واسع بهادری: آن روزگاران (خاطرات جناب فضل الله رضایی(بسمل)نصیرمهرین: حق تردید ناپذیر آموزش دختران. گزارش محفل پیرامو ن وضعیت غمبار زنان(کانون فرهنگی افغانستان- آلمان وانجمن فرهنگی)

 

                                               


                                                        000

                    


 واسع بهادری

                                            آن روزگاران

                              (خاطرات جناب فضل الله رضایی(بسمل)

در جوانی کمتر به فکر ایام کودکی می رویم. شاید با دیدن قدم ها و آرزوهای کودکان چیزهایی را به یاد بیاوریم. اصلاً دوران کودکی را در جوانی به یاد آوردن، شاید مزیتی نداشته باشد. حواس به طرف گریز از دوران کودکی و غرق شدن در دوران جوانی است. اما سپری شدن زمان، مخصوصا وقتی که، کم کم موی سر به دلیل پیشرفت سن و سال روی به فرار میگذارد و رنگ سفید به نشستن در جای موی سیاه دل خوش میکند، آدم زمانی را از دست رفته می بیند. زمان کودکی و جوانی هم بیشتر به یاد می آید و خاطره میشود. گاهی انسان به یاد دوران پیری پدر می افتد. منظورم آنانی اند که پدر آنها را ظلم زمان در ایام طفولیت نه ربوده است. به یاد آنزمان که پدر با نگاه های دردمندانه  به سوی فرزند بیمار میدید و یا یاد از فرزند و فرزندانی میکرد که مجبور به فرار شده بودند. با گذشت زمان، روزگار از دست رفته با یک دنیا خاطرات به یاد آدم می آیند. خاطره از مکتب، برای تعدادی خاطرات ازدانشگاه ( پوهنتون )، شروع کار، شاید برای تعدادی از روزگار دیده گان، خاطرۀ شکنجه و زندان، گریه های پنهانی زمان مهاجرت؛ پیهم به یاد بیایند.

بعضی ها علاقه دارند که خاطرات دوستان و یا نا دوستان را بشنوند و یا بخوانند. از این جمله که من در سالهای آخر بعضی کتابهای خاطرات را خواندم، گاهی دروغ و برائت جویی را یافتم، و گاهی صمیمت و حقیقت گویی را. کتاب دوست عزیز، فضل الله جان رضایی(بسمل) که مانند برادربزرگم میباشد، برایم خیلی جذاب بود. این کتاب آن روزگاران نام دارد که خاطرات زنده گی ایشان میباشد. یک گپ را در همین جا بیاورم که سالها است متوجه شده ام که فضل الله جان رضایی علاقه به داشتن کمره و عکس برداری دارد. وقتی کتاب آن روزگاران را خواندم، چنان نوشته شده است که آدم فکر میکند همه را از روی عکسها نوشته است. این کار از موفقیت نویسندۀ کتاب آن روزگاران و تصویر صحنه ها مطابق رویداد های زندگی ایشان میباشد.

موضوع بسیار مهمی که در کتاب آن روز گاران جلب توجه میکند این است که افغانستان فعلی در مقایسه با زمان خاطرات، از هر نگاه پسرفت دیده است. وقتی مطالعۀ کتاب به پایان میرسد، این نتیجه گیری بسیار با قد بلند پیش روی آدم ایستاده میشود. مقایسه امورهنری، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی کابل، هرات و تمام مردم با زمانۀ امروزی، برای یک تعداد از جمله اینجانب سوال خلق میکند که افغانستان بیچاره چرا با چنین سرنوشت مواجه شد؟

کتاب که با مقدمۀ ویراستار سختگیر، برادرم نصیرمهرین چاپ شده است، نکات بیشمار و جذاب سراسر کتاب را یاد آوری میکند.

در کتاب روزگاران، یادآوری جناب رضایی از همسر و اعضای خانواده که  ایشان را برای تهیه وچاپ کتاب  کمک رسانیده اند، جای احترام بسیار دارد. و وقتی عکس های دوستان محترم وعزیز ما مثل  مرحوم اقای محمود جاهد و مرحوم راتب عظیمی را دیدم، جگرخون شدم. زیرا از آنها خاطره بسیار قابل احترام وفراموش ناشدنی هر کدام ما داریم که متأسفانه امروز در میان ما نیستند. خوشا به حال برادرعزیزما فضل الله جان رضایی که از آنها نیز یاد کرده است. من نقل القولی از کتاب نیاوردم تا خودتان کتاب را بخوانید. کتاب روز گاران از طرف انتشارات شاهمامه که مدیریت آن را خانم ادیب وفعال اجتماعی منیژه نادری دارد، چاپ شده است. برای فضل الله جان رضایی، خانوادۀ شان وهمه دوستان و فرهنگیان چاپ کتاب روزگاران مبارک باشد.

