شنبه بیست و چهارم جوزا 1404- چهاردهم جون 2025. نوشته هایی از: نصیرمهرین، حنیفه فریور روستایی، کریم بیسد، محمد ایوب عظیمی، شکیلا شعله، شجاع شفا، احمد رشاد بینش، منصور شباهنگ، نقد وآرمان و واسع بهادری با گزارشی از محفل پورغنی(2006- هامبورگ)
نصیرمهرین
حکومت
اسرائیل افزون خواه است
و
جمهوری اسلامی زمینه ساز آن
ستمگران
نازپرورده ی اسرائیلی، خوی گرفته گان با خشونت، افزون خواهی ونسل کشی فلسطینی ها،
حملات نظامی- هوایی خود را بر ایران آغاز کردند.
ایرانی که بیش
از چهار دهه می شود، گواه حاکمیت تحمیلی مشتی آخوند انسان آزار، ماجراجوی، دشمن
آفرین و از جمله کمک کننده به سیاست ها و آرزوهای ضد انسانی اسرائیل است.
ازاینرو در چند
دهه وبه ویژه در سالهای نزدیک، احتمال چنین حملات و جنگ، روی به فزونی نهاده بود.
پیشتر از آن دیدیم که اسرائیل با وارد کردن ضربات بر نهاد های نظامی- سیاسی دوستان
ایران، در فلسطین و لبنان وهوثی ها، دست دراز ایران را قطع کرده بود.
حملات پسین بر
ایران را ترفند فریبکارانه ی دپلوماتیک امریکا- ترومپ بهتر زمینه سازی کرد. ترومپ
که هواه خواه ومدافع سرسخت افزون خواهی صهیونیستی اسرائیل است، چنان وانمود کرد که
با ایران از در مذاکره وارد شده و گویا نارضایتی های اسرائیل را فراهم کرده
است.اما در عمل در پشت چنان "صلح خواهی"
دروغین، سرگرم آماده گی و تدارک حمله ی نظامی بر ایران بودند.
نخستین حمله ی
اخیر اسرائیل نشان داد که از امکانات جاسوسی ونظامی بالاتری بهره مند است. کشتن
تعدادی از سران نظامی و دانشمندان نیروی هسته ای، توفیق در وارد کردن ضربات در
اهداف مورد نظر نظامی وهسته ای که از آن دست بالا داشتن اسرائیل است، نمی تواند
این واقعیت را پنهان دارد که نهاد های جاسوسی و اکتشافی غرب به ویژه امریکا در
کنار اسرائیل است. نخستین جلوه ی اطلاع و همیاری با اسرائیل را در کاهش پرسونل
امریکایی در سفارت امریکا در بغداد شاهد بودیم. جایی که هنوز زمینه های آسیب رسانی
از سوی ایران و آسیب پذیری از راه حملات انتقام جویی را داشت.
با یک ابراز
نظر بر بنیاد روابط حقوقی کشورها، گفتنی است که اگر جمهوری اسلامی ایران با اد عای
صدور انقلاب، کشورهای عربی را نیز دشمن خود نمود و با ادعای همیشه گی نابودی اسرائیل
و لاف گزاف زیانبار، سبب ساز تقویه ی بیشتر اسرائیل و آسیب به داعیه ی بر حق
فلسطین شد؛ اما اسرائیل حق ندارد که به حملات نظامی تهاجمی وتعرضی بپردازد.
