ویژه ی روز مادر. از قلم: نصیرمهرین، نبیله فانی، یلدا صبور، دکتر پرویز آرزو، شبگیر پولادیان،شجاع شفا، مختار دریا و شاپور راشد.
وئبلاگ خوشه
ناشر انجمن فرهنگی هامبورگ
واسع بهادری
به مناسبت روز مادر
دانه های خوشه ی این شماره، از مادر با شما گپ دارند. گپ ها هم بیشتر با زبان
شعر. شاید کمتر کسی را پیدا کنیم که از مادر یاد شود و او به فکر و یاد مادرش
نباشد. حتی مادر ندیده گان که داغ بی مادری را در زنده گی داشته اند، با خود می
گویند که مادر، کاش اندکی و چندی ترا می دیدم و من هم از خاطره ها چیزی می نوشتم.
کسانی مانند من که سالهای بعد از کودتای ثور را تا زمان اول شلاق زنی طالبان دیدند و
در وطن زنده گی کردند، شنیده گی ها و دیده گی های فوق العاده زیاد از مادران
دارند. کاش روزی خاطره های مادران تهیه شود. فرزندان در روز مادر به یاد مادر می
باشند. محبت مادر، رنج ودرد مادر، بیدار خوابی های مادر و... را قصه می کنند. ولی
طرف دیگرش دنیای خود مادران است که باید شناخته شود. اضافه تر از پنجاه سال آخر در
وطن ما، مادران گپ های زیادی را با خود برده اند.
به این مناسبت، من هم مادرم را به یاد می آورم. مادران دوستان و یارانم را به
یاد می آورم. مادر دوستانم در فلسطین را هم به یاد می آورم...
این هم شما و گرد آورده ها به مناسبت روز مادر
***
به یاد مادر
روز مادر است و نتوان در کنار آن بی سخنی نشست و نگریست.
طفلی و دامان مادر خوش بهشتی بوده است
تا به پای خود روان گشتیم، سرگردان شدیم
مادر را، مادران دردمند را به یاد می آورم و مادر میهن را که هنگامی از او جدا
شدیم، با درد های ناشناخته نیز آشنایی یافتیم
به این مناسبت، آن همه مادرانی را به یاد می آورم که احساس مادرانه را با گریه
های خاموش در سینه نهفـتـند، زیرا توان نوشتن و سرودن شعری به یاد فرزند ویا
فرزندان از دست رفته را نداشتند. سخنی است از صدها هزار مادری که شب ها و روز های
بی شمار را به یاد فرزند و فرزندان ربوده شده، به صبح و شب رسانیده اند.
به این مناسبت، صد ها هزار مادری را به یاد می آورم که با دستمالک فقیرانه،
اشک ها را پنهان میدارند که دختر ودختران محروم شده از درس در نظام وحشت ودهشت
گستر، فریاد پنهانی آنها را نبینند.
مادر و رنج های آنانی را که خواهر اند، مادر اند و زن هستند و در بی مانند
ترین ظلم سرای اسیر گرفته شده از سوی مشتی جاهل وستمگر، رنج می برند، گریه دارند و
آرزوی رهایی، به یاد می آورم و سپاسی را از ته ی دلم به مقام مادر ابراز می کنم.
*
دو پارچه شعر برای مادر از بانو نبیله فانی
1
برای
مادرم، که نیست... اما هست
مادرِ من…
سالهاست
رفتهای، اما هنوز در منی—
در خستگی
آرام چهرهام،
وقتی روزگار
مرا خم میکند
در لبخند
محوی که بیدلیل بر لب مینشیند
در دعایی
که زیر لب زمزمه میکنم، همانطور که تو میخواندی...
نبودنت،
سکوتیست که هر روز فریاد میزند
میان شلوغ
ترین لحظههای زندگی،
همیشه جایی
خالیست
که نه زمان
پُرش کرده،
نه آدمها،
نه خاطرهها...
تو رفتهای،
اما با هر
بوی نان،
با هر
گیسویی که شانه میکنم،
با هر
آشپزی ساده،
تو را حس
میکنم؛
گرم و
روشن،
همچون
دعایت که همیشه پناه من بود.
