نوشته ها، گزارشها واشعاری از : سلما دوستیار، شریف حکیم، فریدون کاوه، عتیق نایب خیل، نعمت حسینی، رزاق رحیم.
خوشه، زیر نظر واسع بهادری
سلما
دوستیار- هامبورگ
شام
زیبایی بود
شام زيباىی بود، ولى تا زمان خدا حافظى از مهمانداران محفل ، فقط و صرف همنوعان، هموطنان بيگناه و معصومم و كشور به خاك يكسان شده ام إز دست جانيان و جلادان و خفاشان پليد، همواره پيش چشم و در خاطرم
نابود
و زبون باد همه ى جنگ افروزان وحشى و بى ناموس هاى خود و وطن فروشاني كه ميهن و
مردم معصوم ما و ديگر كشورها را به اين روز سياه كشانيده اند.
روز
پنجشنبه معلومات مفصل در باره ى اين شام در اخبار منطقه و هامبورگ به نشر مى رسد
.
00000
شریف
حکیم. سدنی - آسترالیا
چند
سطری برای نقد و نظر دوستانی که می خوانند
آن سوی دیوار
تلخِ تلخ است غزل هایم و
من می دانم
وقتی از قندِ غزل های تو
من می خوانم
آه شاعر ! تو همان شهپرک
خوش رنگی
که نه افسرده، نه غمگین،
نه هم دلتنگی
در کتابت چقدر واژه ی
شیرین پنهان
برجبین ات که هویداست نه
یکچین داری
تو همان شبنم خوابیده به
آغوش گلی
تو همان رفته ز خود واله
و مدهوش گلی
من ولی سنگم و بی رنگم و
بس دلتنگم
چهره ی خسته و زخمی شده
یی یک جنگم
بین ما و تو ز احساس فقط
دیوار است
ورنه مضمون طرب چون تو
مرا بسیار است
تو که غمنامه سخن های مرا
پنداری
گنه ات نیست تو در آن
طرفِ دیواری
فصل ها این سوی دیوار که
بی حد سرد اند
لحظه ها تلخ ترین اند و
همه پر درد اند
فصل ها این سوی دیوار
خزانی ست همه
بندِ یک دلهره و صد
نگرانی ست همه
بچه ها این سوی دیوار همه
دلتنگ اند
خسته از مرمی و باروت و
تفنگ و جنگ اند
کوچه ها این سوی دیوار
چراغانی نیست
شام ها وقف عرق نوشی و
مهمانی نیست
ماه در این سوی دیوار
نتابد شب ها
کودکی هم که گرسنه ست
نخوابد شب ها
جاده ها این سوی دیوار
همه باریک اند
راهرو ها همه پروحشت و هم
تاریک اند
شاید هم آن سوی دیوار
زمستان نشده
از خنک جان و تن شاخچه
لرزان نشده
شاید هم آن سوی دیوار هوا
ابری نیست
زندگی بی مزه و خسته کنو
جبری نیست
شاید هم آن سوی دیوار
نمرده ست کسی
مرده ها را همه یک یکنشمرده
ست کسی
شاید همآن سوی دیوار همه
می خندند
چشمها شان برخِ درد همه
می بندند
شاید هم نیست به ره چشم
کسی در آن سو
شاید هم گم نشده پیر زنی
بچه ی او
شاید هم داغ ندارد دل
آدم آنجا
شاید هم نیست به چشمان
کسی نم آنجا
شاید هم آن سوی دیوار
فِغانِستان نیست
یا اگر است چرا دیدهء تو
گریان نیست
شریف حکیم
می ۲۰۲۱ سدنی
00000
فریدون کاوه- افغانستان
استعمار و سؤ استفاده از اقوام در افغانستان
استعمار به منظور بقای سیاسی ومنافع
اقتصادی خویش، درکشور های تحت سلطه دست به یک سلسله ترفند ها واغواگری ها میزند تا سلطه خونین بار خود را توانسته باشد
تحکیم وحراست نماید . یکی هم سؤ استفاده از اقوام در کشورها و کشوراشغال شدۀ ما
میباشد.
