ویژه ی عابده. با نوشته ها واشعاری از : واسع بهادری، محمد طاهر، شکیلا شعله، بهار سعید، ساجده میلاد، نبیله فانی، احمدشاه ستیز، نصیرمهرین، اسد روستا، حمید آریارمن، احمد جواد عطایی و شاپور راشد.

 



                                        


واسع بهادری

در باره ی عابده و سرنوشت غمبار او

نام: عابده 

سن: بیست سال

مکان: ولسوالی دیوره- ولایت  غور

زمان آتش زدن: هفت ثور1404 خورشیدی با استفاده از پترول و چوب

دلیل: واکنش علیه طالبان که او را با زور و بدون رضایتش برای همسری اجباری با محمد عظیم برادر حاجی محمد رحمانی از قدرت مندان طالبان نکاح می کردند.

طالبان پیشتر از آن، پدر و برادران عابده را که مخالف این نکاح اجباری بودند، دست بند زده وحبس کرده بودند. پس از حبس آنها، محمد عظیم و با چند تن دیگر به خانه ی پدری عابده هجوم برده، اقدام به ربودن او کردند.

طبق گزارش یک منبع به اطلاعات روز:«دختر ناچار شد برای حفاظت از عزت و عفت خود و نجات از ظلم و بردگی، خود را آتش بزند.»

اطلاعات روز می افزاید که:« منبع دیگر در گفت‌وگو با اطلاعات روز افزود که محمد رحمانی، عضو طالبان ادعا دارد که عابده هنگامی که دوساله بود، با برادرش نامزد شده است؛ در حالی که خانواده‌ی عابده این ادعا را تکذیب می‌کنند.

به‌گفته‌ی منبع، رحمانی در دادگاه طالبان در ولسوالی تیوره شکایت کرده بود و این دادگاه به نفع او رأی داده بود؛ اما این ادعایش در محکمه استیناف طالبان در قندهار رد شده بود.

منبع افزود که این عضو طالبان فیصله‌ی محکمه استیناف قندهار را نادیده گرفت.


مقام‌های محلی طالبان در غور تا کنون درباره‌ی این قضیه اظهارنظر نکرده‌اند.

خبرنگار روزنامه اطلاعات روز درباره‌ی این موضوع به سخن‌گوی والی طالبان در غور پیام گذاشت، اما تا کنون پاسخی دریافت نکرده است.».

                                                    *

نصیرمهرین


"خانه ام آتش گرفته است، آتشی جانسوز..." 

عابده خود را آتش زد

فشارها و ستمگری های مشتی جاهل و ستمگر، اگر واکنش های گوناگون می بیند، تعدادی از هموطنان را به سوی خود کشی کشانیده است. در این میان، عده یی از دختران که شکنجه وستم و بی وجدانی گروه طالبان را دیده اند، خود کشی کرده اند. واکنشی هم در برابر بردن اجباری دختران برای همسری با طالبان است که در چهره ی خودکشی ابراز می شود. از آن جمله، عابده خود را آتش زد اما نپذیرفت که با اجبار طالبی، کسی را که نمی خواهد، تن دهد و هم بستر او شود.

تبعیض جنسیتی، محروم کردن زنان از ابتدایی ترین حقوق، نبود امنیت برای آنها، تهدید و ایجاد فضای خفقان، دست درازی و اختطاف دختران، از طرف گروه انسانیت ستیز و بی رحم طالبان بیداد میکند.

هموطنان، جنایات طالبان را محکوم کنیم. فریادهای دختران و زنان را که با آتش زدن خود، گریه های آتشین دارند، رساتر ابراز و همگامی اعتراضی را در پیش بگیریم.


                                                                 *

محمد طاهر- سکرمنتو- امریکا

 

 شعله های سوختن عابده



صفحات میدیا در این چند روز از لبخند و آتش زدن دو هم جنس از افغانستان، یکی با لبخند کودکانه در آغوش مادر که طور اجباری از کشور همسایه اخراج  گردیده است و دیگری که در شعله های آتش می سوزد. خوانندگان را مصروف ساخته است.

