نوشته ها و اشعاری از: کریم پیکار پامیر( معرفی کتاب نخبگان وجریانات سیاسی افغانستان تألیف میر محمد یعقوب مشعوف)، هما طرزی، نبیله فانی، شبگیر پولادیان، نصیرمهرین، ش.راشد، غ.ف سروش و همایون ساحل
نصیرمهرین
«نوروزهای ما "فرخنده" آشنا و داغدار هستند
یاد از نوروز
درغربت هجرت که رنج انگیزی های شناخته شده یی را برای ملیون ها انسان با خود دارد،
در دهسال پسین، نام فرخنده و جفای بزرگی را که بر او رفت نیز به یاد نویسنده ی این
برگها می آورد.
روز28حوت سال1393خورشیدی(19 مارچ 2015ع)، دختری مسلمان
که سر تا پایش پوشیده با لباس بود، نزد چهارزانو نشسته گانی رفت که در بیرون مسجد
"شاه دوشمشیره"(1) شغل تعویذ نویسی(2) داشتند. پس از گفت وشنیدی با یک
تن از آنها، اعتراض کرد که تعویذی را که می نویسی به مراجعه کننده، کمک نمیکند و
مؤثر نیست. زین الدین تعویذ نویس(3) برافروخته شد و فریاد بر آورد که:
مردم بیایید که این دختر ضد دین گپ می زند و قرآن شریف
را هم سوختانده است.
در زودترین فرصت، چنین شکایتی درگوش مردم مردم بیکار و
رهروان نشست و بنای شور و شری را نهاد. جمعیتی به شورآمده با دست و لگد به سیلی
کاری و لگد زدن آن دختر پرداختند که با سنگ وچوب ادامه یافت.
پسانتر آشکار شد که آن دختر فرخنده ی ملکزاده نام دارد،
بیست وهفت ساله است و تا هنگامی که توان فریاد برآوردن داشت، می گفت:
این آدم دروغ می
گوید. من قرآن را نسوختانده ام.
از جمعیتی که
جمع شدند و یا آنانی که تازه وارد معرکه می شدند، صدایی در دفاع از او یا اینکه
بگویند رحم کنید، نزنیدش، شنیده نشد. چنین خاموشی معنی دار هم سزاوار توجیه است.
زیرا در چنین و قت، معترضان احتمالی نیز می ترسند که با چنان عذابی مواجه نشوند.
پولیس حضور یافته در صحنه نیزکار ساز نشد. در نتیجه، فرخنده را بسیار با مشت ولگد
زدند وبعد با سنگ ها بر فرق و تنش کوبیدند. بعد صدا ها بلند شد که او را بسوزانید
تا عذاب دوزخ را ببیند. موتر داری پیشنهاد کرد که در پایش ریسمان ببندید که با
موتر کشش کنم. بعد همان موتر را از روی پیکر بی جان او عبور دادند. بنزین آمده شد.
بنزین را بر پیکرش ریختند، خون وبنزین و لحظات بعد بوی پیکر آتش گرفته کناره های
"شاه دوشمشیره" را فرا گرفت. فرخنده ی مثله شده در دریای بی آب کابل می
سوخت. تعدادی می خندیدند، تنی چند خاموش بودند و تعدادی هم پرسش هایی را مطرح می
کردند. پاسخ این بود که این دختر کافر، قرآن شریف را سوختانده بود. از آن میان
اندک کسانی از جمعیت انبوه تازه وارد، می پرسیدند که چگونه و در کجا قرآن را آتش
زد. پاسخ همان بود که کافر لعین بی دین
قرآن شریف را سوختانده بود. تعدادی میگفتند، جایش در دوزخ.
