- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نشریۀانجمن فرهنگی افغانهای شهرهامبورگ
DIENSTAG, 23. APRIL 2013
لیلا صراحت روشنی
لج
لیلا بخواب، یار نمی آید
در کلبه ات بهار نمی آید
تالاب انتظار دو چشمت را
نیلوفری به بار نمی آید
چسپیده شب به پنجره ها دیریست
خورشید شب شکار نمی آید
پلک سپیده روی هم افتاده
صبح طلایه دار نمی آید
لیلا بخواب،خواب خوشت بادا
بیداری ات به کار نمی آید.
از دفتر شعر" روی تقویم تمام سال

یادی از چند دوست دانشور
غلام شاه سرشار شمالی روشنی
در سال 1352 روزنامه و مجلّۀ تازه یی در کابل با نام جمهوریت تأسیس گردید. رئیس این سازمان نوبنیاد مرحوم دکتر محمد آصف سهیل و معاون آن مرحوم غلام شاه سرشار شمالی روشنی بودند. این بنده یکی از اعضای هیأت تحریر روزنامۀ جمهوریت و در عین حال معاون مجلّۀ جمهوریت بود. مدیریت مجله را شاعر و نویسندۀ معروف، سید محمود فارانی بر عهده داشت.
محمد آصف فکرت
یادی از چند دوست دانشور
غلام شاه سرشار شمالی روشنی
در سال 1352 روزنامه و مجلّۀ تازه یی در کابل با نام جمهوریت تأسیس گردید. رئیس این سازمان نوبنیاد مرحوم دکتر محمد آصف سهیل و معاون آن مرحوم غلام شاه سرشار شمالی روشنی بودند. این بنده یکی از اعضای هیأت تحریر روزنامۀ جمهوریت و در عین حال معاون مجلّۀ جمهوریت بود. مدیریت مجله را شاعر و نویسندۀ معروف، سید محمود فارانی بر عهده داشت.
منظور من از این نوشته یاد از گروه دوستان دانشوری است که دکتر سهیل به دور خویش گرد آورده بود تا روزنامه و نشرات تابعۀ آن را صحت و رونق بخشند. برخی از این دوستان از اساتید هراتی و برخی دیگر از کابل و جاهای دیگر بودند. از هرات چرا؟ به دلیل این که مدیر مسؤول این روزنامه نویسندگی و ادبدوستی خود را مرهون هرات بود. به گفتۀ برخی از دوستان، دکتر سهیل طبیب به هرات رفت و ادیب باز گشت. مرحوم میوندوال هم سالها پیش با نام محمد هاشم پردیس ( اگر اشتباه نکرده باشم) به هرات رفت و مدیر مطبوعات و مدیر مسؤول روزنامۀ اتفاق اسلام شد و سپس میوندوال نام گرفت.
به هر روی، در آن سال (1352) گروهی در ساختمان مطبعۀ دولتی گرد آمده بودند که برای نگارنده که هنوز بسیار جوان بود، آموزگاران مجرّبی می توانستند بود.
غلام شاه سرشار شمالی روشنی، معاون مؤسسهء نشراتی جمهوریت، یکی از روزنامه نگاران باسواد و پرسابقۀ کشور بود که نثر درست می نوشت و شعر نغز می سرود. با آن که از پروان بود، و زبانش فارسی دری، زبان پشتو را خوب می دانست هم به صورت علمی عالم به زبان پشتو بود و هم نغز به آن زبان گپ می زد. اما در زبان و ادب دری بسیار صاحب صلاحیت بود. او سالها در مقامهای مختلف وزارت اطلاعات و کلتور، چه در روزنامه ها و چه در رادیو موفقانه خدمت کرده بود و در هرجا که کار کرده بود، زبردستان و زیردستان، همه از او خاطرات خوشی داشتند و به همین سبب دوستان بسیاری داشت. زبان و ادب را بسیار دوست می داشت و بسیار می خواند و کتابخوانی فهیم و صاحب نظر بود.