  کودکی با لبخند بسیار زیبای در حال کو چیدن در آغوش مادر از مرز پاکستان- افغانستان توجه همه را به لبخند خود جلب نموده است. که سبب لب خند کودکانه او شاید دیدن دوربین کامره  یا هم حرکت خنده آور تصویربردار، بوده باشد، تا لبخند ظریف بر لبان او شگوفه کند. او آنقدر معصوم و بی خبر از جهان ماحول خود است که نه می داند در کجا ست؟ کجا می رود و چرا؟ نه می داند به وطن که برگشت می کند هم جنس او در ولایت غورات خود را طعمه حریق ساخته است، در غیر آن نه می خندید.

آتش زدن و خود سوزی هم دل و جرائت می خواهد. عابده دختر محمد حلیم باشنده روستای درز آب نیلی شهرک تیوره ولایت غور، این جرائت را کرد و خود را آتش زد. آری،  عابده با سوختن خود بر تبعیض جنسیتی، ازدواج اجباری و ناموس داری، نشانه گرفت. شعله های آتش بر افروخته تن عابده روشن ساخت که زنان بی شماری زیر ستم مرد سالاری، دین سالاری و فرهنگ قرون وسطایی، سینه بریده شدند، قطع گوش و بینی شدند، با دست و پای شکسته بین جوال در سیاه چال های تنگ و تاریک زندانی گردیدند. به بد داده شده و در معرض خرید و فروش قرار گرفته اند. و هنوز هم شمشیر این فرهنگ کثیف در پوشش شریعت و فرامین حاکمیت امارت اسلامی، بُران و تیز تر گردیده است.

چون برگ لاله گرچه به خون غوطه ها زدیم  — بخت سیه ز دامن ما چنگ بر نداشت.( صائب تبریزی)

زن افغان که در گذشت یک قرن پر و بال شان آماده ای پرواز می گردید. با سلطه جنگ سالاران، حاکمیت های اسلام گرا ، تاریک اندیش های زن ستیز، و با بسته شدن درب دانشگاه و دانشکده ها، دفاتر، کارخانه ها، و حجاب پوشی، شکسته پر شدند و دروازه ای بخت شان به اصطلاح عوام بسته شد.  

تمامِ میوه ی صد ساله تاکِ آزادی ---- به فصلِ حاصلِ می، سِرکه شد، شراب نشد. ( کاوه شفق)

 مخالفان پیشرفت و ترقی افغانستان باجهالت شان، جریان رود خانه ی را که به طغیان آزادی میرسید، با اجرایی شدن فرامین  شریعت، سد می شوند تا خشک گردد. آنها غافل از آن که هرگاه زنان دست به اعتراض زنند. آن سد ها و موانع دیگر طاقت استقامت در مقابل طغیان رود خانه را نه خواهند داشت. جامعه ی نادان به پیشانی هر زن معترض، تهمت و هرزگی می زند.  اما این بر چسب ها جایی را هم نه خواهد گرفت تا از حرکت اعتراضی شان جلو گیری کند.

 خود سوزی هم نوع از اعتراض زن علیه تبیض جنسیتی و زن ستیزی در جامعه تاریک اندیش زیر سلطه امارتی شده است. هرگاه همه راه ها به روی زن در جامعه عقب مانده چون افغانستان بسته شوند. او برای نجات و شکستن موانع سر راه خود به آخرین نوع اعتراض یعنی خود کشی و خود سوزی پناه خواهد برد. نمونه های زیاد از این نوع اعتراضات را در اخبار روزانه افغانستان خوانده ایم.

زنان با ازدواج، حجاب، زندان، بیکاری، بی سوادی، شلاق و اعدام اجباری، زیر سلطه حاکمیت امارتی سیاه دلان بی فرهنگ و دین سالار اهل جهل، تبعیض جنسیتی را  مانند نظام های اسلاف شان بیشتر تحمل می کنند.

