- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
DONNERSTAG, 17. MAI 2012
طرح کودتا- قیام حزب اتحاد
نصیرمهرین 
کودتا ها درتاریخ افغانستان معاصر
طرح کودتا – قیام ِ افشأ شده حزب اتحاد
( نوروز 1329 خورشیدی )
فهرست موضوعات
- یادآوری
- طرح نافرجام وادعای حکومت
- توقیف شدگان
- چهرۀ راستین موضوع
- فشردۀ طرح قیام
- یک روایت دیگر. تصویر استاد خلیل الله خلیلی
- نقد فشردۀ این تصویر
- تأملی پیرامون آن طرح
- انگیزه ها
1- در سخنان سید بلخی
2- در سخنان غیاث خان کوهستانی
- اعمال شکنجه به منظورتهیۀ اعتراف
- اعضای هیأ ت تحقیق
- چرا بیش از 14 سال در زندان
پیوست ها
- چندخاطرۀ برجای مانده از غیاث خان کوهستانی
- زندان دهمزنگ :
1- در نبشته های محمد آصف آهنگ
2- درکتاب "خاطراتم" از خالد صدیق چرخی.
3- در یادداشتهای خلیل الله خلیلی
- خاطره یی از شادروان سید اسماعیل بلخی. فضل الله بسمل رضایی
- زندانیان دریک شعر سید بلخی
- سید بلخی ازنظر جناب آصف آهنگ
- محمد ابراهیم گاو سوار حق طلب جسور.
- زمینه های تحول خواجه محمد نعیم خان.
- نظری به زندگی پدرم غیاث خان کوهستانی . وحید غیاثپور
- نقد ومعرفی کتاب " براندازی حزب اتحاد و زندانیان استبداد"
یادآوری
برخی ازموضوعاتی را که در پایان می خوانیم ،تازگی ندارند. پیشترازطرف عده یی از قلمزنان مطرح شده اند. درپهلوی انتشارچند سند و موضوع تازه،سعی کرده ام،تصویرچهرۀ آن قیام درنظر داشته، تکمیل شود .با این آگاهی که چنین کوششی هنوزهم دارای کمبود های واضح است. اما تجربه نشان داده است که طرح وبحث علنی این گونه مسایل،هنگامی که تشریک مساعی اهل اطلاع را همراه نموده وتفکرانگیز شده است،آرزوی تهیۀ برگهای چنان وقایع برآورده میشوند. با چنان انگیزه و به امید این که پنهان مانده های موضوع نیزروی انتشار ببینند،این نبشته را انتشار میدهم .
ن.مهرین
ن.مهرین
طرح نافرجام وادعای حکومت
عده یی ازشخصیت های ناراض وجسور، روزاول حمل سال 1329 خورشیدی رابرای سرنگونی رژیم سلطنتی افغانستان تعیین نموده بودند. اما پیش از اقدام توقیف شدند.
درخبرحکومتی که بعدتر انتشار یافت،ادعا شده که آنها به همدستی یک کشورخارجی ، قصد ساقط کردن دولت را داشتند.
میر محمد صدیق فرهنگ مینویسد :
" دراعلامیه ای که ازطرف حکومت به این مناسبت انتشاریافت،به سازش جهت ساقط ساختن حکومت وبه سود وهمدستی خارجی متهم گردیدند. هر چند در آن هنگام حکومت مدعی شد که اسناد ثابت کننده دردست دارد،وآنرا درمحکمه ارائه میکند،اما بعدآ معلوم شد که نه محکمه ای درکار بود ونه اسناد ی دردست ." 1
منبع خبر را دکترش. ن. حقشناس چنین نوشته است :
" این خبر درروزنامۀ اصلاح سال 21 شمارۀ (193) دهم حمل 1329 هـ.ش. 20 مارچ 1950صفحۀ اول نشر شده است. 2
توقیف شدگان عبارت بودند از:
1 خواجه محمد نعیم قوماندان پیشین امنیۀ کابل
2 سید محمد اسماعیل بلخی . یک تن از برازنده ترین چهره های سیاسی روحانی.
3 محمد ابراهیم مشهوربه " گاوسوار" متنفذ از شهرستان و ازچهره های سرشناس مخالف با ستم حکومت.
4 میرعلی گوهر ازغوربند. وکیل شورا
5 عبدالغیاث کوهستانی . صاحبمنصب
6 قربان نظرخان اندخویی/ ترکمانی . صاحبمنصب
7 میرمحمد اسماعیل لولنجی ( دلیری ). وکیل سرخ پارسا
8 محمد اسلم شریفی ازجغتوی غزنی .مدیر فواید عامه
9 غلام حیدرخان بیات. صاحبمنصب.
10 محمد حسن خان بیات. صاحبمنصب. ماشینخانۀ کابل
11 محمد صفر خان بیات. وکیل شورا
12 میرزا عبداللطیف خان کابلی
13 گلجان وردک.( درشب اتخاذ تصمیم دو تن از رفقای خویش را نیزدرجلسه تصمیم گیری در منزل محمداسلم شریفی آورده بود. اما تاحال نام آنها را نیافتیم )3
سیدمحمد اسماعیل بلخی
یاران چه غــــریبانه رفتند از این خانه
امروز نه یادی است از یار نه از پیمانه
بلخی چون توکجا آید دگر بار در این خانه
یاد تــو خرمان ساخت این خاطـــر بیچاره
خانه به کجــــا رونق بــــی یاد شما یاران
این خــانه بـــه پا باشــــد با یاد شما یاران
( س.م.ا. بلخی )
چهرۀ راستین موضوع
شخصیت هایی که ازآنها در بالانام برده شد،( بدون گلجان وردک) طی تماسها وآشنایی های چندین ساله، با کار متمرکز روی ایجاد یک نهاد سری، و سرنگونی حکومت به تفاهم رسیده بودند.
سه تن ازآنها ، سید محمداسماعیل بلخی ، محمد ابراهیم گاوسوار وخواجه محمد نعیم خان ، درهمان وقت نیز ازچهره های سرشناس بودند. شخصیت نخستین، وجه علنی خویش را ازسخنرانی های بسیارمؤثر درمنبر ودرحوزۀ پیروان مذهب شیعه میگرفت. اما به زودی در حوزۀ دیدگاه ها وفعالیت های اجتماعی وسیاسی اش گستردگی راه یافت. تمایز او با برخی از بقیه سخنرانان در این بود که به مسایل اجتماعی و فرهنگی جدی توجه می نمود. 4 و دارای بـُعـــد فعالیت های مخفی وسازماندهی بود.
از آغازین روز های بازگشت از مسافرت های دانشجویانه از عراق وایران، هنگامی که در هرات سکونت داشت ،نیازایجاد نهاد منسجم سازمانی را درک کرد.
در مزارشریف، با قوماندان امنیۀ آنجا، خواجه محمد نعیم خان زوری آشنا گردید. وقتی در کابل سکونت کرد، خواجه نعیم خان نیز از وظیفۀ قوماندانی امنیۀ مزارشریف سبکدوش ودرکابل بود. بعضی ها با توجه به همین سبکدوشی خواجه نعیم خان ازوظیفه اش است که انگیزۀ اقدام او را نشان میدهند. درحالیکه تحول اودر جهت مخالفت با کارروایی های حکومت( که در صفحات بعدی می بینیم ) انگیزۀ اصلی است نه ازدست رفتن مقام قوماندانی امنیه.
خواجه ازجفاها وتعصبات حکومت سردارمحمد هاشم آگاهی داشت.زیرا برعلاوۀ بقیۀ وظایف در شعبات نیروی امنیۀ وقت ، مدتی مدیر قلم مخصوص صدراعظم بود. وی ازمعدودچهره هایی آن نظام است که علاقمند فراگیری معلومات ومطالعه گردید. تا آنجا که سالها پیش از شیخ بهلول ،یک تن از مهاجرین ایرانی که در زندان دهمزنگ به سر می برد،
شیخ بهلول
کسب معلومات مینمود. 5 وهنگام وظیفه در مزارشریف، سرایچۀ منزلش محل دید و بازدید های اشخاصی چون سید بلخی، شیخ بهلول و طالب قندهاری بود.مصاحبت ها و زمینه های موجود درزندگی خواجه محمد نعیم خان شکل گیری موضع مخالفت آمیز اورا با حکومت تسریع می نمود. زیرا به دنبال ایجاد رشته های احترام آمیز میان خواجه وبهلول، ومیان خواجه و بلخی ؛ سخن از دریافت اطلاعات آفاقی و انفسی در حوزۀ سیاسی و تبارز نارضایتی ها کشیده است. شایان یادآوری است که شیخ بهلول حتا هنگامی که در شورش ضد رفع حجاب علیه رضا شاه در مشهد بر پا شده بود، از همانوقت با بلخی آشنا بود. پس از آمدن به افغانستان زندانی شد وبعد از رهایی از زندان به مزار شریف تبعید گردید. دیدارهای آن سه تن درمزارشریف وبعد درکابل ، مقدمات ایجاد هستۀ نهادی را فراهم نمود که در راه سرنگونی حکومت به فعالیت بپردازند.
خواجه محمد نعیم زوری
1907-1990
شخصیت محمد ابراهیم که پسر گاو سوار و برخی مواقع تنها محمد ابراهیم گاو سوار نیز یاد شده است، شهرت داشت. زیرا پیشتر ها قیام داد خواهانه یی مردمان هزارۀ کشور را علیه فشارهای طاقت سوز حکومت رهبری نموده وپیروزی هایی را به دست آورده بود. ابراهیم گاوسوار با وجود بهره مندی از امکانات مادی وتعلق به قشراشرافیت ملیت هزاره، وبا وجود آنکه در کابل میزیست و احتمال نظارت او از دولت محتمل بود، نه تنها به حلقۀ معترضان پیوست، بلکه وظیفۀ سهمگیری درحملات مسلحانه وقهری دردامنۀ سخی را نیز عهده دارشد.