روز مادر
مبارک، ای مادری که نیستی… اما هنوز، همه جا هستی.
*
2
برای مادرم؛ قهرمان لبخندها
مادر جانم…
چگونه از
تو بگویم، وقتی زبانم در برابر بزرگیات گنگ است؟
تو نهفقط
مادر من بودی،
که پناهِ
بیپناهان،
نگرانِ
بیگانگان،
مادرِ تمام
دلهای شکسته بودی...
تو با همان
تن خسته،
با دل پر
از درد،
اما لبخندی
بر لب،
برای ما هم
پدر بودی، هم مادر،
هم سایه،
هم خورشید.
یاد دارم
که هیچگاه پشت نانی، لبخندی را از کسی دریغ نکردی.
با دل
رنجورت، برای همه بودی
اما هیچکس،
هیچکس
بعد از
رفتنت برای من "تو" نشد…
من در
بدترین لحظهها، در شبهای بیپناهی،
در تاریکیِ
بغضهایم،
همیشه
دنبالت گشتم...
اما صدایی
نیامد، دستی نبود،
و آغوشی،
جای تو را پر نکرد.
مادر جانم…
جایت هنوز
خالیست،
آنقدر
خالی
که دلتنگیات
هر روز
در میان
سطرهای بیپایان اشکهایم جاریست.
اگر آسمان
صدایم را میشنود،
اگر شبها
رویایم به تو میرسد،
بدان که
هنوز
دخترت با
هر تپش دل،
نامت را
نجوا میکند…
تو همیشه
قهرمان من خواهی ماند.
و من همیشه
آن کودکِ در آغوش ماندهات خواهم بود.
*
یلدا صبور
1
مادر من، ساده ترين شكوه زنده گی بود
به سينه اش
قلبی ميزد
به پهنايی تمام هستی خدا
در لبخندش
مهربانی فرشته گان را ميشد تفسير كرد
مادرمن،
توانمندترين
ظرافتی بود
كه
خدا گاهی
آفريده است
سالهاست كه
من به فقر خودم ميگريم
و به حال
خدایی كه
ديگر معجزه
ندارد
2
مادر!
رفتنت برگ
های زرد پائيزی را می ماند
كه با برگشت
هيچ بهاری
سبز نخواهد
شد
و من هنوز،
پس اين همه
سال های دراز
نشسته
ام
نشسته ام و
كهنه ترين دلتنگی ها
و غريبانه
ترين بغض های كودكانه ام را
ميسرايم ...
اي خاك بر
سرم
شعر هم بهانه
شد
*
شاپور راشد
بهنام لالاییهای جاودانه
درود بر مهرِ بیکرانهی
مادران،
و آرامش ابدی بر آنانی
که در خاموشی، هنوز روشناند…
زمین، بی شما مادران،
هرگز «خانه» نمیشد.
دل، بی نوازش دستان شما،
هرگز آرام نمیگرفت.
مادر جان…
کاش وطن بودم
تا خاکِ کنار مرقدت را
وطن مینامیدم،
سر بر زانویت میگذاشتم
و به رسم حرمت،
خاک مزارت را
چون جان میبوسیدم…
اما افسوس…
چرخ زمانه،
میان ما دیوار کشید
و دیدار،
در حسرت ماند.
اکنون، با چشمانی بارانی،
روزت را خجسته میگویم،
یادت را در جان مینشانم،
و از خداوند،
روحت را در ناز و نور میخواهم.
مادر…
مادر…
مادر…
نامت هنوز
پناهِ اشکهای ناگهانیست.
یازدهم ماه می، سال ۲۰۲۵
*
شبگیر پولادیان
به یاد
مادر، در آستان بهاری که آمد؛اما او هرگز نیامد.