دفتر هیأت تحریر در طبقۀ پنجم و دفتر معاون ( مرحوم سرشار شمالی) در طبقۀ چهارم بود. گاهی که برای کارهای روزنامه به دفترش می رفتم، دخترک نوجوان، محجوبه و لاغر اندامی را می دیدم که باجامهء سیاه و چادر (روسری) سپید معارف ، بر چوکی (صندلی) کنار در نشسته بود. بار دوم یا سوم گویا مرحوم سرشار دریافت که می خواهم بدانم که این دختر کیست که بیشتر روزها در همین وقت که مدارس تعطیل می شود، اینجا نشسته است، گفت: دخترم لیلا! و توضیح داد که لیلا بسیار به شعر و ادبیات علاقمند است. بیست و سه یا چهار سال بعد از آن روزها، هنگامی که من در استان خراسان ایران اقامت داشتم روزی در منزل به دیدار تنی چند از ادیبان و شاعران افغانستان توفیق یافتم که یکی از آنان دخترک محجوبهء سال 1352، اما شاعرهء شیرین کلام و نام آور آن روز، لیلا صراحت روشنی، بود. خانم روشنی که در آن روزها شاعره یی بلند آوازه بود، به تن اندکی فربه و به روح اندکی افسرده و خسته می نمود. من آن افسردگی و خستگی را به دلیل شاعر بودن و در نتیجه حساس بودنش پنداشتم. از پدر شهید و دانشمندش و از خاطرات شیرینی که ازمرحوم سرشار و از محبتهایش در دوران همکاری روزنامه نگاری داشتم یاد کردم و دریافتم که بسیار از شنیدن یادهای شیرین پدر گرامی اش شادمان شد. دریغا که بعد ها شنیدم که این شاعره بیمار است و اندکی بعد شنیدم که به پدر مهربانش پیوسته است. روح پدر و دختر شاد باد.
گویند که از سخن سخن شکافد. خاطره یی در هنگام نوشتن به یادم آمد و نوشتم بهترشد تا این که نمی نوشتم. منظور که بر آوردن چنین فرزانه فرزندی، نشانه یی از اهتمام مهر آمیز چنان پدری است.
مرحوم سرشار شمالی (روشنی) در کنار این محاسن بسیار خوش سخن و لطیفه گوی نیز بود. یکی از این موارد را یاد آوری می کنم:
یکی از همکاران ما در روزنامۀ جمهوریت آقای نادر جلالی بود که مدیریت بخش پشتوی روزنامه را بر عهده داشت. جلالی روزنامه نگاری لایق، دقیق و پرکار و در عین حال بسیار آرام بود. هنگام صرف نان چاشت ( صرف نهار) دوستان خسته و مانده از کار اخبار، فکاهی می گفتند و می خندیدند. آقای جلالی که همکار بسیار خوب ما بود، بر اثر صرف انتی بیوتیک که برایش هنگام بیماری در روسیه داده بودند، شنوایی اش را از دست داده بود و دریافت سمعی مطالب برایش دشوار بود. یک بار که فکاهیی را می شنید به احترام و اتفاق دیگران می خندید. بعد مرحوم سرشار نزدیکش می نشست و بسیار به نرمی و آهستگی، به گونه یی که ما نمی شنیدیم، آن فکاهی را به آقای جلالی می گفت. آن هنگام بود که جلالی به قهقهه می خندید؛ چنان خنده یی که همکاران یکبار دیگر دل به خنده می سپردند. دوستان می گفتند که آقای سرشار فرِکونسی آقای جلالی را می داند و نیازی ندارد که بلند بگوید.
نمیدانم بر سر آقای جلالی چه آمد. هرجا که هست شاد مان باد. اگر در رفتن به آن سرای هم بر ما پیشی گرفته باشد روانش شاد.
. . . .
قسمت های مربوط به شادروان غلام شاه سرشار شمالی روشنی از یک نوشتۀ جناب آصف فکرت از تارنمای وزین آن روز ها نقل شده است.
