SONNTAG, 21. JULI 2013

ستم وظلم حامد کرزی وهم نظرانش


با موقف کرزی و هم نظرانش مخالفت کنید.

موافقت حامد کرزی با متعصبین وافراد استبداد خوی از تۀ دل اوسرچشمه می گیرد. حامد کرزی خودش چنین موقف وموضع دارد. او به اصطلاح با یک تیر سیاه وشرم آور در این عصر وزمان، چند هدف را نشانه می گیرد. دل مرتجعین، متعصبین جاهل پاکستان را خوش نگه می دارد.  سیاهکاران افغانستان را خرسند می سازد که " پوره  مسلمان " است.
ولی برای  مردم روشن ضمیر افغانستان، برای مدافعین حقوق بشر، برای مردمی که در این عصر وزمان به انسانیت و به انسان و کرامت انسان سعی بلیغ دارد؛ نفرت بار می آورد.
ناشر خوشه و انجمن فرهنگی افغانهای شهر هامبورگ، با صراحت اعلام می کند که علیه این موقف متعصبین بوده وآن را سند شرم وننگ می پذیرند، نه چیز دیگر.
هیچ کس حق ندارد باشندگان یک جامعه را به خاطر داشتن دین وآئین دیگر، ازدسترسی به حقوق اش مانع شود. آن هم مردمی را
که در جنایت ضدبشری، در چور وچپاول ، در شکنجه دادن ها و . . . سهمی نداشته اند.
ما موقف کرزی و هم نظرانش را محکوم می کنیم.


                                     هامبورگ 21  جولای سال 2013
                                                                    واسع بهادری

   
حامد کرزی رییس جمهور دولت اسلامی افغانستان،
بادرنظر داشت حذف یک کرسی برای نماینده ی انتخابی اقلیت مذهبی هندوان و سیکهـ های افغانستان؛
 قانون جدید انتخابات را دیروز ۲۰ ام جولای ۲۰۱۳ توشیح کرد
 و احکام روزه و ماه مبارک رمضان را زیر پا کرد 


برای معلومات بیشتر به تارنمای کاتبل ناتهـ مراجعه نمایید
www.kabulnath.de

گروه هنری تئأتر نقاب


DIENSTAG, 16. JULI 2013

شورویی ایرانی وپروستروئیکای روحانی


                   

برای نشستن حسن روحانی درچوکی ریاست جمهوری ایران، مدت زمان بیشتر نمانده است. اما، گمانه زنی ها در بارۀ آنچه او انجام خواهد داد، همه جا را فرا گرفته است. نتانیاهو صدراعظم اسرائیل با برافروختگی او را" گرگی در لباس میش " خواند.
" اصول گرایان " ، به همان میزان نگران اند، که " اصلاح طلبان". زیرا او تا حال چنان کلی و پیچیده صحبت نموده است که زمینۀ تشخیص درست ومشخص ازمواضع اش، حاصل نمی شود. این کلی گویی نیز در دل بخش از مبصرین ومردم ایران تخم امیدی بذر نموده است. شاید روی همین امیدواری ها وبه دیگر سخن به دلیل به ستوه آمدن از اوضاع وشرایط بغایت خفقان زای مسلط، سخنان او را که بوی تغییر می دهد، پسندیده، با تردد به آن دلبسته ورأی خویش را به او داده اند.
 برای برخی چنان سخنان کلی می تواند سزاوار توجیه باشد. زیرا در ایران ولایت فقیه حکمران نهایی است. واین  ولایت فقیه که آیت الله خامنه ای برمسند آن نشسته است، با ایجاد اصلاحات وجان یابی نرکش های سیاسی وفرهنگی در ایران مخالف است. این است که دربارۀ نقش روحانی در ایران نیز مانند جوامعی که دولتمردان ناراضی، برخی از حرف دل خویش را می گویند، وبرای پیاده نمودن طرح هایی که در دل دارند، به فرارسیدن فرصت مناسب و دسترسی به امکانات می اندیشند، ذهنیتی ایجاد شده است که شاید کاری کند.
این که  آیا تغییری رونما خواهد شد؟ آیا ولایت فقیه آیت الله خامنه ای در برابر اصلاحات احتمالی خط قرمزی را رسم نخواهد کرد.؟ اصلاحات روحانی  کدام ها اند؟، پرسش هایی اند که هده یی را مشغول می دارد.
پاسخ به این پرسش ها محتاج زمان اند واینک اندک اندک زمان آن فرار می رسد، تا روحانی کار خویش را آغازکند وجهانیان  ومردم ایران نیز ببینند که او در دل چه دارد.
نوشته یی که در پایان می آید، یک نمونه از تبصره های گوناگون پیرامون روحانی است که قراینی را میان موقعیت او وگورباچف در نظر گرفته است .
               خوشه


سه‌ شنبه ۲۵ تیر(سرطان) ۱۳۹۲.ه‍.ش.
شوروی ایرانی و پروستریکای روحانی

                