دیدارها و مباحثات طی چند سال، تأسیس حزبی را در قبال داشت با نام حزب اتحاد. 6 وهمین حزب که از آن با نام حزب ارشاد نیز یاد نموده اند،رهبری تحقق آن مرام را به عهده داشت. گلجان وردک نام پس از کسب اطلاع از آن طرح، نزد صدراعظم وقت سپه سالار شاه محمود خان مراجعه نموده وموضوع را به اطلاع او رسانید.
در بارۀ تعداد اعضای حزب اتحاد گفته شود که بسیارنا محتمل است اگر بپذیریم که تعداد اعضای آن همان اشخاصی بودند که از طرف گلجان وردک به دام حکومت افتادند. مثلاً ازرجب علی خان چنداولی ودکتوراسدالله رؤوفی درچند جای نام برده شده است، که با وجودعدم حضور شان درشب تصمیم گیری نهایی، اما از فعالین حزب بوده اند.
این برداشت پذیرفتنی است که اعضای رهبری وشرکت کنندۀ درجلسۀ نهایی، ازطرف گلجان وردک ورفقایش شناخته شدند اما بقیه اعضا، ناشناخته ماندند. زیرا شکنجه دیدگان، اعضای ناشناخته را معرفی نکردند. در خانه های آنها به رغم تلاشی های چندین باره ، هیچ سند و نامی از شرکت دیگران دستیاب اعضای ضبط احولات نشده است. خود اعضای ناشناخته نیزسر نخی به دست حکومت ندادند. این است که اگر تعداد دیگر را درپیوند با کودتای آنها دستگیر کردند، پس ازچندی آزاد شده اند.
خواجه اکرام، میر حکیم وپیرمحمد که شب پیش از دستگیری ها در منزل خواجه بودند، پس از آگاهی از توقیف او، باردیگر به شمالی پناه برده وبه مخالفت ادامه دادند. 7 این سه تن نیز وظیفۀ ترور صدراعظم و همکاران او را به عهده داشتند.
زندان دهمزنگ سال 1316
در این پیوند است که جناب عبدلشکور حکم، نویسندۀ کتاب "براندازی حرب اتحاد و زندانیان استبداد"، سعی نموده است برخی نام های اشخاص پنهان مانده را که عضو حزب بودند،بنویسد . وی مینویسد :
" بنا به گفتۀ عزیز احمد خان پنهان،تعداد زیادی از بستگان اعضای حزب اتحاد وعده یی از مردم بیگناه را نیز دولت تحت نظر وحبس قرار داد، چون سرنخی دستیاب نکردند لذا ایشان را پس از مدتی رها کردند که اسمای عده یی از ایشان که به یادم مانده است این ها بودند: عبدالرحیم کلکانی، محمد غوث پغمانی،فتح محمد فرقه مشر،عبدالله محصل،احمد خان، محمود خان ،محمد عمر ، خواجه عزیز احمد خان،محمد کبیرخان هراتی، خلیل احمد خان،خواجه عبدالقیوم خان، خواجه عبدالاحد خان،عبدالله کارگر،محمد انورخان،محمد خان صاعی،رجب علی خان،محمد حیدرخان صاحب زاده،امان ترکی ،سید ایشان،عبدالستار خان،غلام محمد داؤود زایی،سید حسین،عظیم فراهی،محمد عمر،غلام علی ،عباس خان،حاجی نوروز،حاجی محمد،خال محمد،عین الدین،تاج الدین،جبارخان، اسلم ناصری،رحیم نورستانی،سید رؤوف خان، وجمع زیاد دیگر."8
فشردۀ طرح قیام - کودتای حزب اتحاد
طرح آنها چنین بود که ،روزاول حمل 1329 خورشیدی، نخستین حمله ازدامنۀ کوه علی آباد ومعروف به ( سخی جان محل تجلیل نوروز) آغازشود. "صدراعظم شاه محمود خان و مدافعین او کشته شوند. افسران پائین رتبۀ حزبی با افراد کوهستانی وکوهدامنی که در قبلا ً در کمین نشسته اند، از چهار جهت به حملۀ گرم مبادرت نمایند.9
زندانیان دهمزنگ آزاد شده، پس ازمسلح شدن، به سوی ارگ شاهی حمله ورشوند. تعدادی از طرفداران هم در بالای کوه سخی بالا شوند و پس از عمل موفقانۀ کشتن صدراعظم وهمراهان او، با بر افروختن آتش به نیروهای ذخیره خبر بدهند.
بعد ازموفقیت، اطلاعیۀ سرنگونی خاندان سلطنتی و برپایی نظام جمهوریت به اطلاع مردم برسد. یکی از منابع به قول خواجه محمد نعیم زوری می نویسد که :" "ظاهراً رهبری جنبش (جنبش نوروزی) به دوش علامه بلخی و بنده بود. اداره علمی، تبلیغی، جلب وجذب عناصر صالح و توحید آنها از نگاه اعتقاد و تفکر به دور هدف بزرگی که مستلزم هرگونه ایثار وفداکاریست، به عهده ایشان بوده و حیثیت سخن گوی جمعیت را نیز داشتند."10
جناب دکتر امین برین زوری فرزند مرحوم زوری نظر دیگری دارد:
وی مینویسد:
" انتشارات دربارۀ زعامت نهضت که چه کسی بوده است، از نظرمن به جای انهماک به مغز به پوست می پردازد. بین هیأت رئیسۀ نهضت این موضع اصلا مورد بحث نبود، آشکار است که کسی مانند محمد نعیم زوری که در کار حکومتداری تجربۀ کافی داشت، میبایست رهبری جریان را به عهده بگیرد." 11
اما گلجان وردک،پس ازختم جلسۀ تصمیم گیری، نزد صدراعظم رفته و موضوع را به اطلاع او رسانیده است. این است که اعضای رهبری پیش از توسل به عمل دستگیر شدند. محمد ابراهیم گاوسوار مسلح با یک تفنگچه، در حالیکه در گادی نشسته بود، از طرف افراد حکومتی توقیف شد. اما از تفنگچۀ دست داشته استفاده نموده، پولیسی را موردحمله قرار داده بود.
یک روایت دیگر ازآن طرح
خلیل الله خلیلی شاعرسرشناس ،پس ازاستعفای سردارهاشم خان ازطرف جناح شاه محمود- محمد ظاهر شاه،از سرای غربت و دارالتبعید به سوی همکاری تا مقام منشی گری صدراعظم فرازآمد. به همین لحاظ ،ابراز نظر وگزارشهای او پیرامون هاشم خان همواره شکایت آمیزوپیرامون شاه محمودخان وشاه،همراه با جوانب تاییدی ورضایت مندی است.ازهمین مبنا، نظری به تدارک آن قیام دارد. مطابق تصویری که استاد خلیل الله خلیلی ارائه کرده است، حکومت روز ها پیش از آن طرح آگاهی داشت. وی در این زمینه سخنانی را از زبان صدراعظم میاورد به این ترتیب :
" ( صدراعظم ) گفت : اطلاع آوردند که سید اسماعیل بلخآبی، که یکی از علمای مزار شریف است وپسر گاوسوار هزاره وخواجه نعیم بدبخت اینها همه اتفاق کرده اند، قربان کندکمشر ترکمن رافریب داده بودند که باید تولی عسکری( را ) بالا کنند به کوه آسمایی، میخواستند سیزده عمارت را درکابل حریق کنندوبا نفت بسوزانند که از آن جملۀ قلعۀ جواد خانۀ جناب حضرت صاحب نورالمشایخ بود خانۀ عبدالغنی خان قلعه بیگی بود وخانۀ فلان کس وفلان کس . . .
چند تا کوهدامنی ها، خواجه اکرام وفلانی نام های مردم ناشناس را ( گرفت ) اینها هم با اینها متفق بودند، الحمدالله همه گرفتار شدند , هیچ حادثۀ واقع نشد، حالا نزدیک بود درشهر کابل یک هنگامه بر پا شود. .
گفتم به شما کی اطلاع داد؟
نام کسی از مردم وردک را گرفت. . .
مطابق روایت خلیلی، گلجان وردک روز ها پیش نزد صدراعظم مراجعه نموده و از طرح قیام وکودتا به او خبر داده است! خلیلی از این هم بیشتر، نتیجه یی را ابراز میدارد که گویا خواجه محمد نعیم خان زوری،با موافقت سردارداؤودخان در آن جمعیت حضور داشت: از زبان خواجه مصطفی خان*( مجتبی خان ) رئیس تفتیش( عضو هیأت تحقیق ) میگوید که "خواجه نعیم انکارکرده است وگفته است من در آن جمله دستوری بودم یعنی هدایت گرفته بودم ازیک جایی که نامش را نگرفته است. . .
اما سیداسماعیل درکمال تهور وشجاعت گفته است که : ابدا ً وقطعا ً من انکار نمیکنم . من میخواستم یک تنبیهی بکنم حکومت افغانستان را که بسیار بی بازخواستی وبی غوری درمیان مسلمانها موجود شده . . . گناه هیچکس نیست، مؤسس اصلی این کار خود من هستم .
گفتند مینویسی ؟
به خط خود نوشته که من برای خیر اسلام وخیر افغانستان این کار راکردم. . .
برای دیگران شان مجال تحقیق باقی نمانده است "
خلیلی برای تایید این روایت، گزارشی را میاورد که فیصله شده بود تا خواجه نعیم خان اعدام شود، اما سردار داؤود خان مخالفت کردوبه فیصلۀ کابینه امضأ نکرد. و حتا نظرشاه را هم تغییرداد که او اعدام نشود." به هرحال پادشاه افغانستان مرگ خواجه و محمد نعیم رابه شفاعت پسرعم خود معطل کرد" 12
نقد فشردۀ این تصویر
این روایت از بسا جهات نه تنها با بقیه روایت ها وگزارش های دقیقتر مشابهت ندارد، بلکه موضوع را مغشوش میسازد. اگر منبع روایت خلیلی را دوتن( شاه محمود خان و غلام مجتبی خان) در نظربگیریم، میتوان برخی از اشتباهات را در آن منابع جست. اما یک قسمت دیگر ابراز نظر شخصی او ست که بازهم با بقیه مدارک مقنع سازگاری ندارد. آن موارد را با خطوط زیر ِ سطر ها نشانی نمودیم.