وقتی این
سخن را در میان می آوریم، غافل نیستیم که
سخن از خرد واستدلال حقوقی- انسانی در
روابط کشورها رنگ باخته است. در آنصورت کشورها ملزم به دفاع از کشورخود هستند، نه
بردن هجوم به کشورهای مخالف. آنچه جای یافته است، زور است و قدرت. این بینش
وکارکرد مورد نیاز آن، چهره های متناسب را در کرسی تصمیم گیری نشانده است. نمونه ی
نتانیاهو صدراعظم وحشی و طرفدار نسل کشی فلسطینی ها و تحقق اسرائیل بزرگ و نمونه
ترامپ رئیس جمهور امریکا که از ته ی دل با ویژه گی های برتری خواهی امریکایی، هتلر
گونه می اندیشد، پاسخگوی چنان نیاز ها است. همچنان رشد و گسترش دست راستی های
افراطی در اروپا، در واقع پیام تلخینی از یک مصیبت گسترده وفراتر از تشنج اسرائیل
و ایران دارد. مصیبتی که بیش از همه، ملیارد ها انسان فقیر و نادار را در سرتاسر
گیتی با ابعادی از رنج ها آشناتر می سازد.
*
حنیفه فریور روستایی
«سرود های
سرگردان»
هشتمین دفتر شعری جناب «کریم پیکار پامیر»
یک گام
دیگر در راستای کار و پیکار فرهنگی!
یکی از
مزیت های گردهمآیی های جامعهی ما، ضمن دید و بازدید های دوستانه، ادامهی مراودات
و داد و ستد های فرهنگی است.
در همین
ارتباط، چندی قبل مجموعهی «سرود های سرگردان» هشتمین دفتر شعری جناب «کریم پیکار
پامیر» را دریافتم که به کوشش «انتشارات پگاه» در شهر تورنتو به چاپ رسیده است.
این دفتر
حاوی غزلیات شیوا و سروده های آزاد می باشد با مضامین اجتماعی روشنی گستر.
ضمن عرض
تبریک صمیمانه، از شاعر و نویسندهی گران ارج «پیکار
پامیر»
سپاسگزارم بخاطر لطف و عنایت شان.
در یک نگاه
کلی، سروده های این مجموعه مشحون از حس آزاد اندیشی، انساندوستی، وطنپرستی، اعتراض
در برابر بیداد و مظالم اعمال شده بر انسان ها بطور مجموع و بویژه بر مردم رنجدیدهی
ماست.
این
خصوصیات مبین آنست که شاعر با وجود سالهای بسیار طولانی دوری از زادگاه مالوفش،
مصروفیت های رسانه ای، کوشش های پیوسته در چاپ و نشر آثار سایر سخنوران و در نهایت
زندگی پر مشغله و اضطراب آفرین امروزی، همچنان با استقامت و پایداری در مسیر تعهد
و مسوولیت پذیری گام برداشته و این احساس و باور در ذهن و قلم شان هرگز به کمرنگی
نگراییده است.
ازینروست که همچنان با شور و حال امیدوار کننده و روشنگرانه می سراید و آفریده
های شان را به مخاطبان پیشکش میدارد.
چنانچه
موجودیت این مجموعه نیز یک گام دیگری ست در جهت کار و پیکار مستمر فرهنگی شان.
در پایان
سخن، به آرزوی موفقیت های بیشتر دوست اندیشمند جناب پیکار پامیر، شما را به خوانش
دو قطعه از سروده های این دفتر دعوت می نمایم:
جوهر عشق
نازم به
عشق و جان به رهش میدهم از آنک
بی عشق
زندگی نبود جز بلای جان
هر دانه در
زمین مساعد ثمر دهد
چندانکه
عشق دانه بود در زمین جان
هستی بود
چو سرزمین خشک تشنه لب
آب زلال
عشق شود در دلش روان
عشق است
شعلهیی که بتابد ز روی مهر
مانند
اختری که منور کند جهان
یا چشمه
سار موج دل انگیز نوبهار
آسودگی جان
و دل آرد به ارمغان
جان و جهان
و هر چه در او است ای عزیز!
آیینه دار
صورت عشق است بی گمان
حرمت به
بارگاه غرور آفرین عشق
دارم که
نور لطف و امید است در جهان
دل را مکن
نومید
برآید ملک
ما از جوشش تالاب خون آخر
رود زین
کوچهی تاریک و ظلمانی
هیولای
جوانخوار جنون آخر
نماند خشم
بی ننگان
نماند خیل
بی دردان
و دوران
تبهکاران
اگر چه هر
طرف تا بنگری اکنون
صدای ظلم و
بیدادست
ولی ای
ناشکیب و خسته جان!
