم احد قومي فانهم لايعلمون) گفته و از خدايي که حافظ حقيقي اوست مي خواهم که به نادانان مقتدر عقلي و هوشي به بخشد و اين گم گشتگان باديهء غوايت را به سوءالسبيل هدايت و رهنمائي کند!

اختلاف ما با ديکتاتوران کابل شخصی نيست و تا جان در تن داريم، براي تحصيل حقوق مردم و تأسيس حکومت ملي در افغانستان جهد خواهيم کرد. ولوء اندر اين راه خطرات مدهش و جان ربائي موجود بود و هست.

به يک زخم از تو قانع نيستم تعجيلي اي قاتل را

به جان مشتاق زخم ديگرم اي عمر تأخيري

(حبيبی )

رئیس موقتی افغانستان آزاد

پشاور صدر

*

نجیبه دختر زیبا ی دهاتی

داستان کوتاه

نوشته ی فاروق سروش 


 در یکی از دهات دور از شهر کابل قریه یی کوچکی قرار دارد که مردم آن عموما ًبه مالداری وباغداری مصروفیت دارند وزندگی شباروزی شان را از همین طریق سپری می نمایند .نجیبه دختر جوان وزیبا ئی دهاتی که مانند آفتاب می درخشد واز گونه های سفید ونازکش صمیمیت ، حیا ،پاکدامنی وفاداری ،روشنایی ونور می بارد ،در خانۀ کوچکی که به باغچه شان وصل می شود ،همرای فامیل شان که جمعاً شش نفر می شوند ،زندگی مینماید. دراطراف شان همسایه های شان که اکثریت شان پیشه یی مال داری وباغداری دارند، زندگی می کنند .قسمی که سخاوت ، مهربانی ودلسو زی عادت وزندگی مردم ده را تشکیل می دهد.نجیبه نیز دست سخاوت وکرم داشته در دلسوزی ،کمک ومهربانی در بین خانه وهمسایگان شان شهرۀ آفاق گردیده است . همسایگان زمانی که به چیزی ضرورت واحتیاج پیدا می کنند، به خاطر برآورده شدن نیاز مندی های شان نزد نجیبه مراجعه نموده ومشکلات شان را رفع می سازند .


