SONNTAG, 16. JUNI 2013

جنگ های وکالتی در سوریه




Le Monde diplomatique
ژوئن 2013
 نقلابي گروگان بازي هاي منطقه اي

جنگ هاي وکالتي در سوريه

Karim Emil Bitar


رژيم بشار اسد، با پشتيباني حزب الله لبنان، تهاجم درغرب سوريه را ازسر گرفته است. نزديکي امريکا- روسيه چشم انداز برپايي يک کنفرانس بين المللي در ژنو را ممکن ساخته است. اما، دو سال پس از آغاز قيام، انقلاب توسط بازيگراني منطقه اي و بين المللي که هدف هايي متناقض و غالبا نا مشخص دارند، از مسير منحرف شده است.


چنان که در تاريخ کشورهاي شرقي معمول است، برخورد بين آرزوهاي آزادي خواهانه مردم در رهايي از بندهاي سياسي است که موجب فداکاري شان براي بازکردن طوق منافع جغرافيايي – راهبردي قدرت هاي بيگانه مي شود. لشکرکشي ناپلئون بناپارت به مصر درسال ١٧٩٨، نقطه آغاز يک رودررويي طولاني بين فرانسه، انگلستان و آلمان در قلمرو امپراتوري درحال انحطاط عثماني بود. اما نخستين تغييرساختاري درپايان جنگ جهاني اول رخ داد. عرب ها که توسط توماس ادوارد لارنس ملقب به لارنس عربستان (١) به شورش برعليه ترک هاي عثماني تحريک و ترغيب مي شدند، و بويژه با نامه اي که کميسرعالي بريتانيا هنري مک ماهون به شريف حسين در مکه نوشت و قول ايجاد يک کشور متحد پادشاهي را داد، اما در عمل آنها ناظر خيانت به اين وعده ها شدند. وعده هايي که در توافق هاي سايکس – پيکوت درسال ١٩١٦ به سخره گرفته شدند و منطقه را بين فرانسه و انگلستان تقسيم مي کرد و بيانيه بالفور (در ١٩١٧) که ايجاد يک «کانون ملي يهود» را در فلسطين اعلام کرد.
سوريه، تحت قيموميت فرانسه، پيش از آن که پس از جنگ جهاني دوم به استقلال دست يابد، ابتدا به ٤ ايالت تقسيم شد. نظام پارلماني اش دوامي نياورد و درسال ١٩٤٩ توسط سرهنگ حسني الزعيم به زير کشيده شد. اين نخستين کودتاي نظامي در دنياي عرب بود که توسط سفارت امريکا و آژانس مرکزي اطلاعات، «سيا» تدارک ديده شد (٢). ضد امپرياليسمی ظاهري
اين چند نکته تاريخي، در ميان بسياري از نکات ديگر، به درک ناسيوناليسمي که در سوريه جريان دارد کمک مي کنند و بدگماني ژرف نسبت به حرکات بيگانگان را توضيح مي دهند. از اينرو، رژيم بشار اسد دربرابر يک شورش مردمي با منشا خودجوش و صلح آميز درهمان خط مستقيم قيام هاي تونس و مصر، کوشيد با توسل به تار و پود ضد امپرياليستي به سرکوب وحشيانه خود مشروعيت بخشد. اين راهبرد به او امکان داد که حمايت بخش هايي از ناسيوناليست هاي اقتدارگرا و بخشي اقليتي از چپ عرب را حفظ کند (٣).
به رغم اين موضع مقاومت دربرابر قدرت هاي بزرگ، ديده مي شود که در مدت ٤ دهه دشت جولان يک واحه ثبات و مرز اسراييل – سوريه به نحو قابل ملاحظه اي آرام بوده .درسال ١٩٧٦، با چراغ سبز امريکا و موافقت ضمني اسراييل بود که سوريه در لبنان به مداخله پرداخت تا از پيروزي ائتلاف موسوم به «اسلامي – پيشرو» جلوگيري کند. درطول «جنگ جهاني عليه تروريسم» در سال هاي ٢٠٠٠، سوريه دربرنامه پيمانکاري شکنجه دستگاه اداري رييس جمهور جرج دبليو بوش مشارکت کرد و پس از براه افتادن انقلاب هاي عرب، سوريه به سرکوب انقلاب بحرين توسط عربستان سعودي مشروعيت بخشيد. اشتباه ارزيابي بزرگ بشار اسد، که در مصاحبه اش با وال استريت ژورنال ٣١ ژانويه ٢٠١١ مشهود است، اين بود که پنداشت سياست خارجي و حمايت از حزب الله لبنان (عمدتا درزمان جنگ تابستان ٢٠٠٦) و پشتيباني از حماس هنگام اشغال نوار غزه (دسامبر ٢٠٠٨ – ژانويه ٢٠٠٩) او را دربرابر موج انقلابي که دنياي عرب را فراگرفته بود مصون مي دارد. چنانچه ضد امپرياليسم جعلي اش به چشم مردم واقعي و صميمانه مي آمد، موجب قيامي که بيشتر برمبناي ملاحظات داخلي بود نمي شد. وضعيت اجتماعي – اقتصادي رقت انگيز بود: ازميان سيصدهزار سوري که هرسال وارد بازار کار مي شدند، تنها هشت هزارنفر به شغلي مناسب دست مي يافتند (٤). اصلاحات نئوليبرالي که با خشونت تحميل شده بودند، انحصار دولتي را به انحصار خصوصي [خواص] تبديل کرده و سرمايه داري دوستان و خودي ها را پديد آورده بودند. حالت فوق العاده اي که از سال ١٩٦٣ برقرار بود، هرنوع آزادي را خفه مي کرد. شکنجه نهادينه شده، شيوه رايج دولت براي به اطاعت واداشتن توده ها بود.
با وجود اين، انقلاب به سرعت توسط بازي قدرت ها تخريب شد و سرزمين سوريه به صورت ميدان يک سري جنگ هاي وکالتي درآمد. به اين ترتيب، هيچ يک از دو روايت متضاد يعني شورش مردمي و درگيري جغرافيايي – سياسي منطقه اي و بين المللي کاملا درست [يا نادرست] نيستند: هردو جنبه باهم همزيستي دارند اگرچه روايت نخست درفاصله ماه هاي مارس و اکتبر ٢٠١١ غالب بود و روايت دوم از بعد از ماه ژوييه ٢٠١٢ مصداق دارد.
روسيه آقاي ولاديمير پوتين در حمايت از رژيم بشاراسد بيشترين قاطعيت را نشان داده و تاحد سه بار استفاده از حق وتو در شوراي امنيت سازمان ملل پيش رفته است. اين موضع گيري دليل هاي متعددي دارد: نخستين دليل روابط مستحکم و دوجانبه اي است که درسال هاي دهه ١٩٥٠ برقرارشده و تاکنون بي وقفه ادامه يافته است. سوريه، به خلاف مصر انور سادات، هيچگاه پل هايش با اتحاد جماهير شوروي را خراب نکرد : [وجود] دهها هزار زوج دومليتي يا جلاي وطن کرده، روابط اقتصادي مستحکم (صادرات روسيه درسال ٢٠١٠ بالغ بر ١.١ ميليارد دلار و سرمايه گذاري ها نزديک به ٢٠ ميليارد دلار بودند). پس از اينها فروش اسلحه است که اهميت بسيار دارد زيرا به روس ها امکان مي دهد قابل اعتماد بودن فناوري خود را بيازمايند و به علاوه درسال ٢٠١١ چهارميليارد دلار درآمد هم داشته باشند. اما دمشق پرداخت کننده بدحسابي است و مسکو غالبا ناگزير مي شود به تجديد مذاکره بپردازد يا از طلب خود چشم پوشي کند (٥). درباره اهميت پايگاه نظامي طرطوس، تنها پايگاه نظامي روسيه در مديترانه، کمي مبالغه شده است، اين پايگاه تنها يک محل سوخت گيري است. روسيه مانند فرانسه درقرن نوزدهم، مي کوشد موکدا خود را حامي مسيحيان در شرق نشان دهد که يک ميليون نفر از آنان در سوريه زندگي مي کنند و ٦.٤ درصد از جمعيت را تشکيل مي دهند که ٥٢ درصد آنان [پيرو کليساي] ارتدوکس يوناني هستند. به نظر مي آيد اتحاد مذهبي تازه اي که بين پوتين و نخست وزيرش مدودف با اسقف کيريل برقرار شده بتواند به حساب آوردن بيش از پيش منافع کليساي ارتدوکس سوريه، که سران آن به رژيم نزديک هستند، را توضيح دهد. و سرانجام، ارزيابي کرملين اين است که درسال ٢٠١١ درمورد مساله ليبي و اين که مداخله نظامي از حد «مسئوليت حمايت» فراتر رفت و تبديل به تغيير رژيم شد فريب خورده و غربي ها به تفسيري کشدار، اگر نه سوء استفاده آميز، از قطعنامه ١٩٧٣ شوراي امنيت سازمان ملل دست زدند.