MONTAG, 22. APRIL 2013
خوشه
در افغانستان ، هر روز
" بوستون "
تکرار می شود
" بوستون "
تکرار می شود
دو انفجار مهیب و تروریستی ، در شهر بوستون ایالت ماسا چوست ایالات متحدۀ امریکا، جان چند تن را ستاند و تعدادی زیادی را زخمی کرد. عملی که ابراز تنفر انسان مخالف با تروریسم را همراه دارد. همچنان که ابرازهمدردی با کشته شدگان وبا زخمی ها را. دیدن اشکهای مادری که طفل معصوم خود را از دست داده بود، خون های که از تن زخمی ها بر زمین ریخته بود، فریاد های انسان های هیجانی، ترسیده ولرزیده، احساس نفرت علیه مجریان چنان عملی را بر می انگیخت. چنان بود که به زودی موضعگیری ها وفرستادن پیام های سران وزعمای دولت های دوست ایالات متحدۀ امریکا آغاز شد. پیرامون هویت بمب گذاران به زودی سخن از دو برادر جوان از مهاجرین چیچنی رفت. در گیری ها مسلحانه به راه افتاد ."تیمورلنگ" سارنایف 26 ساله به قتل رسید و برادر 19 ساله اش، در حالی که به شدت زخمی شده، دستگیر گردید. خانوادۀ سارنایف ، از دور دست ها از واکنش نشان داده و سهم فرزندان خویش را تردید نمودند وگفتند که تهمتی از طرف پولیس بر فرزندان آنها بسته شده است تا نشان دهند که مقصرین را شناخته اند.
گمانی نتوان داشت که پی گیری چنین واقعه یی، جوانب چند از پرسش بر انگیزندگی و یادآوردنگی را برای یک تعداد با خود داشت. به ویژه برای آنانی که هر روز خبری از اعمال تروریستی را درکشورهای خویش می شنوند و گاهگاهی صحنه های دلخراش آن را می بینند.
یکی از پرسش ها این است که آیا مقامات امنیتی و قضایی امریکا مانند موارد بیشمار دریگر به تحقیق از جوهر سارنایف در صورتی که زنده بماند،در پشت در های بسته ادامه خواهند داد؟ ویا اینکه حق داشتن وکیل مدافع برای ، با علنی بودن جریان تحقیق رعایت می شود.
برخی از زعمای کشورها به زودی به نکوهش این عمل پرداختند. موقفی که درست وخوب بود. مگر آیا برای کسانی که هر روز می بینند و می شنوند که جهل ترور ، انسانهای کشورهای دیگری را نیز به کام مرگ می فرستد، این احساس دست نمی دهد که چرا با قربانیان تروریسم این کشورها همدردی نمی شود؟ به گونۀ نادر، البته گاهگاهی وآن هم در صورتی که رقم تلفات بیشتر باشد، و در برگیرندۀ چهره های معروف ومشهور و دوست در میان آنها ، تقبیحی ازبرخی کشورها شنیده شده است. اما، اغماض و چشم پوشیی که روبه افزایش نهاده است، بنیاد نگرش به زمینه های رویش تروریسم و عواقب آن را در کشورهای قدرت مند تمثیل می کند. در تبعیت از این سیاست ، مرنکب چند اشتباه و نقض رعایت حقوق بشری می شوند.
- به قربانیان تروریسم با تفاوت ها می بینند. قربانی تروریسم در امریکا با قربانی تروریسم در افغانستان وعراق . . . نزد آنها تفاوت دارد.
- بحث های پیرامون انگیزۀ اعمال تروریستی در امریکا ، انگلستان و .. . جدی آغاز می شود و کارمندان امنیتی گویی انحصار رسانه ها را در دست می داشته باشند. ولی، سیاستمداران کشورهای بزرگ و دارندۀ قدرت، از این سخن نمی گویند که اسباب موجبۀ این گرفتاری روبه تزاید یا تروریسم در منطقۀوسیعی از هند تا افریقا و دور دست ها از کجا برخاسته است؟ اگردریافت زمینه های د اخلی آن به جامعه شناختی این جوامع تأکید می کند، عامل خارجی آن به سیاست های غلطی ره می برد که زیر نام مبارزه با تروریسم،زمینۀ رشد تروریسم را فراهم نموده است. دروغی که حکومت پیشین انگلیس وامریکا برای حمله ورشدن به عراق ، مبنی براین که صدام دستگاه های دارد که می تواند سلاح اتومی بسازد، آن چه خواسته است مرگ ده ها هزار عراقی و هزاران انگلیسی وامریکایی . . . است.
- برای کسانی که سیر رشد تروریسم در افغانستان و موفقیت سیاسی چند سال پسین آن را تعقیب می نمایند، موضوع جالبتر می شود. زیرا در افغانستان که تروریست ها هزاران انسان را به قتل رسانیده اند، هر روز بیش از روز پیش مورد احترام، تفقد و بر سر قدرت آوری مواجه می شوند. آن تروریست ها جبهۀ بین المللی خویش را نیز دارند. همنوایی وهمبستگی ومشارکتی که میان آنها در پاکستان ، افغانستان، سوریه، بحرین ، سودان وتابیخ گوش روسیه وامریکا تبارز می باید، از تروریست پروری در افغانستان ، بهره می گیرند.