کشورهای استعماری برای نفوذ در سرزمین های تحت سلطه خویش واز هم پاشی جامعه
تحت اشغال، نفاق
قومی، مذهبی و زبانی را توسط دست
پروردگان بومی ( سران اقوام ) خود فراهم نموده وزمینه های شعله ورشدن این
غایله را فراهم مینمایند. این نظر به آن معنی نیست که در این کشورهای چند قومی و
چند ملیتی، اختلافات و برتری طلبی وجود نداشته وندارد. استعمار از رهبران آمادۀ
خود فروشی استفاده میکند.
چنانچه در طول دوسده اخیر حکام مستبد
جهت رسیدن به قدرت وسرکوب مردم دست غلامی ومزدورمنشی خویش را با
استعمارگران بیرونی دراز نموده وبا آنها خود را همنوا وجاده صاف کن بیگانگان
گردیده اند .
تا از این طریق توانسته باشند زمام قدرت کذایی را از رقیب قومی
خویش بربایند.
برای اینکه شناخت بهتر و نسبتاً
دقیقتری از رژیم های استبدادی بدست آورده باشیم،
باید رابطه استبداد را با متن جامعه خویش تشخیص دهیم. مسلم است که تا ریشه های اجتماعی رژیم های قبیلوی را از
لحاظ علمی نشناسیم از متن به حاشیه در خواهیم غلطید .
تمام اشکال تجمع انسانی به جز از
مقوله ( خانواده ) معرف حد معینی از تکامل اجتماعی جامعه بشری اند . یعنی اینکه
جامعه بشری علاوه از تکامل اقتصادی واجتماعی، دارای یک روند تکامل اتنیک یا مردمی
را نیز باخود دارا بوده است . از تشکل گله
ها انسانی طایفه قوم قبیله
ملیت و ملت به وجود آمده وهر یک از این تجمعات دارای وجه مشترک ومختص به
خود را نیز دارا میباشند وهمه افراد را در یک محدوده به هم پیوند میدهند . هر چند
بین تمامی طبقات اقشار لایه ها وصنوف اجتماعی اختلافاتی را میتوان مشاهده نمود .
با آن هم بین تمام اعضای وجوه اشترک وتجمع معینی را میتوان مشاهده نموده که دارای
متخصات های معینی از قبیل زبان سنت ها
فرهنگ سرزمین روحیات و پیوند های اقتصادی سر چشمه میگیرند که
که در میان این همه تأثیرگذار ترین
آنها رشد نیروهای مولده و تغییر شیوه تولید میباشد .
همزمان با این رشد اشکال تجمع مردم نیز تغییر پذیر بوده واشکال
اتنیک تازه ای تازه یی نیزبه میان خواهد
آمد .
اما این رشد اقتصادی ـ اجتماعی جامعه
است که رشد اتنیکی را موجب گردیده وتغییرات عمیقی در روحیات فرهنگ زبان و پیوند
اقتصادی را به وجود آورده است . که در این میان قوم یکی از تجمعات مردمی میباشد و
به ویژه در صورت بندی سیستم برده داری و
فیودالیزم در جامعه تأثیر گذار میباشد .
وبا رشد وگسترش تولید کالایی تأثیر
وکار کرد خود را به تدریج از دست خواهد داد
.
وآنچه موجب پیدایش قوم را ایجاب
مینماید درهم آمیختگی قبایل، حفظ وگسترش سرزمین انها خواهد بود .در عین حال جنگ ها
ولشکر کشی به سرزمین های دیگران به نزدیکی واتحاد انها می آنجامد .
واما از همه مهم تر عامل پیوند خونی،
زبانی وفرهنگی به بسیج اقوام کمک مینماید .
در ابتدای پیدایش، قبایل از نظر
اقتصادی معیشت خویش را از جنگ نگهداری
وپرورش حیوانات وجنگل داری بدست میاوردند همیشه محکوم طبیعیت بوده وفاقد موسسات
فرهنگی عمرانی صحی ودر منجلاب فقر جهل و مرض دست وپا میزدند .
در این نظام با ساختار عقب مانده آن ٬
افراد منسوب به قبیله تابعی رؤسا و خوانین خویش بوده وعلایق خونی ٬ خانوادگی
وعنعنوی ایشان را با هم پیوند میزند .