داستان رشد تدریحی حسن روحانی در سیستم حکومتی ایران که در نهایت به کرسی ریاست جمهوری رسید، تفاوت چندانی با «گورباچف» رئیس جمهور سابق شوروی سابق ندارد.
                                                                     شرق الاوسط
گورباچف رهبری نظام و ارتش سرخ شوروی که در باتلاق افغانستان گیر افتاده بود و قادر به حمایت از کابل در مقابل مجاهدین نبود، را بر عهده گرفت. آن جنگ موجب تحلیل و فرسایش نیروهای مسلح شوروی شد. تلفات انسانی که در آن برهه به شوروی تحمیل شد، از زمان جنگ جهانی دوم به بعد بی‌سابقه بود.
در اوائل دهه ۸۰ با انتخاب رونالد ریگان به ریاست جمهوریو عزیمت به کاخ سفید، رهبران شوروی تصمیم گرفتند وارد میدان رقابت تسلیحاتی شوند و برنامه تحول استراتژیک را اجرا کنند. واشنگتن، شوروی‌ها را دچار توهم جنگ ستارگان کرد و عقده برتری تکنولوژی آنها را تحریک کرد. اختصاص بودجه‌ای عظیم و بی‌سابقه به بزرگ‌ترین ایستگاه فضایی دنیا («میر» که در سال ۱۹۸۶ افتتاح شد) خزانه ملی شوروی را خالی کرد.
در رقابت با غرب بر سر گسترش سلطه بر جهان، شوروی هزینه‌های وحشتناکی را صرف کرد و از طریق پیمان ورشو خود را بر جمهوری‌های شوروی سابق مسلط کرد. علاوه بر آن، بر کشورهای سوسیالیستی اروپا، آسیا، آفریقا و آمریکای جنوبی نیز تسلط یافت. اکثر این کشورها از لحاظ اقتصادی ورشکسته و محتاج کمک‌های روسیه بودند که رهبران شوروی از سهم هموطنان روس خود به آنها می‌دادند.
گورباچف بر گارد نظامی و مجموعه آهنین طرفدار رهبر سابق شوروی یعنی آندرپوف و همچنین نیروهای نظامی، امنیتی و حزبی فائق آمد. او از اختلافات عمیق و درگیری‌های درونی این نیروها برای بسط نفوذ خود و جلوگیری از رسیدن آنها به رهبری حزب و حکومت نهایت استفاده را برد و اجازه نداد آنها از جذابیتها و حربه‌های منطقه‌ای، قومی و دینی مردم استفاده نکنند. به عنوان مثال، «حیدرعلی‌اف» شیعه آذری فرمانده کا.گ.ب را از صحنه رقابت کنار زد و یا ارتدوکس‌های اسلاونیک را مقهور خود کرد.
و اما در ایران [حسن] روحانی زمانی مسئولیت را بر عهده می‌گیرد که کشور در بدترین وضعیت اقتصادی از زمان انقلاب تاکنون قرار دارد، میزان تورم به ۳۰ درصد رسیده و نرخ بیکاری حدود ۳۵ درصد است. آمار و ارقام نشان از کمبود برخی کالاهای اساسی در بازار دارد، مرغداری‌ها از تامین ۶۰ درصد نیازهای خود ناتوان مانده و بیش از ۴۰۰ داروخانه از بازار دارو رخت بربسته‌اند. تحریم‌های اخیر، بزرگ‌ترین کارخانه خودروسازی ایران یعنی «ایران خودرو» را در آستانه ورشکستگی قرار داده است. این کارخانه حدود پانصد هزار کارگر دارد و ۴۰۰ هزار نفر نیز از طریق شرکت‌های تجاری و صنعتی مرتبط با ایران خودرو ارتزاق می‌کنند. علاوه بر اینها، میزان فروش و تولید نفت ایران ۵۰ درصد کاهش داشته است. این یعنی اینکه ایران روزانه ۸۰ میلیون دلار ضرر می‌کند.
سپاه پاسداران با همه توان اقتصادی و صنعتی خود قادر نشده تحریم‌ها را خنثی کند. شرکت «رسول اعظم» متعلق به سپاه نتوانسته جایگزین مناسبی برای کمپانی‌های خارجی باشد. این شرکت پروژه خط انتقال گاز شیراز به حیدرآباد را در انحصار خود قرار داده است. قرار بود گاز از میدان پارس جنوبی به بنادر هند منتقل شود، ولی تهران قربانی کالاهای بنجل هندی شد. هند با خرید مواد نفتی ایران تحریم‌های بین المللی را شکست، اما با توجه به تحریم ایران و به توصیه وزارت دارای آمریکا، فقط بخشی از نیازهای ایران را با تحویل کالاها تامین می‌کند که تصمیم‌گیری در مورد میزان و نوع آن نیز بر عهده هند است و الزاما این کالاها از نیازهای واقعی تهران نیست. هند به بهانه اینکه قادر و مجاز به تحویل پول به بانک‌های ایرانی نیست چهل درصد پول نفت ایران را در بانک‌های هندی نگهداری می‌کند.
از آن سو، ایران بخش عظیمی از بودجه خود را صرف برنامه هسته‌ای، نبرد فضایی و موشک‌های بالستیک می‌کند. علاوه بر این، از دو سال پیش تا کنون ۱۳ میلیارد دلار هزینه حمایت از بشار اسد کرده است. اینها جدا از بودجه سالانه حزب الله و حمایت مالی از حوثی‌ها در یمن و برخی شاخه‌های جنبش اعتراضی جنوب یمن است. نیروها و احزاب عراقی مانند گروه اهل الحق و حزب الله عراق، مبارزان فلسطینی، حکومتسودان، گروه‌های مسلح در افغانستان و برخی از اپوزیسیون آذربایجان را نیز به این لیست اضافه کنید. بر این اساس می‌توان گفت تهران نقش یک امپراطور در پیچیده‌ترین نقطه جهان را بازی می‌کند. ایران قصد دارد نقشه سیاسی جدیدی برای منطقه ترسیم کند تا نفوذش را گسترش داده، خود را به عنوان قدرت برتر منطقه معرفی، سیطره خود را بر دیگران تحمیل و بازیگران منطقه را وادار به اعتراف به قدرت خود کند.
ایران از تجربه همسایه خود شوروی درس نگرفت، به همین خاطر خود را در تله آمریکا قرار داده و هم اکنون با برنامه افغانیزه کردن سوریه مواجه شده است. دیگر فرصت انتخاب مشوق‌های اقتصادی را هم ندارد. آمریکا اجازه دخالت مستقیم در پرونده عراق را به ایران نمی‌دهد و آن را رها کرده تا در حالت تحریم باقی بماند و دچار فروپاشی اقتصاد شود، که آن وقت سازش برای ایران مشکل و بی‌فایده خواهد بود.
شوروی در توهم نبرد با امپریالیسم غربی افتاد و با شکست از افغانستان خارج شدند. مسابقه تسلیحاتی و بذل و بخشش‌های ایدئولوژیک، آنها را در چنگال بانک جهانی و باشگاه پاریس گرفتار کرد. میزان قرض آنان در سال‌های ۱۹۸۵ تا ۱۹۸۹ به اوج خود رسید تا جایی که از تامین بودجه خود ناتوان شدند و کمبود نقدینگی بر زندگی شهروندان شوروی تاثیر گذاشت.
ایران نیز اگر به سیاست مواجهه با دنیا و ولخرجی‌هایش ادامه دهد به درون این توهم سقوط خواهد کرد، بخصوص اینکه بخاطر دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه همه با ایران حالت خصمانه دارند. ایران توان خود را صرف یک جنگ بی‌پایانی کرده است که غربی‌ها بیشترین استفاده را از آن می‌برند.
تمام این پرونده‌های سنگین و پیچیده روی میز حسن روحانی قرار دارد. او به خوبی می‌داند که اگر بخواهد مستقیما و به تنهایی اقدام کند، با رقیبان داخلی مواجه خواهد شد که آماده‌اند برای دفاع از منافع خود ازاسلحه استفاده کنند. رقبای خارجی اما منتظر تحولات داخلی ایران هستند تا بر اساس آن موضع‌گیری کنند. آیا ایران آماده تغییر و تحول است؟ آیا هسته سخت قدرت در ایران اجازه تحرک به روحانی را خواهند داد؟ احتمالا روحانی منتظر عقب‌نشینی ایران (مانند آنچه در شوروی اتفاق افتاد و گورباچف از آن بهره جست) برای پیشبرد دیدگاه‌های اصلاح‌طلبانه خود و اجرای پروستریکای (بازسازی سیاسی و اقتصادی) ایرانی است. جامعه شوروی نیز علاقمند به این تغییرات بود و چندان به نتایج آن توجه نداشت.
امروز روحانی همان گورباچف است؛ به‌زودی برای مقابله با این بحران‌ها، دو گزینه را در مقابل خود خواهد دید: یا با فضای داخل مقابله کند که ریسک است، یا در مقابل خارج بایستد که قمار است. چشمان انتخاب کنندگان ایرانی منتظر دیدن گام‌های شجاعانه او هستند، همانگونه که گورباچف رفتار کرد، منتها با طعم و ویژگی ایران و این، همان مشکل اوست.
* از:مصطفى فحص (همکار سابق مرکز روابط بین الملل در مسکو) / در: الشرق الاوسط / مترجم: عبدالسلام سلیمی- ایران در جهان.
برگرفته از وبلاگ گزارش نامۀ افغانستان.

