شعری از لیلا صراحت روشنی.واسع بهادری
در عمق یک جنون
دیوانهگان شهر
این « جانبان کوچک » بازاری
سرمست از شراب طلاِ ناب
عفریت ننگ را
هم خوان و هم طریقت و هم گام گشتهاند
در عمق این جنون سیه کار
تقوای مانده از تپش و عصیان
در سایهء قرون بطالت را
تذویر میکنند
دیوانهگان شهر
این جانبان ساده دل مغم
این عاشقان صادق پول و قمار و می
با دست پر جنایت ابلیس
در عمق گند زار جنایات بی امان
ـ ویرانی بهار ـ
با سر فتادهاند
و خاک ٬ خاک مضطرب شهر
گشته است /آجین خون و خنجر و خاکستر
نظرات
ارسال یک نظر