لینا روزبه حیدری. در سرزمین من
در سرزمین من
لینا روزبه حیدری
در سرزمین
من، دوست داشتن حرام است
ولی،
میتوان به پا های کوچک و نحیف پسری زنگ بست و او را تا نیمه شب در هیاهوی مرد های
که با دود چرس و نشئه شراب مست اند و سایه های وحشتناک شان با نوای بی سر و تال
موسیقی بر دیوار ها میلرزد، رقصاند و گذاشت تا جثه نحیف و کوچک و کودکانه او، شهوت
نهفته در نگاه این غول ها را، ارضا کند!
در سرزمین من، مهر و عاطفه ممنوع است.
ولی اگر
مردی بخواهد، میتواند با یک خطبه، در حرمسرای کوچک اش، چهار زن را مثل چهار قاطر،
ببندد، و یا در پیری با ریش سفید و دندان های کرم زده ، هوس دختری را کند که هنوز
دندان های شیری اش مثل پیراهن فرشته ها، سفید در دهانش میدرخشد و او را بی اعتراض
در قبضه خود دراورد!
در سرزمین
من، سنگ ها حین سنگسار، فقط بر سر زنی فرود می اید که در گرو مهر مردی، خود را
باخت و او همیشه در گودال تنها میمیرد و مردی در کنارش نیست تا طعم سنگ های را که
بر او فرود می اید، مثل لحظاتی که با او بود، یکجا تحمل کند....در این گودال، صحنه
اخری که بر چشم های ان زن نقش میبندد، دست های مرد هائیست که بر او سنگ پرتاب
میکنند...مرد های که هر کدام یا به کودکی تجاوز کرده، یا به زنی دلبسته، یا زنی را
فریب داده، یا گوش و بینی زنی را بریده، یا مشتری بازار تن فروش هاست و یا دو سه
زن را مثل قاطری با خطبه یی در گرو خود دراوردست
در سرزمین
من، طعم تریاک، حلال است...تجاوز به کودک در مسجد، حلال است...بیسوادی حلال
است.....زن ستیزی، حلال است.....و بالاترین "ثواب" کشتن ادم هاست که در
ازای ان، باکره و غلام برای ارضای شهوت این غول ها، به قواله داده میشوند..
در سرزمین
من، موی من، صدای من، بودن من، حق من، حس من، تقاضای من، هدف های من و هویت من،
ارزش بالاتری از تف های نسوار سبزرنگ گداخته بر سنگ های داغ سرک ها را ندارد...و
روزی اگر زنی جرات کند که صدای از فرط رنج ها یا درد هایش بلند کند، همان ملای که
کودکی در مسجد شهوت اش را بر می انگیزد، فتوا صادر میکند تا این سلسله اسارت مونث
ها به دست مذکر ها، قرنها ادامه یابد و هیچ زنی جرات نکند که زنجیر های برده داری
این غول ها را بشکند!

نظرات
ارسال یک نظر