در وراي همه اين عوامل، سرسختي آقاي پوتين را مي توان با اين واقعيت نيز توضيح داد که او رويدادها را برمبناي آنچه در چچن رخ داده ارزيابي مي کند. او قيام هاي عرب را به مثابه انقلاب هاي اسلامي مي بيند که مي بايد پيش از آن که به قفقاز و ديگر نواحي مسلمان نشين کشور (١٥ درصد از روس ها مسلمان هستند) برسند آنها را متوقف کرد.
توضيح حمايت ايران از رژيم بشار اسد آسان تر است: براي تهران مساله حمايت از تنها متحد عرب خود و حفظ کانال هاي رساندن سلاح و مهمات به حزب الله لبنان مطرح است. اتحاد ايران – سوريه ناشي از يک عهدنامه راهبردي درازمدت است که درسال ١٩٨٠، کمي پس از انقلاب اسلامي، هنگامي که حافظ اسد، پدر رييس جمهوري کنوني، در انزوا به سرمي برد و از روابط بد خود با حزب بعث عراق و صدام حسين و سازمان آزادي بخش فلسطين ياسرعرفات درعذاب بود، منعقد شده است.
اين اتحاد زير فشارهاي سنگين، عمدتا دوران جنگ ١٩٨٨ – ١٩٨٠ ايران و عراق دوام يافت و همه کوشش ها براي دور کردن دوکشور از يکديگر به شکست انجاميدند. همچنين، از زمان براه افتادن انقلاب سوريه، درماه مارس ٢٠١١، ايران باتمام قدرت به حمايت از بشار اسد پرداخت. [حکومت اسلامي] درماه ژانويه ٢٠١٣ از گشودن يک اعتبار به مبلغ يک ميليارد دلار، به رغم وضعيت دشوار اقتصادي کشور که به خاطر تحريم ها دچار تنگي نفس است، ترديد نکرد. تهران همچنين نيروهاي متعلق به سپاه پاسداران را به سوريه فرستاده و اين در حالي است که جنگجويان حزب الله لبنان و شبه نظاميان شيعه عراقي هم درکنار رژيم سوريه هستند.
ازسوي ديگر، سه قدرت اصلي سني منطقه: ترکيه، قطر و عربستان سعودي هم از کوشش براي پشتيباني از شورشيان سوريه فروگذار نکرده اند. ترکيه پس از آن که در ابتدا مدت کوتاهي کوشيد که منافع دمشق را با اخوان المسلمين آشتي دهد، آشکارا بر اراده خود براي سرنگوني بشار اسد تاکيد کرد. براي دو کشور خليج [فارس] مساله اساسي بريدن پروبال تهران است، که به صورت دشمن شماره يک آنان درآمده، با اين خطر که درگيري جنبه رودررويي شيعه و سني به خود بگيرد.
آيا تل آويو با بشار اسد است؟
قطر همچنان که درمورد تونس و مصر عمل کرده بود، با سرعت به حمايت از اخوان المسلمين پرداخت. بنابرنوشته «تايمز مالي» (٧)، قطر تاکنون ٣ ميليارد دلار صرف مسلح کردن شورشيان کرده است. عربستان سعودي که درآغاز بسيار محتاط بود، چند ماه بعد نيروهاي خود را وارد نبرد سوريه کرد ولي خصومتش با اخوان المسلمين (٨) آنرا به راه حمايت از جنبش هاي سلفي کشاند با آن که نسبت به گروه هاي مرتبط با القاعده که در سال هاي ٢٠٠٠ سوء قصدهايي نسبت به اين کشور کرده بودند بدگمان بود. قطر عميقا با کارت ائتلاف ملي سوريه بازي مي کند و آقاي غسان هيتو، سوريه اي مقيم تگزاس که به نزديکي با اخوان المسلمين شهرت دارد، را به عنوان نخست وزير [به ائتلاف] تحميل نموده است. سعودي ها بيشتر روي کمک مستقيم و درمحل حساب مي کنند که از طريق اردن که در آن يک دفتر هماهنگي مستقر کرده اند فرستاده مي شود.
براي اسراييل، از مدتها پيش رژيم سوريه درحکم کمترين بد و تضمين امنيت مرزي است. اين وضعيت پس از جنگ ژوييه ٢٠٠٦، هنگامي که مشخص شد حمايت دمشق در مقاومت حزب الله نقش تعيين کننده بازي کرده و بالا گرفتن گفتمان ضد ايراني در تل آويو، دگرگون شد. درمحافل امريکايي هوادار اسراييل دو شيوه تفکر درکنارهم وجود دارند. دنيس راس، مشاور پيشين کاخ سفيد خواستار دخالت برعليه رژيم سوريه است و دانيل پايپز، يکي از بي قيدوشرط ترين مدافعان اسراييل، ترجيح مي دهد که ايالات متحده از رژيم سوريه پشتيباني و به طولاني ترشدن درگيري کمک کند. مدير سابق موساد، افرايم هالوي (٩) چنين ارزيابي مي کند که بشار اسد برکساني که مي خواهند او را سرنگون کنند ارجحيت دارد و حتي تا آنجا پيش مي رود که رييس جمهوري سوريه را «مهره اسراييل در دمشق» توصيف مي کند.
ترديد هاي اسراييل به سردرگمي که در واشنگتن حکمرواست مي افزايند و پرزيدنت باراک اوباما، که از تجربه عراق مارگزيده شده است، دربرابر فشارهاي محافل هوادار مداخله که همچنان بانفوذند مقاومت مي کند. راه حل ايده آل براي ايالات متحده اين است که ببيند بشار اسد درعين حفظ چهارچوب رژيم قدرت را ترک کند: اين جان کلام اقدام جديد روسي – امريکايي و کنفرانس ژنو است که درماه ژوئن برگزار مي شود. فرانسه، پس از آن که مدت ها سقوط قريب الوقوع رييس جمهوري سوريه را اعلام مي کرد، به نظر مي آيد که پس از نزديکي روسيه و امريکا عقب نشيني کرده است. فرانسه از اين مي ترسد که خود را از نظر ديپلوماتيک منزوي کند و به اين خاطر شروع به لافزني درباره مزيت هاي يک راه حل سياسي کرده است که تاکنون توسط وزارت خارجه بي اعتبار – اگرنه مردود – شمرده مي شد.
اين چشم انداز، غياب هرگونه برنامه ريزي قدرت هاي منطقه اي و بين المللي را به رخ مي کشد و برخلاف نظريه هاي توطئه که همواره در خاور نزديک شيوع مي يابند است. براي اين قدرت ها، پيش از هرچيز حفظ منافع مطرح است. تنها منافع مردم سوريه است که به برد و باخت گذاشته شده است.
١در نقشي توماس ادوارد لارنس در اين وقايع بازي کرد هم در فرهنگ عوام و هم در فيلم ديويد لين مبالغه شده است تا جائي که او تا حدي نقش اسطوره اي يک شخصيت رمانتيک غربي را پيد کرده که براي نجات شرقي هائي که در بند دسپوتيسم گرفتار بودند به ميان آمده است.
٢- Cf. TimWeiner, Legacy ofAshes : The History of the CIA, Doubleday, New York, ٢٠٠٧. Les archives américaines déclassifiées décrivent Housni Al-Zaïm comme un « voyou sympathique » (likeable rogue).
٣مقاله « بحران سوريه چپ هاي عرب را دچارتفرقه کرده است» لوموند ديپلماتيک اوت ٢٠١٢http://ir.mondediplo.com/article187...
٤- Cf. l’audition deM. SamirAita devant la commission des affaires étrangères du Sénat, 24 avril 2013.
٥- Ce point a notamment été soulevé par Fabrice Balanche sur Radio France Internationale dans l’émission «Géopolitique, le débat », 18 mai 2013.
٦- Selon les estimations du démographe Youssef Courbage, «Ce que la démographie nous dit du conflit syrien », Slate.fr, 15 octobre 2012.
٧- « Qatar bankrolls Syrian revolt with cash and arms », Financial Times, Londres, 17 mai 2013.
٨مقاله « اسلامگرايان در بوته آزمون قدرت» لوموند ديپلماتيک نوامبر ٢٠١٢ http://ir.mondediplo.com/article190...
٩- Efraim Halevy, «Israel’s man in Damascus.Why Jerusalem doesn’t want the Assad regime to fall », Foreign Affairs, NewYork, 10 mai 2013.

