نوشته هایی از واسع بهادری، عتیق الله نایب خیل. نصیرمهرین و شاهپور راشد . یادآوری: برای مطالعۀ سایر مطالب، روی تذکر "بیشتر بخوانید" کلیک کنید

 

          

 گربۀ ماده نسبت به زنان، آزادی بیشتر دارد...(مریل استریپ)

 

                                    

                                                        

           گاهی انسانها، پیرامون  یک موضوع سخنی می گویند و موقفی می گیرند که کم و یا  زیاد، بر دل تعدادی از انسانها و بر لب برخی رسانه ها می نشیند. گفته هایش او را در محراق توجه قرار میدهد. از ویژه گی های شخصیت های طرف نظر، این است که آن سخن و موقف از پیشۀ اصلی او برنخاسته است. با زبان دیگر، آنها سیاستمدار نیستند، ورزشکار ویا هنر مند فلم می باشند.

 محمد علی کلی، مشت زن تازه به شهرت رسیده بود که از رفتن به ارتش امریکا و سرکوب ویتکانک ها در جنگ ویتنام امتناع ورزید. از میزان بیشترجوانان سیاه پوست که از امریکا به جبهۀ جنگ ویتنام فرستاده می شدند؛ پرده برداشت و با وضاحت گفت که ویتنامی ها به او آسیبی نرسانیده اند. با آن سخنان و موضعگیری جسارت آمیز به بـُـعد محبوبیت او افزوده شد و سخنانش تاریخی.

در تاریخ 25 سپتمبر سال جاری اتفاق دیگری در«مجمع عمومی مؤسسۀ ملل متحد" رویداد. بانو مریل استریپ، از هنرمندان بلند نام هالیودی، «درمجمع عمومی سازمان ملل متحد روی صحنه رفت تا توجه را به وضعیت اسفناک زنان افغانستان جلب کند...  او گفت:«امروز در کابل یک گربۀ ماده، آزادی بیشتری نسبت به یک زن دارد. یک گربه ممکن است روی خم جلوی خود بنشیند و خورشید را روی صورتش احساس کند، ممکن است یک سنجاب را در پارک تعقیب کند. سنجاب امروز در افغانستان حقوق بیشتری نسبت به یک دختر دارد. زیرا پارک های عمومی از سوی طالبان به روی زنان و دختران بسته شده است. یک پرنده ممکن است در کابل آواز بخواند، اما یک دختر ممکن است در انظار عمومی آواز نخواند...»(*)  

سخنان او دلگزین کسانی شد که جفاورزی و ستم های طالبان را در حق اکثریت عظیم مردم افغانستان میدانند و اپارتاید جنسیتی و ننگین  در حق زنان را محکوم می کنند. پیداست که بانو مریل استریپ از اوضاع درد انگیز و تبعیض آشکار طالبان در حق زنان اطلاع دارد. هنگامی که برداشتش را مطرح کرد و چهرۀ زشت تبعیض الود طالبان را تصویر نمود، گمانی بر جای نتواند بماند که او نشان داد هنرمندی است که در پهلوی کار هنری – فلمی، به زنان زیر ستم هار و وحشیانه می نگرد و بی تفاوت نیست. در واقع او مسؤولیتی را درک و وظیفه اش را انجام داد.

اتخاذ چنین موقف از حنجرۀ "مجمع عمومی سازمان ملل"، دستاوردی است در حوزۀ افشا گری چهرۀ اپارتاید جنسیتی طالبان. همچنان که مدال خجالت زده گی و خاموشی وجدان آزار بر سینۀ آنانی می آویزد که در "ملل متحد" و خارج از آن بر لبان خود مُهر سکوت نهاده اند.