به چند مورداشاره می نماییم :
- خواجه اکرام، ویارانش زندانی نشدند، پس از توقیف خواجه به سوی شمالی فرار کردند.
درهیچ جای دیگری منتشر نشده است که خواجه زوری چنین سخنی را گفته باشد. اگرچنان بود،سید بلخی وبقیه زندانیان از موضوع مطلع شده، در زندان وپس از آزادی از زندان چنان روابط حسنه با خواجه نمیداشتند. معلوم است که پس ازرهایی از زندان روابط بسیار دوستانه وحسنه میان آنها وجود داشت. همان روابط و خواستگاه ضد حکومتی بود که پس از مرگ سید بلخی ، خواجه ، درجریدۀ پیام وجدان نبشته یی رابه یاد او نشر نموده و ز ندگی او را با ابوعلی سینای بلخی به مقایسه گرفته بود
- این اتهام به خواجه از افواه مورد نیاز جنجال ها واختلافات وابستگان به جناح های سرداران ناشی شده است. طرفداران شاه محمود خان خواسته اند، شرکت وهمیاری خواجه را ناشی از تصمیم جناح هاشم خان وبه ویژه شخص همه کاره سردار محمد داؤود خان نسبت بدهند. در صورت چنان رابطۀ دستوری، خواجه نه تنها زندانی نمیشد، بلکه به مدارج بالاتری نیزمیرسید. درحالیکه خواحه درزمان صدارت شاه محمود خان دز زندان بود و پس از آن که داؤود خان صدراعظم شد، بازهم آزاد هم نشد.
اگر خواجه به دستور داؤود خان وارد چنان پیمان وطرح شده بود، چرامحمد ابراهیم گاو سوار تا آن هنگامی که درگادی نشست وروانۀ اقدام گردید، دستگیر نشد؟
پس معلوم است که شاه محمود خان نه درروزهای گذشته بلکه در شب اقدام از طریق گلجان به آن طرح پی برده است.
چنان شایعه سازی وقر ینه آفرینی نه تنها درجهت مغشوش نمودن موضوع است بلکه، سیر واقعی برداشتها، وانگیزه های خواجه را پنهان میکند. انگیزه هایی که از تحول در حیات خواجه ناشی شده ومنجر به سهمگیری اش برای سرنگونی نظام شاهی شد.
- جالب است که در بسیاری منابع ، شاه محمود خان ومحمد ظاهرشاه با چهرۀ ملایم طبعیت تصویرمیشوند، اما در روایت بالا، اعضای کابینه میخواهند که سید اعدام نشود، خواجه اعدام شود! ولی این سردار محمد داؤود خان است که شفاعت او را نزد شاه میکند !
از ممانعت اعدام خلیلی ازطرف شاه خوانده ایم، که میشود باورکردنی باشد. اما شفاعت سردار نزد محمد ظاهرشاه، آن هم درمورد کسی که همراه با یاران هم پیمان خود کمتر از 15 سال را درزندان ماند، باورکردنی نیست.
- گفته میشود که " برای دیگران مجال تحقیق باقی نماند." برخلاف این روایت، از همه تحقیق شده بود. به گونۀ مثال مراجعه شود به خاطره های شادروان غیاث خان در پیوست این نبشته.
- همچنان از زبان غلام مصطفی خان( مجتبی خان ) رئیس تفتیش وعضوهیأت تحقیق، گفته میشود که "رفتند ، تحقیق کردند به زودی تحقیق فیصله شدو بدون شکنجه وآزار"!
انکارشکنجه وآزارگرازطرف غلام مصطفی خان ( مجتبی خان )مطرح شده بود، میتوانست ازطرف استادخلیلی حداقل هنگام یادآوری خاطرهایش تکذیب شود. زیرا شکنجه ها بازتاب داشتند. پس از دستگیری، برخی اعضای حزب را شکنجه نمودند تا " اقرار کنند". اقرار ادعای دولت را. همانگونه که در آغاز منبع آن تذکرداده شد، حکومت ادعا نموده بود که در اثر دسیسۀ کشور خارجی دست به این کار میزدند.
اضافه برآن در بارۀ وجود شکنجه یادآوری شود که اوضاع و شرایط زندان نه تنها طی سالیان متمادی نشانگر شکنجۀ شباروزی بود. خلیلی هنگام مکث روی زندان دهمزنگ ؛ شرایط طاقت فرسا وغیر انسانی آنرا نشان میدهد. اما از سالهایی را که مسائل در رابطه با صدارت سردار هاشم خان مطرح بوده است.مدارک نشان میدهند که در زندان آزار می دیدند وزندانبانها آنها را شکنجه می نمودند. خانواده هایشان در معرض هزارویک دشواری اقتصادی، روحی قرار داشتند. اما این همه ابعاد شکنجه آمیز نادیده گرفته شده است ، گویی آنها طی 15 سال مهمان بودند!!
تأملی پیرامون آن طرح
نگارندۀ این سطورسالها پیش تا اندازه یی ازآمادگی اعضای حزب اتحاد برای کودتا وقیام شنیده بودم. پسانتروقتی موضوع را در برخی منابع خواندم، برایم شگفتی دست داد وپرسشهای متعددی مطرح گردید. وقتی اززاویۀ تناسب نیروی آنها با نیرو وامکانات دولت،به آن اقدام می نگریم ، توسل به چنان اقدامی سزاوار تأمل بیشتر میشود؛ مثلا ً: آن شخصیت های دقیق درگسترۀ سازماندهی، آگاهی ازامور نظامی، آگاه از امکانات دولت ؛ چگونه با چنان توشه وتوانی تصور پیروزی را داشتند؟
طبق طرح آنها، قراربوده است بعد ازترورصدراعظم، عده یی به سوی زندان دهمزنگ بروند وبه یاری زندانیان آزاد شده؛ ارگ شاهی را به تصرف آورند.
درین مورد پرسشهای مشخصتری درمیان میاید که آیا اطمینانی وجود داشت که جمعیت شرکت کننده درمراسم نو روزی و "یکهزارو چند صد نفر"( غبار ص 260 جلد دوم) زندانی آزاد شده به زودترین فرصت مسلح میشوند؟ آیا اطمینانی وجود داشت که از ریاست ماشینحانۀ کابل، جایی که محمد حسن خان وظیفه داربود،سلاح به دست آنها میرسید؟
آیا درصورت آزادی زندانیان همه مسلح میشدند؟ ترکیب زندانیان آخرسال 1328 ، تعداد زندانیان سیاسی،سن وسال وحدود پیوند وآمادگی های آنان نیز سزاوار مکث است. در ادامه باید افزود که چه تضمینی وجود داشت که زندانیان جنایی سلاح گرفته به سوی ارگ بشتابند.
آیا درفاصلۀ زمانیی که صدراعظم به قتل میرسید،تا اقدامات دیگر، قوت های نظامی دولت بی خبر،نظاره گرومنفعل می بودند؟
تاوقتیکه نیروهای غوربند، شمالی ومناطق مرکزی به کابل میرسیدند،کدام نیرو به کمک کودتا چیان میرسید؟ زیرا قطعات نظامی متمرکز درکابل،در اختیار حکومت بود، ودرآنجاهاهیچ اقدامی نشد. در نمونۀ کودتای ثور،نخستین ترورها درقطعات فعال قوای تانک ونیروی هوایی عملی شد و بعد به سوی ارگ جمهوری به حرکت افتادند.
اما وسایل وامکانات دردست داشتۀ رهبری حزب اتحاد نیزبسیارمحدودبود.دارندۀ وسایل مخابرانی نبودند. حتا شخصیت جانبازوجسوری چون،محمدابراهیم گاوسوار با یک تفنگچۀ شخصی درگادی نشسته به سوی دامنۀ علی آباد روان بود که درباغبانکوچه به مشاهدۀ عبدالحمید مبارز"گرفتار گردید. وی مقاومت کرد وبه فیرتفنگچه اقدام نمود که مرمی آن پای یک عابر را جریحه دار ساخت."13
این اندک پرسشها ازمنظرتوجه به امکانات آنها مطرح گردیده وشگفتی بارمیاورند. اما هنگامی با پرسشهای بیشتری روبرومیشویم که به طرح ایشان پس ازتصرف قدرت سیاسی، بیندیشیم. پرسش های مانند:
آیا سرنگونی حکومت خانوادۀ نادرشاه واعلام نظام جمهوری میتوانست مردم را متقاعد به پذیرش آنها نماید؟
قطعات نظامی مستقر درچندین ولایت و خوانین و رئسای قبایلی که درمناسبات دوستانه با دربار سلطنتی قرار داشتند، به دفاع از خاندان سلطنتی واردعمل نمی شدند؟
گویند درخلال جلسات رهبری حزب، نبود اعضایی ازاقوام پشتون دغدغۀ خاطرآنها بود.
ازهمان روی،هنگامی که مرزامحمد اسلم خان موفق به جلب گلجان وردک شد، در واقع اقدام اودرچارچوب رفع چنان کمبودی بود.درین راستا است که موضوع چگونگی اندیشیدگی های آنان پیرامون ساخت قبایلی وقومی جامعه با درنظرداشت عاقبت کارمطرح میگردد.
نبود اسناد و یا صورت جلسات از تصامیم آنها هم به این گونه پرسشها زمینه میدهد. شایان یادآوری است که حزب اتحاد، برای آنکه اسنادی از آنها در اختیار حکومت قرار نگیرد، از تهیۀ فیصله های کتبی خود داری نموده وبه نتیجه گیری های شفاهی بسنده می نمودند. باستناد سخن غبار، دراین زمینه" این ها روش مخصوصی اختیارنموده بودند."