MONTAG, 3. JUNI 2013

تهران و طالبان


                 
دوشنبه 13 جوزا. خیرالبیان 
                         
                                تهران و طالبان
در خبرها آمده است که یک هیات از گروه طالبان به تهران سفر کرده است. براساس برخی از اخبار که در صفحات اجتماعی به نشر رسیده است، گفته شده است که در ترکیب این هیات علاوه بر سید طیب آغا که فرد مورد اعتماد ملا محمدعمر رهبر گروه طالبان است، نعمت‌الله نعمانی و شمس‌الدین پهلوان نیز حضور دارند. هم‌چنین گفته شده است که این هیات از قطر به تهران رفته است. وقتی سفر هیات طالبان به تهران به نشر می‌رسد، این سوال خلق می‌شود که چشم‌انداز همکاری ایران و طالبان چه نفع و یا ضرری را برای منطقه در پی خواهد داشت.
در واقع می‌توان گفت که وجه تشابه طالبان با تهران در همین است که هر دو با ایالات متحده امریکا و کشورهای غربی سر عناد دارند.
یکی از علل و عوامل اصلی همکاری تهران با طالبان این است که تهران می‌خواهد از طالبان به‌عنوان یک ابزار در جهت پیچاندن ایالات متحده امریکا در افغانستان استفاده کند. ایالات متحده‌ی امریکا یکی از کشورهایی است که رهبری ایجاد جبهه بین‌المللی در مخالفت با برنامه‌های هسته‌ای ایران را دارد. از سوی این جبهه تحریم‌های شدیدی بر ایران وضع شده است و این تحریم‌ها ایران را از نظر اقتصادی متاثر کرده است. در چنین وضعیتی اگر ایالات متحده امریکا در افغانستان با مشکل مواجه شود و یا اگر پلان‌هایی که در چوکات همکاری‌های استراتژیک و امنیتی بین افغانستان و امریکا تدارک دیده شده است، عملی نشود، برای تهران می‌تواند یک خبر خوش محسوب شود.
از سوی دیگر ایران نیز می‌کوشد در برابر این جبهه مقابله کند. طبیعی است که در این مقابله هر چیزی‌که بتواند به‌کار ایران بیاید از سوی این کشور مورد توجه قرار خواهد گرفت. طالبان افغانستان یکی از ابزارهای خوبی است که ایران می‌تواند در مقابله با امریکا از آن استفاده کند. از همین‌رو است که دیده می‌شود نمایندگانی از آدرس طالبان به تهران می‌روند.
در واقع می‌توان گفت که وجه تشابه طالبان با تهران در همین است که هر دو با ایالات متحده امریکا و کشورهای غربی سر عناد دارند. ایران به‌خاطر عدم توافق بر سر برنامه‌های هسته‌ای با کشورهای غربی مخالفت دارد و طالبان نیز برای قدرت‌گیری مجدد در افغانستان بر ضد نیروهای این کشورها در افغانستان می‌جنگند. این وجه تشابه می‌تواند باعث شود که ایران و طالبان از یک‌دیگر حمایت کنند.
این وجه تشابه اکنون توانسته است بر بسیاری از وجه تمایزاتی که بین ایران و طالبان در گذشته و حال وجود داشته است غلبه کرده و این دو را در برابر امریکا و متحدان غربی‌اش متحد سازد. در گذشته طالبان با کشتن دیپلومات‌های ایرانی در مزارشریف، این کشور را تا سرحد ورود به جنگ با خود پیشبرده بود. اما اکنون ورق برگشته است و طالبان و ایران در مبارزه با امریکا و کشورهای غربی در یک خط قرار گرفته‌اند.
البته این موضوع سبب شده است تا برخی از کارشناسان نسبت به این موضوع انتقاد کرده و آن را بر خلاف تعهدات رسمی تهران بدانند. دولت ایران از نظام سیاسی موجود در افغانستان و تحولات و تغییرات صورت گرفته در افغانستان حمایت کرده است. از این‌رو توقع می‌رود که این کشور از کابل به‌شدت حمایت کرده و مخالفانش را مورد توجه قرار ندهد.
اما علی‌رغم این انتظار و علیرغم اعلام همکاری دیده می‌شود که برخورد دوگانه با دولت افغانستان از سوی برخی از همسایگان از جمله ایران و پاکستان وجود دارد. پاکستان نیز به‌صورت رسمی همواره از حمایت از کابل سخن گفته است و خود را شریک کابل در مبارزه با شورشیان مسلح مخالفش عنوان کرده است. اما در عمل این گونه نبوده است و دیده شده است که بار بار مواردی از حمایت نهادهای دولتی پاکستان از جمله آی‌اس‌آی از گروه طالبان خبر داده شده و در این مورد گزارش شده است.
این نشان می‌دهد که برخی از کشورهای همسایه رفتار دوگانه نسبت به افغانستان دارند. در این میان تهران و اسلام‌آباد علی‌رغم اعلام همکاری با دولت کابل و اعلام حمایت از ثبات در افغانستان و استقرار دولت مقتدر در کابل، از مخالفان مسلح دولت افغانستان حمایت کرده‌اند. این رفتار دوگانه به این لحاظ صورت می‌گیرد که تهران پیروزی طالبان را شکست ایالات متحده امریکا به‌عنوان یکی از دشمنانش می‌داند و اسلام‌آباد نیز پیروزی طالبان را تضعیف دولت افغانستان و زمینه‌ساز نفوذ عمیق اسلام‌آباد بر کابل می‌شمارد.
از همین‌رو است که دیده می‌شود پاکستان از طالبان حمایت می‌کند و آن‌گونه که بار بار در گزارش‌ها منتشر شده است، آی‌اس‌آی که یک نهاد رسمی دولتی است، همواره از گروه‌های شورشی برای تدارک و اجرای حملات انتحاری و تهاجمی در افغانستان حمایت کرده است. از سوی دیگر در خصوص تهران نیز بار بار گزارش‌هایی به نشر رسیده است که از حزب اسلامی و گروه طالبان به نحوه غیرمشهودی حمایت کرده است.