شایان یادآوری است که فعالیت های عدالت محور و مخالف با تبعیض ها در افغانستان، به همچو موضعگیری ها نیاز دارد. اما نباید غافل شد ونباید فراموش کرد که اگر کلیت فعالیت ها بر روی جلب شخصیت ها و منابع جهانی تمرکز بیابد، اشتباه بزرگ و زحمتی فاقد دستاورد لازم است. این گونه دستاورد ها زمانی با دورنمای شایسته به سامان می نشینند که قوت و نیروی تأثیرگزار، بهره گیرندۀ چنین زمینه های مساعد باشد. این مامول را میتوان از مهم ترین نیاز ها در نظر داشت. همکاری و اتحاد مبارزاتی، روی آن نکات مشترک که همه اجزای مخالف اپارتاید جنسیتی دارند، این راه را هموار می کند. کاهش مراکز متعدد مبارزاتی در حوزۀ مخالفت با اپارتاید جنسیتی  و کارمتمرکز- متحدانه، چشم انداز گسترده تری را همراه  دارد. در همین راستا است که لابی های مکار و حیله گر بیشتر تجرید می شوند و حرکت فعال- متحدانۀ دختران و زنان میهن ظرفیت یک جنبش مهم را می گیرد. وقتی جنبش ضد اپارتاید جنسیتی افغانستان، به سایر ابعاد ارتجاعی و سیاهکارانۀ طالبان وهمفکرانش نیز توجه نماید، نیاز های بیشتر رفع و آرزومندی برای تکمیل همدیگر شدن تحقق می یابد. آنگاه است که تبسم رضایت بخش بر لبان بانو مریل استریپ و صدها تن دیگر نیز جای خواهد گرفت و با علاقمندی بیشتر در کنار فعالان عزیز میهن ما ایستاده خواهند شد.ن.مهرین

                                                      *

(*) تارنمای هندوستان تایمز 25 سپتمبر2024. به زبان انگلیسی www.hindustantimes.com

                        

                                                         ***

واسع بهادری

                                                    فریاد در غربت

                                                (معرفی کتاب)

-         مجموعۀ شعر

-         نام: فریاد در غربت

-         سروده هایی از کریم پیکار پامیر در 230 صفحه و اضافه تر از 220 شعر

-         ناشر: انجمن دانش- کانادا

-         دیزاین جلد: ذکی حشمت

-         زمان نشر: 1398 خورشیدی

§ 




                                            محترم کریم پیکار پامیر

 ماه اگست سال جاری رفتم کانادا. شاید با این خیال که یک اندازه از غمی را که از روزگار جفاکار دیدم، این مسافرت کم کنــد. غم و مصیبتی که دیده ام در جایش، ولی دیدار اعضای خانواده، خواهر زاده های بسیار نازنینم، خواهرانم و همسران ایشان، همچنان دیدار با بعضی از برادر زاده های عزیزم که از امریکا آمدند، بسیار لذت بخش بود. از همۀ این نورچشمی ها و بزرگان تشکر می کنم و برایشان آیندۀ درخشان، جانجوری و بی غمی آرزو می کنم.

از جملۀ دیدارها، جای خوشی بود که تاریخنویس پرکار و فرهنگی بیقرار محترم کریم پیکار پامیر را دیدم. گرچه دیدار با ایشان از چند ساعت تجاوز نکرد، مگر زمینه قسمی مساعد شد که با جناب شان، هنگام بازگشت درهواپیما به سوی جرمنی، بسیارتر آشنا شوم.محترم پیکار که شخصیت مهربان وفرهنگی است، کتاب فریاد دراغربت را تحفه داد. وقتی از مقدمه کتاب  شروع کردم، فکر کردم که در همان سطرهای اول، از دل ملیونها غربت نشینان سروده ونوشته است. می گوید: «"فریاد غربت"، فریاد درون سوزناک شاعر است و هم چکیده های اشک گرمی که از نهانخانۀ چشم سرایشگر غربت نشین، در لحظات مختلف زمان سرازیر شده است.»

در هواپیما قسمت زیاد شعرها را خواندم و کتاب را ورق زدم و برای محترم پیکار پامیر شادباش گفتم.

زیرا شعرهایش از دلی آشنا و آگاه از غم های غربت نشیان لبریز است. پس غربت نشستۀ آواره شده از وطن، مشکلات دیده، گرم وسرد پاکستان و روسیه و راه های رسیدن به المان و برگشتاندن ها، توهین ها وتحقیر ها را که دیده است، این شعر ها بر دلش می نشیند.

به بی تفاوت ها میگوید:

تو سرشار جوانی وغرورو حسن و زیبایی           مگرمن آه سرد و واژۀ دردم نمی دانی

هجوم غصۀ شب زنده داری ها فزون گردید         کـــزان رو پایبنــد کلبــۀ سردم نمیـدانی

ز شــور آه و فـریـاد و رنج نا مـرادی هــا          چها برمن گذشت و یا چها گفتم، نمیدانی

...