                                                                                                                                     و بهادری

 

                                                  گزارش فشرده از محفل                    

                               روزگار تلخ وغمبار زنان افغانستان

                    

                                 

یکشنبه دهم میزان ۱۴۰۱ خورشیدی – دوم اکتبر ۲۰۲۲، کانون فرهنگی افغانستان – آلمان و انجمن فرهنگی افغانهای شهر هامبورگ، طی محفل مشترکی به یاد مردم غمدیده و به ویژه زنان و قربانیان دهشت افگنی نشستند.

گردانندۀ محفل، نویسنده وادیب سخنور، خانم فخریه صفرزاده، با توجه جمعۀ خونین کابل و مرگ جوانان قربانی نسل کشی در دشت برچی، نخست یکدقیقه سکوت را اعلام داشت. متعاقب آن به شرح مبسوطی از روزگار آمیخته با غم و ابعاد مختلف استعداد های زنان پرداخت.

نویسنده ومؤخ نصیرمهرین به ضرورت همنوایی ها و تشریک مساعی میان نهاد های فرهنگی- اجتماعی در شهرها و کشورهای مختلف در مبارزه با جهالت حاکم، آلوده با  انواع تبعیض و تعصب اشاره کرد.

بانوحمیده محمودی از معلم های پیشین کشور، نبشته یی را پیرامون ضرورت درس و تعلیم برای دختران  و محکومیت سیاست ضد فرهنگی طالبان به خوانش گرفت.

در محفل پیامهای عزیزانی که بگونۀ نوشتاری و صوتی دریافت شده بود، انتشار یافت. پیامهای این عزیزان:

-         با نو زهره (هنگامه) از تورنتو

-         بانو فرشته سما از هامبورگ

-         هنرمند عزیز خلیل راغب از امریکا

-         نویسنده وشاعر گرامی ویس سرور- کانادا

-         شاعر و نویسنده، سرپرست نهاد کودکان نیازمند، سارا صدیقی (یلدا صبور) المان

-         نویسنده، ناشرانتشارات شاهمامه و سرپرست دولت زنان در تبعید، منیژه نادری

پس از پایان بخش پیامها، شاعر گرانقدرجناب شبگیر پولادیان، به عنوان مقدمه برای خوانش قصیدۀ شان که به یاد زنان تهیه شده بود، به جوانبی از زنده گی پرمشقت زنان زیر حاکمیت قرون وسطایی و جهالت آلود طالبانی اشاره نموده، روی در دست داشتن سلاح مقاومت و اشاعۀ فرهنگ جهل ستیز تأکید کرد.

-         جناب فضل الله رضایی، نویسنده و فعال فرهنگی اجتماعی، به شرح تاریخی و نکاتی از فراز و فرود تجدد و تدریس، ایجاد و یا بسته شدن مکاتب و حضور زنان  در حیات کشور در نظامهای بیش از صد سال پسین، اشاره کرده، نقش عنصر دانش را در رشد جوامع و از جمله افغانستان حایز اهمیت حیاتی دانست. وی همچنان در پیوند با اوضاع ایران و ستمی که در آنجا نیز بر زنان میرود، مواردی را خاطرنشان کرد.

-         جناب ابراهیم حجازی از فعالان نستوه حوزۀ فرهنگی، عصارۀ یاد داشتهای چندین ساله اش را مطرح کرد که بگونۀ اکادمیک، مرتب شده بود. در این راستا از دیدگاه ها و بینش های ادیان مختلف نام برد و بعد زن در شاهنامۀ فردوسی را طرف توجه و بازخوانی قرار داد. حسن ختام جناب حجازی، دیکلمۀ شعری بود با مطلع " خواهرم برخيز ورنه سنگسارت مى كنند." که به این مناسبت از سدنی آسترالیا از شاعر عزیز شریف حکیم دریافت شده بود.

شایان یادآوری است که بانو فخریه صفرزاده در خلال فرا خواندن سخنرانها، اشعاری را از سراینده گان شعر فارسی مانند بانو امجد رضایی، بانو حمیرا نگهت دستگیر زاده و بانو نادیه فضل در پیوند با زنان به خوانش میگرفت. ناظم محفل هنگام اعلان پایان برنامه از عزیزانی که شرکت نموده و پیام های خود را فرستاده اند، سپاسگزاری کرد. وهمین که از این برنامه، باردیگر از وضعیت زنان و تداوم آن در آینده یاد میکرد، سیل اشک او را همراهی داشت.

دربرنامه به پاس احترام و حرمت به شهدای دشت برچی، از بخش موسیقی صرفنظر شد. همچنان در پیوند با شیوع کرونا، با اعتنا به خواهش نهادی که محل نشست را در اختیار قرار داده بود، از دعوت گسترده و عام خود داری  شده بود.