عابده با خود سوزی به مردان هم نشان داد که وقتی بی عدالتی بر جامعه اعمال گردد. با خود سوزی هم می شود اعتراض کرد. گرچه مردان با ریختن آب بر شعله های جانسوز عابده دسته جمعی سهم گرفتند. ولی شعله های آتش تن عابده هیچگاه بر دل مردان، خشم اعتراض علیه نظام امارتی را شعله ور نه ساخت. آیا ترس از امارتی ها یا جانب داری از فرهنگ مردسالاری، احساس مردان را  خاموش و کشته است؟

شیوه مبارزه عابده علیه جهالت، اسلام سالاری، و زن ستیزی امارت اسلامی قابل توجیع نیست. ولی هرگاه درب های مبارزه همه بر رخ زنان بسته و چهار دیوار خانه زندان شان گردد. زنان اسیر تبعیض جنسیتی، مرد سالاری، شریعت و فرهنگ فرسود و کهنه باشند. بعضی اوقات احساسات بر عقل غلبه نموده برای نجات از چنین زنجیر ها بردگی به آتش زدن خود مجبور می گردند. عابده های زیادی در مقاومت با زن ستیزی، و مردسالاری جان های شیرین شان را از دست دادند و این قربانی دادن هنوز هم ادامه دارد.

این نظام، فرهنگ و شریعت تا چه وقت قابل تحمل است؟ تا زمان که این  نظام با ریشه های آلوده بر ایده های قرون وسطایی استوار و ادامه و حاکمیت داشته باشد. مردمی که صد ها سال با ذهن های تیره و تاریک در قفس بی سوادی قید و از پرواز مانده و در پیله ی خود ساخته، زندگی و نفس می کشند. آماده پرواز و درب این قفس نه شکنند و از این وضعیت خود را آزاد نه سازند و سنگ های آورده شده ی را که سیل آلوده بر خس و خاشاک پیش راه شان قرار داده است، خود کنار نکشند. ا نجات شان غیر محال است.

در این تاریکی مطلق که خورشیدی نمی تابد --- یکی پیدا نشد تا اندکی مهتاب بفروشد (امیر اخوان)

جنبش های اعتراضی زنان افغانستان، که در گلدان حرکت های مدنی ریشه گرفته است. ثمر بذر آزادی زنان را در بهار امید بخش فردا نوید میدهد. دور نخواهد بود، دخترک معصوم که با لبخند، طور اجباری با خانواده به افغانستان بر گردانده شده، فردای آزادی خود را که دیگر دیوار های اسارت زنان ریخته و زنان به حق و حقوق خود رسیده باشند، جشن گیرد.

محمد طاهر

۱ ماه می ۲۰۲۵

                                                                                          *

شکیلا شعله

در غم عابده ی جوانمرگ

"نه" گفتم و جان دادم و آتش به پاکردم

 با مرگ زخم زندگانی را دوا کردم

 هم داغ های خویش را با مرگ رنگینم

 از بند ترس و کینه‌ورزی‌ها رها کردم

 سویم نمی‌آمد، کسی هرچند که آن‌روز

 من با زبان شعله‌ هریک را صدا کردم

 این تن، اگر خاکستر است، این خاک، اگر خاموش

 من آمدم آنرا دچار روشنا... کردم

 من در پی‌ی ابقای زن‌ها بودم و رفتم

 مانند پروانه، وجودم را فنا کردم

 پرواز کردم رو به فرداهای نامعلوم

 به عهد خود، با عشق و آزادی وفا کردم

                                             *

بهار سعید

اروسی زورکی

دوست دارم هنوزت و آوخ

دربر مرد دیگرست تنم

همه شب بسترم پر از چندش

دست بیگانه است و پیرهنم

به تنم زور یک دو «آیه نکاح»

شب و شب در درندگی باشد

نام این درد و مرگ پی درپی

کیست گوید که زندگی باشد؟

گور خویشم که از در و دیوار

می‌خزد مور و مار در بر من

وای این مردنم چرا هرشب

زندگی می کند به پیکر من؟

من برای تو آمدم به جهان

پدرم داده‌ام به مرد دگر

زندگانی من که از من بود

باغ بخشیده شد به دست تبر

بهار سعید

پارسی ------------تازی

اروسی زورکی = ازدواج اجباری

همسرگیری، زن و شویی = ازدواج

ریشخند،خوارکردن = استهزاء

یاری‌جویی، یاری‌خواهی = استمداد

پی در پی، همواره، پیوسته = استمرار

واژه ی «نکاح» درین جا در جایگاه نام ویژه(اسم خاص) بکار گرفته شده است.