هرگز مشو
نا استوار و دل مکن نومید
که پس از
تیره گیها، صبح روشن می شود پیدا
!
نوت: هر
گاه شما دوستان گرامی نیز مایل به دریافت این مجموعه باشید، می توانید به ایمیل
آدرس و یا شماره تلفون زیر تماس بگیرید:
karimp99@rogers.com
416.485.7771
*
شکیلا شعله
بی شادیان
احسان بدخشانی
با کمال
افتخار و خوشوقتی، انتشار مجموعهی دوم اشعار جناب احسان بدخشانی« بی شادیان»را
تبریک میگویم.
آثار ایشان
تنها شعر نیستند، بلکه آمیزهایاند از فلسفه، تاریخ، اسطوره و ادبیات، که در
ترکیبی هنرمندانه و پررمزوراز، جانِ خواننده را تسخیر میکنند.
احسان
بدخشانی نه تنها شاعر است، بلکه جستجوگریست در عرصهی اندیشه و خیال، و توانسته
است با زبانی پخته و بیانی نافذ، وارد جریانی تازه و درخشان در شعر معاصر گردد.
برای ایشان
عمری دراز، آرامشی پایدار و توفیقی روزافزون در مسیرِ پربار ادبیات آرزو دارم.
باشد که
ادبیات ما، بیش از پیش از حضور پرثمر ایشان بهرهمند گردد.
با مهر با
حرمت
شکیلا شعله
شجاع شفا
وجدان های
بیدار
هنوز کاملن
نمرده اند!
آیمن هوده،
عضو کنسیت
اسراییل!
شما مردم
ضعیفی استید
!
شما 19,000
هزار بچه را کشتید
!
شما000 53
هزار غیر نظامی را کشتید
!
این جنگ
فقط علیه مردم بی گناه است
!
همه
دانشگاه ها و بیمارستان را خراب کردید
!
هیچ پیروزی
برای اسراییل وجود ندارد
!
شما هیچ
پیروزی سیاسی ندارید !
شما عقل
تان را از دست داده اید
!
شما دیوانه
شده اید
!
شما ضعیف
استید
!
شما
نمیدانید چقدر ضعیف استید
!
چرا عقل
تانرا از دست داده اید ! چرا اینقدر ضعیف اید !؟
بلی این
حرفهای یک یهودی مومن است یک یهودی وطنپرست ؛ اما واقعبین و صادق !
و چی خوبست
که در میان لجن زار سیاست های وحشیانه و این دیوانگان مذهبی، چنین وجدان های بیدار
هنور نمرده اند
!
و جای شکرش
باقی است که هنوز ناقوس ختم بشریت و آدمیت را نزده اند!