اما کسی نبود که بگوید: این داوران و تعیین کننده گان
جای افراد در جنت و یا دوزخ در چه سطح ومقامی هستند؟ و چرا چنین کنند؟
... آری، صدای پای نوروز سال 1394خورشیدی را
می شنیدیم، اما دو روز پیش از ورودش، آن قتل و ایجاد فضای رنج آمیز برای خانواده ی
فرخنده و همه ی آنانی که خود را در چنان سوگی شریک دانستند، داغ دیگری بر داغ های
نوروز نشاند. نوروزهای ما "فرخنده" آشنا و داغدار هستند. این داغ ها را
لاله های خونین جگر و با تاریخ دل آزرده گی هایش بهتر می شناسد. از آن پیشینه های
رنجدیده، صدایی است از آن چنگ نواز سیستانی و خونین دل که گوش های ما را به شنیدن
فرا میخواند:
«با اينهمه غم
در خانه ی دل
اندکی شادی بايد
که گاهِ نوروز است
اندکی شادی بايد، که گاهِ نوروز است.»( متن
مفصل در مجموعه ی نوروز "فرخنده" انتشار یافته است)
***
هما طرزی
پنجره را
باز کن
من بهارم
که با زمزمه ی تازه ی
بر پشت پنجره ی
رویاهایت ایستاده ام
پنجره را باز کن
و به آغوشم بگیر
میخواهم در
نخستین روز بهار
نخستین
بوسه سال را-
به تو هدیه
کنم.
1
حمل ۱۳۵۲ کابل
***
ج. شبگیر پولادیان
به یاد مادر، در آستان بهاری که آمد؛ اما او هرگز نیامد.
با خودم گفتم که نوروز آید و تو با بهار آیی
با خودم گفتم کجا رفتی! چرا مادر نمیآیی؟
رفتهای آنسان که گویی سوی ما دیگر نمیآیی
وای ازان روز فراق آن لحظهٔ بدرود دردانگیز
جاودان رخت سفر بستی که تا محشر نمیآیی
کوچه سوت و کور مانده بازتاب گامهایت را
تار شد چشمام چرا بر آستان در نمیآیی؟
نیست آن طوبای ناز و نیست آن سرو نوازشگر
با همان دست دعایت سایهام بر سر نمیآیی
با خودم گفتم ببین مادر! برامد سبزهها از خاک
خود چرا زین خاکتود تیره هرگز بر نمیآیی؟
باخودم گفتم که نوروز آید و تو با بهار آیی
چون بهار اما تو دیگر با گل و شبدر نمیآیی
مانده جایت سخت خالی ما و این نوروز بدحالی
سوی این غربتسرای تلخ ما دیگر نمیآیی
***
نبیله فانی
نوروز؛ تجلی نظم الهی و آغاز حیات نو
نوروز تنها یک جشن
باستانی نیست، بلکه از دیدگاه علم نجوم، روزی است که زمین و آسمان در تعادلی شگفتانگیز
قرار میگیرند. ستارهشناسان میگویند لحظه اعتدال بهاری، همان لحظهای است که
خورشید دقیقاً بر استوای زمین میتابد و شب و روز در تمام جهان برابر میشوند. در
این لحظه، نور و تاریکی به یک میزان تقسیم میشود و زمین نفس تازهای میکشد. این
هماهنگی و نظم، نشانی از عظمت خالق یکتا و قدرت بیمنتهای اوست که جهان را با دقتی
بینظیر آفریده و هر پدیدهای را در جایگاه خاص خود قرار داده است. نوروز، انعکاسی
از حکمت الهی است که در آن، طبیعت لباسی نو به تن میکند و زندگی از نو آغاز میشود.
اما
نکته جالب اینجاست که این رویداد نهتنها از نظر علمی اهمیت دارد، بلکه ریشه در
باورهای کهن نیز دارد. در متون باستانی آمده است که کاینات روز خود را با نوروز
آغاز کرد؛ یعنی این روز، نمادی از شروع زمان، حیات و تجدید طبیعت است. الله متعال،
جهان را بر اساس نظمی دقیق و حسابشده آفریده است و نوروز، یکی از جلوههای این
نظم الهی است که هر سال، در لحظهای معین رخ میدهد. طالبان نوروز را «رواج
حرام» میدانند، اما تاریخ اسلام و سنتهای مذهبی برخلاف این ادعا هستند. در منابع
معتبر اسلامی، شواهدی از توجه به نوروز دیده میشود. امام جعفر صادق (ع) نوروز را
روزی دانسته که حیات دوباره زمین آغاز میشود. در منابع تاریخی آمده که در زمان
خلافت حضرت علی (رض)، مردم هدایایی در نوروز به ایشان تقدیم میکردند و ایشان آن
را رد نکردند. این یعنی نوروز نهتنها در تضاد با اسلام نیست، بلکه بهعنوان روزی
برای پاکی، نیکوکاری و سپاسگزاری از نعمتهای الهی، قابل احترام است. اسلام با
خرافات مخالف است، نه با جشنهایی که مردم را به محبت، نیکی و تجدید حیات دعوت میکنند.