SONNTAG, 14. JULI 2013


پرتونادری
                                         شرکت سهامی تاراج

                                                     

این روزها آوازه گران از بازار های چارچته و مراد خانی کابل گزارش می دهند، که کابینۀ دادگسترافغانستان، که دادگستری را از انوشیروان عادل به ارث برده است، می خواهد درجهت تامین عدالت اجتماعی کاری کند تا چشمان کاکا تاریخ از کاسۀ سرون بیرون بزند و دهان ماما جغرافیا تا بناگوش بازبماند. در گزارش آمده است که در این پیوند، اندیشه پرداز حکومت در یکی ازنشست های زیر زمینی کابینه گفته است که  ما درهمه زمینه ها گلیم عدالت را هموار کرده ایم، همه مردم ازهمه جا وهر قومی و زبانی و مذهبی که باشند می توانند روی گلیم عدالت چارزانو بنشینند؛ اما دولت نمی تواند نان و آب آن ها را تضمین کند، چون خداوند خود آب و نان بنده‌گانش را تضمین کرده  و اگر ما دراین زمینه مداخله کنیم به مفهوم مداخله درقلمرو حاکمیت خداوند است! حالا پس ازسده های دراز مردم افغانستان به روزگاری رسیده اند که می توانند روی گلیم عدالت بنشینند، این خود بزرگترین افتخار برای آن هاست، هرکس به هراندازه‌یی که می خواهد می تواند افتخار کند! دولت ازاین همه افتخار، اگرعایدش هم که ماهانه به صدها هزار دالر برسد، هیچ مالیه‌یی نمی ستاند. دولت با بخشش این مالیه می خواهد تا مردم به بزرگترین حق خود که همان آزادی بیان است، زبان رسی داشته باشند. بگذار مردم بیشتر و بیشتر زبان درازی کنند؛ ما کارخود را می کنیم، زبان درازی را دادیم به آن ‌ها که سزاوار شان هستند؛ اما منابع و سرچشمه های سیاست و اقتصاد رسیده است به ما!
هنوز سخنان اندیشه پردازکابینه تمام نشده بود که یکی از پایه گذاران آزادی فساد گفت، به پندار من سخنان اندیشه پرداز کابینه هرکدام کشف بزرگی است که باید در دانشنامۀ ملی کشور به نام او ثبت شود، اما من می خواهم بگویم که ما با ترازوی داد، سرمایه های مردم و داشته های ملی افغانستان را در میان گروه های مافیایی همه اقوام کلان کشورتقسیم کرده ایم ، تا مشارکت سیاسی همه اقوام را داشته باشیم، اقلیت‌های قومی ومذهبی اگر دراین مشارکت سهم چندانی ندارند، درمقابل هر قدر که می خواهند، می توانند روی گلیم عدالت بنشینند، چار زانو یا هم لنگ دراز، هیچ کس حق ندارد که به آن ها بگوید: پایت را به اندازۀ گلیمت دراز کن! شما توجه کنید که هم اکنون همه گروه های مافیایی اقوام گوناگون کشور دراین شرکت سهامی تاراج  به اندازۀ خود سهم دارند، این را می گویند دموکراسی افغانی که تا کنون جهان مانندش را ندیده است. این جا برتری جویی قومی وجود ندارد! نمی شود که غم تمام مردم را خورد، هر چیز از خود اندازه دارد، عدالت مطلق هم نمی تواند وجود داشته باشد! همین که چند کته سر کلاه بردارهرقوم که به مال و منالی می رسند و دختران و پسران شان در کشور های غربی دموکراسی تنفس می کنند و علم استفراق می کنند، درحقیقت همین افتخار به همۀ اقوام افغانستان می رسد، مثلا درست است که مقام مارشالی افتخاری است برای همۀ مردم افغانستان؛ اما این تاجیکان افغانستان اند که باید لنگی ها و پکول های خود را به آسمان اندازند که چنین مارشالی دارند ، و اگر مارشال براسب اقبال سوار می شود و در بزکشی سیاست همه گان را تارومار می کند، حال او چه در کابل باشد و چه درکوه این همه افتخار بیشتر وبیشتر به تاجیکان کشور می رسد که از روزگار سامانیان تا کنون تاریخ، چنین پدیده‌یی را ندیده است!
در این میان صدای بلند شد که خیلی خوب! خیلی خوب! خیلی خوب! این صدا سبب شد تا پایه گذارآزادی فساد خاموش شود، خوب برادرا؛ من گپ‌ها را شنیدم، باید بگویم من که از قلیون خانه های شهرهم که خبر دارم، آن جا همه‌ اقوام در کنار هم می نشینند و از یک قلیون دود می کنند، یعنی مردم ما درهمه چیز و در همه‌جا برابر اند؛ اما هنوز یک بی عدالتی بزرگ در کشور برجای مانده است و آن اندازۀ شهادت در ولایات و در میان اقوام ماست که برابر نمی باشد! ما ملت شهید پرورهستیم، می بینم که هر روز در شماری از ولایات به سبب حمله‌های انتحاری تعداد زیادی از کودکان، زنان ومردان، شهید می شوند، شما می دانید که جای شهیدان بهشت است؛ اما دربعضی از ولایات دیگر صدای پتاقی هم به گوش نمی رسد. مردم به کارو بار خود می رسند، خواه مخواه آن ها در جریان کاروبار، گناهکاری‌های هم می کنند که شاید به جرم آن به دوزخ بروند، ما و شما یک برادر هستیم ، چه در این دنیا چه در آن دنیا، ما یک کشور تجزیه ناپذیر هستیم، پس باید وحدت ملی خود را در آن دنیا هم نگاهداریم و به دشمنان خود در دوزخ یا بهشت نشان دهیم که بیایید، برادری را از افغان ها یاد بگیرید! وجدان یک افغان چگونه می تواند بپذیرد که او در بهشت باشد و هموطن دیگرش در دوزخ!