به همین منظور است که افراد قبایل روی
هم رفته در عقب رؤسا خود قرار میگیرند .
با رژیم ها و قبایل رقیب در جنگ
ومخالفت بسر میبرند . سران قبیله از حکومت مرکزی منسوب به قبیله ی رقیب مخالفت نموده وبه منظور سیطره خویش
تا در راس قدرت قرار گرفتن در جنگ ومماشات قرار داشته اند .
در بسا موارد قیام قبایل با حکام بر سر اقتدار
در اثر تحریک دسته های ارتجاعی ودر تبانی با استعمار خصلت ضد ملی را هویدا نموده
است .
حکومت های قبیلوی با حفظ نمودن فرهنگ
لشکر کشی در کشور، زمینه تکامل مدنیت وفرهنگ مدنی را بطی نموده سیطره قبیلوی تنها
به جنگ بقای خود را حفظ نموده که در نتیجه همه نهاد های اجتماعی در خدمت لشکر ایله جار قومی قرار میگیرد .
افراد منسوب به قبیله طرز فکر قبیلوی
و آمیخته با دید مذهبی را دارا میباشند. مذهب قبیلوی بر بنیاد بینش جاهلی قرار
دارد تمایل شدید سیاست قبیلوی به مذهب ناشی از حاکم بودن جهان بینی مذهبی در فرهنگ
قبیلوی است. پندار های خرافی وسنت های قبیلوی جنبه اعتقادی دین قبیلوی را میسازد .
خود کامگان سلطه قبیلوی در درازنای
تاریخ به کسب نمودن قدرت اندیشیده اند و تفکر قبیلوی است که که ارزش های قبیلوی را
تلقین میدارد .
به هر اندازه یی که
تفکر قبیلوی مصؤونیت خودرا احساس نماید، به همان اندازه گستاخ تر وجری تر
ومیدان فراخ را جهت سرکوب سایر اقوام در میابد .
سران قبیله این را میدانند که با به
وجود آمدن تعلیم وتربیه توهم با آگاهی بساط حاکمیت قبیله سالاری را لرزان مینماید
.از این جا است که قدرت قبیلوی به جهالت انسان قبیلوی نیاز دارد تا بساط سلطه
قبیلوی را به جولان در آورد .وبقای آنها را تضمین نماید .روابط بسته و تنگ قبیلوی
از چنین آبش خوری خصومت زایی ٬ کینه توزی ٬ انتقام جویی ٬ تنگ نظری ولجوج بودن
را ترویج نموده وافراد قبیلۀ دیگر را بیگانه از خویش میداند .استعمار
با حمایت از سران قبیله نه تنها به سرنوشت سایر اقوام حاکم میگرداند، بلکه توسط حکام قبیلوی سایر باشندگان این سرزمین را سرکوب میکنند ودارایی آنها را بدست تاراج قرار
میدهند. سران قبیله بر سر اقتدار به افراد هم تبار مربوطه خویش گوشزد میدارند « یا
بکشید ویا هم کشته میشوید » آنها را به یک
دوراهی کاذب قرار میدهند .
سران قومی همیشه حق قوم خود را مطرح
نموده و از اینرو کوشش میدارند در پناه حق خواهی خود کامگی خود جا بگذارند .
از همین جا هویت قومی وابستگی را بار
آورده ودر راستای تطبیق اهداف استعماری و جاده صاف کن سیطره آن قرار میگیرد سران اقوام دیگر که در قدرت قرار ندارند در جهت
انتقام جویی، به قدرت های رقیب ویا به
عبارت دیگر جناح های دیگر استعمار پناه میبرند وبدین طریق رقابت های قومی تشدید
گردیده .
از
جایی که سرزمین ما بنا بر موقعیت جغرافیایی وشرایط اقتصادی خود به عنوان
چهارراه منطقوی همواره عرصه هجوم قبایل واقوام مختلف قرار داشته است، این حملات
وهجوم های مدهش خود با عث ویرانی شبکه های آبیاری وفروپاشی کشاورزی ٬ قتل عام های
گسترده ٬ خرابی شهر ها ٬ روستا ها حیات
طبیعی وتکامل تاریخی جامعه ما را به وقفه ها ورکود طولانی روبرو ساخته است واز
همین رو است که تأثیرات مدهش خود را بالای
شعور اجتماعی مردم ما باقی گذاشته و باعث قطع رابط با بعد تاریخی خویش گردید است
که میتوان از نمونه ها فتوحات ( از اسکندر تا اعراب ٬ از ترکان غزنوی تا سلجوقیان
ومغول ها وتیموریان ... ) ذکر نام نمود .