با توجه به اطلاعاتی که تا حال در دست است، نگارنده بر این باور میباشد که آنها از فشارهای حکومت خاندان سلطنتی بر مردم به خوبی آگاه بودند. انگیزه های آنها نیزعمیقاً از وضعیت واحساس اقشار ناراضی جامعه ازفشار های حکومت حکایت دارد. فشارها و سرکوبهایی که برای مردم کمتر زمینۀ تبارز جدی گذاشته بود. اما سینه های همه مالامال از نارضایتی بود. پندار رهبری حزب اتحاد شاید این بوده است، که با بر افروختن آتش قیام دردامنۀ کوه علی آباد، ناراضیان همه برپا می ایستندو قیام کنندگان را یارویاورعملی میشوند. تصمیم به اقدام از طرف آنها حاکی از آن است که برای چنان قیامی همه عواقب و جانبازی را پذیرفته بودند.
در مورد ارزیابی آن طرح ازطرف رهبران حزب، سخنی را آقای حقشناس آورده است، که با وجود معلوم نبودن منبع آن، با توجه به رفتارهایی که سید پس از زندان در برابر حکومت وشخص شاه در پیش گرفت، میتواند به گونۀ انتقاد از خود پذیرفته شود. حقشناس مینویسد که :
" مع الوصف بعضی از دوستان مرحوم بلخی که در زندان ویا بیرون از زندان با وی نزدیکی وتماس داشته اند،حکایت میکنند که وی خو د از اقدام مذکور به عنوان " یک حرکت شتاب زده" انتقاد داشت و میگفت باید حد اقل ده سال کارهای تشکیلاتی و فکری و فرهنگی صورت میگرفت بعد به چنین کاری اقدام میشد."14
ادامه دارد
توضیحات ورویکردها
1- م. م.ص. فرهنگ. افغانستان در 5 قرن اخیر.ص 455
2- دکترحقشناس در پاورقی ص 175 کتاب دسایس وجنایات روس در افغانستان، می افزاید: " ونیزاز یادداشتی که دوست دیرین و برادرمحترم من جناب آقای دکترمولایی از تهران به نگارنده فرستاده بودند،( در چوکات کار کتاب- دسایس وجنایات روس )به اختصار استفاده شده است. آقای دکترمولایی اززبان پدرمحترم شان، محمد صفر خان که جز یاران مرحوم بلخی وسالها درزندان بود، شنیده وضبط کرده است که از هر جهت مستند است. موسفید معزز ومحترمی به نام کمندی از اهالی چنداول نیز عین مطلب را بیان داشت ."
3- نام ها و تعداد اعضای شرکت کننده در جلسۀ تصمیم گیری، در چند جای با اندک تفاوتی درج شده اند. مثلاً : غباراز9نفرنامبرده مینویسد: "شاید چند نفردیگر".ص 259جلد دوم افغانستان درمسیر تاریخ . اما در ص 260 از زبان سید بلخی 11 نفر مینویسد.عبدالغیاث خان 12 نفر( خاطرات). دکتر برین زوری12 نفر(نهضت تاریخی اول حمل 1329 خورشیدی )،عبدالحمید مبارز 15 نفر. عبدالشکور حکم از اشخاص بیشتر معلومات میدهد.
4- نقل از محترم محمد آصف آهنگ . جناب آهنگ (وتعدادی از مشروطه خواهان که چند سال بعد ازاعضای حزب اتحاد زندانی شدند، ) در زندان وخارج از آن شاهد صحبت ها وتوان تأثیر گزاری بلخی بوده است. از سخنان ایشان به نگارنده .
5- خالد صدیق چرخی، کتاب " از خاطراتم" ص 145
6- غبار از آن با نام "حزب سری اتحاد" یاد میکند.ص 258 جلد دوم افغانستان در مسیرتاریخ . محتمل است که صفت سری به آن لحاظ به کار برده شده است که پیش از آن ویش زلمیان( جوانان بیدار) به حیث یک تشکل علنی ابرازموجودیت کرده بود. (1326 خورشیدی ). چندین گروه سیاسی دیگر، نیز با فعالیت های علنی و شرکت در دورۀ 7 شورا به سوی تأسیس حزب علنی مصروف بودند.در محدودۀ مدارکی که با زنگریسته ایم، تاریخ و مکان تأسیس حزب اتحاد به چشم نخورد.
عبدالحمید مبارز نویسندۀ کتاب تحلیل واقعات سیاسی افغانستان 1919- 1996ازیک بخش اقتباسی جناب سمندرغوریانی از منبع ایرانی ( سید هادی خسرو شاهی )نقل میکند، که بر آن مبنا ،گویا سید بلخی درسازمانی به اسم " مجتمع اسلامی " طی سالهای ( 1322-1323) همان افرادی را سازماندهی کرده است که ما همواره درفهرست افراد تصمیم گیرندۀ حرکت 1329 می بینیم. همچنان ازحزب اتحاد نامی نبرده بلکه آنرا به نام "حزب ارشاد" یاد میکند. در واقع سخنان خسروشاهی هم از نظروقت وزمان وهم از نگاه نام اشتباه است.( مراجعه شود به ص 164- 166 کتاب نامبرده شده از مبارز.)
7- داکتر امین برین زوری. نهضت تاریخی اول حمل 1329 خورشیدی. جناب داکتر برین زوری نظربه خواهش اینجانب ،لطف نموده، اثرخویش را پیش ازانتشار دراختیارم گذاشت. در چندین مورد از این اثر بهره گرفته ام. سرگذشت، خواجه اکرام وچند تن دیگر را در نبشتۀ ایشان مفصلتر می خوانیم.
8- عبدالشکور حکم. براندازی حرب اتحاد و زندانیان استبداد. ص 34 .کابل . انتشارات فیضی. 1388 خورشیدی
9- غبار. ص 259 جلد دوم.
10- عباس دلجو. سایت نمای نزدیک
11- داکترامین برین زوری
12- ( یادداشت های استاد خلیل الله خلیلی .طی مکالمه با دخترش ماری خلیلی .ص353- 356 ). امریکا.2011
13- ص 167مبارز
14- داکتر حقشناس . دسایس و جنایات .ص 175
*- ازآنجایی که درکتاب یادداشت های استاد خلیلی( ص 356)، نام رئیس تفتیش صدارت غلام مصطفی خان آمده است، ودر بقیه منابع غلام مجتبی خان؛برای اطمینان ازدرستی نام به سالنامۀ سال 1329 خورشیدی مراجعه شد. بعد ازملاحظۀ نام مجتبی خان،متیقن شدم که در وقت ترتیب یادداشت های خلیلی اشتباهی رخ داده است.
اعتصاب غذایی فلسطینیان
می 2012
Alain GRESH لحظه ای تصور کنید که در کشور چین، دو هزار زندانی سیاسی به مدت چند هفته دست به اعتصاب غذا زده باشند؛ یا این که دو هزار زندانی سیاسی دیگر در روسیه اعتصاب غذا کرده باشند. تردیدی نیست که تلویزیون ها و رادیو ها با شتاب علیه نقض حقوق بشر در این کشورهای دوردست بسیج شده و عنوان نخست برنامه های خبری خود را به آن اختصاص می دهند و با نکوهش نقض حقوق ابتدائی بشر، از مقامات کشور شان خواهند خواست که نسبت به این مسئله واکنش نشان دهند یا حتی مداخله کرده و علیه پکن و مسکو مجازات هائی اعمال کنند. | |
| نويسنده Alain GRESH مسئول هيئت تحريريه لوموند ديپلماتيک و مؤلف کتاب اسراييل و فلسطين، انتشارات فايارد، پاريس ٢٠٠٢ اين کتاب به ترجمه آقای بهروز عارفی توسط انتشارات خاوران در پاريس به چاپ رسيده است. آخرين مقالات اين نويسنده: Behrouz AREFIبهروز عارفي | اما، واقعیت چیست؟ دو هزار زندانی واقعا اعتصاب غذا کرده اند، اما در فلسطین! این رویداد ظاهرا توجهی به خود جلب نکرده است. مدت هاست که می دانیم، فلسطینی ها، اعراب و مسلمانان انسان هایی مساوی با دیگران نیستند (۱). به گزارش لوموند (۶ مه ۲۰۱۲) «جنبش اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی در اسرائیل، دو هزار زندانی را در بر می گیرد» (۲). «اسرائیل برای مهار جنبش اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی با مشکلات روزافزونی مواجه است. این اعتصاب از ۱۷ آوریل برای اعتراض به مقررات حبس اداری به راه افتاد. پیرو مقررات حبس اداری، افراد بدون محاکمه و دادگاه به مدت شش ماه قابل تمدید زندانی می شوند. بنا بر گزارش انجمن الضمیر، (به معنی وجدان که انجمن فلسطینی دفاع از حقوق زندانیان است) در این اعتصاب غذا، دو هزار زندانی شرکت دارند.» دست کم «دو زندانی به نام های بلال دیاب، ۲۷ ساله اهل جنین و طاهر هلاهله ۳۳ ساله اهل الخلیل از اعضای جهاد اسلامی که از ۲۹ فوریه اعتصاب غذا کرده اند، در شرایط وخیمی به سر می برند. پس از هفتاد روز بدون غذا، آنان در مرحله ای به سر می برند که پزشکان « مرحله بحرانی» می نامند. در روز ۳ مه هر دو جوان را با صندلی چرخدار به دادگاه عالی اسرائیل بردند اما، دادگاه مزبور تصمیم آزادی احتمالی را به آینده موکول کرد». «دست کم، وضعیت جسمانی شش زندانی دیگر نیز نگران کننده اعلام شده است. این اعتصاب غذا به زندان های عمده اسرائیل نیز سرایت کرده و چندین رهبر گروه های مقاومت فلسطین از جمله احمد سعدات، رهبر «جبهه خلق برای آزادی فلسطین» به آن پیوسته اند. در حالی