پس برای این که همه افغان‌ها را به بهشت برسانیم دو راه داریم، یکی در این دنیا و دیگری در آن دنیا. در این دنیا باید ما همان گونه که همه چیز را سهمیه بندی کرده ایم، زیر زمینی را و سر زمینی را و آب را و هوا را، باید شهادت را هم سهمیه بندی کنیم ، تمام اقوام افغانستان و همه ولایت‌های افغانستان حق دارند که به گونۀ عادلانه به شهادت، جان رسی داشته باشند تا به بهشت برسند!
وقتی در یک روز یا در یک هفته یا دریک ماه در این یا آن ولایت چند وچند بار حملۀ انتحاری انجام می گیرد، درمقابل، دراین یا آن ولایت دیگرآب در شکم ماهی شور نمی خورد، با هرحملۀ انتحاری شماری زیادی از باشنده‌گان این ولایت‌ها به بهشت می رسند،  باید این فرصت را به ولایت های دیگر کشور نیز داد تا آن هاهم بتوانند از این امتیاز بهرهمند شوند و به دنبال برادران بهشتی خود بروند به بهشت.
در گفتگو‌های صلح ما از برادران ناراضی خود می خواهیم که جهت تامین عدالت اجتماعی باید در میان ولایت‌ها واقوام گوناگون افغانستان به گونۀ برابر به حمله‌های انتحاری بپردازند!
یکی از آن میان با صدای لرزانی گفت ازاین که تناسب نفوس در ولایت‌ها  و در  میان اقوام کشور برابر نیست، پس باید، فهرست سهمیه بندی شهادت ها را بر بنیاد تناسب نفوس بسازیم، تا آن هایی که نفوس بیشتری دارند، شهید بیشتر داشته باشند؛ یا فهرست سهمیه بندی «پوهنتون» ها را در اخیتار شان بگذاریم که بر بنیاد آن کار سفربری، هم وطنان به بهشت را روی دست گیرند!
مرد با صدای بلند تری گفت نه نه ! شهادت شهادت است برادر!!! بهشت رفتن «پوهنتون» رفتن نیست، اگر همۀ افراد یک یا چند قوم خورد و کوچک تا یکی دو دهۀ دیگر به وسیلۀ برادران نا راضی به بهشت فرستاده شدند، خیر است. از برادران دیگر، کسانی می مانند که به خانه و زمین آن ها رسیده‌گی کنند، خانه، زمین ، چشمه‌ها و علفچرهای آنان بی مالک نخواهد ماند!
خدماتی را که این برادران ناراضی انجام می دهند، بسیاری ها نمی توانند آن را درک کنند، شما خوب « سوچ» کنید، مگر همین ها نیستند که هر روز دسته دسته مردم را به بهشت می فرستند،  این دنیا دو روز است، در حقیقت این ها برای ما در بهشت پایگاه بزرگی می سازند،  فردا ما در بهشت یک قوم اکثریت خواهم بود و اگر ایالات متحد دوزخیان بهشت ساخته شود رهبری آن به دست افغان ها خواهد بود، شهرک‎‌ها، بلند منزل‌ها، علفچر‌ها، بازارهای بزرگ، حورها،غلمان ها،کاخ‌ها، شراب‌ها، عسل‌ها وهمه چیزهای را که این دارید آن‌جا ده، صد، هزار برابر دارید!
آن برادران و خواهرانی هم که به  دوزخ می روند، آنها هم از برکت همین برادران نا راضی بعداً به بهشت می رسند، خدا گردنم را نگیرد، روزی از زبان  یکی از اعضای شورای علما شنیدم که انتحاری ها به دوزخ می روند، خوب حالا در گفتگو های صلح این شرط را پیش روی رهبری آن ها می گذاریم که آن ها در دوزخ هم باید به حمله های انتحاری خود تا یک باقی افغان دوزخی هم باقی بماند ادامه دهند!
می دانید! حکمت کار درکجاست، کسی چیزی نگفت! او ادامه داد که یک حکومت عادل باید در این دنیا و در آن دنیا در اندیشه شهروندان خود باشد، خیر است اگر ایرانی‌ها گاه‌ گاهی هم‌وطنان ما را درمرز تیر باران می کنند، یا به دارمی زنند، روزش می رسد، خو بازم این هاهم به بهشت می روند، حکومت ایران دست انتحاری های ما را سبک می سازد؛ خوب وقتی برادان در دوزح دست به حمله های انتحاری زدند، افغان ها در دوزخ هم شهید می شوند و گناه‌هان شان پاک می شود و جای پاکان بهشت است و آن ها هم می رسند به بهشت!!! همه‌گان با شگفتی به سخنان مرد گوش می دادند، بعضی ها را چشم ها از کاسۀ سر بیرون زده بود و شمار دیگر را هم دهان‌ها تا بنا گوش باز!
یک لحظه گویی شیطانی در فضا پرزد، همه‌گان درخاموش ژرفی فرو رفتند، تا این که سهمیه ساز دانشگاه پرسید، سرنوشت آن برادران نا راضی در دوزخ چه می شود، مرد گفت  اگر گناهان شان بخشیده شد خوب، می آیند به بهشت، اگر نشد، آن ها را شامل سهمیۀ «پوهنتون» دوزخ بساز تا آن جا فن و فوت انتحار را به دوزخیان دیگر یاد دهند! ما نباید در دوزخ هم فرهنگ خود را فراموش کنیم ما تاریح پنج هزار ساله داریم!
                                                               پایان
سرطان 1392 خورشیدی