*
محمد ایوب عظیمی
لاله رخ
لاله رخ
لاله رخ اثریست از شاعر, ترانه سرا مشهور
ایرلندی توماس مور( Thomas Moore) این اثر شامل چهار داستان میباشد که درقالب قصیده بزبان
انگلیسی سروده شده است ,قصاید را داستانهای کوتاه به نثر باهم پیوند میدهد ,
توماس مور "لاله رخ" را
درسال ١٨١٧ میلادی چاپ و به نشر رسانید. قرن
١٩ تا اوایل قرن بیست چندین اپرا و نمایش های برگرفته از این اثر در اروپا و
امریکا ساخته و به نمایش گذاشته شد. چهارداستان
عبارتند از : - پیامبر پوشیده/ نقابدار خراسان ( مقنع - جنبش سپید
جامگان) - پری
در بهشت - اتش
پرستان فارسی - نورمحل
/ چراغ حرمسرا فشرده : پادشاه بخارا به قصد زیارت حج از مسیر کشمیر به سوی
دهلی سفر کرد , شهنشاه اورنگ زیب از شاه بصفت مهمان ویژه پذیرای شاهانه نمود ,غرض
دوستی و پیوند محکم تر میان شهنشاه هند و شاه بخارا پیشنهاد نامزدی لاله رخ
کوچکترین دختر اورنگزیب با شهزاده جوان بخارا صورت گرفت
. قرارشد تا مراسم باشکوه نامزدی در
کشمیر برگزار گردد, شهنشاه اورنگزیب در دهلی جشن بزرگی برای وداع با لاله رخ برپا
کرد لاله رخ را با کاروانی بزرگ بسوی کشمیر رخصت نمود, فضل الدین ناظرخاص خودرا
مسول کاروان و حفاظت از لاله رخ تعین کرد , فضل الدین نقاش ماهر طبیب حاذق ادیب و
شاعر توانا بود . جریان
سفر کنیز فارسی لاله رخ برای لاله رخ ترانه و داستان میسرود اما سفرطولانی شاهدخت
لاله رخ را خسته ساخته بود, شاه
بخارا همراه با چند پاسبان و خادم , جوانی را هم شامل کاروان ساخته بود که انرا
بنام فرامرز جوانی سراینده " مغنی" خوش اواز کشمیری معرفی نموده بودند ,
گفتند فرامرز را فراخوانید تا خاطر شاهدخت را در سفر با سرایش شعر و ترانه خوش
نگهدارد. فرامرز
جوانی هم سن سال لاله رخ با سر وصورت اراسته با سلیقه لباس نظیف اما نه گرانبها به
تن داشت نزد لاله رخ حاضر شد فضل الدین از حضور فرامرز حس خوشی نداشت با بهانه سر
پرخاشگری باوی میگرفت. اهسته
اهسته سر گفتگو( بزبان فارسی )اغاز گردید فرامرز هر چهار داستان اییکه در بالا
ذکران رفت یکی پی دیگر با لهجه شیرین بیان کرد.
در نزدیک های مقصد سفر فرامرز از
کاروان لاله رخ جدا شد . لاله رخ دیگر شهزاده بخارا یعنی نامزد خودرا که هرگز
ندیده بود کاملا فراموش نمود گرویده و دلباخته فرامرز گردید در فراق وی بی تاب
گردید و درعشق او میسوخت ..... جشنواره بزرگ برپا گردید زمانی دیدار شاهدخت لاله رخ با
نامزدش شهزاده بخارا فرارسید لاله رخ خسته لاغر و ضعیف را تا خلوتگاه شهزاده بخارا
بدرقه نمودند . شهزاده اراسته و زیبا ایستاده بود لاله رخ چشم اش به
شهزاده افتاد دید چهره اشنا خیلی اشنا , شهزاده همان فرامرز بود , فرامرز در حقیقت
شهزاده ! محمدایوب عظیمی ٢٤
جوزا ١٤٠١ خورشیدی قابل یاداوریست
این اثر با واقعیت ها تاریخ ارتباط ندارد علاوه گردد لاله رخ بزبان اردو برگردان
گردیده است مگر برگردان اینرا بزبان فارسی بدست نیاوردم.
8
احمد رشاد بینش
خدا کند انگورها برسند
1
جهان مست شود
تلوتلو بخورند
خیابانها به شانهی هم بزنند
رئیسجمهورها و گداها
مرزها مست شوند
و محمّد علی بعد از 17 سال مادرش را ببیند
و آمنه بعد از 17 سال، كودكش را لمس كند.
خدا كند انگورها برسند
آمو زیباترین پسرانش را بالا بیاورد
هندوكش دخترانش را آزاد كند.
برای لحظهای تفنگها یادشان برود
دریدن را كاردها یادشان
برود
بریدن را قلمها آتش را آتشبس بنویسند
.
خدا كند كوهها به هم
برسند
دریا چنگ بزند به آسمان
ماهش را بدزدد به میخانه
شوند
پلنگها با آهوها .