SONNTAG, 2. JUNI 2013



ضیأ ضیأ 
هفته نامۀ افق.آسترالیا
در بابِ کتاب نویسی...

                                         

باری در بابِ کتاب، کتاب نویسی ونویسنده گی از همین قلم تقدیم خواننده گان شده بود. مناسب دیدم نیم نگاه تاریخی، آنهم در افغانستان درین زمینه داشته باشیم.
نوشتنِ آثار علمی، تاریخی، واقعه نگاری، دیوان ساختنِ شعر، داستان و پند واندرز ومانند اینها درکشور ما پیشینۀ قدیمی دارد. اکثراً شاهان وحکمروایان درین باب توجۀ توام با حمایت داشته اند. به نظربنده توجه وحمایت آنها به این کسان به دو دلیل بوده است؛ نخست: طوریکه امروز اربابان قدرت به خاطر مدح، تبلیغ ورسیدن به اهداف شان از روزنامه، رادیو، تلویزیون وسایر وسایل نشرات جمعی استفاده میکنند، دران وقت شاهان وحکمروایان نیز به همین منظور و به یادگار گذاشتن کار نامه های شان از طریق شعرا، نویسنده گان ومحررین استفاده می کردند. ویا برخی ازشاهان خود به علم وفرهنگ دلچسپی نشان میدادند. از سوی دیگر حمایت از علما، شعرا وهنر مندان وصنعتکاران مثل یک رسم یا پرنسیپ ضروری در میان سلطنت جای پیدا کرده بود. چنانچه اکثر حکمروایان با اسلوب خاص در حمایت شعرا ونویسندگان همت می گماشتند که دوره های تیموریان و غزنویان نمونه های بارزِ آن بشمار می آیند. ( استاد ارجمندپروفیسور حبیب الرحمن هاله درین باره هرچند مختصر، اما با وسعت معنی در شماره قبلی هفته نامۀ "افق" اشاره یی کرده اند).
نکتۀ مهم اینست که عالم شدن، شاعر شدن، نویسنده شدن... کار سهل نبود ( ونیست) تا هر کس به ساده گی به این منزلت برسد ویا دران وقت  به در بار راه پیدا میکرد ومورد حمایت قرار میگرفت، در نتیجه خودش یا کاتبان به کتابسازی یا دیوان سازی آثار شان دست به کار می شدند. بدون شک آثاری به رشتۀ تحریر می آمد و به شکل کتاب عرض اندام میکرد، که ارزش ماندگاری  میداشتند. ازهمینجاست که اگر آثاری از گذشته در زبان وادب دری وجود دارد، اهمیت واستواری خودرا تا کنون حفظ کرده و بسا ازان کتب وآثار است که امروزارزش واهمیت شان نسبت به وقت نگارش شان بیشتر شده و تا فردا های زیاد، از اهمیت برخوردار خواهند بود.
هویداست، مردم ومدنیتها در کشاکش تاریخ به فرازها وفرودها مواجه میشوند. سر زمین ما نیزیک رکود علمی وفرهنگی را مدت زیادی پشت سر گذشتاند، تا آنکه در اواخر قرن 19 واوایل قرن 20 میلادی با پیش زمینه های مشروطه خواهان، انتشار شمس النهار و دامنه های آن وبوجود آمدنِ موسسات تحصیلی آموزشی و پرورش یافتن دانشمندان، نویسنده گان، شعرا... وهمچنان ایجاد مطابع، بار دیگربرخلاف خواست حاکمیت ها بخصوص حاکمیتهای  عبدالرحمن، نادر شاهی وظاهر شاهی بلکه به حُکمِ زمان چاپ کتابهای گوناگون، دیوان سازی ونشرآثار از طریق مطبوعات همگام با امکانات جدید وجدید تر ادامه پیدا کرد. خاطر نشان باید ساخت که از دورۀ سلطنت امیر شیر علی خان تا وقت محمد داوود، اگر کتابها، اثار، دیوانها، همچنان  نوشته ها ییکه از روزنامه ها، مجلات و یا مطالبی که ازرادیو به نشر میرسید، جنبه های علمی، ادبی، سیاسی ، اجتماعی وجوانب مختلف آنها جداً مورد ارزیابی قرار میگرفت، پس ازان به چاپ و نشر آنها پرداخته می شد. ولیک از هفت ثور57 به بعد جادۀ هرگونه نشرات در افغانستان یک سمت ویک سو شد. به این معنی که هرچه از جنس چاپ و تبلیغ بود، صرف نظر ازنگاه اصولِ شکلی، نوشتاری، گفتاری، شنیداری ودیداری آن،  باید در وصف رهبرکبیر ونابغه شرق، رهبر پرولتاریای جهان، اندیشه نوین، نوشته های منت گزارانه از اتحاد شوروی، انقلاب وامثال آن بود وحتی اگر نوشته یی مربوط کیمیا وفزیک هم میبود، لازمه اش نحوی طرفِ انقلاب برگشت ناپذیر ثور را در خود داشتن بود. سپس قدرت بدست تنظیمها افتاد که بود ونبودِ کتاب و نوشته در میان آتش ودود سوخت و العجب تر ازان که کتاب و ورق سوختِ بخاریهای تفنگداران شد ودر فرجام طالبان کرام هرچه از تبار قلم، مکتب، علم وفرهنگ بود، همه را در گورستان امارت اسلامی دفن کردند. همزمان با برسر تخت نشستاندن آقای کرزی و بوجود آمدنِ  به اصطلاح دموکراسی در افغانستان، توام با آن رشد سریع ومحیرالعقولِ تکنالوژی و استفاده از سایتها ، نه تنها در افغانستان بلکه درهمۀ جهان علاوه از خوبیهای قابل وصف درعرصۀ طبع ونشر چنان بی بند وباریها بوجود آمد که زمینه را برای هرشخص صاحب صلاحیت وبدون صلاحیت مساعد ساخت که خود را در هرجا صاحب وگردانندۀ نشرات، کتاب نویس، مقاله نویس، شاعر وماهرقلمداد کنند.
یکی از ویژه گیهای اکثر نشرات مثل بنگاه های نشرات کتبی، مجلات، رادیو ها وتلویزیونها این شد که خودرا به آسیاب مشابه ساختند. به این معنی که صاحب آسیاب هیچ وقت به فکر آن نیست؛ گندمی را که برای آرد کردن می آورند، پاک است یانه؟ سنگ وریگ دارد یا ندارد؟ گندم تر است یا خشک؟ بلکه به فکر آن است که باید آسیابش در حرکت باشد. به این دلیل ما شاهد اکثر کتابهای بی کیفیت، اشعار بی مزه، مقاله های بی محتوا وسایر مواد نشراتی بی ارزش میباشیم. از همین جاست که اگر  شاعرنما یا نویسنده نما یی به زعم خود شان شعر یا نوشتۀ خود را جهت نشر به یک روزنامه یا مجله ویا هر وسیله دیگری که جوانب مختلف مواد قابل نشر را مطابق به اصول وضوابط میخواهد به نشر برساند، بدهد وبه نشر نرسد، آنگاه داد وبیداد همان به اصطلاح نویسنده یا شاعر بلند میشود که فلان نوشته یا اثر یا شعرم از فلان سایت انترنیتی یا فلان نشریه بیرون شده، اما چرا شما آنرا به نشر نمی رسانید؟
این پرسش وپرسشهای مشابه آن چنین پاسخی را خواهد داشت:
شخصیت های فردی و شخصیتهای گروهی هرگونه نشریه،  از نگاه دانش مسلکی، داشته های فردی، سلوک، موقف، نوع ، کیفیت، کمیت،  پالیسی، ... و اهداف نشراتی باهم متفاوت اند. از جانبی مفکورۀ آزادی بیان در سر زمینهای جمهوری دیموکراتیک سخن، هرگونه کلام شامل این قلمرو را حمایت وپشتیبانی میکند. بناءً اگر کس یا کسانی، چیزی بنام بیان داشته باشند، آنها میتوانند با استفاده ازین وضع، نشریۀ باب دندان شانرا پیدا کنند. در غیر آن  دست زدن به کتابنویسی، دیوان سازی شعر، مقاله نویسی ... که بی کیفیت باشد،  وبه نحوی به مردم عرضه شود،  انگونه افراد یقین داشته باشند که مردم عکس العمل مطلوب برای شان نمیدهند. چه بهتر که درین راه زحمت بکشند تا گوهر مقصود را بدست بیاورند.                
......................................................................................................................