وقتی در صفحۀ 96 کتاب رسیدم و شعر جمره را خواندم، چهرۀ «علمای کاذب» را دیدیم که با وجود آنکه شعر از دهسال پیش (اگست 2014) است مگرنطاقان طالبان و وغیره بازرگانان در پیش چشمم ظاهر شدند.

چند بیت از این شعر جمره را درج این احترام نامه برای برادر بزرگوار کریم پیکار پامیر نموده، آرزوی صحتمندی و موفقیت های هرچه بیشتر برایشان تمنا می کنم.

                                جمره

رفتند به سر منبر و بسیار بگفتند                     از "جنت" و از "دوزخ" و از "نار"(1) بگفتند

از مردن و از مدفن و وحشتکدۀ گور               از "عقرب" پرکینه و از "مار" بگفتند...

از رنج و نصیب وغم دنیای مجازی               وز کردۀ شیطان تبهکار بگفتند

صدبار حدیت"زن بدکاره" شمردند                یکبار نه از "عالم" بد کار  بگفتند

از ناکسی حاکم ظالم سخنی نیست                  لیکن همه از "طاعت سرکار" بگفتند

حراف بود منبریانی که در آخر                    از جاذبۀ "جمره"(2) و سنگسار بگفتند.

 با احترامات فابقه

ع. واسع بهادری

                                              )))(((

دو توضیح به اجازۀ محترم پیکارپامیر:

1- ارتباط جنت و دوزخ با نار در اینجا تردیدی نمی ماند که منظور محترم پیکار، آتش دوزخ است. البته به صورت کوتاه شدۀ میوۀ مشهور(انار) هم استعمال شده است.

2- در واژه نامه ها برای جمره، معنی های بسیار گفته اند. دراین بیت منظور شاعر از سنگریزه و مراسمی  است که حاجی ها طی مراسمی شیطان را می زنند. در بارۀ تاریخچۀ آن نوشته اند که وقتی شیطان در سر راه ابراهیم پیغمبر چند دفعه ظاهر شد، پیغمبر او را با سنگ زد و شیطان گریخت.