شهرکابل

نگاهی به زنده گی قسیم اخگر


پرتو نادری

                        نگاهی به زنده‌گی قسیم اخگر        
                                 به بهانۀ جایزۀ آزادی  

                                            

قسيم اخگر جايي دررابطه به پيدايي خود در اين جهان کبود مي گويد که :" همان سالي که در  آخرين روز هايش اسماعيل بلخي و دوستانش را به جرم کودتا گرفتند. هر وقتي از تولد من ياد ميشد پدرم اين تقارن را بياد مي آورد ،از اوفهميدم که انقلاب چين هم در هما ن حول و حوش به پيروزي رسيده بود .شبي که بدنيا مي آمدم توفا ن وسرما بيدادمي کرد و در ها را به هم مي کوبيد به همين قرينه نامم را توغل علي گذاشتند که چون نامأنوس وغير متعارف بود،جا نيافتاد.
او درليسۀ اماني که  در آن روزگار آن را ليسۀنجات  مي خواندند ؛ درس   خوانده است ؛  اما پيش ازآن که  ليسه را تمام کند  او را روانۀزندان کردند . اين امر سبب شد که ديگر نتواند در صنفي  به صداي آموزگاري  گوش فرا دهد . شايد هم نخواستند که او  به چنين حقي  دست داشته.
روزگار ناجوانمردانه بر او سيلي مي زد . پدر در بستر بيماري افتاد و قسيم جوان نا گزير از آن بود تا گردونۀسنگيني زنده خانواده گي  را به تنهاي در جاده ناهموار روزگار بر دوش بکشد.
با اين همه او در پيشگاه  همۀ  آنها يي که به مفهوم  واقعي كلمه  استاد بود زانوي شاگردي زد  و به تلمذ نشست و بدينگونه صداي زنگ مکتب  با گوش هايش بيگانه شد.
 شعر ، فلسفه ، عرفان ،سياست ،تاريخ،فقه ،تفسير،جامعه شناسي ،ادبيات ... خواند ؛ شايد دليل آين گونه آموزش پراگنده در آن است که در آن روزگار و حتي  در همين سالهاي که ما هواي سربي دموکراسي را تنفس  مي کنيم  هنوز گرايش بر تر همان  دانش دايره المعارفي است.
او خود جاي فروتنانه گفته است که:
 «  اگرمي بيني که اين چنين بي هنرم دليلش نيز همين است که خواستم همه چيز را فرابگيرم اما هيچ چيزي فرا نگرفتم ، به هدف همه کاره شدن هيچ کاره شدم.»
مي خواهم بگويم که هنر هاست در اين بي هنري. روزگاري آن فرزانۀبزرگوار  شهيد بلخي گفته بود:
 تا بدانجا رسيد دانش من
که بدانم همي که  نادانم
قسيم اخگر از کودتاي ثور به تلخي ياد مي کند و مي گويد :
" کودتا شد ومن نيز مانند خيلي هاي ديگر مورد پيگرد قرار گرفتم ومجاهد شدم که دين و وطن درخطر بود ونمي توانستم آرام بنشينم که اگر مي نشستم ،رفقا نميگذاشتند،آنها هرکسي را که با آنها نبود دشمن مي گرفتند.
 او در ادامه مي گويد که : " ميل سرکوب شده ام به خواندن و نوشتن و کتاب وعشقم به آزادي وآشنايي با شريعتي و از طريق او سارتروفانون وامه سه زرمرا به دنياي ديگري کشانيد.
آشنايي مختصرباروزا لوکزامبورک برايم فهماند که مارکسيزم فقط در لنينيزم و استالينيزم که روايتي عاميانه وسياسي از آن هستند خلاصه نميشود .قبلاً از شريعتي ياد گرفته بوديم که ميتوان اسلام را خارج از حوزۀ  تعبير هاي ملايي آن فهميد .  بقيۀ عمرم فقط کوشش در جهت فهميدن بود ويا د داشت کردن آنچه فهميده بودم.
مسلماً پيشتر  ازشريعتي بايد اخگر از اقبال خواند ه باشد که.
زما بر صوفي و ملا سلامي
که پيغام خدا گفتند ما را
و لي تاويل شان در حيرت افگند
خدا و جبرييل و مصطفي را
اما ياد داشت هاي روزانۀاخگر چه شد و اين قطره هاي پراگنده به چه درياچه يي پيوست!
او مي گويد :"  ياد داشت هايم يک بار توسط رفقاي دموکراتيک خلق ، دفعۀ  ديگر توسط برادران پاسدار ايراني ، بار سوم  توسط مليشيا هاي "برادر" حکمتياربه يغما رفت وآنچه ماند و به چاپ رسيدند عبارت اند از:
  مقدمه يي بر تحولات سياسي دوسدۀاخير افغانستان.
 تنديس خشم ؛ زندگينامه خالق هزاره،
 ستاره هاي بي دنباله؛ تا ريخچه جنبش روشنفکري افغانستان،
  - روش تحليل سياسي
 - موقعيت زن درنگرش توحيدي
  - رساله در مورد متدولوژي شناخت قر آن.
 مباني اديان و حقوق بشر
 مقالات متعدد در نشريه هاي گوناگون.
در اين ميان دومجله يکي بنام فانوس و ديگري فجر آزادي منتشر کرده ام و با رسانه هاي متعدد مصاحبه انجام داده اماو آن گونه که  گفته است گاهي هم مرتکب سرودن شعر نيز شده است . اميد واريم که الهۀ شعر براو ببخشايد!

به سال 1386 مجتمع جامعۀ مدنی افغانستان  به مناسب هشتادو هشتمین سالگرد استقلال کشور برای هفت تن از شاعران و نویسنده‌گان کشور جایزۀ آزادی داد، که قسیم اخگر یکی از این نویسنده‌گان بود. 