خوبانم!

گذر، پسند، پیام و همرسانی های تانرا یک زندگی آزادگی، سپاس.

یاد عابده‌ی نازنین گرامی، خوابش آرام.

امیدوارم خانواده ها دختران شان را مال نپنداشته و آنها را وادار به اروسی زورکی ننمایند.

                           *

ساجده میلاد


دختری در غور خود را آتش زد

دختری در غور خود را آتش زد تا من و تو در فیس بوک بی مضمون نباشیم

زنده گی خون سرخ میخواهد فتح و اقبال رایگانی نیست

بیایید صدای دختری که خود را آتش زد باشیم.خوب آمدیم در کجا بیاییم در جمع یا صالون زیبایی یا در حوض های آب بازی مشترک یا زیر همان کارد هایی که خواسته اید چهره ی تان را از یک رو به دیگر رو کنید . چی فکر می کنید زن غور تمام غمش همین است که دختر ی خودش را آتش زد قبل از آتش زدن از او خبر داشتیم؟ 

غم زن غور، زابل، پکتیا، لوگر و پنجشیر و کابل غم چندصد ساله است. غم نو نیست که یک شبه ره صد ساله رفته باشد، غم زن افغانستان در آغوش و میان خانواده ها بزرگ شد، قد کشید و به بلوغ رسید

در افغانستان از آتش زدن فرخنده سوای کیس خارج رفتن کاری کردید؟

وقتی مالک آنجیو ها در کابل بودید، چه کردید ؟

وقتی وزیر و ریس و معلم بودید

شما به وجدان های تان مراجعه کنید

شما به زنده گی خواهر از خود بزرگتر

به گذشته مادر های مان

و به مادر کلان های ما نظر بیاندازید چقدر تراژدی گذشته است

باید با این زخم های خونین وکهنه از اول مبارزه می کردیم

نه که من زنده جهان زنده وقتی به خوشبختی یا آزادی نسبی حق کار و تحصیل رسیدیم، دیگران را از یاد بردیم

اقلا به همدیگر خوش بین بودن را بیاموزیم بعد .....

هنوز هم فقط به فکر اثبات ناکام خود استیم

وبه نمایش گذاشتن کله خالی خود!

                                                    *

احمدشاه ستیز



تقدیم به عابده، دختری که خودش را سوخت تا ملتی را بیدار کند!
عابده بانوی که پیکرش را آتش زد تا نظام قرون وسطایی متحجر سنتی را با خود بسوزاند و جمعی کثیری از زنان وطن را هوشیار و بیدار سازد!
چه دردناک و چه غم انگیز بود خبر،
عابده ای که پیکرش را
قربانی شعله های آتش نمود.
زنی، که نتوانست سرود آزادی را زمزمه کند.
چون، سنت‌های سنگین،
همچون ریسمانی
دور گردنش حلقه شده بودند،
دارهای نازکِ از جنس تعصب!!!
هر چند خود را سوخت،
اما آتش در دامن نظام متحجر قرون وسطایی
نیز افگند!
در پیش چشمانش،
دنیایی از آرزوها سوخته بود،
مثل گهری گم‌شده در دریای نومیدی!
او نغمه‌ی سکوت را فریاد زد،
اما صدایش در گوش‌های سنگین تاریخ شکست.
در زیر بار سنت های سنگ شده یی افراطی ،
او آتش را بر جان خویش نوشت؛
نوشته‌ای آمیخته با درد و اندوه،
مملو از یاس و حرمان
برای رهایی.