نوروز،
همانطور که در نجوم بهعنوان نقطه آغاز تعادل زمین شناخته میشود، در فرهنگ ما
نیز نمادی از توازن، امید و زندگی نو است. کسانی که نوروز را حرام میدانند، نه
علم را درک کردهاند و نه تاریخ اسلام را. نوروز روزی است که زمین، آسمان و دلهای
ما یک بار دیگر هماهنگ میشوند—چرا باید از چنین روزی روی گردان شد؟ از خالق هستی
میخواهم که به برکت ماه پربرکت رمضان، این سال نو هجری شمسی را، نوروز را، برای
زنان محروم افغانستان آغازی برای حیاتی دوباره قرار دهد؛ برای آنانی که صدایشان
خاموش شده، در تاریکی نگه داشته شدهاند و از ابتداییترین حقوق خود محرومند. از
درگاه پروردگار مسئلت دارم که برای مردم دربدر افغانستان، آنانی که از خانه و
کاشانهشان رانده شدهاند، روزهایی پر از روشنی، عدالت و امنیت مقدر گردد. باشد که
قلبهای شکستهشان التیام یابد و آنان از بند ستمگران رهایی یابند. آمین یا ربالعالمین! نبیله فانی مارچ 2025
*
ش. راشد
به پیشواز نوروز و آزادی
نوروز آمد،
در دل خاکی که غبار درد دارد،
بهار در راه
است، ولی گلی از امید هنوز نروییده.
آرزوها
همچنان در کمین پنجرههای بستهاند،
در پشت
دیوارهایی بلند، در دل جهل و سکوت محصورند.
گلسرخ مزار
هنوز در انتظار صدای آزادی است،
آوای ظلمتشکنی که از دل تاریخ برخیزد.
ملا محمد جان
در میان خاکستر امید گمشده،
دوباره از فردا
میگوید، از
فردایی که هنوز نیامده است.
رنجها همچنان به تن خاک ما فشار میآورد،
ولی روزی
خواهد رسید که آزادی بهسوی ما خواهد
آمد.
ما همان نسلی
هستیم که در شبهای تاریک،
هنوز در
انتظار طلوع سپیدی در دل شب ماندیم.
آری، همچنان
که گلها در دل
زمین میخوابند،
روزی خواهد
رسید که تمامی زخمها شفا یابند.
در دل این
نوروز، آوای رهایی را خواهیم شنید،
و زمین خواهد
رقصید، از آزادیای که برایش
به انتظار نشستیم.
ش . راشد
۷
مارچ ۲۰۲۴
***
غ. ف. سروش
نگاره
شکریه تبسم
شُکریه تَبسم، دختر
خردسالی که در ولایت زابل به قتل رسید.
شکریه تبسم، گل نورس
ونوشگفته ، دختربچهای از قوم هزاره که ۹ بهار زندگی اش را سپری
نموده بود، در مسیر راه غزنی- قندهار همراه ۶ نفر دیگر، توسط افراد
مسلح در در سال 1394 خورشیدی، ربوده شده و بعد از حدود یک ماه اسارت، بهشکل فجیعی
سربریده شدند. این حادثۀ وحشتناک، باعث رنج واندوه مرد م وهمه نیروها وانسان های
آزادیخواه وعدالت پسند شد.
این حادثه وحشتنا ک لکه
ننگی است بر دا مان سیاه آدم کشان وجنایت کاران که این عمل سیاه وجنایت کارانه را
مر تکب شده اند.
روحش شاد ویادش گرامی
***
" نخبگان و جریانات سیاسی
افغانستان"
را چگونه یافتم؟!