با خودم
گفتم که نوروز آید و تو با بهار آیی
با خودم
گفتم کجا رفتی! چرا مادر نمیآیی؟
رفتهای
آنسان که گویی سوی ما دیگر نمیآیی
وای ازان
روز فراق آن لحظهٔ بدرود دردانگیز
جاودان رخت
سفر بستی که تا محشر نمیآیی
کوچه سوت و
کور مانده بازتاب گامهایت را
تار شد چشمام
چرا بر آستان در نمیآیی؟
نیست آن
طوبای ناز و نیست آن سرو نوازشگر
با همان
دست دعایت سایهام بر سر نمیآیی
با خودم
گفتم ببین مادر! برامد سبزهها از خاک
خود چرا
زین خاکتود تیره هرگز بر نمیآیی؟
باخودم
گفتم که نوروز آید و تو با بهار آیی
چون بهار
اما تو دیگر با گل و شبدر نمیآیی
مانده جایت
سخت خالی ما و این نوروز بدحالی
*
دکتر پرویز آرزو
آسمان،
دریا
شاید آنروز،
روزِ بارانی
مادرم
خوابِ چشمه را میدید
ابرِ
اردیبهشت گل میکرد
آسمان
قطره- قطره میبارید
شاید آنروز،
روز دریا بود
کودکی آب
را صدا میکرد
مادری کوزۀ
امیدش را
لب دریاچهای
رها میکرد
شاید آنروز،
روز صحرا بود
پدرم
عاشقانه میخندید
حیف، طوفان
رسید و عصیانش
اسپِ
خوشبختی مرا دزدید...
دستِ بی
مهرِ زندگی آنروز
دست من را
گرفت و با خود برد
گرگ
بدطینتِ سیاهیِ شب
بامداد آمد
و سحر را خورد
بعد از آن
مادرم به من فهماند
زندگی کوچ
یک کبوتر نیست
زندگی وسعت
شقایقهاست
هیچ کس با
خدا برابر نیست
مادرم گفت:
«آسمان»، «دریا»
این الفبای
زندگانیِ ماست
آسمان،
پاک- آسمان، آبی
شعرِ دریا
غرور ماهی هاست
مادرم گفت
آسمان یعنی:
عشق،
آیینه، صبحدم، توحید
با طلوع
نماز ما هر روز
مثل گل سبز
میشود خورشید
مادرم گفت
آسمان یعنی:
با خدا هر
چه سخت آسان است
زندگی بیامید
بیمعناست
نا امیدی
شعار شیطان است
مادرم باز
گفت: فرزندم
حرف دوم
غرورِ ماهیهاست
گفتم از
آسمان و خوبیِ او
بعد ازین
درس، درسِ ما دریاست
مادرم گفت:
نام دریا را
ماهیان
بزرگ میفهمند
نام دریا
همیشه شیرین است
مثل یک
قند، مثل یک لبخند
مادرم گفت:
یاد تو باشد
ماهمه
ماهیان دریاییم
ما همه
ماهیانِ یک وطنیم
با وطن
راهیانِ فرداییم
خاک پائیزی
دیارت را
آب ده، سبز
کن، بهاری کن
مثل پامیر،
مثل هندوکش
از هریرود
پاسداری کن
***
حرف اول
خدا، سپس میهن
مادرم گفت:
آسمان، دریا
بعد از آنروز
خوب فهمیدم
من الفبای
زندگانی را...
از کتاب
"آسمان، دریا"، 1378
*
شجاع شفا
برای مادرم
تا تو رفتی
همه
...
تا تو رفتی
همه در رنج و عذابم مادر
روی بنما
که ز حسرت چو کبابم مادر
روز ها
تیره تر از شام سیاه میگذرد
کس چی
میداند ازین حال خرابم مادر
!
زهر خاموشی
تو داد به دستم شوکران
سالها گشت که
پر درد و عتابم مادر
هیچکس پاک
نکرد اشک غم از دیده من
زین همه سنگ
دلان نقش برآبم مادر
شرح حال دل
و نامردمی اهل جهان
نه حدیثی
است که آید به کتابم مادر
اجلم مهلت
ابرابر، نمی داد هرگز
دیده بودم
اگر آنروز بخوابم مادر
مرغ دل در قفس
سینه نگیرد آرام
بشکنم این
قفس و پیش تو آیم مادر
!