MONTAG, 8. JULI 2013

ادوارد سنودن وندای وجدان او


نصیرمهرین 

Nasir Mehrin
m.nasir@web.de

ادواردسنودن وندای وجدان او
                                                                                                                   

دوست عزیزی در خلال صحبت تلفونی گفت، که یک امریکایی جوان وجسور، گلی را به آب داده است. گفتم اندکی از افشأ گری های او را شنیدم. هنوزساعتی نگذشته بود که اخبار مربوط به این جوان  (ادوارد سنودن، Edward Snowden) جریانات ترکیه وسوریه را تحت شعاع گرفت و با اخبار مصر وسرنوشتی که در انتظار دکتورمحمد مرسی نشسته بود، همسری نمود. ؛ واینک همه جا از عمل او و عواقب وپیامد هایش سخن می گویند.
اداورد سنودن کیست :
امریکایی متولد سال 1983 در نارد کارولینا،در خانوادۀ متوسط الحال پرورش یافت. تحصیلات عالی ندارد، اما، به دلیل صرف وقت بیشتر با کمپیوتر،مهارت های بیشتری را نصیب شده است. هنگام حضورقوای نظامی امریکا در عراق به آنجا رفت، ولی به دلیل شکستن دو پای خویش در وقت تمرینات، از آن وظیفه مرخص شد. گفته است: رفتن به آنجا را در پیش گرفتم تا در راه آزادی مردم سهم بگیرم.
 در سن 24 سالگی به سوی CIA. روی آورد وبا عنوان کارآزموده ومسلکی امور کمپیوتر استخدام شد. (1) 
 CIA او را غرض مأموریتی البته با پوشش دپلوماتیک در سال 2007 به کشورسوئیس فرستاد. درآنجا مراقبت نهاد ها، سازمانها وشخصیت های معتبر را عهده داربود "، و به اسناد طبقه بندی شدۀ زیادی دسترسی داشت."(2)
پیش از این که به بازگشت او به ایالات متحدۀ امریکا برسیم، آوردن خاطره یی از او را در سوئیس به منظور جذب کارمند یکی بانک برای CIA.لازم می بینیم:
می گوید :
در یک نقشۀ از پیش طراحی شده، آنها کاری کرده اند که بانکدار مورد هدفشان بیش از حد الکل بنوشد و بعد هنگام رانندگی در خیابان سبب دستگیری او شده اند. در نهایت به بانکدار کمک کرده اند تا از دردسر این دستگیری رها شده و در عوض دوستی او را به دست آورده و استخدامش کرده اند. "(3)
پس از بازگشت به امریکا، به همکاری قراردادی با " ادارۀ امنیت ملی امریکا " (NAS- National Security Agency ) به کار پرداخت. در آنجا اطلاعاتی را مراقبت وجمع آوری می نمود که شامل صحبت های تلفونی، ایمیل ها، فیسبوک،پالتاک وکلیه مطالب انتشار یافته از طریق یاهو، مایکروسافت، گوگل . . می شد.
این را نیز بیفزاییم که مزد او در طی یک سال 200000 دالر امریکایی بود. رفیقه اش، یکی از رقصنده های مطرح است؛ واز نظر صحی - جسمی و روانی – نه تنها دارندۀ مشکلی نبوده است، بلکه امتیازات وخوشی های بیشماری نیز او را در آغوش کشیده بود.
با آن همه امتیازاتی که در اختیارش نهاده بودند، بار سفر به سوی میامی، وسپس هانگ کانگ بربست، و از طریق خبرنگار مجلۀ مشهورانگلیسی Guardian اسراری را فشأ کرد که اکنون مشغلۀ رسانه های گروهی و دولتمردان بیشماری شده است. به قول روزنامۀ برلین :" سنودن اکنون دوستان جدیدی دارد، اما، نمی توانند او را کمک نمایند. زیرا پیش از همه دارندۀ د شمنان دارندۀ قدرت است "
(4)
انگیزه ها
اندک از شرح حال او را آوردیم، تا زمینه یی باشد برای دریافت و بازیابی انگیزه های چنان اقدام.
شایان یادآوری است که افرادی از وابستگان وکارمندان سازمان های جاسوسی که به کشور دیگری پناهنده وتسلیم شده اند، دارندۀ عوامل وانگیزه های کاملاً متفاوت با اسباب ومحرک های اداواردسنودن اند. پیشینیان یا شکار سازمان های جاسوسی شده،ویا دارندۀ نقش دو طرفه در نهاد های جاسوسی بوده اند ویا این که به دلیل اشتباهی، نخواسته اند به کشور متبوع خویش برگردند . . . اما سنودن، بدون داشتن چنان زمینه ها وعوامل، و در حالی که همه چیز برای تعیش وخوشگذرانی را در اختیار داشت، به وظیفه یی پشت می کند وبا آن نیز بسنده نکرده، جهانیان را ازاقدامات جاری وشرم آمیز که درپشت درهای برقی وبسته در جریان است، آگاه می سازد.