خدا كند مستی به اشیاء
سرایت كند.
پنجرهها دیوارها را بشكنند
و تو همچنانكه یارت را تنگ میبوسی
مرا نیز به یاد بیاوری .
محبوب من محبوب دور
افتادهی من
با من بزن پیالهای دیگر ب
ه سلامتی باغهای معلق
انگور
الیاس علوی
*
2
ما انسانهای عجیبی هستیم، در دنیایی که در آن جادو و واقعیت دست در دست هم میزنند و احساسات چون پرندهای آزاد در آسمان پرواز میکنند. وقتی به دستفروش فقیری میرسیم که در چشمانش داستانی از رنج و امید نهفته است، با چانهزنیهای سخت و بیرحم، او را به زانو در میآوریم. اجناسش را که به قیمت ناچیزی فروخته، به یغما میبریم و در دل احساس پیروزی میکنیم، غافل از اینکه این پیروزی بر دوش روحش سنگینی میکند.
پس از آن، به کافیشاپی لوکس و پر زرق و برق پا میگذاریم، جایی که نورهای خیرهکننده و عطر قهوههای گرانبها ما را به خود میخوانند. یک گیلاس قهوه را با قیمتی ده برابر آنچه ارزش دارد، سفارش میدهیم. و در هنگام رفتن، مبلغی اضافه روی میز میگذاریم، گویی که این عمل ما را در چشم خودمان بزرگتر و مهمتر میکند. در دل شادمانیم که به ثروتمندان قدرت بیشتری میدهیم، و فقیران را در غم و اندوهی عمیقتر غرق میکنیم.اما آیا نمیدانیم که این چرخه معیوب، افسانهای تلخ است که روز به روز، روح انسانیتمان را میکاهد؟ آیا این شادی ظاهری، خنجر بر روح ما نیست؟ انسانی که به جای همدردی، به فقر و ثروت مینگرد، در حقیقت خود را در قفس دیدگاههای محدود محبوس کرده است. بیایید با نگاهی نو به این دنیای جادویی بنگریم و همدلانه در پی راهی برای غنی کردن روح انسانیمان باشیم.
*
منصور شباهنگ
پرسیدم: چرا این بار تلویزیون را دار نمی زنند؟
پاسخ داد:
مگر نمیدانی
که اختراعات علومی هم از برکت الهی شامل عفو عمومی می شود؟
گفتم: عجب! چه
خوب گپی! و بلافاصله به خاطر آوردم
که بار اول در جواب همین سؤالم گفته بود:
تلویزیون را از درخت حلق آویز می کنند چون در خیال شان زنان بی
حجاب و مطربان فاسق در درون این صندوقچه ی شیطان در معاشرت اند و وظیفه ی ایمانی و
اخلاقی محتسبان است تا فساد و کفر را از بیخ و ریشه ی ساکت و سیم ساقط کنند و من
از آن پس هر گاه هنرمندی را می دیدم بی اختیار اشک شادی دور چشمانم حلقه میزد و
ذوقزده می گفتم:
سلام، چطور هستین؟ کجا هستین که
نیستین ؟ بیخی از مرگ ما بیزار هستین شکر که شما را زنده مي بينم!
*
سامرست موام ( 1874- 1965)
نویسنده ونمایشنامه نویس انگلیسی
قرار ملاقات
مرگ حرف می
زند: تاجری دربغداد روزی غلام خود را برای خرید به بازار فرستاد. پس از سپری
شدن مدت
زمانی کوتاه ، غلام برگشت. غلام درحالی
که رنگش پریده بود وازترس می لرزید، گفت:
" خداوند ِ من، چند لحظه پیش ، در ازدحام بازار زنی مرا تنه زد. وقتی به دقت نگاه کردم ، ناگهان دریافتم که این مرگ بود که ، درهیأت زنی، به من تنه زده است .مرگ درمن خیره شد وحرکتی تهدید آمیز کرد. حالا ، اسپت را دراختیارم قرارده تا من از شهر بگریزم واز دست تقدیر فرار کنم. من به سامرا خواهم رفت ودر آنجا مرگ مرا پیدا نخواهد کرد."