که تظاهرات پشتیبانی از این جنبش چند شهر فلسطین را فراگرفته، دولت بنیامین نتان یاهو، نخست وزیر اسرائیل هیچ تصمیمی در این مورد نگرفته است.» این اعتصاب، در درجه نخست، مسئله «حبس اداری» (یعنی بدون مدرک و محاکمه) را هدف قرار داده است که میراث دوران قیمومت بریتانیا است، هنگامی که بریتانیا (در سال های ۱۹۴۴ تا ۱۹۴۸) با «تروریسم صهیونیستی» مبارزه می کرد. همان طوری که در کتاب «فلسطین مظهر چه چیزی است؟» (۳) یادآوری می کنم، حقوق دانان بسیاری از جمله دکتر موشه دونکل بوم ، این قانون استثنائی را مورد نکوهش قرار داده اند. نامبرده بعد ها عضو دادگاه عالی اسرائیل گردید. او اعلام کرده بود : «این آئین نامه تهدیدی دائمی علیه شهروندان است. ما، حقوقدانان به آن به دیدهء نقض آشکار اصول اساسی برابری، عدالت و انضباط نگاه می کنیم. این آئین نامه خودکامه ترین تصمیمات مقامات نظامی و اداری را به نمایش می گذارد. (...) این آئین نامه شهروندان را از حقوق شان محروم کرده و به مقامات کشور قدرت نامحدود می دهد.» اما، صهیونیست ها پس از رسیدن به قدرت، این انتقادات را فراموش کرده و از این قوانین بر ضد اعراب استفاده کردند.» دادگاه عالی اسرائیل که برخی آن را به مثابه ضامن دموکراسی در این کشور معرفی می کنند، فرجام خواهی دو زندانی بلا تکلیف را که دو ماه است اعتصاب غذا کرده اند، رد کرد. (هآرتص، ۸ مه ۲۰۱۲) (۴). دادگاه عالی اسرائیل در کمال تزویر اعلام کرد که این روش حبس اداری «در زمینه قضائی، خطا بوده» و باید «تا حد امکان کمتر» مورد استفاده قرار گیرد، اما فرجام خواهی زندانیان را رد کرد. در گذشته، اسرائیل به طور رسمی، اعمال «فشار های بدنی معتدل» به زندانیان فلسطینی را مجاز می دانست: یعنی کمی شکنجه، نه زیاد!... این دادگاه عالی «بشردوست»، تا سال ۱۹۹۹ از این تصمیم حمایت کرد (در آن هنگام، زمان اوج «مذاکرات صلح» میان اسرائیل و سازمان آزادی بخش فلسطین بود!). ریچارد فالک*، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد برای حقوق بشر در سرزمین های اشغالی فلسطین، با گزارش اعتصاب غذای زندانیان فلسطینی اعلام کرد «از نقض دائمی حقوق بشر در زندان های اسرائیل منزجر شده است . از سال ۱۹۶۷، تعداد ۷۵۰ هزار فلسطینی از جمله ۲۳ هزار زن و ۲۲۵ هزار کودک در زندان های اسرائیل زندانی شده اند. یعنی ۲۰ درصد کل جمعیت فلسطینی سرزمین های اشغالی » (۵). نتیجه این است: سکوت بیشتر رسانه ها؛ عدم وجود کوچکترین فشاری بر دولت اسرائیل؛ عدم مشاهده هیچ برآشفتگی اخلاقی در روشنفکران نامدار ... زمین همچنان می چرخد و برخی در شگفتند که چرا گفتمان اروپائیان در باره دموکراسی و حقوق انسانی، در جهان عرب بیشتر مایه ریشخند شده است. Palestine, ces prisonniers ignorés en grève da la faim, Alain GRESH, 8 mai 2012, Le Monde-Diplomatiquehttp://blog.mondediplo.net/2012-05-... پاورقی ها: ۱ – به مقاله «گیلعاد شالیت و ۱۰۲۷ انسان دیگر» مراجعه کنید: http://ir.mondediplo.com/article173... ۲ – Le mouvement de grève de la faim des prisonniers palestiniens en Israël s’étendrait à 2000 détenushttp://www.france-palestine.org/Le-... ۳ - عنوان اصلی کتاب آلن گرش: De quoi la Palestine est-elle le nom ?, d’Alain GRESH, Les liens qui libèrent, Paris ۴ – Court rejects petition by Palestinian hungerstrikers against detentionhttp://www.haaretz.com/news/diploma... ۵ - Israël : la dernière arme des prisonniers palestinienshttp://www.france-palestine.org/Isr... * ریچار فالک، حقوقدان و استاد حقوق دانشگاه پرینستون، گزارشگر ویژه سازمان ملل متحد در تاریخ ۲ مه ۲۰۱۲ گزارشی تکان دهنده با عنوان The Massive Palestinian Hunger Strike: Traveling below the Western Radar منتشر کرده است. در این نوشته، او توضیح می دهد که چگونه رسانه های غرب نسبت به خبر اعتصاب گسترده زندانیان فلسطینی بی اعتنا مانده اند ، در حالی که همزمان، خبرهای مربوط به پناه بردن فعال نابینای حقوق بشر چین به سفارت آمریکا را بطور گسترده پخش کرده و خبر او را در راس اخبار خود قراردادند. فالک در ابتدای مقاله می پرسد که آیا اگر در هر نقطه ای از جهان، غیر از فلسطین بیش از هزار و سیصد نفر در اعتصاب غذا شرکت می کردند، آیا رسانه های غرب بدون تردید با نگرانی با این رویداد برخورد نمی کردند؟ ... او اضافه می کند که در گذشته مقاومت قهرآمیز فلسطینیان را «تروریستی» ارزیابی می کردند؛ اما، امروز که فلسطینیان به روش های غیر خشونت بار مبارزه می کنند، فعالیت ان ها در گوش های ناشنوا و چشمان نابینا اثری نمی بخشد. ...در پایان او می نویسد که «جهان مدت ها ست تلاش های یک جانبه فلسطینیان را برای رسیدن به صلح با اسرائیل نادیده گرفته و حتی به رغم موافقت فلسطینیان برای ایجاد دولتی مستقل و آزاد فقط بر روی ۲۲ درصد از سرزمین تاریخی فلسطین ، هیچ کمکی در راه عملی شدن آن نکرده است. وی سپس به نکوهش دولت اسرائیل و سیاست های نتانیاهو می پردازد و دو رویی رسانه های غرب را افشا می کند. مقاله بالا از گزارش ریچارد فالک الهام گرفته است. اصل مقاله فالک را به زبان انگلیسی، در سایت زیر بخوانید:http://richardfalk.wordpress.com/20.. |
مزدوران افریقایی لوموند دیپلماتیک
این مقاله را بدون تبصره وبه منظور آگاهی از رویداد هایی که در جهان ما جریان دارند، انتشار میدهیم . خوشه می 2012
«برنارد (۱)» (Bernard)،جوان اوگاندائي که يک شرکت امنيتي خصوصي آمريکائي در عراق، پيشتر به کار گمارده بود، آهي کشيد و گفت «آناً فهميدم که لحظه اي پيش از آن، بزرگترين اشتباه زندگيم از من سر زده؛ اما ديگر خيلي دير شده بود. با امضايم تعهد يک ساله اي را به گردن گرفته بودم. بايستي مثل يک مرد رفتار ميکردم.» «برنارد» به «ارتش نامرئي (۲)» پيوسته بود، که ايالات متحده مزدوراني را در حمايت از لشکرکشي هايش در آن به کار ميگماشت. از پايان سال ۲۰۱۱ که ناتوان و بيمار به وطن بازگشته، دريافته است که وي را از تأمين اجتماعي و خدمات درماني، يعني همان حقوقي که قراردادش باز مي شناخت محروم کرده اند. در حالي که همکاران سفيد پوست آمريکائي، اسرائيلي، آفريقاي جنوبي، بريتانيائي، فرانسوي يا صربي مأمور خدمت در بيرون از مرزهاي کشور خود که شرکت هاي پيمانکار «پنتاگون» (با رقم معاملاتي نزديک به ۱۲۰ميليارد دلار از سال ۲۰۰۳) استخدام کرده بودند، از دستمزدهاي کافي، غالبابيش از ۱۰ هزار دلار برخوردار ميشدند، شهروندان کشورهاي ثالثي، چون «برنارد»، به جز سلوک خودسرانه کارفرمايان، بي توجهي به حقوق کار و بد رفتاري نصيب ديگري نبردند. اين بيگانگان را که گاه آسيب ديده و مجروج بي هيچ رحم و مروتي به کشورهايشان برميگرداندند، امروز نه کمکي از کارفرمايان پيشين خود دريافت ميکنند و نه حمايتي از آنان ميبينند. تعداد شهروندان کشورهاي ثالث در ماه ژوئن ۲۰۰۸، يعني هنگاميکه واشنگتن خروج نيروهايش از درگيري هاي عراق را آغاز کرد، ۷۰ هزار و ۱۶۷ تن، در برابر ۱۵۰ هزار و ۳۰۰ سرباز نيروهاي منظم بود. در پايان سال ۲۰۱۰ تعداد اين افراد به ۴۰ هزار و ۷۷۶ تن رسيد، يعني کمابيش به همان اندازه آمريکائي ها (۴۳هزار و ۳۰۵ نفر). در کشورهاي جنوب بود که اين مردان و زنان را به مزدوري ميگرفتند. هزاران نفر از آنان را به وظائف گوناگوني در ۲۵ پايگاه ارتش آمريکا در عراق ميگماشتند. اردوگاه مشهور «ليبرتي» (Liberty) يکي از آنها بود، «شهرکي انگار در خود ايالات متحده» که نزديک بغداد ساخته بودند و در اوج رونقش بيش از ۱۰۰ هزار