 نجیبه دختر نجیب ،صمیمی وفعال است وهمیشه مهماندار خوب فامیل شان می باشد.زمانی که پدر وبرادرانش عصر هنگام از سر کار به خانه باز می گردند ؛نجیبه فوراَ برای آن ها چای دم میکند وباعث رفع خستگی شان می گردد.پدر نجیبه وی را بسیار دوست دارد ومی گوید: زندگی وبرکت خانه ما نجیبه است، اگر خداناخواسته نجیبه نباشد ،ماهم چیزی نیستیم. پدر نجیبه حق دارد چنین فکر نماید .زیرا نجیبه همه کاره خانه است از پخت وپز گرفته تا پاک کاری ، ،خیاطی ومواظبت اطفال وحیوانات همه به دوش نجیبه است. به گفتۀ مردم پنج پنجه اش پنج چراغ است .به طفلان شفقت ،به پیران احترام، به همسالان وهمسایگان مهربانی دارد ،واز محبوبیت خاصی دربین مردم وهمسایگان بر خوردار می باشد وهمه دوستش دارند . روزهای بهار است ، نسیم ملایم بها ر ،شکوفه های زیبا ی درختان شر شر آبشاران ونغمه های زیبای قناری ها وپرندگان ، مردم وجوانان قریه را به کار وفعالیت بالای زمین دعوت نموده ومردم با شور وشوق با لای زمین های شان میروند وبه کار می پردازند. زمین هارا بیل وشخم می زنند وبرای کشت وکار آن را آماده میسازند. پدر وبرادران نجیبه نیز بالای زمین شان که از خانه وباغچه کوچک شان کمی دور تر است ،رفته ودر آن جا به کار می پردازند. نجیبه در خانه به پاک کاری، آشپزی وزمانی هم به خامک دوزی مشغول میباشد .گاهگاهی هم که خسته ومانده می شود ،پهلوی کلکین که به طرف زمین های شان کشیده شده ،نشسته وپدر وبر آدرس را که بسیار دور واقع شده اند، وبالای زمین شان کار می کنند ،تماشا می نماید . دراین زمان حوادث ناگواری در قریه شان رخ می دهد که زندگی نجیبه هم در موقعیت سخت ودشواری قرار می گیرد .جنگ مخالفین ودولت که از پشتیبا نی شوروی هابرخوردار استند ، ابعاد گسترده تر ی به خود می‌گیرد. اکثر مناطق ودها ت به دست مخالفین دولت می افتد. مخالفین شبانه بر پوسته های دولتی حمله ور میشوند و بعد از عملیات دوباره به دهات وکوه های اطراف آن پناه برده و در آن جا پنهان می شوند .دولت از یک طرف به بمباردمان دهات پرداخته واز طرف دیگر قوا ونیرو ی های زمینی را برای سرکوب مخالفین به دهات وقریه جات اعزام می نماید. درقریه که نجیبه در آن زندگی می نماید ، مخالفین دو لت نفوذ بیشتر نموده، شبانه بر پوسته های دولتی حمله ورشده ودر گیر زد وخورد با نیروهای دولتی میشوند .هر از گاهی نیر وهای دولتی از زمین وهوا به قریه حمله نموده ، جستجو وخانه پالی راآغاز می نمایند ، تا نیروهای مخالف دولت را دستگیر ویاسرکوب نمایند .در یکی از روز ها که نیر وهای دولتی به قریه حمله می کنند، پدر وبرادر نجیبه باعده ای از مردان وجوانان قریه از ترس اینکه مبادا به نام مخالفین دولت دستگیر شوند، از قریه گریخته وبه طرف کوه ها فرار می نمایند .در جریان جنگ مخالفین ونیروهای دولتی وبمبار د مان های سنگین وگسترده دولت ،پدر وبرادر نجیبه باعده ای از مردم عام ومخالفین دولت که به کوه ها فرار نموده اند، کشته میشوند . بعد از این واقعه نا گوار تمام مشکلات خانه به دوش نجیبه می افتد .نجیبه هم کار کشاورزی ‌،باغداری ومالداری می کند وهم همرای مادرخود در کارخانه ، پخت وپز و سر پرستی خواهر ‌وبرادر کوچکش سهم می‌گیرد .نجیبه تنها نان آور خانه است که روزانه بالای زمین وباغچه شان کار می کند وبرای فا میل شان خوراک وپوشاک تهیه می نماید. برج میزان است ومردم ده همه به جمع آوری حاصلات شان مشغول میباشند مادر نجیبه از غم وغصه شو هر ‌وفرزندانش که شهید شده اند، زیاد تشویش نموده ومریض می شود ومشکلات دیگری بر مشکلات نجیبه افزوده می شود .هرچه تداوی و ‌دارو ‌ودرمان می کنند ،فایده نمی کند و وضع صحی آن روز به روز خراب تر می شود، نجیبه مجبور می شود که مادر پیر ومریضش را غرض تداوی به شهر انتقال دهد.و تصمیم می گیرد ،حاصلات زمین وباغچه شان را به قیمت ارزان به فروش رسانیده وپول آن را به کمر خویش بسته نموده ، مرکبی کرایه میکند ومادر مریض اش را از راهای دشوار وصعب العبور به کابل انتقال داده و به خانه عمه اش در خیر خانه می برد وفردای آن روز به همکاری پسر عمه اش تکسی کراه کرده ومادر مریض اش نزد داکتر می برد. بعد از معاینات برای خریداری دواو تزریق امپول به دواخانه سیرت واقع کارته پروان مراجعه مینمایند .نجیبه در دواخانه مشکلات زندگی شان را یکایک به دوا فروش که شخص پیر , مهربان ودلسوز می باشد ، بازگو نموده، دعا ونیایش میکند که خداوندمادرش را صحت یاب نماید .وی میگوید: من تمام مشکلات زندگی را قبول کرده واز برادر وخواهر کوچکم مراقبت میکنم ،اما بی مادری را تحمل کرده نمی توانم .خدا وند مادرم را جور کند .بدون مادر زندگی ما سخت ودشوار است .مادر م مثل سر پوش در سر ماست .اگر خدانا خواسته مادرم چیزی شود ماهم تباه می شویم .بعد به سخنانش ادامه داده می گوید :ما بین دوسنگ آرد می شویم .هم از طرف دولت وهم از طرف مخالفین دولت مورد ظلم وستم قرار می گیریم . دولت هر روز منطقه ای مارا بمبارد می کند. پدر وبرادرم وبسیاری مردان ‌وجوانان قریه ماراشهید کردند ومخالفین دولت هم بعد از عملیا ت وزد وخورد با نیروهای دولتی به منطقه ما عقب نشینی میکنند ودولت تاوانش را از ما می گیرد وبه بمباردمان منطقه مامی پردازد.

*


                                آشنایی با فعالان فرهنگی و رسانه یی 


فضل الله رضایی «بسمل»، مسئول کانون فرهنگی افغانستان ـ آلمان

                                  مختصر شرح حال

فضل الله رضایی در سال ۱۳۲۵ خورشیدی، در شهر باستانی هرات، پا به عرصه وجود گذاشت. پدرش شادروان ذبیح الله رضایی« بسمل »، یکی از شاعران بنام وقت خویش بود. و مادرش زنی با سواد.

یکی از خواهرانش؛ شادروان امجد رضایی هروی نیز شاعری سرشناس بود و اشعارش از دیرباز، زینت بخش نشریات فارسیزبان بوده است. مجموعه اشعارش در کانادا انتشار یافته است.