 با تمام آگاهی ازعواقب ومخاطراتی که در کمین او  می نشینند. اگرمقامات ایالات متحدۀ امریکا واقای بارک اوباما،با چنان جدیت به محکومیت او به عنوان " خائن " پرداحتند؛ سنودن، با آمیزه های از نفرت علیه اعمال غلط پنهانکارانه که در خلال کاربرایش دست داده بود،فریادی را سر داد که سزاوار تعمق بیشتر است.
دلایل اوباما که از ورای تلویزیون ها شنیده شده، این بود، که همه کشورهای جهان دارندۀ چنان نهاد ها  ومراقبت منافع ملی خویش استند؟!
اگرقرار بود بارک اوباما نظارت نهادها ویا اشخاص مظنون به اعمال ویا همکاری با تروریست ها را مثال می داد، می توانست توجیه پذیر باشد. اما اینجا، سنودن مدارکی در دست جهانیان نهاده است، که نظارت ها، تفاوتی میان دوست ،دشمن ، مخالف، قوی وضعیف نشناخته است. متحدین اروپایی به همان پیمانه درمعرض نظارت بوده اند که چینایی ها و روسها . وقتی صد ها ملیون انسان ، بی وقفه زیر نظر بوده اند وبدون هیچ مجوز حقوقی واخلاقی، صحبت ها ، نامه ها و داشته های انترنیتی ایشان از سوی لانۀ جاسوسی دزدانه مراقبت می شده است، اگر نه تعدادی، حد اقل یک نفر را به اعتراض واداشته است. شاید کسان دیگری نیز متوجه چنان اعمال غلط بوده اند، اما عواقبی که زنده گی ایشان را تهدید میکند، زبان افشأ واعتراض درکام فرو می برند که سر سبز برباد ندهند.
یکی از دلایل تهدیدات و ایجاد مشکلات برای سنودن، و جدی گرفتن موضوع نیز در همین جا نهفته است که مقامات امریکایی سعی دارند، بقیه اعضای آن نهاد ها را بترسانند که پای ازحریم وظایف بیرون نیاورند.
روزگاری که اداوارد سنودن را بی مهری کشورهای اروپایی می آزارد، و پناهندگی او را نمی پذیرند، تنها هراس از ایالات متحدۀ امریکا نیست. راستش می تواند این باشد، که دولتمردان این جوامع همپای نسلی که سنودن به آنها تعلق دارد، آن درکی را از فن آوری های مدرن و رعایت حقوق فردی شهروندان ندارند، که سنودن به آن رسیده است. اعتراض وانتقاد، حقوق بشر ونقض آن نزد دولتمردان این جوامع، مقوله های اند که متأثر از منافع ایشان در معرض استفاده قرارمی گیرند. ازهمین جا است که با آگاهی از اعمال ناروایی که از سوی یک نهاد جاسوسی درحق شان صورت گرفته، خویش را توهین شده وناگزیر به واکنش های نرم وبی درد سر می بینند وهمزمان با آن حاضر نیستند برای چنان جوان جسور وفداکار که قربانی بزرگی را انجام داده است،پناهندگی بدهند.
 دامنۀ ترس و داشتن دستبردهای مشابه ماسکو را نیز تهدید می کند. بنابر همین ترس مقامات کرملن بود که در دهان مطبوعات دولتی این سخن را دادند که : سنودن پس از این که پرزیدنت  ولادیمیر پوتین از او خواست به تبلیغات ضد امریکایی خویش  پایان بدهد،او به درخواست پناهندگی خویش از روسیه تجدیدنظر نمود!! (5 )
در حالی که میان انگیزه ها وتبلیغات ضد امریکایی و افشأ تشبثات و اقدامات نکوهیده تفاوت بسیاری است؛ و سنودن  ضد امریکا نیست.
اقدام سنودن هر پیامدی را که برای زندگی شخصی او با خود داشته باشد، بدون تکانه برای مردمانی نخواهد بود که به دموکراسی و رعایت شفاف وصادقانۀ آن می اندیشند. وقتی درکشورهای مانند ایالات متحدۀ امریکا که قانون اساسی آن با اعلامیۀ جهانی(6) حقوق بشرگره خورده است،چنین انحرافی با لجاجت توجیه می شود، چگونه می توان یکی از عوامل رشد ضد دموکمراسی را نا دیده گرفت. اگر جولیان آسانژ بنیانگذار تارنمای ویکی لیکس با اقدام متهورانه وافشأ اطلاعات پنهان نگه داشته شده، مردمان جهان وازجمله افغانستان را از روی وریای سیاست های محیلانه وناشفاف اطلاع داد؛ اقدام سنودن، گرایش برای جانبداری ازحرمت اطلاعات خصوصی ، حقوق وآزادی های فردی در فن آوری های مدرن را نیز کمک می رساند.
این است که اگر او را مقامات امریکایی " خائن" بنامند، پاسخی که او به ندای وجدان برای دفاع از حقوق انسان ها و افشأ عدم رعایت آن داده است، در گسترۀ گیتی با احترام وتحسین استقبال می شود.