این تصویر،
این پیکر آتش گرفته،
حالا به یادواره ماندگار،
در دل هر انسانی که از ظلم بیزار است
زنده‌ خواهد ماند.
مگر می‌توانیم فراموش کنیم؟
هر شعله،
هر جرقه،
تلاشیست برای رهایی.
تلاشیست برای شکستن قفس،
و تنفس آزادی.
بگذار تا این سوگ،
بار دیگر زمین را پر کند،
از صداهایی که برای آزادی فریاد می زنند
حتی اگر،
در دهلیز های تنگ و تاریک تاریخ
شکسته شوند!
دریغ!!!!
*

اسد روستا


هدیه به روان پاک عابده شاهدختی که در برابرجهالت دونان فرومایه دین، قدِ علم کرد و تسلیم نشد و باغرور خودرا در آتش کشید.

زن، زندگی، آزادی

ناله ی دل

دلم ز ظلمت و اندوه جاهلانه بسوخت

شکوه ناله ی شب در دلِ ترانه بسوخت

چمن به آتش و خون در عزای مرغان است

نوای بلبلِ مسکین در آشیانه بسوخت

زمین ز گردش ایام سخت دلگیر است

طلوع صبح سحر در فضای خانه بسوخت

دگر امید درین مرز و بوم نمی بینم

شرار‌‌‌ِ شعله ی شمع در دلِ زبانه بسوخت

شرر به دامنِ گل های باغ افتاده

درخت ِ پیر کهن از غمِ جوانه بسوخت

غزل دگر به سراغِ دلم نمی آید

نفس به سینه ز افکار شاعرانه بسوخت

ترا ز جهل به دامان خاک بسپردند

تنِ نجیب تو از ظلم جاهلانه بسوخت

اسد روستا

۲۹ اپریل ۲۰۲۵

                                                *

حمید آریارمن


                                                                    
                                                   از فراورده های حمید آریارمن

نامش را بنویسید دختر آتش دختر اعتراض! عابده!

عابده جانش را برداشت و رفت! دختری جوان، در سرزمینی که زن بودن جرم است و زنده ماندن، عذابی بی پایان!

او آگاهانه خود را به شعله‌های آتش سپرد تا از ستم خانواده و دین و سنت و حاکمیت استبدادی رها شود!

شهامتش هم خودش و هم قفس را سوزاند!

و شک نکنید روزی این آتش جهان را در می‌نوردد!

به این فکر می‌کردم که چه کشوری و زندگی و خانواده‌ای و ازدواجی و حکومتی داریم که آتش برای یک دختر جوان امن‌تر است از یک ازدواج؟؟؟

ای لعنت به شما و هر آن‌چه به آن‌ می‌اندیشید!

نمی‌دانم چه دین و سنتی است که تن زن را می‌پوشاند، صدایش را می‌بُرد و جانش را ابزار معامله می‌کند؟ و هم‌چنان از مهر و محبت و آزادی می‌گوید؟

عابده را طالبان، خانواده، ملای مسجدی که برای پول حاضر بود عاقد یک جنایت باشد، مردمی که ساکت بودند و تماشاگر؛ کشتند!

ازدواج اجباری عابده، آزمایش چندباره‌ی دروغ بزرگ رحمت و آزادی و …سنت و … بود!

این چه اندیشه‌ای است که دشمن آزادی‌ و دشمن حقیقت است، چه اندیشه‌ی دست به ماشه‌ی فتوایی است که زندگی را گروگان و‌ زنان را اسیر گرفته؟

و هیچ گروهی از انسان‌ها در هیچ جای جهان چنین اندیشه و حاکمیتی را به رسمیت نمی‌شناسند!

مردم!!

روزی آتش گیسوان عابده فریادخواهد شد و این ظلمت و تیره‌گی پایان خواهد یافت و ما هم‌چنان خواهیم نوشت چه کسانی از کجا آمدند و چه کردند و چرا دودمان انسانیت را به باد دادند!

#عابده

#خودسوزی_آزادی

#کاریکاتور

#هری‌کاتور

#حمید_آریارمن

                                                      *

نبیله فانی


تا مجرم آزاد است، زن در آتش میسوزد !