    پروین اعتصامی 
      دزد و قاضی                      

برد دزدي را سوي قاضي عسس
خلق بسياري روان از پيش و پس
گفت قاضي كاين خطاكاري چه بود
دزد گفت از مردم آزاري چه سود
گفت : بد كردار را بد كيفر است
گفت : بد كار از منافق بهتر است
گفت : هان بر گوي شغل خويشتن
گفت : هستم همچو قاضي راهزن
گفت : آن زرها كه بردستي كجاست
گفت : در هميان تلبيس شماست
گفت : آن لعل بدخشاني چه شد
گفت : مي دانيم و مي داني چه شد
گفت : پيش كيست آن روشن نگين
گفت : بيرون آر دست از آستين
دزدي پنهان و پيدا كار تست
مال دزدي جمله در انبار تست
تو قلم بر حكم داور مي بري
من ز ديوار و تو از در مي بري
حد به گردن داري و حد مي زني
گر يكي بايد زدن صد مي زني
مي زنم گر من ره خلق ، اي رفيق
در ره شرعي تو قطاع الطريق
مي برم من جامه ي درويش عور
تو ربا و رشوه مي گيري به زور
دست من بستي براي يك گليم
خود گرفتي خانه از دست يتيم
من ربودم موزه و طشت و نمد
تو سيه دل مدرك و حكم و سند
دزد جاهل گر يكي ابريق برد
دزد عارف ، دفتر تحقيق برد
ديده هاي عقل گر بينا شوند
خود فروشان زود تر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دين رهيد
شحنه ما را ديد و قاضي را نديد
من به راه خود نديدم چاه را
تو بديدي كج نكردي راه را
ميزدي خود پشت پا بر راستي
راستي از ديگران مي خواستي
ديگر اي گندم نماي جو فروش
با رداي عجب ، عيب خود مپوش
چيره دستان مي ربايند آنچه هست
مي برند آنگه ز دزد كاه دست
در دل ما حرص آلايش فزود
نيت پاكان چرا آلوده بود؟!
حاجت ار ما را ز راه راست برد

ديو قاضي را به هر جا خواست برد

دنیا در سال 2030



                               Le Monde diplomatique

هر چهار سال، در آغاز دوره جدید ریاست‌جمهوری در ایالات‌متحده، شورای امنیت‌ ملی (NIC)، دفترتحلیل‌ و پیش‌بینی ژئوپولیتیک و اقتصاد سازمان مرکزی اطلاعات «سیا»، گزارشی را منتشر می‌کنند که به‌طوراتوماتیک به‌صورت یک مرجع عمده برای همه دستگاه‌های حکومتی دنیا درمی‌آید. با آن‌که این گزارش آشکارا نمایانگر یک دیدگاه ویژه (واشنگتن) است که توسط سازمانی –سیا– تهیه شده که ماموریت اصلی‌اش دفاع از منافع ایالات‌متحده است، به‌نحوی تردیدناپذیر درخور توجه است [زیرا] حاصل اشتراک نظر – بررسی‌شده توسط همه سازمان‌های اطلاعاتی آمریکایی – و مطالعات انجام‌شده توسط کارشناسان مستقل شمار زیادی از دانشگاه‌ها و کشورها (اروپا، چین، هند، آفریقا، آمریکای لاتین، دنیای عرب و مسلمان وغیره) است..
لوموند دپلوماتیک فارسی. ماه می 2013