استعمار گران وایادی بومی شان تلاش به
خرچ میدهند تا با ترفند های متعددی تضاد های طبقاتی را با طل وانمود نموده و رویا رویی قومی را به جای تضاد های طبقاتی
تقلیل داده واز رشد آگاهی مردم در بند جلو گیرند .
کاریکه همین اکنون اشغالگران امریکایی
ومتحدینشان در سرزمین به خون غنوده ما براه انداخته اند .
اشغالگران بی آزرم میخواهند تفکر خلق های
سرزمین های اشغال شده را از مسیر اصلی آن که همانا مبارزه علیه استعمار است به موضوعات ثانوی
کشانیده ودر این راستا ملیون های دالر را
مصرف مینمایند تا از مجاری مختلف این ترفند آنها کارگر بیفتد .
با این منظور عده یی از افراد را اجیر نموده اند
تا از طرق مختلف مدیا ٬ فیس بوک مجلات ٬ روزنامه همه روزه در پی چاق نمودن این
غایله باشند.
کشورهای منطقه نیزدرشعله ور شدن این
اختلافات کوشش نموده تا از آب گل آلود توشه مراد برچینند .
چنانچه در طول این دو سده پسین به
کرات تکرار این وقایع دیده شده است رقابت
های شدید ٬ میان سران قبیله باعث خونریزی ها کثیری گردیده است .وسران قومی ٬
جنایتکاران جگی خود را قهرمان کذایی نیز خوانده اند .
سران قومی، نماینده های بدترین افکار
واندیشه های حتا فاشیستی، به منظور،حذف سایر اقوام وملیت ها برای کسب قدرت به شکل
عریان میخواهند، حمایت وتمویل کشور های بیرونی را به خویش به دست آورده و خود را برای
خدمت به استعمار و همچنان تحقیر سایر اقوام آماده کنند. هم اکنون از طالب گرفته تا
به حزب اسلامی گلبدین و شورای نظارها به شمول رژیم مزدور .... دست نگر دول
اشغالگراند که خود را تحت نام وهویت قومی پنهان نموده ومطالبه « حق قوم » خود را مینمایند قومیکه به جز چوب سوخت اهداف
قدرت طلبانه آن ارزش دیگری نداشته است .
تاریخ به ما آموخته است که
هیچگاهی سیاست قومی وبرتری قومی را با
سیاست قومی و دشمنی قومی نمی توان از میان برداشت، بلکه بادرک طبقاتی از موقعیت
ستم کش ترین طبقات و منافع مادی آنها است که میتوان راه را از چاه تمیز داد .
آیا میتوان واقعیت عینی را با اراجیف
ومغالطه از میان برداشت؟
مزدوران کرایی رژیم وابسته کوشش
میدارند، این تضاد اجتماعی را از طریق
رسانه های جمعی وپخش سریال ها از اذهان مردم خانه به خانه وفردبه فرد مسخ نموده
وافکار انها را به تجملات اشرافی وتفکر استعماری سوق نمایند .
مبارزه علیه این دسته های وابسته
ومزدور نمیتواند جدا از مبارزه بر ضد قدرت های امپریالیستی قرار داشته باشد .عده
یی از افراد ساده لوح ویا هم مکار که دل بسته نابودی طالب وسایر دسته های ارتجاعی
قومی ٬ توسط امریکا وشرکای ناتویی آنها اند ٬ واز افشای نقشه های اشغالگران در
سرزمین ما طرفه میروند ٬ یا عناصر وابسته با کشور استعمارگر اند ویاهم در پی کسب
قدرت قومی قرار دارند .