عابده، آخرین نخواهد بود؛ تا وقتی مجرمان آزاد می‌گردند، قربانیان تکرار خواهند شد

بار دیگر، در تیوره‌ی ولایت غور، دختری شعله‌ور شد.

عابده، دختر جوانی که حاضر نشد به زور به عقد مردی درآید که او را نه به چشم انسان، بلکه به چشم ملکیت جنسی می‌دید.

او را مجبور به ازدواج سوم کردند، پدر و برادرش را در برابر جمعیت ضرب‌ و شتم کردند و با تهدید و ارعاب خواستند تسلیم اش کنند. اما عابده، به‌جای تسلیم، آتش را انتخاب کرد؛

نه از سر ضعف، بلکه از سر آخرین مقاومت.

این نخستین بار نیست. در سال‌های گذشته، ده‌ها زن دیگر نیز خودسوزی کرده‌اند. در غور، هرات، بدخشان و فراتر.

هر بار، قربانی سوخت و مجرم آزاد شد.

و هر بار، تنها چیزی که تغییر نکرد، ساختار حمایت‌نشده‌ی زنان و معافیت سیستماتیک مجرمان بود.

تا زمانی‌که نظام عدلی و قضایی، اینگونه بی‌اعتنا به فریادهای زنان عمل کند؛ تا زمانی‌که ملای مسجد با مجرم همدست شود؛

و تا زمانی‌که خشونت‌ورزان در کوچه‌ها آزادانه بگردند،

باید گفت: عابده آخرین نخواهد بود.

فردا، نامی دیگر، دختری دیگر، شعله‌ای دیگر.

آتش را خاموش نمی‌توان کرد، مگر با عدالت.

                                              *

احمد جواد عطایی


چقدر دردآور است وقتی یک دختر جوان از انتهای مجبوری به زندگی خود پایان می دهد و چقدر پر الم است که این پایان را هم به رسم اعتراض علیه بیداد یک گروه جاهل، ظالم، خودکامه، وابسته، بی رحم، قوم گرا ، فاسد و تروریست با درد جان کاه رقم می زند. اگر چشم های خود را باز کنیم و از خواب غفلت بیدار شویم، عابده یگانه دختری نیست که خود را به آتش کشید تا طعمه ی گرگ خواهشات جنسی یک نر نا انسان نگردد بلکه از سه سال بدین طرف به فجیع ترین شکل زنان افغانستان در بند جنسیتی تن شان به زندان کشیده شده و هر لحظه از نو به آتش کشیده شده و می سوزند و دولت های دیموکرات و آزادی خواه جهان که به قدرت آوردن طالبان و تحمیل این فاجعه بزرگ دست کوتاه نداشتند، تماشاگر بی رحمی و سنگ دلی این جمع شب پرست هستند و از مردان با "غیرت" و سلحشور کشور هم صدای شنیده نمی شود که چرا بر خواهران، دختران و مادران شان این ظلم بزرگ روا داشته می شود.

*

شاپور راشد


در شعله‌های خاموش خویش سوخت

«عابده، نامی که با آتش نوشت»

در شعله‌های خاموش خویش سوخت،

نه از سر ناز،

که از سر بی‌پناهی.

عابده بود

با چشمانی پر از رؤیا

در کوچه‌های تقدیر تحمیل،

در قفس سنت کور،

پر زد، نه به آسمان،

که به آتش.

نه صدای فریادش را کسی شنید،

نه گریه‌هایش را کسی فهمید،

او رفت

اما شرم را بر پیشانی زمانه گذاشت.

کاش دستی بود

پیش از آن‌که کبریت را روشن کند،

کاش پناهی بود

پیش از آن‌که آخرین اشکش فرو افتد.

او یک تن نبود،

یک فریاد خاموش بود

از هزاران گل پرپر این خاک.

عابده رفت،

اما داغش بر دل ما ماند

و نامش، چون سوگنامه‌ای،

در حافظه‌ی دردهای این سرزمین حک شد.

*

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.