ش، شفا
*
مختار دریا
اهدا به
همسرعزیزم نیلا دریا
منت خدای
را که لطفش شامل حال من شد تا عهد ارجگذاری از مقام شامخ مادر راتجدید نموده واین
روز پر میمنت را به تمام مادران فداکار جهان که بنیانگذار هستی جامعه ی بشری و
سکاندار کشتی انسانیت و ایثار و دوستی و عشق وثبات و پایداری در قلزم پر تلاطم
جهان بشری تبریک گفته و با اتحاف دعا به ار واح مادرانی که جهان مارا وداع گفته و
به ابدیت پیوسته اند تا موجب آرامش ارواح پاک شان گردیده و یادشان را جاودانه وگرامی
میداریم و آرزوی صحت و طول عمر مادرانی که هنوز در قید حیاتند و مهر گسترانه سایه
ی شان رابر سرما ارزانی داشته اند نموده از بارگاه حق استدعامندیم
مادر
گنجینه ی خلقتی که آرایش تکوین وجود بشر در خلقت او خلاصه شده و بدون او وجود هستی
معنای نخواهد داشت بعد از خدا معبود ماست
پروین
اعتصامی در سروده ی قلب مادر که دوستان آن سروده را مطالعه کرده اند، اوج عشق و
فداکاری را استادانه بیان نموده است
آخ پای
پسرم خورد به سنگ
وای پای
پسرم یافت خراش
ما به پاس
زحمات و مقابله ی این گُرد دوران دربحبوحه ی معرکه ی پیدایش بشر سر تعظیم فرو
اورده و به پابوسی مقدمش میبالم.
سروده ی در
وصف مقام مادر خدمت شما عزیزان عاجزانه پیشکش مینمایم.
بعد نام حق
به گیتی نام بهتر مادر است
تاج فخر
آدمیت را نگین وزیوراست
منشا ایجاد
اندر خلقت نوع بشر
برزبان
کودک اول حرف بهتر مادر است
قدکمان
سازد که تا قد بر کشد نوزاد او
تاسحر
بیدار ماند کیست؟آخر مادراست
موی شبرنگش
چو رنگ برف بگرفت از زمان
پاره ی تن
پرورش داده ست آری مادر است
شیره ی جان
داد تا بر پای خیزی از زمین
گر فتادی
برزمین آخ حرف زارمادر است
گریدر رفت
از جهان آن بار سنگین را بدوش
می کشد با
بردباری کیست آخر مادر است
این فضیلت
بهر زن مادر و دختر را نگر
هست جنت
زیر پایش اصل جوهر مادر است
خرمن اوهام
و جهل اندیشی افکار را
آنکه سوزد
چون خس و خاشاک اخگر، مادر است
درمیان
ظلمت افکار خیل بد سرشت
همچو شمع
پر فروغ وشعله بر سر مادر است
خانه و
کاشانه اش را سوخت اهل بی خرد
می کند
فریاد پیش حی داور مادر است
تا رهاند
کودکش را ازمیان شعله ها
در میان
دود و آتش شعله بر سر مادر است
تکسوار
خشمگین دردود واتش بی هراس
آنکه می
تازد به قلب قوغ اخگر مادر است
با امید
آنکه اید راحت جان و تنش
تاسحر
درانتظار پهلوی در مادر است
واژه ی کاز
هردولب سرمی زند ان میم اوست
مظهری از
صبح صادق نور خاور مادر است
کی توانی
دَین مادر را ادا دریا بدان
چون به
پایت ریخت عمرش را چو گوهر مادر است
مختار دریا
10 ماه می به
مناسبت روز ماندگار مادر
***
مادر من ساده ترين شكوه زنده گی بود به سينه اش قلبی ميزد به پهنايی تمام هستی خدا در لبخندش مهربانی فرشته گان را ميشد تفسير كرد مادر من توانمندترين ظرافتی بود كه خد
نظرات
ارسال یک نظر