          دنيا در سال ٢٠٣٠
دربارۀنويسنده :                    
Ignacio Ramonet 

ايناسيو رامونه، استاد تئوري ارتباطات در دانشگاههاي پاريس،از سالهاي ١٩٨٠ به فعاليت روزنامه نگاري پرداخته است. در کشاکش جنگ خليج فارس مسئوليت ماهنامه لوموند ديپلماتيک را بعهده گرفت و اين نشريه را به يکي از ارگانهاي مبارزه عليه نئوليبراليزم و پديده هاي مضر اجتماعي–سياسي آن تبديل کرد. جنبش ضد جهاني شدن ليبرالي ATTAC به دنبال فراخواني از او شکل گرفت. آخرين کتاب وي " جنگهاي قرن بيست و يکم" نام دارد که به تازگي منتشر شده است. 

سند محرمانه‌ای که پرزیدنت باراک اوباما درتاریخ ٢١ ژانویه گذشته، هنگام آغاز دور دوم ریاست‌جمهوری، روی میز دفترش یافت عنوان: «روند جهانی درسال ٢٠٣٠، دنیای بدیل (گرایش‌های جهانی درسال ٢٠٣٠، دنیاهای جدید ممکن)» را داشت(١). این گزارش به ما چه می‌گوید؟
موضوع اصلی تنزل موقعیت و قدرت غرب است. برای نخستین بار پس از قرن پانزدهم، کشورهای غربی در برابر ظهور نیروهای جدید قدرت خود را از دست می‌دهند. مرحله نهایی دوره‌ای پانصد ساله از سلطه‌گری غرب بر دنیا آغاز می‌شود. با‌آن‌که ایالات متحده همچنان یکی از قدرت‌های اصلی دنیا باقی‌خواهد‌ماند، اما فرادستی اقتصادی خود را به نفع چین از دست می‌دهد و دیگر نخواهد‌توانست «یکه‌تازی چیرگی نظامی» خود را چنان‌که پس از پایان جنگ سرد (در ١٩٨٩) اعمال کرده، دنبال‌کند. جهان به سوی نظمی چندین قطبی می‌رود که در آن بازیگرانی جدید (چین، هند، برزیل و آفریقای‌جنوبی) این نقش ممتاز را برعهده‌دارند که قطب‌های مستحکم منطقه‌ای تشکیل دهند و سلطه‌گری بین‌المللی واشنگتن و متحدان تاریخی آن (انگلستان، فرانسه، آلمان، ژاپن) را به چالش بگیرند. برای داشتن ایده‌ای درباره اهمیت و سرعت تغییر مرتبه غرب، کافی است که به این ارقام با دقت توجه شود: سهم کشورهای غربی در اقتصاد جهانی از ٥٦‌درصد کنونی به ٢٥درصد درسال ٢٠٣٠ کاهش‌خواهد‌یافت... درکمتر از ٢٠ سال، غرب بیش از نیمی از برتری و نفوذ اقتصادی خود را ازدست‌خواهد‌داد... یکی از عواقب عمده این امر این است که ایالات متحده و متحدانش احتمالاً دیگر ابزارهای مالی لازم برای حفظ نقش ژاندارم دنیا را نخواهند‌داشت... به‌این‌ترتیب، این دگرگونی ساختاری (که بحران ژرف اقتصادی کنونی آن را تشدید می‌کند)، می‌تواند کاری را انجام دهد که «اتحاد شوروی» و «القاعده» موفق به انجام آن –تضعیف مداوم غرب– نشدند.
بنابر گزارش سازمان «سیا»، بحران در اروپا دست‌کم یک دهه یعنی تا سال 2023 ادامه‌خواهد‌داشت... و برمبنای این پژوهش، اطمینانی نیست که اتحادیه اروپا موفق شود انسجام خود را حفظ کند. دراین دوره، چین از رتبه دوم کنونی اقتصادی در دنیا به مقام نخست خواهد‌رسید. همزمان با این امر، کشورهای دیگر گروه (BRICS)، (برزیل، روسیه، هند و آفریقای‌جنوبی) در جایگاه دوم مستقر می‌شوند و به رقابت مستقیم با امپراتوری‌های مسلط گروه (JAFRU)، (ژاپن، آلمان، فرانسه، بریتانیا) می‌پردازند. در ردیف سوم از این پس گروهی از قدرت‌های میانی با جمعیت‌هایی درحال‌افزایش و نرخ‌های بالای رشد اقتصادی ظهور می‌کنند که نقش قدرت‌های مسلط منطقه‌ای را به‌عهده می‌گیرند و گرایش به تشکیل گروهی با نفوذ در سطح جهان دارند، این کشورها شامل (کلمبیا، اندونزی، نیجریه، اتیوپی، ترکیه و ویتنام) هستند.
اما از حالا تا سال ٢٠٣٠، درسیستم جدید بین‌المللی، برخی از بزرگترین اجتماع‌های انسانی دنیا، نه کشورها بلکه جوامع گردآمده و وابسته به‌هم ازطریق «اینترنت» و شبکه‌های اجتماعی خواهند‌بود. به‌عنوان‌نمونه از: «فیسبوک» با بیش‌از یک‌میلیارد کاربر، یا «توییترلند» با بیش‌از هشتصد‌میلیون نفر کاربر می‌توان نام‌برد. نفوذ این نهادها در بازی صدر‌نشینی در سیاست جهانی می‌تواند قاطع باشد. دسترسی عام درسطح جهانی به این ابزارهای فناوری برتر می‌تواند ساختار قدرت را دچار عدم‌تمرکز و پراکندگی کند.
دراین‌مورد، گزارش «سیا» اعلام می‌کند که تنش‌هایی بین شهروندان و برخی دولت‌ها، تنش‌هایی که بسیاری از جامعه‌شناسان آن‌ها را « پسا‌سیاسی» یا « پسا‌دموکراتیک» توصیف می‌کنند بروز خواهد‌کرد. از یک‌سو، فراگیر‌شدن دسترسی به اینترنت و جهانی‌شدن استفاده از فناوری‌های جدید به شهروندان امکان خواهد‌داد که حوزه آزادی‌هایشان را گسترش دهند و برگزیدگان سیاسی خود (مانند مورد «بهارعرب» یا جنبش «خشمگینان») را به‌چالش‌بگیرند. اما، درعین‌حال، بنا بر نظر نویسندگان گزارش، همین ابزارهای الکترونیک به دولت‌ها «ظرفیتی بی‌سابقه برای زیرنظرگرفتن شهروندانشان» می‌دهند(٢).