تن در آن ميزيستند. شهروندان کشورهاي ثالث – ۵۹% خدمتگزازان بخش معروف به «نيازهاي اوليه»– به پخت و پز، رُفت و روب، تعمير و نگهداري ساختمان ها، غداخوري هاي سريع، امور مربوط به برق و حتي آرايشگري سربازان زن ميپرداختند. امکان داشت که گاه برخي از آنها را جفت سربازان ارتش منظم به حفاظت از امنيت تأسيسات نيز بگمارند. مزدوران آفريقائي که راه هاي ورود به پايگاه ها و محوطه آنها را کنترل ميکردند از اين دسته بودند. رويهمرفته ۱۵% از نگهباناني که به ايستگاه هاي ثابت بازرسي ميگماشتند از همين شهروندان کشورهاي جنوب صحراي بزرگ آفريقا، در استخدام شرکت هاي نظاميخصوصي پيمانکار «پنتاگون» بودند. اکثر نگهبانان ارزان مزد، اوگاندائي هائي يودند که که تعداشان به يقين تا نزديک به ۲۰ هزار تن هم ميرسيد. گاه در خلاف عرفي ظالمانه، همين ها را براي سرکوبي همتايان خود آنها به ميدان ميآوردند، مانند آنچه در ماه مه ۲۰۱۰ پيش آمد، که اين مزدوران را براي فرونشاندن شورش يک هزار تن از اهالي شبه قاره هند به اردوگاه «ليبرتي»، فراخواندند. حضور بيش از حد اوگاندائي ها در عراق ريشه در اوضاع سياسي آغاز دهه ۲۰۰۰ در آفريقاي مرکزي داشت: جنگ درياچه هاي بزرگ [°] در شرق اوگاندا، رسما خاتمه يافته بود؛ در شمال کشور، شورشيان «ارتش مقاومت پروردگار» [•] را از پاي درآورده بودند؛ جنگ داخلي در کشور همسايه سودان، پايان گرفته و راه را بر استقلال جنوب آن کشور گشوده بود (۳). با پايان گرفتن اين درگيريها، بيش از ۶۰ هزار تن از رزمندگان اوگاندائي از خدمت مرخص شده بودند. از اينرو عراق به چشم رزمجويان بيکار فرصتي مينمود تا دستشان را به جنگي ديگر بند کنند. گذشته از آن، «کامپالا»، همپيمان عمده ايالات متحده در منطقه، از معدود پايتخت هاي افريقائي به شمار ميرفت که هنگام برافروختن آتش جنگ در سال ۲۰۰۳، از دولت «بوش» حمايت کرده بود. پيش از آنهم، از سالهاي مياني دهه ۱۹۸۰، نطاميان دو کشور همکاريهاي نزديکي با يکديگر داشتند. به روايت آنجلو ايزاما (Angelo Izama)، روزنامه نگار و وبلاک نويس اوگاندائي، «در سال ۲۰۰۵ تکاپوي آمريکا براي يافتن افرادي که در دايره شبه نظامي و امنيتي خدمت کنند حدي نمي شناخت. "پنتاگون" دنبال کار ورزان انگليسي زبان، کارآمد و تجربه جنگ اندوخته ميگشت، پس طبيعي بود که به اوگاندا روي آورد (۴).» آقاي نوربر مائو (Norbert Mao)، نامزد ناکام حزب دموکرات در انتخابات رياست جمهوري سال ۲۰۱۱، بر اين باور است که اعزام جنگجويان اوگاندائي به عراق انگيزه ديگري هم داشت: «رزمجويان پيشين عاطل و باطل مانده، ممکن بود دردسر بيآفريندند. دولت بدينگونه [اعزام آنها به] عراق را ترفند خوبي انگاشت تا از شر جنگاوراني رهائي يابد که جواب کرده بودند (۵).» به تصريح او، براي گرداندن چرخ اين کسب و کار تازه «شرکت هاي برپا داشته نظاميان پيشين آمريکائي، رشته هاي پيوند خود را با شرکت هاي ديگري استوار ساختند که فرماندهان بلندپايه ارتش اوگاندا بنياد نهاده بودند.» بدينسان خانم کيلن کايونگا (Kellen Kayonga)، خواهر زن يکي از مشهورترين سرکردگان سوداگري امنيتي اوگاندا، به نام ژنزال «سليم صالح»، که برادر «يووري موسه وني» (Yowerni Museveni) رئيس جمهور کشور نيز هست، کمپاني «عسکر» را بنا نهاد. کمپاني وي از پايان سال ۲۰۰۵ مزدوراني را براي «دفتر رايزني عمليات ويژه» ( SOC- Special Operations Consulting) به کار ميگرفت که دو افسر پيشين آمريکائي در ايالت «نوادا» تأسيس کرده بودند. همان سال بنگاه پاکستاني «درشاک اينترنشنال» (Dreshak International)، رقيب اصلي در بازار محلي مزدوران نيز شعبه اي در «کامپالا» گشود و آغاز به استخدام افراد براي شرکت خصوصي نظاميآمريکائي «EODT» کرد که عملياتي را در عراق پيش ميبرد. از ابتداي سال ۲۰۰۶، ده تائي از آنچه آقاي «مائو» «سوداگران ستيزه ها» ميناميد در کشور برپا گشت. در محله هاي توده نشين «کامپالا»، «جويندگان اوگاندائي کار در خارج» (Kyeyo)، عراق را افق تازه اي در برابر خويش مي انگاشتند. رزمنده پيشني که حاضر بود باز به خدمت جنگ درآيد، ممکن بود ماهيانه تا يک هزار و ۳۰۰ دلار (يک هزار يورو) دريافت دارد که بارها بيش از دستمزدي بود که بخش شکوفاي نگهباني و حفاظت مدني به کارجويان پيشنهاد ميکرد. درسال ۲۰۰۷ بيش از سه هزار مزدور اوگاندائي را به عراق گسيل داشتند. در سال ۲۰۰۸ تعداد اعزام شدگان به ۱۰ هزار تن رسيد. بنگاه هاي آمريکائي «Torres»، «DynCorp»، «Triple Canopy»، «Sabre» و «دفتر رايزني عمليات ويژه» کارفرمايان عمده آنها بودند. «ايزاما» در ادامه سخنانش ميگفت «آنگاه بود که رقابت ها به جنگ قيمت گرائيد». به بهانه اشباع بازار از عرضه «"جويندگان کار درخارج"، دستمزدها به سراشيبي سقوط افتادند، و بيشتر از آنرو به سادگي کاهش يافتند که موازيني براي تنظيم شرايط کار در خارج از کشور در اوگاندا وجود نداشت. وانگهي، در آن دوران ديگر فقط دنبال رزمجوي پيشين نميگشتند، هر کسي که از راه ميرسيد، ميتوانست عازم عراق شود». کارگماران که رقابت جنگجويان جديد در «کنيا» و «سيرالئون» حربه اي به دستشان مي داد، در شکستن دستمزدها (Dumping)از يکديگر پيشي مي گرفتند بدون آنکه از وزارت کار اوگاندا چاره اي برآيد. در پايان سال ۲۰۰۹، مزد جنگجو به زير مرز ۷۰۰ دلار رسيد. در اين ميان، دولت آمريکا براي هر نگهبان اوگاندائي که بنگاه آمريکائي «Sabre» به کار ميگمارد يک هزار و ۷۰۰ دلار (معادل يک هزار و ۳۰۰ يورو) به صندوق وي ميريخت. از آنسو «عسکر» هم براي ۲۶۴ تن نگهبانان گسيل داشته به عراق، ۴۲ هزار دلار (۳۲ هزار يورو) از شرکت آمريکائي «Beowulf» ميگرفت. با افشاگريهاي مطبوعات اوگاندا، در سال ۲۰۰۸ نخستين موارد بهره کشي از « جويندگان کار در خارج»، اندک اندک به بيرون درز کرد. اما مقامات «کامپالا» همچنان خود را به ناشنوائي ميزدند و با چند عمليات پاکسازي در محافل پيشکاران بازار خريد و فروش مزدور، به همين خشنود بودند که چيزي از موقعيت قدرتمند ترين شرکت ها ... و نزديکترين آنها به «موسه وني» رئيس جمهور کشور کم نشود. آقاي «مائو» عقيده داشت که «رفتن به عراق، درست مثل چسبيدن به يک تمساح به اميد آن بود که شما را از غرق شدن برهاند». در دسامبر ۲۰۱۱ دستمزد اين مزدوران در عراق براي شش روز کار در هفته و دوازده ساعت در روز به ۴۰۰ دلار (معادل ۳۰۰ يورو) فرو افتاده بود. مردان و زناني که ملاقات کرديم بين ۲۱ و ۳۲ سال سن داشتند و همگي را از ماه دسامبر ۲۰۰۹ به آنکشور اعزام کرده بودند. پيش از آن، شرکت هاي نگهباني پايتخت اوگاندا، آنها را که اغلب روستائيان به شهر آمده بودند به کار ميگماردند. دوتن از آنها، تحصيل کرده دانشگاه «Makerere» هم بودند. اينها روايت رنجي که برده بودند را به سختي بر زيان مي آوردند و با سکوت هاي ممتد که نشان از آزردگي و بيزاري داشت ميان درد دل هاي خود فاصله ميانداختند. قراردادي که برقي امضاء شدنگون بختي آنها از شرکت «درشاک»، که شعبه خود را در مرکز «کامپالا» باز کرده بود، شروع شد. «جويندگان کار در خارج» دوره هاي دو ماهه آموزش هاي نظاميرا گذراندند تا قابليت هاي آنها را بسنجند. طي اين دوره ها دستمزدي به کسي نميدادند، و پيمانکار فقط به دادن خورد و خوراکشان بسنده ميکرد. در پايان دوره آموزشي «درشاک»، از آنها مي خواست که به خانه هايشان برگردند و منتطر بمانند تا احضارشان کنند. برخي از اين مزدوران آتي سه ماه تمام انتظار کشيدند. روزي که سرانجام آنها را فراخواندند، ديگر راه بازگشتي نمانده بود. يکي از آنها به ياد آورد که «چاره ديگري پيش رويمان نبود. طي مدتي که انتظار مي کشيديم، هرچه پول داشتيم را خرج کرده بوديم بدون آنکه درآمدي داشته باشيم. برخي از ما حتي به جز صندلي نشيمنان، هر چيز ديگري را فروخته بوديم. ناگزير يگانه مفر باقي مانده امضاي قرارداد بود. در تنگنائي که در آن افتاه بوديم، آنها ميتوانستند ما را به قبول هرچه ميخواستند وادارند.» قراردادي که به آنها عرضه کردند يازده صفحه در بر داشت که ميبايستي در ظرف پانزده دقيقه بخوانند و مفادش را بپذيرند.