این است که محکوم کنندۀ تروریسم در کل ، در همه نقاط جهان واز جمله در افغانستان، با احساس آمیخته با درد به موضعگیری های چند پهلو واخلاق دوگانۀ سیاستمداران برخی کشورها می بیند. 
ناظر اوضاع خونبار افغانستان می بیند که هر روز بمب گذاری ها " بوستون " ها می آفرینند، ولی از کار آیی آن همه گروه های ویژه و ادعاهای تروریست ستیزی اثری نیست. تروریست ها آزاد می شوند. می کشند وبه جا های امن فرار می کنند.
آری، در کشورهای غربی ، عرصه را بر تروریسم تنگتر می کنند. اگر عملی سر زند، کوچه ها ومنازل را وجب به وجب جست وجو می کنند، تا " بوستون " های دیگر تکرار نشوند، ولی در کشورها، " بوستون " ها ، چوچه های چند گانگی می زایند، تکرار می شوند وحتا برای گرفتن قدرت روز شماری می کنند. مگر نتیجۀ چنان سیاست غلط در این نقطۀ جهان ، دامن کشورهای قدرت مند را نمی گیرد؟ تجارب رویداد های پیشین حاکی از آن اند که چشم پوشی از رشد دادن تروریسم در سایر کشورها ، دامن آنها را می گیرد
دنبال نمودن خبرهای مربوط به انفجار در بوستون ایالات متحدۀ امریکا، یادآورندۀ این برداشت ها و ابراز شکایت ها و درد ها نیز بود.
12سال بعد از بودا، ثواب بت شکنی یا بدنامی
تاریخی
زینب محمدی
بیبیسی
به روز شده: 15:29 گرينويچ - دوشنبه 11 مارس 2013 - 21 اسفند 1391
مجسمههای بودا در بامیان در قرن ششم میلادی ساخته شده بودند
دهها جوان که بازوهایشان را با پارچهای بستهاند، مواد را در حفرههایی که خودشان در مجسمههای بودا ایجاد کردند، جابه جا میکنند. روی بازوبندهای آنان نوشته شده "بت شکن". دقایقی بعد صدای بلند انفجار شنیده میشود؛ تمام فضا پر از خاک میشود.
اگرچه هوا بسیار سرد است اما مردم پراکنده در نقاط مختلف شهر با حسرت صحنه تخریب مجسمهها را از دور تماشا میکنند. تنها مسئولین تخریب در ساحه حضور دارند.
مجسمههای بودا که از قدیمیترین و با ارزشترین آثار تاریخی افغانستان بود، در سال ۲۰۰۱ توسط طالبان تخریب شد.
شاهدان عینی این رویداد میگویند هر وقت به ویرانههای بودا مینگرند، صدای انفجارها در گوشهایشان طنین میاندازد و صحنه تخریب بودا پیش چشمشان دوباره مجسم میشود.
بابه محسنی ۶۵ ساله یکی از این شاهدان به بیبیسی گفت که تخریب این مجسمهها به طور کامل، یک هفته را در بر گرفت.
محمد سجاد محسنی مشهور به "بابه محسنی" تمام عمر خود را در بامیان گذرانده است. او اکنون دوازده سال پس از تخریب مجسمههای تاریخی بودا، از آن رویداد سخن میگوید.
خواست بی جواب مردم برای نابود نشدن مجسمهها
بابه محسنی میگوید زمانی که طالبان در منطقه شیخ علی ولایت پروان در نزدیکیهای ولایت بامیان در حال جنگ بودند، اعلام کردند هر زمانی که به بامیان برسند "بوداها" را تخریب میکنند.
ولایت پروان در مسیر کابل پایتخت افغانستان – بامیان قرار دارد.
طالبان مجسمههای بودا را "بت" خوانده و آن را تخریب کردند
بابه محسنی میگوید مردم بارها از طالبان خواستند که مجسمههای بودا را تخریب نکنند اما این خواستشان قبول نشد.
به گفته او، پیش از تخریب مجسمهها، همیشه گردشگران داخلی و خارجی برای دیدن مجسمهها به بامیان میآمدند و از این راه عوایدی نیز به مردم میرسید.