این عده که از سیاست ها وعملکرد رژیم
ایران وپاکستان گله وشکایت میدارند، بدون اینکه از سیاست های تباه کن استعمار
وارتجاع لمیده در دامان آن ذکر نام ببرند آب به آسیاب اشغالگران میریزند .
احزاب رسمی وراجستر شده در رژیم
مستعمراتی که اکت وادای ملی و ضد جنگ سالاران راه به راه انداخته اند ٬ ضد استعمار
بودن این عده از افراد ٬ مشروط ومحدود به منافع طبقاتی شان ومیزان وابستگی شان به
دول مختلفه استعماری میباشد .
محتوای اجتماعی ٬ اقتصادی وفرهنگی
مبارزات طبقات زحمتکش، همانا خواست آرمان ملی دیموکراتیک استوار ومبارزات ضد
امپریالیستی میباشد. ٬ آنهایی که تحت نام قوم میخواهند محتوای مبارزات طبقاتی و ضد
امپریالیستی را از هم جدا نماید، افزار دست کشور های اشعالگر اند .
که تحت این عناوین میخواهند از بسیج
مردم علیه اشغالگران سرزمین ما ممانعت به عمل آورند .
طبقات حاکم در تبانی با استعمار با
وسایل ومیتود های مختلف خواسته اند تا از آگاهی طبقاتی مردم ما جلو گیرند .
در جامعۀ ما هم اکنون بقایای
از مناسبات گذشته وحال، با گسترش
نهاد های بورژوازی کمپرادوری ودست نشانده بر سریر حاکمیت کذایی به حیات خود
ادامه میدهند . خلق ستمکش ما به زیر آسیاب سنگ فیودالیزم وامپریالیزم وقشرتکنو
کرات قرار داشته ودر یک نبرد نابرابر قرار دارند رهایی از سلطه ظلت بار این دو کوه سیاه مستلزم
آگاهی راستین انقلابی میباشد که
مبارزین واقعی کشور ما باید در این مبارزه سهمگین ودشوار نقش خرد مندانه خود را
نسبت به اوظاع خطیر کشور رسالت مندانه ایفا
نمایند
به امید آزادی وطن وهم وطن
00000
عتیق الله
نایب خیل
محکمۀ صحرایی
قاضی به متهمه:
ـ طوری که از صورت دعوای ترتیب شده علیه شما و توضیحات دادستان محترم دریافتم،
شما مرتکب گناه کبیره ی رابطه با یک مرد نامحرم شده اید که شرعا" جرم قابل
سنگسار است. این مردان متدین و سنگ به دست این جا جمع شده اند تا حکم شریعت را
بالای شما تطبیق نمایند. خداوند اجر این کار ثواب را در آخرت نصیب این ها سازد.
آیا شما در دفاع از خود چیزی می گویید؟
متهمه:
ـ جناب رئیس! قبل ازین که به این پرسش شما پاسخ بدهم اجازه دهید مواردی را به
عرض برسانم. گرچه می دانم که میخ آهنین فرو نرود در سنگ و تا زمانی که این تفکر
قرون وسطایی برفضای کشور مسلط است این گونه محاکمات صحرایی نه بار اول است که
اتفاق می افتد و نه هم آخری خواهد بود. این مردان سنگ به دست هم نه بار اول است که
مردانه گی شان را با سنگسار کردن یک زن بی دفاع به نمایش می گذارند و نه هم بار
آخر خواهد بود.
جناب رئیس! برائت ذمه حالت اصلی است، متهم تا زمانی که به حکم دادگاه با صلاحیت
محکوم شناخته نشده باشد، بی گناه است. حضور این مردان سنگ به دست حکایت از آن دارد
که حکم شما از قبل صادر شده است. در حالی که شما اول باید ثابت بسازید که این کار
من جرم است، بعدا"حکم صادر نمایید. شما و این مردان سنگ به دست در نقش
دادستان ظاهر می شوید، در نقش قاضی حکم صادر می کنید و در نقش مجری، حکم صادرشدۀ
خود را مطابق میل خودتان به اجرا در میاورید. آیا اعتراض من تاثیری در حکم ظالمانه
و غیر انسانی شما دارد و می توانید آن را تغییر دهید؟
جناب رئیس! صحبت کردن با کسی به معنای داشتن رابطه نیست؛ گرچه من آن را هم جرم
قابل تعقیب عدلی و قضایی نمی دانم. من با کسی صحبت کرده ام که قرار بود همسر و
شریک زنده گی آینده ام باشد و این حق مسلم من است. قوانینی که برای من آزادی
انتخاب همسر را ندهد شریعت نیست، احکام ساخته و پرداخته ی ذهن عقب مانده ی شماست.