***



عتیق الله نایب خیل





به مناسبت روز تولد هیمامالینی!
آقای گلب الدین حکمتیار!
امروز مصادف است با روز تولدم. قلم به دست گرفتم تا همرایت اندکی درد دل نمایم. زیرا این روزها کمتر کسی به آواز دلم گوش می دهد، به یاد یاران سابق افتادم که نام خودت در فوق آن لیست بود. در هفتمین دهۀ زنده گی ام، کمتر کسی در سرزمین پهناور هندوستان مرا به یاد دارد. دیگر در رادیو و تلویزیون از من تحسین و تمجید نمی شود. حتماً متوجه شده ای که این روزها کمتر مصاحبۀ با من صورت می گیرد و کمتر در مراسمی دعوت می شوم. یگانه غنیمتِ ایام شهرتم این است که به اعتبار آن، عضو پارلمان سرتاسری هندوستان هستم و آن را هم مدیون هم سن و سال های خودت می باشم که رای شان را به صندوق من ریخته اند.
با وجود همه ناملایماتی که می بینم خرسند هستم که نزد مردم، کم و بیش آبرویی دارم. اگر از اوج شهرت و محبوبیت سقوط کرده و زینت مجالس و محافل و سینما نیستم، لا اقل به بدی هم یاد نمی شوم. زیرا اگر بدخواهان من نیز به اندازۀ بدخواهان خودت می بود، ناگزیر به گزینۀ خودکشی فکر می کردم. خوشحالم این قوت قلب را دارم که مرد جذابی مانند خودت هنوزهم هواخواه من است و هنوزهم با علاقه مندی زایدالوصفی فلم های مرا می بیند. یادم نرفته است که قرار بود تا در فلم «شعلی» بازی نمایی. اما، در اثر توطئۀ یک تعداد افراد و اشخاص حسود آن رول به مرحوم امجدخان داده شد. اما خودت با استعداد و توانایی ذاتی که داشتی توانستی رول اصلی را در زنده گی واقعی مردم و کشورت بازی نمایی. حال چه فرقی می کند که هنوزهم عدۀ افراد و اشخاص حسود به موقعیت ممتاز خودت حسد می برند. راستی، ممتاز گفتم و ممتاز هنرمند دیگر سینمای هند یادم آمد که همیشه با من در تماس است و هر بار از خودت نیز یاد می کند. اگر وقت داشتی یک بار برایش زنگ بزن، خوش می شود. من هم از همین عکس خودت که طور یادگار برایم داده بود یکی چاپ کردم و برایش فرستادم. ناگفته نماند که در این عکس با کلاه «قره قلی» زیادتر جذاب به نظر می رسی.
از موضوع دور نشوم، صحبت روی حسد حسودان بود. آن ها نمی دانند که خودت تا چه حدی نمک شناس هستی و از روزی که دست چپ و راست را شناختی آب و نمک «آی ایس آی» خوردی و تا امروز پاس آن نمک داشته ای و صادقانه برایش خدمت نموده ای. هر کسی باید به خودت آفرین بگوید!
آقای حکمتیار! از روزی که حکومت وحدت ملی به قیادت خودت تسلیم شد و شما با شفقت و بزرگواری تان آن ها را مورد عفو قرار دادید و آب از آب تکان نخورد، به همه گان ثابت شد که شما در اخلال امنیت سهمی نداشته اید، چون اساساً نیروهای مسلحی در اختیارتان نبود تا در اخلال امنیت و هم در تاًمین امنیت سهمی داشته باشید. این که در گذشته ها عدۀ مردم درعملیات های مسلحانه و یا راکت پرانی های شما به قتل رسیده اند قسمت شان بوده است و شما تقصیری ندارید! به همین ترتیب آن هایی که در زندان های مربوطۀ شما در پاکستان به قتل رسیده اند کسانی بودند که علیه «آی ایس آی» بودند و طبعاً سزاوار مرگ شناخته می شدند!
خلاصه این که اگر از کارنامه های خودت کتاب ها هم تحریر گردد کافی نیست. جواب نامه ام را حتماً بنویسی و اگر تا آن زمان موفق به دیدن امجدخان شدی، که امیدوارم چنین باشد، سلامم را برایش برسانی. رویت را می بوسم.

***

شاهپور راشد



امید...!

گرچه حواسم سخت پرت است و آسمان قلبم بارانی، دوری دور، اما طلوع با روشنی افق رخ می‌نماید و لحظه‌های تکاپوی جهان در ذهنم عمیقاً نقش می‌بندد. امروز را گرامی بدار... قدر کسانی که در کنارت هستند بدان و از هر نفسی که در این روشنایی تازه می‌کشی، لذت ببر.
زندگی همواره در حال تغییر است؛ تا سال آینده، حتی تا ماه آینده، ممکن است همه چیز دگرگون شود. پس بی‌پشیمان زندگی کن، روزهایت را با تلاش برای تغییرات مثبت سپری کن و با دلی سرشار از عشق، هر لحظه را در آغوش بگیر.
در این روشنای صبحگاهی، عشق را برایتان می‌فرستم و آرزو دارم که روزتان پر از امید، شادی و رویاهای محقق‌شده باشد.
«در رهگذر زندگی»، هر لحظه فرصتی
است تا با دل و جان به استقبالش بروی.


نصیرمهرین

             صدای زن "عورت"

از موتر سرویس که پیاده شدم، بازهم  یک همسایۀ ما  را دیدم که چندیست توان راننده گی را ندارد، اما مانند بیش از سی سال پیش هم چنان شاداب است، خوش صحبت و علاقمند اوضاع افغانستان. چندی قدمی که برداشتیم، پرسید: «در گزارش ها خواندم که "طالیبان"، شنیدن  صدای زنان را هم منع  کرده و سزاوار جزا ابلاغ کرده اند. من و همسرم بسیار متآثر شدیم. این گپ درست است؟»

گفتم بلی، درست است. اما تأثر من و تعداد دیگر از هموطنان ما، این هم است که یک یک عده از زنان و مردان بلند صدا، از این فرمان های جاهلانۀ طالبان با دیده درایی دفاع می کنند...


***


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.