شناسنامه ی کتاب مورد نظرازاینقراراست:
نخبگان و جریانات سیاسی افغانستان (۱۸۸۰-۲۰۲۱م)
نویسنده: میرمحمد یعقوب مشعوف
نویسنده، شاعر و مؤرخ شهیرکشور جناب کریم پیکار پامیرتألیف نویسنده و مؤرخ عزیز وطن، جناب میرمحمد یعقوب مشعوف
طرح جلد : فرزاد احراری
برگ آرایی : منیژه نادری
چاپ نخست بهار ۱۴۰۳خورشیدی
انتشارات شاهمامه – هالند
بایستی گفته آید که این اثر ِ تازه، به قلم جناب
(میرمحمد یعقوب مشعوف) با طرح و پشتی زیبا و رنگین، درشش فصل و (۶۲۹) صفحه نگاشته
شده و بوسیله ی انتشارات شاهمامه به مسوولیت بانوی عزیز محترمه منیژه نادری
درهالند به طبع رسیده است.
این اثر مفید ِ تحقیقی - تاریخی، اخیراً از طرف یکی از
دوستان فرهنگی درشهرتورنتو به اختیارم قرارداده شد تا آنرا مرور نمایم. من که نه
تنها درخوانش کتاب حرص عجیبی دارم، بلکه عطش و دلبستگی خاصی به مرور مسایل تاریخی،
بخصوص تاریخ زادگاه عزیزم (افغانستان) نیزداشته و دارم. لهذا اثرمورد بحث را با
ولع تمام مورد مطالعه قراردادم. برداشتی که از موضوع و محتوای مفصل تاریخی این
کتاب برایم دست داد، حیفم آمد که آنرا با سایر هموطنان گرامی خویش شریک نسازم:
نویسنده ی گرامی سعی بعمل آورده است تا جریان رویداد
های تاریخی، سیاسی و اجتماعی کشور را از سال (۱۸۸۰ تا ۲۰۲۱میلادی) یعنی آنچه را
ظرف مدت (یکصد و چهل سال پسین) ازامارت عبدالرحمن خان تا پایان جمهوری اسلامی بیست
ساله، رُخ داده است، بصورت مسلسل، دقیق، مستند و متکی به اقوال و روایات کتبی
تاریخ نگاران عزیزما روی کاغذ ریخته و آنرا برای نسل های امروز و فردای ما به
ارمغان گذاشته است.
هرچند بسا موضوعات شامل صفحات این اثرقطور، جسته جسته
و به نحوی از انحا توسط برخی از مؤرخان مان
دردهه های اخیربه نگارش درآمده اند، اما مزیت کارنویسنده در اینست که یکباردیگر،
آنهمه گفته ها، نبشته ها، روایات ومستندات
تاریخ معاصرافغانستان را ازلابه لای کتب ومنابع مختلف و معبرمنتشرشده بیرون آورده
آنها را بگونه ی برجسته ترازقبل و قدم به
قدم جلو دید و داوری وطندوستان و آزاده گان ما قرارمیدهد.
جناب (مشعوف) درپاراگراف نخست پیشگفتاراثرخویش چنین
مینگارد: " تاریخ منحیث اصیل ترین پایه ی علوم اجتماعی به طوراعم واخص دو
مفهوم را مستفاد میکند: بیان عملکرد دیروزی ها و پند و عبرت دهی به امروزی ها.
درنگاره و نظاره ی تاریخ بایست زمان وقوع حادثه و مکان حدوث واقعه مشخص ومعین
باشد. آنچه به وقوع پیوسته است، بدون تحشیه و دخل وتصرف مورد دست خوش سلیقه و
عقیده ی نویسنده قرار نگرفته باشد. عوامل مؤثرسیاسی، اجتماعی و جو و فضای حاکم که
منجربه فعل و انفعالات تاریخی میگردد، دقیقاً مدنظرباشد. به سمت قوم، تبار، نژاد،
حسب و نسب و زبان، حتی مذهب و دین متکی نگردد، مگر اینکه تحریر وقایع برمبنا واساس
تشخیص موضوع مشخص، مقصد و مضمون نوشتاری نویسنده باشد..."
این اظهارات که گفته آمد، بذل و دقت و نگاه ژرف و
مسوولانه ی نویسنده ی کتاب حاضر پیرامون چیستی و چرایی موضوعات تاریخی را به خوبی
برای ما مینمایاند.