پ.ن: هرگاه متن سخنرانی ها، پیامها و اشعار این برنامه  در یک رساله تهیه گردد، گنجینۀ گرانبهایی به دست آنانی میرسد که نظر به بُعد مسافه، امکان شرکت در این نشست ها را ندارند.

                                                                                                 (و.ب)

نصیرمهرین

 

                           حق تردید ناپذیر آموزش دختران

                                                      


از میان روایتها، این قصۀ غم آمیز را که شنیدم، احساس کردم نسل ما با مشاهدۀ اوضاع وطن، اندوه گریه آور را جز جدایی ناپذیر مشغولیت های روزانه بپذیرد.

سخن از ظلم و ستم روزانه شد و آرزوهایی که در برابرهم صف بسته اند.

 آرزویی که باید برای زبان پشتو داشت و آنسوی آرزویی که وظیفه بردن دست در گلوی آنرا از فشردن گلوی ستبر و فریاد  دار زبان فارسی آغاز کرده اند. مشتی پرورش یافته در مدارس جهل گستر و نا آشنا به نیاز های انسان و انسانیت، آرزوی پشت پرده نهاده را که زیر سلطه کشیدن دارنده گان زبان پشتو نیز است، با توجه به ماهیت پاکستان گرایی به موقع در جریان عمل خواهند نهاد. اما اکنون از زبانی آغاز کرده اند که در پرورش زبانهای بسیاری آغوش گرم اش صمیمانه باز بوده است. آری، نسلی که زبان اردو را آمیخته با اندک لغات عربی  و پشتو  فرا گرفته و روی به پاکستان دارد، برای او نه اینکه زبان فارسی فاقد اهمیت وسزاوار کینه توزی تلقی میشود، بلکه زبان و پیام سید شمس الذین مجروح، بهأالدین مجروح، عبدالرحمن پژواک و . . . شناخته شده نیست و بیگانه است. ازینرو نباید از این انتظار غافل بود که نوبت برداشتن آن زبان با خاستگاه اجتماعی- سیاسی، زیر سلطۀ پاکستان آوردن سخنوران اش میرسد.

اما چون سخن از بستن مکتبهای دختران در میان آمد، از کودک دختری گفتند که دورۀ ابتدایی را با هزار دشواری خانواده به پایان رسانید و آرزوی رفتن به مکتب عالی را عاشقانه ابراز کتابهای خواهرش را برمیداشت، ورق گردانی میکرد که بهتر از دیگران باشد. لباس و چادرک سپید و کوتاهی را که برایش آماده شده بود، بارها برتن کرد و چادرک آنرا روی سرنهاد.

از دخترک می پرسیدند: وقتی مکتب را به پایان رسانیدی، میخواهی چه کنی و کدام کار. میگفت: میخواهم ورزشکار باشم  و داکتر شوم. بعد آنچه را فرا گرفته بود با تقلید معاینات داکتران به اعضای خانواده نشان میداد و سبب آرزومندی، مسرت وخوشی خانواده میشد.

اما آنسوی دیگر که لشکر جهل و مکتب ستیز صف آراسته بودند، آرزوی کودک را با خاک برابر کردند.

برای اعضای خانواده اش دشوار است که مزخرفات طالبان را در باب "مباح" وغیر مباح برای او توضیح دهند. زیرا جاهلان با علم ودانش و حد اقل حق برای دختران وزنان قایل نیستند.

او چندیست پژمرده است. پُندگکی که گل بار می آورد و میشگفت، هراسیده و گوشه نشین شده است. با نگاه های معصومانه اش، شاید میخواهد جهالت دانش ستیزی بی مانند تاریخ افغانستان را بیابد.

آیا گروهی که  با بهره مندی از سلاح جهل، مزدورمنشی و خشونت میتواند به عمر ننگین ادامه بدهد، دورنمای خفت باری را با تأسیس مدارس متأثر از دیوبندی ها برای آن کودک دختر رقم خواهد زد. دورنمایی که تحقق  آرزوی طبیب شدن اش را از او می گیرد.

این گروه حقیر، ذلیل و آماده برای پذیرش هر گونه طوق مزدوری که دارندۀ مشاوران شیاد نیزاست، تن به باز گشایی "مکتب ها" برای دختران خواهد داد. اما مطمین باید بود که مکتب اش با آموزش های مورد نیاز انسانها و آنچه رنگ و بوی دانش دارد، بیگانه گی دارد. این گروه جاهل و ستمگر سعی خواهد کرد در پرتو افکار و اعمال زیانبار به انسان و انسانیت، نسلی را پرورش بدهد که با دانش بیگانه باشد...

                                                 ((()))

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.