تحلیلگران گزارش «روند جهانی درسال ٢٠٣٠» می‌افزایند که: «فناوری همچنان معیار بزرگ تفاوت بین حکومت‌ها خواهد‌بود ولی امپراتوری‌های آینده اینترنت مانند «گوگل» یا «فیسبوک» کوه‌های عظیمی از داده‌ها را دراختیار خواهند‌داشت و می‌توانند در کاربرد اطلاعات و دستکاری در آنها بسیار بیش از حکومت‌ها قابلیت داشته‌باشند». به‌این‌خاطر، «سیا» به دستگاه مدیریت ایالات‌متحده توصیه می‌کند که خود را برای رودررویی با شرکت‌های بزرگ خصوصی که اینترنت را کنترل می‌کنند با فعال‌کردن «سرویس جمع‌آوری اطلاعات ویژه» (Special Collection Service)، که یک سرویس اطلاعاتی فوق‌مخفی، مشترکا وابسته به (NSA)، (سرویس امنیت ملی) و (SCE)، (سرویس عوامل کشف رمز) نیروهای ارتش -متخصص در ضبط مخفیانه اطلاعات دارای منشا الکترومغناطیسی– است آماده‌کند(٣). اگر یک گروه از شرکت‌های خصوصی انبوه داده‌هایی که در اینترنت درگردش‌اند را کنترل کند، این امر می‌تواند بر رفتار بخش بزرگی از جمعیت جهان و همچنین برخی از دولت‌ها اثر بگذارد. «سیا» از این هم بیم دارد که تروریسم جهادگرا جای خود را به یک تروریسم فضای مجازی بدهد که بسیار از آن هولناک‌تر است.
گزارش این نوع جدید از تهدید را تاحدی جدی می‌گیرد که با‌قاطعیت می‌گوید که سقوط ایالات‌متحده نه به سبب یک تجاوز خارجی، بلکه به‌دلیل یک عامل داخلی پدید آمد که همان بحران اقتصادی است که در سال ٢٠٠٨ پس از ورشکستگی بانک برادران لهمان آغاز‌گشت. ارزیابی نویسندگان گزارش این است که در ژئوپولیتیک معاصر باید پدیده‌هایی که الزاماً ویژگی نظامی ندارند را به‌حساب‌آورد. زیرا با آن‌که تهدیدهای نظامی ازبین‌نرفته‌اند (مانند رودررویی مسلحانه در سوریه، تهدید‌های مربوط به ایران یا تحرکات اخیر کره‌شمالی)، خطرهای عمده‌ای که امروز درکمین جوامع هستند از نوع غیرنظامی‌اند: تغییرات آب‌و‌هوایی، درگیری‌های اقتصادی، جنایات سازمان‌یافته، جنگ‌های الکترونیکی، شیوع بیماری‌های واگیردار درسطح قاره‌ای یا جهانی و یا ته‌کشیدن منابع طبیعی. در این مورد اخیر، گزارش اعلام می‌کند که یکی از منابعی که با‌سرعت‌زیاد به‌پایان می‌رسد آب شیرین است. درسال ٢٠٣٠، شصت‌درصد ازجمعیت جهان دچار مشکل تهیه آب خواهند‌بود و این می‌تواند موجب بروز «درگیری‌های مربوط به آب» شود... در مورد مواد سوختی –هیدروکربور-، خوشبینی «سیا» بسیار بیش از کارشناسان محیط‌زیست است. به‌خاطر فناوری‌های جدید شکستن هیدرولیک (که بسیار آلوده‌کننده هستند) بهره‌برداری نفت و گازهای میان‌سنگی (شیست) باید به سطحی استثنایی برسد. ایالات‌متحده هم‌اکنون در تولید گاز خودکفاست و در سال ٢٠٣٠ در مورد نفت هم خودکفا خواهد‌شد. این امر موجب کاهش هزینه تولید صنعتی شده و مشوق بازگشت صنایعی می‌شود که به نیروی کار نیاز‌دارند. اما اگر ایالات‌متحده –وارد‌کننده عمده مواد سوختی – واردات خود را قطع کند، بهای بشکه نفت سقوط خواهد‌کرد. عواقب این امر برای کشورهای کنونی صادرکننده نفت چه خواهد‌بود؟
در دنیای فردا، برای نخستین‌بار درتاریخ بشر، ٦٠درصد از افراد در شهرها زندگی‌خواهند‌کرد. از سوی دیگر، بر اثر کاهش شتابان فقر، طبقه‌های متوسط مسلط خواهند‌شد و شمار اینان از یک‌میلیارد به ٣میلیارد نفر خواهد‌رسید. این انقلابی عظیم است که ضمن عواقب دیگر، موجب یک دگرگونی کلی در عادت‌های غذایی و عمدتا افزایش مصرف گوشت درسطح جهان خواهد‌شد. این امر بحران زیست‌محیطی را تشدید می‌کند زیرا به‌طور قابل‌ملاحظه بر پرورش دام و طیور می‌افزاید که به‌نوبه‌خود سبب افزایش شدید مصرف آب (برای تولید علوفه)، مواد سوختی و استفاده از کودها می‌شود که اثرات منفی در زمینه تولید گازهای گلخانه‌ای و افزایش دمای کره زمین خواهد‌داشت.
گزارش همچنین پیش‌بینی می‌کند که در سال ٢٠٣٠، ساکنان کره زمین ٨.٤ میلیارد نفر خواهند‌بود و این افزایش جمعیت در همه‌جا جز آفریقا متوقف خواهد‌شد. ازاین‌رو، جمعیت سالمندان دنیا به‌طورکلی افزایش می‌یابد. ازسوی‌دیگر، رابطه بین انسان و «فناوری اندام‌سازی» موجب شتاب در ساخت نسل‌های جدیدی از «روبات»ها و ظهور «ابرانسان‌ها»یی می‌شود که قادرند فرآیند جسمی و ذهنی بی‌سابقه‌ای پدید‌آورند.
آینده به‌ندرت قابل‌پیش‌بینی است. با‌این‌حال نباید از تخیل درباره آن به‌عنوان چشم‌انداز غافل ماند و از عمل برای داشتن آمادگی جهت رویارویی با موقعیت‌های ممکن مختلفی که تنها یکی از آن‌ها می‌تواند به‌وقوع پیوندد بازماند. حتی اگر (همچنان که قبلاً هم گفته‌ایم) «سیا» دیدگاه ذهنی خاص خود را درمورد گردش چرخ دنیا دارد، و این دیدگاه مقید به الزام‌های دفاعی و منافع ایالات‌متحده است، این گزارش ابزار کاری بی‌نهایت سودمند است. خواندن آن به ما کمک می‌کند که از تحولات سریع درحال وقوع آگاهی‌یابیم و درمورد امکان دخالت و عمل برای ایجاد تغییر در آن‌ها، هریک به‌نوبه‌خود، بیندیشیم تا در ساخت آینده‌ای عادلانه‌تر سهیم‌ باشیم.
١- http://www.dni.gov/index.php/nation.... Paru en français sous le titre : Le Monde en 2030 vu par la CIA, Editions des Equateurs, Paris, 2013.
٢- Dans ce même esprit de mise en garde, lire Julian Assange (avec Jacob Appelbaum, Aandy Mûller-Maghun et Jérémie Zimmermann), Menace sur nos libertés. Comment Internet nous espionne ; comment résister (Robert Laffont, Paris, 2013). Lire aussi : Christophe Ventura, « Julian Assange et la surveillance de masse », Mémoire des luttes, 1er février 2013. http://www.medelu.org/Julian-Assang...