اين گروه سرانجام همان روز نام کارفرماي نهائي خود، بنگاه آمريکائي « دفتر رايزني عمليات ويژه»، را کشف کرد. «برنارد» به خاطر آورد که پيش از امضاي قرارداد ترديدي به وي راه يافته بود. «من در بخش خدمات اينترنتي بنگاهي کار ميکردم، و وقتي دستمزدي که پيشنهاد ميکردند را ديدم، از خودم پرسيدم که آيا به راستي ميارزد. تفاوت فقط ۳۰۰ هزار شلينگ (تقريبا معادل۹۰ يورو) در ماه بود». به هرحال به اصرار دوستان و توپ و تشرهاي تلفني يک «مسئول آمريکائي»، «برنارد» تصميم گرفت که راهي شود. پس از دو روز و هفت ساعت سفر هوائي به توقفگاه هواپيماها در فرودگاه بين المللي بغداد گام نهاد. پايگاه هوائي الأسد، که با پروازي چهل و پنج دقيقه اي با بالگردان به آن ميرسيدي، گوشه کوچک ديگري از خاک آمريکا در سرزمين عربي بود. واحد «دفتر رايزني عمليات ويژه» که اين کارجويان اوگاندائي به آن پيوسته بودند، حدود هشتصد تن از هموطنان آنان را در خود پذيرفته بود. فرماندهي آنها را تعداد انگشت شماري از اوگاندائي هاي مأمور خدمت در بيرون از مرزهاي کشور خود بر عهده داشتند که، خود، از مافوق هاي آمريکائي خود دستور ميگرفتند. پس از يک ماه آموزش، آنهم باز بي جيره و مواجب بود که مزدوران تازه به خدمت گماشته، «هبوب» (توفان شن) و شب هاي زمهرير زمستان را کشف کردند. پيش از آنکه تجهيزاتي که «دفتر رايزني عمليات ويژه» وعده کرده بود به دستشان برسد، ميبايستي چندماهي را دندان روي جگر بگذارند. از دستکش هائي که قرار بود آنها را از سرماي شبانه حفظ کند تا پيش از پايان زمستان خبري نشد. کساني ناچار روي پوش حفاظت از گرد توفان ها را با فدا کردن ۲۵ دلار (۱۹يورو) از دستمزد ناچيز خود از فروشگاه اردوگاه الأسد خريدند. حتي ساز و برگي که به آنها داده بودند با موازين قانوني سازگار نبود: ۴۷- AK [کلاشنيکف]، جعبه فشنگ، کلاهخود، و جليقه ضد گلوله دست دوم، که مزدوران اوگاندائي به طعنه ميگفتند «ساخت چين» بودند. «روياروي چريک هاي تک تيراندازي که ميتوانستند از صدها متر دورتر تو را آماج گلوله هاي خود سازند»، اين مزدوران زير بار و بنه به خود بسته اي سنگينتر از تجهيزات سربازان ارتش منظم و در تير رس جنگاوران، ميبايستي به ويژه حدود پانصد خودروئي را کنترل کنند که روزانه وارد اردوگاه الأسد ميشدند. در گذار هفته ها، آنها دريافتند که تهديد در صحن واحد خودشان نيز در کمين بود: فرماندهان، آنها را تا آخرين حد تاب و توانشان بکار مي گرفتند، بسيار فراتر از آنچه قرارداد يا طاقت مزدوران اجازه ميداد. بعضي ها ميبايستي روزانه تا پانزده ساعت کار کنند. وعده تعطيلات (بدون دستمزد) بازگشت به وطن در پايان يک سال مأموريت را مرتب به بعد موکول ميکردند. چند تن از مزدوران مرخص شده درد دل ميکردند که «حتي شب ها هم زير فشار و در وحشت به سر ميبرديم. نميتوانستي هيچ گلايه اي بکني. هرکاري که ميخواستند با زندگيت مي کردند، اگر حدس ميزدند که مايه دردسر هستي ميتوانستند تو را در هر جاي دلخواهشان به کار وادارند، به ويژه در خطرناک ترين نقطه ها.» «دفتر رايزني عمليات ويژه» براي مطيع کردن گردنکشان به شگردي روي ميآورد که جاي حرف نداشت: لغو قرارداد بدون پرداخت غرامت. ما توانستيم به نسخه اي از قراردادهائي دست يابيم که در آنها از ميان بيست و يک ماده انضباطي که دو صفحه را پر ميکرد، مرحله ۴ با عنوان «خاتمه خدمت»، اجرا کردني نبود مگر پس از زنجيره درازي از توبيخ ها. اما در محل و در عمل «دفتر رايزني عمليات ويژه» اين حق را براي خود قائل بود که در صورت کوتاهي هاي پيش بيني نشده در قرارداد به «اقدامات انضباطي ديگري دست يازد». واقعيت از اين هم خشن تر بود: «مثلا اخطار نامه اي به دستت ميدادند که چون در وقت فراغت کلاهخود سرت نبوده دو هفته از دستمزدت را زده اند، با وجود اين مجبور به بيگاري بودي!» چه طعنه حزن انگيزي: «دفتر رايزني عمليات ويژه» در مقررات مربوط به سلوک کارکنان، از «شهروندان کشورهاي ثالث» خود ميخواست که «به سرفرازي نماينده آرمان هاي جمهوري اوگاندا باشند» و از «خدشه دار کردن سيماي آن کشور در خارج» بپرهيزند. قرار داد الگوي «دفتر رايزني عمليات ويژه» همچنين مقرر ميداشت که چنانچه «شهروندان کشور ثالث»، به سبب بيماري، جراحت يا تصادف دست کم سي روز در طول دوره اي چهار ماهه از کار بازمانند، اخراج خواهد شد. «برنارد»، که خوش اقبال تر از ديگران از مزيت کار در بخش اداري «دفتر رايزني عمليات ويژه» برخوردار بود، ده ها تن از هموطنانش را ديده بود که بي هيچگونه رعايتي عذرشان را خواسته بودند. به ياد ميآورد که «طي توفان هاي شني که به درازا ميکشيد، مردان عفونت هاي گوش و سينوزيت پيدا ميکردند؛ به مشکلات چشم و حتي ريه مبتلا ميشدند. وقتي براي درمان ميآمدند، به آنها فقط آسپرين ميدادند. و چون خوب درمان نشده بودند وقتي بر ميگشتند اخراجشان ميکردند. "دفتر رايزني عمليات ويژه" حاضر به پرداخت کوچکترين هزينه درماني نبود. چنانکه به ما ميگفتند، به آنجا آمده بودند تا معامله سودآوري را پيش ببرند.» در تابستان ۲۰۱۱ «برنارد» از درد زانوئي که تازه گرفتارش شده بود رنج ميبرد. پزشک «دفتر رايزني عمليات ويژه» به وي «کورتيکوستروئيد» (corticostéroïde) تجويز کرده بود: «مصرف اين دارو دردم را بدتر کرد». پوست صورتش شروع به ورآمدن کرده بود: «ناچار به سراغ پزشکي ديگر، يا کسي که مي گفتند پزشک است رفتم که به جستجوي اطلاعاتي در "گوگل" برآمد!» چند هفته بعد «برنارد» را اخراج کردند. پس از بيست روز توقف در يک اردوگاه ترانزيت در بغداد که او را در آن به حال خود رها کرده بودند، سرانجام در پائيز ۲۰۱۱، ده روزي پيش از آنکه به ديدارش برويم توانسته بود با يک پرواز «چارتر» به «کامپالا» برگردد. «برنارد»، از ترس آنکه مادرش با ديدن وضع حيرت آور چهره اش به وحشت افتد هنور به ديدار او نرفته، در عوض، پزشک خانوادگي اش او را معاينه کرده است. ميگفت: «شرح دادم که چه دوائي را برايم تجويز کرده بودند. دکترم معتقد بود اين بدترين اشتباهي است که کرده اند و از اين پس، بايد براي بازيابي سلامتي ام بجنگم. فهرست داروهائي را برايم نوشت که همه عمر هرگز به آن گراني نديده بودم: بيش از ۳۰۰ هزار شيلينگ. بايد هرجور شده براي ادامه درمانم پول پيدا کنم، اما در شرکت "درشاک" کسي گوشش به اين حرف ها بدهکار نيست. از "دفتر رايزني عمليات ويژه" نپرسيد که ديگر هيچ خبري از آنها ندارم.» لايحه قانوني«Defence Base Act»، اصولا شهروندان اوگاندائي بيمار يا مجروح که از عراق بازگشته باشند را، مانند هر شهروند کشور ثالث ديگر شاغل در يک شرکت خصوصي نظاميآمريکائي پيمانکار «پنتاگون»، در بر ميگيرد. اين لايحه تضمين کرده است که کمپاني هاي بيمه کارفرمايان هزينه هاي پزشکي مزدوران را بپردازند. مفاد اين قانون همچنين پرداخت مستمري از کارافتادگي به بداقبال ترين آنها را هم پيش بيني کرده است. خانم «Tara K. Coughlin»، وکيل آمريکائي افسوس ميخورد که «با اينهمه، اغلب اوقات شهروندان اوگاندائي از اين حقوق بهره اي نمي برند.» خانم «Coughlin»، که يک انجمن مسيحي کمک به سربازان