تاجر اسپ خود را در اختیارش گذاشت. غلام سوار
اسپ شد وبا مهمیز بر پهلوی اسپ کوفت وبه تندی تمام به جلو تاخت . پس از آن ، تاجر
به بازار رفت . مرا درمیان جمعیت دید. سویم آمد وپرسید:
" وقتی امروز صبح غلام مرا دیدی، چرا با حرکتی، وی را تهدید کردی؟ " من پاسخ دادم:
" آن حرکت برای تهدید وی نبود، بلکه نشانه
ی حیرت واعجاب خودم بود. من ازینکه او را در بغداد می دیدم متعجب شدم ، زیرا قرار
است امشب او را در سامرا ملاقات کنم ."
نقد
وآرمان شماره ی(2)
پاییز1374
*
گزارش ها و نوشته هایی از
سالها پیش
محفل فرهنگی به مناسبت
انتشار دیوان پور غنی
گزارش
از: واسع بهادری
(فبروری 2006)
پس از انتشار دیوان اشعار شادروان عبدالقدیر پورغنی، به
تاریخ هفتم ماه جنوری محفل با شکوهی در هوتل گلسرخ هامبورگ از طرف دختر مرحوم خانم
سهیلا احمدی پورغنی دایر گردید. درین محفل در حدود (120) تن از شاعران، نویسندگان،
فرهنگدوستان و علاقمندان و نزدیکان خانواده مرحوم پورغنی گرد آمده بودند.
در آغاز خانم سهیلا پورغنی پس از ابراز خیرمقدم شرکت کننده گان با تآثر گفت که متاسفانه دیروز صبح، عزیزترین کس یا مادر دوست گرانمایهء ما خانم زهره یوسفی وفات یافت. قرار بود خانم یوسفی ترتیب و تنظیم پروگرام امشب را هدایت کند.
خانم زهره یوسفی در طی هفته های اخیر زحمات زیادی را در
زمینه متقبل شده بود. به ایشان ابراز تسلیت کرده روح مادر گرامی را شاد میخواهیم.
خانم سهیلا پورغنی افزود: با مشکلی که پیش آمد، موضوع هدایت پروگرام را با جناب
آقای محمود سفرزاده در میان گذاشتم. این محترم گرانمایه که از ایشان همواره به
نیکویی شنیده بودم، با وجود مشغولیت های روزمرده زنده گی، و داشتن وقت کم، خواست
ما را با مهربانی پذیرفتند. آنگاه یاد اورشد که:
حضار گرامی، در ترتیب دیوان پدر قابل یاد آوری است که
نویسنده گرامی آقای نصیر مهرین نقش بسیاری داشته است. ما از زحمات و حوصله مندی
ایشان تشکر قلبی داریم. وی همچنان از انتشارت شاهمامه به مدیریت فرهنگدوست منیژه
نادری ابراز قدردانی کرد.
خانم سهیلا احمدی، پس از جملاتی چند مکروفون را به آقای
محمود سفرزاده سپرد.
آقای سفرزاده که برحق یکی از سخنوران عزیز و گرانمایه
هستند، به نوبه خود از نبود خانم زهره یوسفی در محفل، ابراز تاسف کرده وبا جملات
بسیار رسا و خوش آهنگ، به ضرورت انتشار چنین آثار اشاره کرده، اشعاری را به خوانش
گرفت وبه معرفی پروگرام پرداخت.