پس بهتر آن است که به عوض محاکمه کردن من مطابق افکار پوسیده و قرون وسطایی تان،
چاره یی برای معالجۀ ذهن بیمار خودتان جست و جو کنید. شما که جهالت را دانایی می
پندارید با این تصور باطل که به اوج قلۀ دانش و دین باوری رسیده اید در این توهم
هستید که همه چیز را دانسته اید و بنا بر آن حکم صادر شدۀ خود را صحیح ترین حکم می
دانید. به این دلیل شما نه تنها در حق مردم جفا می کنید، بلکه با این کارنامه های
سیاه تان در حق دین نیز جفا کرده اید.
قاضی:
ـ شما حق ندارید به تصمیم خودتان همسر آیندۀ تان را انتخاب نمایید. صلاحیت این
تصمیم گیری با مردان خانوادۀ شماست.
متهمه:
ـ هیچ کسی حق ندارد از من بخواهد خلاف خواست و میل خودم، با کسی ازدواج نمایم.
دوست داشتن مردی برای زنان را حرام و مستوجب مجازات سنگسار می دانید، درحالی که
عقد نکاحی که با تحمیل جبر و زور بر یک زن صورت گرفته باشد از نظر حقوق بشر، نامش
تجاوز به عنف است. در همین جا اجازه دهید بپرسم که چرا مردانی را هم سنگسار نمی
کنید که برای ارضای حس حیوانیت شان به پای پسرانی که هنوز کودک هستند زنگ می بندند
و از رقصانیدن شان لذت می برند؟ چرا به آن مبلغین دینی حکم سنگسار نمی دهید که در
داخل مساجد به کودکی تجاوز می کنند؟ چرا صدها مجرم دیگر را حکم سنگسار نمی دهید که
اعمال شان خلاف انسان و انسانیت است؟ یا گوش و بینی زنی را بریده اند یا مشتری
بازار تن فروش ها هستند یا قاچاقبر مواد مخدر و یا هزاران خانه و خانواده را از
داشتن سرپرست محروم کرده اند. سنگسار کردن یک زن بی دفاع برای مردانی مانند شما چه
قدر آسان و ساده است. شما می خواهید به این وسیله مردانه گی تان را ثابت سازید که
یک زن بی دفاع را سنگسار می کنید. زنی که هیچ قرابتی با شما ندارد. اما فکر کرده
اید که خواهر و مادرشما هم یک زن است و ممکن فردا در همین موقعیتی باشد که من
هستم. شما با تحقیر یک زن در ملا عام نه تنها خشونت علیه زنان را ترویج می نمایید
بلکه احترامی را که یک زن مستحق آن است نیز از بین می برید. بنابرآن اگر فرزندان
شما با دیدۀ حقارت به مادر و یا خواهرشان می بینند مقصر شما هستید.
قاضی:
ـ باید بدانید که با این کار شما و دیگر آزادی ها برای زنان، دین به مخاطره می
افتد. بنابرآن، این محکمه ناگزیر است برای جلوگیری از سست شدن ستون های باور
مومنین، مجرمینی مانند شما را به سزای اعمال شان برساند.
متهمه:
ـ جناب رئیس! چقدر مضحک است داشتن این تصور که دین باوری و یا ستون های ایمان
شما خیلی قوی اند که با تلاش یک زن برای انتخاب همسر آینده اش به مخاطره می افتد.