آمريکائي بازآمده از عراق به کار گمارده، در سال هاي پاياني دهه ۲۰۰۰ دريافته بود که اوگاندائي هائي هم در کنار تفنگداران جوان آمريکائي به کار مشغول بوده اند. از آنجا که موکلانش توانائي پرداخت هزينه معاينات پزشکي لازم براي تشکيل پرونده را ندارند، وکالت سي تن از شهروندان آسيب ديده اوگاندائي که از عراق بازگشته اند را به هزينه شخصي خود نزد وزارت کار آمريکا بر عهده گرفته است (۶). چندين اوگاندائي در ميان آنان به علت حمل ساز و برگ و تجهيزات بسيار سنگين از اختلالات عضلاني، استخوان و مفصل رنج ميبرند. در ادعانامه اين وکيل، چهار بنگاه خصوصي نظامي– «دفتر رايزني عمليات ويژه»، «Triple Canopy»، «Sabre» و «EDOT»– متهم اند، اما کمپاني هاي بيمه آنها و پيشاپيش همه، شرکت آمريکائي غول آساي «American International Group- AIG » را هم از قلم نيانداخته است، «زيرا آخر سر شرکت هاي بيمه هستند که از تقبل هرينه داروها، يا پرداخت مستمري کارافتادگي به موکلانم که با نقص عضو از عراق باز گشته اند روي بر ميتابند.» شانه خالي کردن شرکت هاي بيمهخانم «Coughlin» که يکي از کار جويان باز گشته از عراق در اوگاندا هم دستيارش است، کار حساس و دور از جنجالي را پيش ميبرد. پيش از همه بايد قربانيان را بيابد: «بسياري از مجروحان اوگاندائي که ياراي زيستن در شهر را ندارند، مسقيما به روستاهايشان باز ميگردند، بدون آنکه بدانند امکان دادخواست از دادگستري آمريکا برايشان فراهم است. حدس ميزنم که تعداد آنها صدها تن باشد. شايد هم بيشتر، کم ترين تخمينم اين است.»سپس بايد بر بدگماني و بي اعتمادي به يک سفيد پوست (Musungu) و شرم از دردل با وي فائق آمد. «کارفرمايان به تهديد تعدادي از موکلانم پس از زخميشدن دست يازيده بودند. حتي به بعضي ها گفته بودند که اگر لب تر کنند جسدشان را به کشور باز خواهند گرداند. بالاتر از آن، پرونده پزشکي درمان شدگان در عراق را پيش از بازگشت به وطن مصادره کرده بودند. از اينرو بايد همه چيز را باز دوباره از صفر شروع کرد.» همچنين بايد زود دست به کار شد: مزدوراني که از عراق برگشته اند يک سال بيشتر فرصت ندارند تا به خود بجنبند. اين وکيل سرانجام، بايد با ماشين عظيميدست و پنچه نرم کند که کمپاني هاي بيمه تا خود اوگاندا به راه انداخته اند. کمپاني آمريکائي بيمه «AIG» ترديدي در استخدام تحقيقگراني، چون بازرسان شرکت «Tangiers International» از کشور مالت به خود راه نميدهد تا هر صداي اعتراضي را خاموش سازد. زن جوان اذعان داشت که « يکي از دشوار ترين بخش هاي کارم همين است. اين تحقيقگران، بي شرمانه، اخلاق حرفه اي را زير پا ميگذارند. مثلا با موکلان من تماس ميگيرند و آنها را نزد پزشکان برگزيده خود ميبرند تا تشحيص ديگري بدهند، در حالي که مطلقا حق چنين کاري را ندارند. به فرد ديگري که از زمان بازگشتش از عراق ديگر توان جسميکار کردن ندارد قول گماردن به کاري را داده اند ... فقط کنجکاوند که ببينند که آيا ميپذيرد! چون در اوگاندا متخصصان پزشکي اندکي هستند، گاه از خودم ميپرسم نکند به کسي بر بخورم که پيشتر او را خريده باشند.» به برآورد وزارت کار اوگاندا امواج پياپي زنان و مرداني که از سال ۲۰۰۵ به عراق گسيل شدند، بيش از ۹۰ ميليون دلار (۶۸ ميليون يورو) پول به خانواده هاي خويش در کشور فرستاده اند. اين وجوهات بيش از درآمدي است که قهوه، اصلي ترين منبع صادرات، عايد اوگاندا، ساخته. تمام مرداني که ما ملاقات کرديم، پس از گذراندن غالبا بيش از يک سال در خاورميانه، در پايان مأموريتشان توانسته بودند تنها چند ميليون شيلينگ –کمتر از يک هزار يورو – پس انداز کنند. کاهش نرخ برابري ارز و تورميکه در طول مدت غيبت آنها با تمام قوا بر اوگاندا تاخته و تنها در سال ۲۰۱۱، به بيش از ۴۰% رسيد، از ارزش دستمزدهاي اندک آنها که تا زمان بازگشت شان به کشور در حسابي نزد بانک «Crane» در «کامپالا» مسدود گرديده بود، مدام کاسته است. «"درشاک" ما را استخدام کرد و سپس به "دفتر رايزني عمليات ويژه فروخت" و غنيمت آنرا به جيب زد. اما ما آخر سر چيزي جز چند پول سياه گيرمان نيآمد. راستش را بخواهيد آنچه ما از سر گذرانديم جز بردگي مدرن نام ديگري ندارد» کمسيون مستقل بررسي قراردادهاي منعقده در زمان جنگ، در گزارش روشنگرانه خود در ماه اوت ۲۰۱۱ به کنگره آمريکا آورده است که «شهرت ايالات متحده در خارج را، جنايات و تبه کاري هائي لکه دار کرده است که از شرکت هاي پيمانکار متصدي استخدام سربازان قراردادي سر زده»؛ هرچند تصريح کرده است که «اگر قرار باشد شمار سربازان آمريکائي در عراق و افغانستان کاهش يابد، ميبايد پيش از پايان عمليات بر تعداد جنگجويان شرکت هاي نظاميخصوصي، اگر نگوئيم در طول چندين سال، لا اقل در کوتاه مدت، افزود (۷)». در واقع قرار نيست ريشه هاي «بازار خشونت و زور ورزي (۸)» بخشکد. وزارت خارجه بدينسان براي حفظ امنيت ۱۶ هزار کارمند سفارتخانه خود در عراق، ۱۰ ميليارد دلار اختصاص داده و به هشت شرکت خصوصي نظاميآمريکائي روي آورده است. ارتشي مرکب از ۵ هزارو ۵۰۰ مزدور بايد به راه افتد. در جوار بنگاه «Triple Canopy» مأمور حفاظت از ديپلومات ها، «دفتر رايزني عمليات ويژه» با دريافت ۹۷۳ ميليون دلار به مدت پنج سال امنيت پست هاي ثابت بازرسي را تأمين خواهد کرد. خانم «کايونگا»، مدير شرکت «عسکر»، که اکنون در بازار خريد مزدور براي افغانستان نيز حضور دارد، ميگفت که «اوگاندائي هاي جوينده کار در خارج، بدون شک به کار گماشته خواهند شد.» جنگجويان پيشين در عراق که ما ديديم، معتقد بودند که از بغداد تا کابل و بي ترديد فردا در مگاديشو [سومالي]، اوگاندائي هائي سرخواهند رسيد که اين «نيروي سياه» را هر چه بيشتر تامين کنند. چرا چنين است؟ «به دليل تورم، هزينه آموزش فرزندان که رو به افزايش دارد، بهاي خورد و خوراک که سر به آسمان ميسايد ... مطلب اين نيست که ما عاشق اين کاريم، اما چه کنيم که بايد زندگي کرد!» ° در سال هاي ۲۰۰۳ – ۱۹۹۸ آتش جنگي ميان کشورهاي جمهوري دموکراتيک کنگو، زيمباوه، آنگلا و ناميبي از يکسو و رواندا، اوگاندا و بروندي از ديگر سو بر افروخت که در آن گروه هاي مسلح چندگانه اي به جان هم افتادند و ميليون ها نفر در درگيريها و يا در اثر قحطي و آوراگي ناشي از آن جان باختند. درياچه هاي بزرگ نام زنجيره اي از درياچه هائي مشترک ميان چندين کشور واقع در جنوب صحراي آفريقاست. (م) • ارتش مقاومت پروردگار (Lord’s Resistance Army) جنبشي شورشي با علقه هاي مذهبي عليه حکومت اوگاندا بود که پس ازآغاز جنگ هاي داخلي اين کشور در سال ۱۹۸۸ به زمامداري رسيده بود. (م) پي نوشت ها: ۱- به دلائل امنيتي تمام نام ها در اين مقاله ساختگي است. ۲- سارا ستيلمن (Sarah Stillman)؛ ارتش نامرئي (The invisible army)، مجله نيويورکر، شمارۀ ۶ ژوئن ۲۰۱۱، «www.newyorker.com». ۳- پس از مرگ جوزف موبوتو در سال ۱۹۹۷، کشور زئير (که امروز جمهوري دموکراتيک کنگو ناميده ميشود) صحنه جنگي شد که پاي همه همسايگانش از جمله اوگاندا را به ميان کشيد. در همان دوره «کامپالا» با شورش ارتش مقاومت پروردگار، فرقه اي پبرو مرشدي به نام «Joseph Koni»، دست به گريبانگير بود. ۴- «http://angeloizama.com». ۵- «www.norbertmao.org». ۶- «www.injuredugandans.com». ۷- «www.wartimecontracting.gov». ۸- نگاه کنيد به: Deborah D. Avant, The Market for Force: The Consequences of Privatizing Security, George Washington University Press, Washington, DC, 2005. |
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نظرات
ارسال یک نظر