وی افزود که مجسمههای بودا همیشه برای مردم بامیان ارزش تاریخی داشته است اما طالبان فکر میکردند که این مجسمهها"بت" هستند و وجود آنان خلاف شریعت اسلام است.
ثواب برای تخریب بودا
بابه محسنی قصه میکند که طالبان روزی که بامیان را تصرف کردند، حوالی ساعت هشت صبح وارد شهر بامیان شدند و ساعت چهار بعد از ظهر همان روز سعی کردند که مجسمههای بودا را با توپ تخریب کنند اما موفق نشدند چون مجسمهها بسیار محکم و بزرگ بودند.
بابه محسنی میگوید: "طالبان چندین روز بعد از این که بر بامیان مسلط شدند، نیروهای مخصوصی را که اکثرا بچههای خردسال و جوانان بودند به بامیان آوردند. این جوانها روی بازوهایشان بت شکن نوشته شده بود. آنها در حالی که از ریسمانی بر بلندی مجسمه ها آویزان می شدند، مواد انفجاری را در مجسمهها جا به جا میکردند."
او افزود که طالبان با این مفکوره که با تخریب مجسمههای بودا ثواب زیادی نصیبشان میگردد، کارشان را با شوق انجام میدادند اما مردم این صحنهها را با حسرت میدیدند و برای این که تاریخشان نابود میشد بسیار پریشان بودند.
او گفت که طالبان پس از تخریب کامل مجسمه ها در هر ولایت دو یا سه گاو را نیز قربانی کردند.
اما به باور بابه محسنی و بسیاری از باشندگان بامیان، این کار طالبان ثواب نه، بلکه بدنامی بود که برای این گروه در تمام تاریخ ثبت شد.
بزرگداشت هرساله از تخریب بوداها "شبی با بودا"
باشندگان بامیان پس از سقوط حکومت طالبان هر ساله ۲۱ حوت/اسفند از سالروز تخریب مجسمههای بودا بزرگداشت به عمل میآورند.
امسال جمعی از فعالان مدنی فستیوالی را زیر نام"شبی با بودا" راه اندازی میکنند.
قرار است در این فستیوال در کنار برنامههای تئاتر، موسیقی و سخنرانی، راهپیمایی در اعتراض به تخریب بوداها به شکل نمادین انجام شود و در پایان شمع هایی در مقابل مجسمههای تخریب شده، روشن گردد.
مجسمههای بودا
بامیان در ۱۴۰ کیلومتری شمال غرب کابل واقع است. مجسمه صلصال که ۵۵ متر طول داشت و مجسمه شمامه که ۳۷ متر طول داشت در قرن ششم میلادی، زمانی که بامیان یک محدوده مقدس بوده، اعمار شده است. این پیکرهها از تخته سنگهای ریگی تراشیده شده بودند که در مارس ۲۰۰۱ طالبان آنها را بت نامیدند و منفجر ساختند.
دره بامیان غربیترین نقطه حوزه نفوذ بودیسم به شمار میرفت. این جا، نقطه تقاطع شرق با غرب بود و آثاری باستانی که در این محل بدست آمده، نشاندهنده ترکیبی از نفوذ فرهنگ یونانی، ترکی، فارسی، چینی و هندی است که در هیچ جای دیگر جهان نمی توان آن را سراغ گرفت.
تاریخ دانها میگویند که مجسمههای بامیان در اوج شکوه شان لباسهایی از حریر سبز و سرخ بر تن داشتند و با جواهر گرانبها در گوش و گردنشان مزین شده بودند.
هرچند یونسکو، سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی ملل متحد، گفته تصمیم ندارد این مجسمهها را بازسازی کند اما هنوز هم گروههایی از باستانشناسان در حال تحقیق و مطالعه خرابههای این پیکرهها هستند تا تلاشی را برای بازسازی آنها آغاز کنند.
..................................................................................................................................................................
مطالعۀ مظامین قبلی
لطفا ً برای مطالعۀ مضامینی که قبلا نشر شده اند، رهنمای Ältere Posts را که در آخر صفحه است، فشار دهید.
مطالعۀ مظامین قبلی
لطفا ً برای مطالعۀ مضامینی که قبلا نشر شده اند، رهنمای Ältere Posts را که در آخر صفحه است، فشار دهید.
- دریافت پیوند
- فیسبوک
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
نظرات
ارسال یک نظر