شما برای جنایات خود وکیل هستید و برای اشتباهات دیگران قاضی. کاش همت محاکمه کردن
خود را می داشتید، تا می دیدید که چه خرافاتی را به نام دین و چه بی عدالتی ها را
با نام خدا به این مردم بیچاره تحمیل کرده اید. چرا پایه های ایمان شما در زمانی
دچار ترلزل نمی شود که دست به جنایت و کشتار می زنید و گروه، گروه انسان ها را به
صورت فجیع به قتل می رسانید؟ انسانی که حیات انسان های دیگر برایش مهم نباشد چه
تفاوتی با حیوانات درنده دارد هر اندازۀ هم که دین دار باشد. شما ثابت ساخته اید
که کم ارزش ترین چیزها حیات انسان ها برای شماست. سال هاست که شما و امثال شما
زمین زیر پای انسان های این دیار را به آتش جهنم مبدل کرده اید. نه تنها سنگسار
كردن یک زن، بلکه سربريدن، اعدام كردن، و انتحار و انفجار را از افتخارات خود
ميدانید. دلخوشی و امید زنده گی را از مردم گرفته اید. چه خطری بالاتر از این
جنایات شما دین را تهدید می کند؟ تصویری را که شما از آن ارائه کرده اید خود
بزرگترین خطر به ستون های باور دینی مومنین است. وقتی شما با نعره های تکبیر انسان
ها را به کام مرگ می فرستید بخودی خود این تصور را زیر سوال می برید که دین برای
رستگاری انسان هاست و طبعا" شما حق ندارید از آن در توجیه کشتن انسان ها
استفاده کنید. وقتی می گویید اسلام دین صلح است باید با کردار و اعمال تان آن را
ثابت سازید؛ اما قساوت شما حد و مرز نمی شناسد، هرکسی که صبح خانه اش را ترک می
کند امیدی ندارد که شام دوباره به خانه برگردد. اطفال ما در جنگ متولد می شوند و
در جنگ با بی رحمی تمام کشته می شوند. چه دردناک و غم انگیز است ریختن خون کودکان
و جوانانی که امید به آینده دارند اما در راه مکتب، در صنف درس، درایستگاه سرویس،
در مسجد و جاهای دیگر از حق ادامۀ حیات محروم می شوند و چه درد انگیز است به سوگ
نشستن زنان و موسفیدانی که آن کودکان و جوانان نان آور خانه و امید زنده گی شان
بودند. برای آن کودکان و جوانان چه فرقی می کند که به دست دین داران و مومنینی
مانند شما کشته شده اند و یا بدست بی دینان و خدا ناباوران؟ چه انتظار دارید از آن
زنان و موسفیدانی در سوگ نشسته یی که عزیزان شان را درعملیات های انتحاری و
انفجارهای شما از دست می دهند؟ آیا برای دین باوری شما کف بزنند یا برایتان طوق
لعنت خداوندی را آرزو نمایند؟
کاش اندکی دقت می کردید که با این گونه اعتقادات و اعمال ضد انسانی تان انسان
های وحشی مانند این مردان سنگ به دست تربیه می کنید و فردا کودکان شما هم همین راه
را خواهند پیمود. هیچ صاحب خانه یی خانه اش را ویران نمی کند؛ اما شما با نام دین
تیشه به ریشۀ خود می زنید و در داخل خانوادۀ خودتان بجای انسان، وحشی تربیه می
کنید. چرا به جای سنگسارکردن زنی، گوشه یی از بدبختی های این مردم ستمدیده را
مداوا نمی کنید؟ چرا ملیون ها طفل گرسنه ی این سرزمین را آب و نان نمی دهید؟ و چرا
برای صدها و هزاران مشکلات و دردهای مردم چاره یی جست و جو نمی کنید. همۀ کوشش شما
این است که در کجا انتحار و انفجار کنید تا تعداد بیشتر انسان ها به قتل برسند.
آیا با همین وسایل تبلیغی مردم را به دین دعوت می کنید و به همین گونه می خواهید
دین باوری و ستون های دین مومنین را محکم بسازید؟
قاضی:
ـ ما می
خواهیم به این وسیله از احترام زن در جامعه پاسداری نماییم. اگر این محکمه شما را
به سزای عمل تان نرساند سبب گسترش فساد در جامعه می شود و نتیجۀ آن کاستن احترام
به زنان در اجتماع است.