ف. رضایی تحصیلاتش را در مکتب موفق هرات آغاز کرد، در لیسه سلطان هرات و لیسه نادریه کابل ادامه داد و در دانشکده اقتصاد دانشگاه کابل، به پایان رساند.

او بعد از انجام خدمت عسکری در کورس احتیاط، در سال ۱۳۵۲ به استخدام وزارت پلان در آمد و سپس در احصائیه مرکزی صدارت، مشغول به کار شد. او مدتی نیز در بورد تخنیکی وزارت پلان به ریاست دیپلم انجنیر سردار محمدعمر داوود انجام وظیفه کرد.

لازم به یادآوریست که او از سردار محمد عمر داوود، فرزند ارشد رئیس جمهور وقت افغانستان، همیشه به عنوان شخصیتی با دانش، مهربان، متواضع و پایبند به مبادی آداب یاد میکند.

ف. رضایی در سال ۱۳۵۵به ایران مهاجرت کرد و در یک شرکت فرانسوی، مشغول به کار شد که تا سال ۱۹۸۴ ادامه یافت. آنگاه، دست سرنوشت، او و خانواده اش را مقیم شهر هامبورگ گردانید.

خدمات فرهنگی:

شاید اولین کار هنری نامبرده در ایام کودکی، شرکت در تیم ترانه مکتب موفق بوده باشد! دوره صنف ششم این مکتب، یکی از سالهای استثنایی برای او بود. در این سال، برای اولین بار، نوشته ی از او، در روزنامه اتفاق اسلام به چاپ رسید. او در مسابقات تیر اندازی جشن استقلال همین سال، مقام اول را در سطح شهر هرات، کسب کرد و در نمایشگاه بزرگ جشن مذکور پرتره سیاه قلمی که ترسیم کرده بود، در کمال ناباوری، در میان دهها اثر از استادان هنر، صاحب جایزه شد.

دوران لیسه سلطان، با شرکت در کنفرانسها و برنامه های هنری گذشت. تحصیل دوساله «‌۴۴ـ۱۳۴۳» در لیسه نادریه کابل، از دوران فراموش نشدنی زندگی او بشمار میرود. او در جریان یک انتخابات توانست رأی اکثریت متعلمین را کسب و رئیس دفتر امور دانش آموزان لیسه نادریه شود.

او با نوشتن روزنامه دیواری « هریوا» ( با خط نوجوانی بنام اسرائیل رویا، که حالا یکی از استادان هنر خوشنویسی است ) و برپایی کنفرانس، تئاتر و کنسرت ها، در خدمت مردم خویش بود.

او موفق شد در سال ۱۳۴۳ با جلب موافقت مدیرلیسه نادریه « عبدالغفور قرار » و مدیر لیسه ملالی « عزیزه پوپل » برای اولین بار در مکاتب افغانستان، دختران را در نمایشنامه های مختلط لیسه نادریه شرکت دهد. یکی از استعدادهای هنری که او کشف کرد، دخترکی بود بنام محبوبه جباری که بعدها یکی از هنرمندان معروف تیاتر و سینمای افغانستان شد.

فضل الله رضایی در سال ۱۳۵۳ در کنار هنرمندان بر جسته ی چون؛ مشعل هنریار، الفت هروی، نذیر بهبودزاده، فتح الله پرند ودر فلم سینمایی « رابعه بلخی » شرکت جست.

کانون فرهنگی افغانستان ـ آلمان




او و دوستانش، درسال ۱۹۹۹ کانون فرهنگی افغانستان و آلمان را در شهر هامبورگ، تأسیس کردند. کانون در کنار سایر فعالیتهای فرهنگی، اقدام به تأسیس «تلویزیون فانوس» ارگان نشراتی کانون کرد.

ف. رضایی در کنار مسئولیت کانون، کارگردانی و تهیه برنامه های دو زبانه تلویزیون مذکور را هم بعهده داشت. متاسفانه عمر تلویزیون فانوس، طولانی نبود، زیرا کانال آزاد هامبورگ، که برنامه های فرهنگی برنامه سازان آزاد، از طریق آن، پخش میشد، از سوی دولت آلمان در سال ۲۰۰۲ مسدود گردید و فانوس ما هم، خاموش شد!

کانون فرهنگی افغانستان و آلمان با بیش از ۲۶ سال فعالیت فرهنگی، همچنان تنها دل مشغولی او و دوستانی است که همدل و همراه او هستند.

ف. رضایی در سال ۲۰۲۲ کتاب « آن روزگاران » را به دست نشر سپرد و کتاب دیگرش « که عشق آسان نمود اول…» در دست چاپ است.

شایان یادآوری است که جناب رضایی ازهمنوایی و همکاری فوق العاده فرهنگدوستانه و صمیمیت آمیز همسرشان بانومریم رضایی وفرزندان عزیزشان به ویژه بانو رویأ رضایی و داماد پرکار وبا صفا، نجیب جان بهره مند است.

*

 

 


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.