.....................................................................................

رویکردها وتوضیحات

 1  - Berliner Zeitung.von KurdulaDoerfler  Juli.2013
Nr: 153.S3
2- علی اصغرهنرمند.افشأ گر بزرگ . سوم جولای.2013. سایت نگهبان
3- منبع بالا
4- ZeitungBerlinerمنبع نخستین
5-  Hambruger Abend blatt 3 Juli 2013. S.3
6- به این دو مادۀ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر نگاه کنیم :
ﻣﺎدﻩٔدوازدهم . اعلامیۀ جهانی حقوق بشر
" اﺣﺪﯼ درزﻧﺪﮔﯽ ﺧﺼﻮﺻﯽ، اﻣﻮر ﺧﺎﻧﻮادﮔﯽ، اﻗﺎﻣﺘﮕﺎﻩ ﻳﺎﻣﮑﺎﺗﺒﺎت ﺧﻮد، ﻧﺒﺎﻳﺪﻣﻮردﻣﺪاﺧﻠﻪهﺎﯼ ﺧﻮدﺳﺮاﻧﻪ واﻗﻊ ﺷﻮد و ﺷﺮاﻓﺖ و اﺳﻢ و رﺳﻤﺶ ﻧﺒﺎﻳﺪﻣﻮرد ﺣﻤﻠﻪ ﻗﺮارﮔﻴﺮد.هرﮐﺲ ﺣﻖ داردﮐﻪ در ﻣﻘﺎﺑﻞ اﻳﻨﮕﻮﻧﻪﻣﺪاﺧﻼت و ﺣﻤﻼت ﻣﻮرد ﺣﻤﺎﻳﺖ ﻗﺎﻧﻮن ﻗﺮارﮔﻴﺮد."
و درﻣﺎدﻩٔ ﺳﯽام
" هیچﻴﮏ از ﻣﻘﺮرات اﻋﻼﻣﻴﻪ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﺎﻳﺪﻃﻮرﯼ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﺷﻮدﮐﻪﻣﺘﻀﻤﻦ ﺣﻘﯽ ﺑﺮاﯼ دوﻟﺘﯽ ﻳﺎ ﺟﻤﻌﻴﺘﯽ ﻳﺎ ﻓﺮدﯼ ﺑﺎﺷﺪﮐﻪﺑﻤﻮﺟﺐ ﺁن ﺑﺘﻮاﻧﻨﺪ هﺮ ﻳﮏ از ﺣﻘﻮق و ﺁزادﻳﻬﺎﯼ ﻣﻨﺪرج در اﻳﻦ اﻋﻼﻣﻴﻪ را از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻧﺪ و ﻳﺎ در ﺁن راﻩ ﻓﻌﺎﻟﻴﺘﯽ ﺑﻨﻤﺎﻳﺪ."

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.