متهمه:
ـ جناب
رئیس! آیا شما احترام مادر و خواهر خودتان را هم همین گونه بجا می آورید؟ اگر این
احترام است نمی دانم دیگر چی باید گردد که بی احترامی گفته شود؟ در هیچ جایی از
جهان یک چنین توهینی به مقام زن نمی شود که او را در محضرعام سنگسار نمایند. آن هم
به یک اتهام واهی داشتن رابطه با یک مرد، که حتی در صورت صحت آن هم، جرم نیست.
اتهامی که هیچ سند و مدرکی برای اثبات جرم زن در آن وجود ندارد و بیشتر هم بر
بنیاد شک و تردید بستگان خودشان به دادگاههای صحرایی کشانیده می شوند.
می دانم که
از نظر شما مهر و عطوفت و دوست داشتن ممنوع و حرام است.اما سکوت در برابر ستم،
تائید و یا همراهی کردن آن است. بگذارید به شما قاصدان مرگ بگویم که قفل هایی را
که بردهان ما زده اید خواهیم شکست. دیر یا زود روزی فرا خواهد رسید که زنان کشور
به برده گی شما گردن نخواهند گذاشت. نشانه های قیام برعلیه ظلم و جهالت قرون
وسطایی شما به وضوح دیده می شود که فرارسیدن بهار متفاوت از گذشته را مژده می دهد.
بهاری که یخ های تحجر و ناامیدی را می شکند و شاهد سربرآوردن نسل جدیدی در کشور
خواهد بود که فصل یخبندان حاکمیت مردسالار و به ظاهر دین سالار شما در برابر آن
تاب مقاومت نخواهد داشت. نیروهای کهن دیر یا زود به زباله دان تاریخ سپرده خواهند
شد. این حکم تاریخ است.
*
ریزش قطرات
باران، زن را به هوش می آورد و او می داند که تا حالا در یک محکمۀ خیالی از خودش
دفاع کرده است. آهی سوزناکی از تۀ دلش بر می خیزد. ناگهان سنگی به کله اش اصابت می
کند.
صحنه های
آخری که در چشم های متعجب او نقش می بندند دست مردان عمامه بر سر با ریش های انبوه
است که بیباکانه باران سنگ های شان با نعره های تکبیر همراهی می گردد و آخرین
فریادها را در گلوی او خاموش می سازد.
00000
رزاق رحیمی – ناروی
توهم وسراب صلح طالبانی
اظهارات اخیر آقای حفیظ منصور در برنامۀ کاکتوس، توهم و سراب صلح طالبانی و
هیپوکراسی امریکایی ها و سایر کشورهای غربی را در برخورد و معامله با طالبان بیشتر
از پیش روشن ساخت.
«مذاکرات بین الافغانی» چیزی جز وقت کشی
برای طالبان و حامیان داخلی و خارجی شان نیست چرا که طالب عملن در میادین جنگ ثابت
ساخته که به مدنیت، صلح و همزیستی انسانی با دیگران و انتقال مسالمت آمیز قدرت
باورمند نیست و سرمست از بادۀ پیروزی نظامی و مشروعیت سیاسی و دیپلوماتیک با روحیۀ
تمامیت خواهی «میم زر ما تول زما» به چیزی کمتر از سلطه و غلبۀ کامل نظامی رضائیت
نمی دهد.
غنی طالب اندرون و شرکا با رویکرد قومی اما با شعارهای عامه پسند پوپولیستی
زمینه و بستر طالبانی ساختن کل وضیعت را آماده ساخته است و اگر از داشتن سهمی در
قدرت آینده از سوی ارباب اطمینان نیابد، در دقیقۀ ۹۰ قدرت را همچون آیس
کریم خوش طعم به برادران طالب اش تسلیم خواهد کرد.
مردم باید هوشیار و آمادۀ دفاع از خود باشند!
00000
نعمت حسینی
دوستان فرزانه ام ، در
این قطعهء خطاطی ، نام کوچه ها و محل های قدیم کابل است که به خطوط نستعلیق، شکسته
، ریحان ، ثلث و نسخ به خط پدر مرحومم استاد سید حمایت الله حسینی درست چهل و پنج
سال پیش ازاین نوشته شده است. این جا گذاشتم امید درخور توجهء تان قرارگیرد.
ارداتمند تان
نعمت. حسینی
نظرات
ارسال یک نظر