آن جا جمهور ی اسلامی ایران است


عتیق  الله نایب خیل
       سیدنی

"آن جا جمهوری اسلامی ایران است"


                                        

درچند دههً اخیر، شنیدن اخبارناخوشایند درمورد وضع مهاجرین افغان درجمهوری اسلامی ایران، همواره گوش های مارا آزارداده است. ازآن جمله، درآخرین مورد، مقامات محلی و شاهدان عینی درولایت فراه، به رسانه ها گفتند که در روزجمعه بیستم ثور، عده یی ازمهاجرین افغان که روانۀ ایران بودند، از طرف قوای سرحدی جمهوری اسلامی ایران، گلوله باران شده اند. منابع مذکورافزوده اند که از 300 نفرازافغان هایی که درجست و جوی کار به ایران می رفتند، تعدادی درنقطهً صفری مرز، کشته و یا زخمی شده اند. ازسرنوشت عده یی دیگر اطلاعی دردست نیست، اما احتمال آن می رود که آنها نیزکشته و یا بازداشت شده باشند.

برهمگان روشن است که ازچند دهه به این طرف مهاجرین درخطوط سرحدی ایران وافغانستان وهمچنان درداخل ایران هزارویک مشکل دیده اند، ولی تأسف باراست که چرا درمرزدوکشورنیروهای سرحدی جمهوری اسلامی ایران با چنان شقاوت وبیرحمی برمهاجر بیچاره آتش می کنند. آیا غیرازاین است که مهاجرین افغانستان نزد دولت و نیروهای دولتی ایران به دیدۀ تبعیض وتحقیر دیده می شوند.

جمهوری اسلامی ایران دربرابرافغان هاعملا" از سیاستی پیروی می کند که آشکارا تبعیض آمیزاست، آن هم در صورتی که دو کشور مشترکات زبانی، نژادی، مذهبی و فرهنگی بسیاری را دارا می باشند.                         

اقداماتی ازین نوع را نمی توان به خودسری نیروهای سرحدی جمهوری اسلامی ایران حواله کرد. خشونت دربرابرافغان ها به مشی رسمی حاکم درجمهوری اسلامی مبدل شده است، ورنه این گونه اقدامات دریک نظام قضایی سالم به شدت مورد تحقیق و بازپرس قرارمی گیرد.

زمام داران جمهوری اسلامی، که ادعای دین داری فراوان دارند و ازتهران تا بیت المقدس و ازشمال افریقا تا کجا و کجا ادعای بلندبالای نمایندگی وتاًثیرگذاری برجهان اسلام و دفاع ازداعیهً مسلمانان را دارند، ولی درعمل این چنین، وخلاف همهً موازین حقوق بشر، به قتل فجیع مسلمانان وهم نژادان خود دست می زنند.

طرف دیگررا نیزباید درنظرداشت. آن وضعیتی که حکومت آقای کرزی مسبب و مسئول آن است، که از یک طرف با موجودیت فساد گستردهً دولتی نتوانسته است زمینه های شغل و نجات ازبی روزگاری افغان ها را میسرسازد تا مانع ازهجرت هم وطنان ما به خارج از کشورگردد؛ و ازجانبی، با دیپلوماسی ناکام و سیاست خارجی ناکارآمد دستگاه دیپلوماسی اش اقدامات مناسبی انجام نداده تا ازاعدام ها و کشتارافغان ها به دست نیروهای جمهوری اسلامی ایران جلوگیری نماید.

عدم واکنش مناسب ازجانب دولت آقای کرزی، رفته رفته این سوً رفتاربا افغان ها را به یک رویهً عمومی درسطح حاکمیت جمهوری اسلامی تبدیل کرده و اکنون ابعاد این گونه رفتارهای غیرانسانی و تبعیض آمیزبه مرزهشداردهندهً رسیده است.

با ادامهً موجودیت فساد و سیاست های نابکاردولت آقای کرزی جنایت های هولناک جمهوری اسلامی ایران دربرابرافغان ها، نه مرتبهً اول بوده است ونه هم آخرخواهد بود. این گونه برخوردهای شدید وباخشونت درهیچ جای دیگری ازدنیا و دربرابرهیچ ملت و نژاد، قوم و قبیله و مذهبی به کاربرده نمی شود وعبورغیرقانونی ازمرزهای یک کشوربه کشوردیگرنیزمجازات اعدام و کشتن درپی ندارد؛ اما "آن جا جمهوری اسلامی ایران است" وهمین کافیست تا دلایل برخوردهای غیرانسانی مقامات مسئول آن کشور را توضیح دهد. این درحالیست که ایران خود درجمع کشورهایی است که بیشترین تعداد پناهنده را درسراسرجهان دارد.

صرف نظراز نحوهً برخورد با پناهندگان افغان، حتا درداخل ایران نیزهرصدای اعتراض و مخالفتی با شلیک گلوله وزندان و شکنجه پاسخ داده می شود. به این دلیل جمهوری اسلامی ایران درصدر لست کشورهای ناقض حقوق بشرسازمان ملل متحد قراردارد.

مورد دیگری را که باید به آن توجه کرد این است که، متاًسفانه هنوزهم عده یی ازافغان های ما تصویرروشنی ازچهره واقعی جمهوری اسلامی ایران ندارند، و این جا و آن جا به نفع آن به تبلیغ مشغول اند. با تجربه دریافته ایم که حتا، همان هایی هم که دوآتشه ترین مدافعین جمهوری اسلامی ایران بوده اند، ازگزند تحقیر وتوهین آن بی نصیب نمانده اند.


سخن آخر این که، نباید چنین نتیجه گرفت که ملت شریف ایران را نیزمقصردانست. مردمان دوکشوردرطول تاریخ روابط نیک انسانی باهم داشته اند و همواره یکی ازدیگری تاًثیر پذیرفته  و فرهنگ مشترکی داشته اند. جوسیاسی کنونی وتاًثیرات سوً ناشی ازآن  نمی تواند برای ابد دوام داشته باشد.  تنها دریک فضای سیاسی باز وعاری ازهرگونه بغض و تعصب و باداشتن روحیه برابری و برادری است که مردمان دوکشورمی توانند روابط متقابل انسانی باهم داشته باشند، که سزاوار همسایگی نیک است و این ضرورت مردمان هردوکشور و ضرورت زمان ماست

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.