نخست آقای نصیرمهرین دعوت شد تا سخنرانی کند. نصیر مهرین در خلال صحبت کوتاهی، از تصمیم خانواده مرحوم پورغنی مبنی بر انتشار دیوان به نیکویی یادکرده و آرزو برد که این عمل بتواند زمینه تحرک خانواده های بسیاری را فراهم کند که آثار متنوع از رفتگان آرمان بدل و آرزومندان انتشار فرآوردهای قلمی خویش را بخاک برده اند. وی افزود: حیف و دریغ است که بسا ازکارکردها و فراوردهای قلمی، در واقع صفحاتی از تاریخ ما بدون اینکه روی انتشار ببیند زیر خاک میشود. و ادامه داد که چنین آثار با ویژه گی مکتب هندی که در اشعار شادروان پورغنی می بینیم، به دریافت علل فرهنگی و روانی گرایش شاعران کشورما کمک میرساند.
سپس خوانش پیام های ارسالی آغاز شد.
پیام ها بگونهء نوشتاری و دی فو دی بود. فقط پیام جناب داکتر محمداکرم عثمان که بدلیل معاذیر صحی نتوانسته بودند، آن را بنویسند، بصورت شفاهی گفته شد. بقیه بخش سخنرانی ها، پیام ها و اشعار بدین ترتیب بود:
ـ زنده گی پورغنی، به قلم خانم ذهره یوسفی، به وسیله
خانم سهیلا پورغنی
ـ گوشه های از زنده گی خانواده گی پورغنی، به وسیلهء
فرهه یاکوب نواسهء شاعر
ـ پیام استاد واصف باختری، توسط ادیب سخنور آقای ابراهیم
حجازی
ـ هنر چیست و نگاهی به چند شعر پورغنی، آقای ابراهیم
حجازی
ـ پیام دوکتور عبدالغفور روان فرهادی
ـ پیام جناب حیدر وجودی
ـ پیام آقای منصور سایل شبآهنگ
ـ خوانش مضمون در باره شعر و بعد قصیده ای از طرف آقای
شبگیر پولادیان
ـ پیام منظوم آقای محمد یوسف پناه
پیام کانون فرهنگی افغانستان آلمان، توسط آقای فضل الله
رضایی
ـ پیام نهاد بین المللی ژورنالیستان افغانستان توسط آقای
حیدراختر
ـ صحبت خواهرزاده مرحوم پورغنی
پیام های که در سیستم دی فو دی، از امریکا ارسال شده بود
در روی پرده دیده وشنیده شد:
ـ پیام آقای محمد نسیم اسیر
ـ پیام آقای کهزاد
پیام خانم ذکیه کهزاد
پیام پروفیسر عنایت الله شهرانی
پیام خانم لیلا تیموری
درین محفل، اشعار و منظومه های از طرف آقایان
شبگیرپولادیان، نعمت الله مختارزاده و آقای خلیل الله ناظم باختری خوانده شد.
پس از صرف غذا، خانواده شاعر، از آقای نصیرمهرین خواهش
کردند که با قطع فیته ای که دیوان اشعار شادروان پورغنی با آن مزین شده بود، دیوان
را در معرض مطالعه بگذارند. نصیر مهرین از خانم صاعقه احراری از معلمین و فرهنگیان
بسیار مورد احترام این خواهش را به عمل آورد. خانم احراری فیته را قطع کرد که با
کف زدن های شرکت کننده گان همراه گشت.
در بخش موسیقی آقای غزلیاتی از شاعر را خواند که با
استقبال بسیار مواجه شد.
در پایان این بخش برنامه ـ از طرف خانواده مرحوم پورغنی
دسته های گلی برای خواننده گان پیام ها و اشعار و هنرمندان داده شد.
آقای محمود سفرزاده، اشعاری از دیوان پورغنی چندین بار
دیکلمه نمودند.
خانم سیهلا پورغنی باردگر از حضور شرکت کننده گان و
شاعران و ادیبانی که پیام فرستاده بودند، ابراز تشکر کرد. وی وعده داد که این
پیامها در آینده نزدیک منتشر خواهند شد.
محفل حوالی ساعت سه صبح به پایان رسید.
***
نظرات
ارسال یک نظر