ایشان بازهم طی پاراگراف سوم پیشگفتارخویش
مینگارد:"نخبگان وجریانات سیاسی نیم قرن اخیر(ایدئولوژی های چپ و راست) ابداً
نتوانستند شعورسیاسی مردم افغانستان را با شعوراجتماعی شان ممزوج و تلفیق نمایند و
راه را برای تکامل جامعه با در نظر داشت شرایط عینی و ذهنیت های روبنایی مسلط
برآن، مطابق به ساختارها و بافت های درونی جامعه ی سنتی افغانستان هموارسازند. بود
ِاین خلأ سیاسی نه این که منجربه نا پایداری
مستدام وضعیت سیاسی - اجتماعی در جغرافیای افغانستان به تناسب محولات و تحولات
مقتضی زمان گردید، بلکه کشور را ازکاروان ترقی، تکامل، پیشرفت و توسعه ی نسی عصر
وتعلقات ناشی ازآن نیز عقب نگهداشت..."
نویسنده برای آنکه بتواند نیاز بررسی و بازخوانی دقیق
تاریخی را برای مردم ما بفهماند، طی پاراگراف سوم مقدمه ی اثرخود چنین مینویسد:
" مردم افغانستان طی ۱۴۰سال تاریخ سیاسی ۲۲ جریان سیاسی را به تجربه گرفتند،
اما ابداْ نتوانستند به پویایی اجتماعی که منجر به نشو و نمای شعورسیاسی مردم یک
جامعه ی بالنده وپویا میگردد، دست یابند. با درنظرداشت همه ی مسیرهای پُرخم و پیچ
وفراز و فرود های نا هموار، جریانات سیاسی افغانستان، خواهان بازنگری جدی تاریخ
است که از یک سو هویت سیاسی آن، برگ آرایی تاریخ زرین مردم مان گردد وازجانبی،
مورد نقد و مداقه ی محققین، بخصوص آگاهان سیاسی قرار گیرد تا نسل امروز، پندارخویش
را درپند گیری ازآن و کردارخود را درساحه ی عملی سیاست افغانستان به ثمر و عمل
برسانند..."
نویسنده، نه تنها حوادث تاریخی کشور را بگونه ی پیوسته،
فشرده و استمراری دوباره نویسی میکند، بلکه ازشخصیت های مؤثرسیاسی، تاریخی و
مبارزاتی، اعمال وکردارآنها، زندگینامه و افکارآنان و نیز، جریانات وتشکلات سیاسی –
مبارزاتی را که یکی پی دیگرآمدند و رفتند و اثرمثبت یا منفی بجا گذاشتند
نیزذکربعمل می آورد. آنچه بیشترازهمه دراین کتاب تازه گی دارد، درج فهرست تعداد
زیادی ازمبارزان، روشنکفران، آزاده گان و وطندوستانی است که بگونه ی دستجمعی یا
انفرادی توسط کودتاگران هفتم ثور و تنظیم های جهادی دستگیر، شکنجه واعدام گردیدند.
یعنی ازقاتلین و مقتولین سالهای پسین بصورت مستند نام گرفته شده است.
درهرحال، تدقیق، تلاش و حوصله مندی جناب ( میرمحمد یعقوب
مشعوف) درکار جمع آوری اسناد (کاوش مأخذ های مختلف) و نگارش چنین یک اثرحجیم
وخواندنی، آنهم در روزگاری که معضله ی افغانستان روز تا روز انبوه، پیچیده و دشوار میشود، قابل ستایش
است.
درحالیکه برای جناب (مشعوف) آرزوی سلامتی، موفقیت و
تلاش بیشتر مینمایم، مرور این کتاب
ارزشمند را برای هموطنان گرامی و بخصوص برای نسل جوان مان صمیمانه سفارش
میکنم.
***
همایون ساحل
...بهارآمد
بهار
آمد
بهار آمد چه بوی خوش این زمین دارد
ببین
باران بهارچه شست وشو از یقین دارد
تمام درد و رنج زمستان رفته از یاد
سبز
ترین شعر خدا را این زمین دارد
سکون
اگر لحظه آید چو مرگ در پیش
زمستان وار بهاری در کمین دارد
به سوز عا شقانه ترین راز آزادی
نوای بلبلان ببین سوز این چنین دارد
رسیدلحظه قیام که آغاز فصل نو است
شکستن
یخ هاو سیلاب این زمین دارد
جنگ سیاه وسپید شکستن یخ هاجاریست
نگاه کن که شفق داغ خون درجبین دارد
***
نظرات
ارسال یک نظر