نگاهی به دوکتاب . . . احسان لمر



نگاهی بردو کتاب
 « استبداد شناسی نادر شاه »
 و « سوگند ها در تاریخ معاصر افغانستان »
احسان لمر
 جناب نصیر مهرینپژوهشگر، محقق و نویسندهء توانای کشورمحنت گذاشتهدورساله جدید شانرا به این شاگرد دبستان تاریخ ارسال نمودند که با استفاده از فرصت از ایشان اظهار سپاس و تشکر مینمایم.
 چاپ اول اين رساله که 119 صفحه را احتوا ميکند در 1000 جلد از طرف بنگاه انتشارات ميوند در سال 1389 خورشيدی در کابل صورت گرفته است.
 وقتی ما تاریخ آغازقرن بیستم میلادی کشوررا بررسی میکنیم به دوحرکت مترقی و ارتجاعی، روشنگرانه و ماقبل قرون وسطائی، سپید و سیاه برمیخوریم. رهروان مکتب سید جمال الدین افغان همچو مشروطه خواهان اولوهمچنان محمود طرزی، هادی داوی،سردارنرنجن داس،محی الدین انیس،محمدولیخان دروازی،فامیل چرخی ودیگرمشروطه خواهان دوم دریک جهت، و بالمقابل برای حفظ منافع استعمار خانواده ای مصاحبان، اعتماد الدوله،عدهء از روحانیون اجیر و سیاهاندیش و اپورتونیستهاییدلقکدربارهااز جانب دیگر قرار داشتند. درین نبرد حق و باطل برای کوتا مدتی( ده سال)پیروزی و درخشش نوررامیبینیم البته عدم تجربه، اشتباهات جبران ناپذیرشاه، خیانت صریح مامورین عالی رتبهدولتی، سنگ افگنیهادر مسیر راه توسطجواسیس بیگانه باعثناکامی نهضت گردید. انگلیسهابحریفان اروپائی شان که از شاه وملکه ی پیشتاز افغان استقبال عالی نموده بودند، چنین وانمود ساختندکه ملت افغان ذاتاً عقبگراوحشی و ضد تمدن، ضد پیشرفت و ترقی میباشند. در خفا دهقان بچه نهایت سادهدل ولی مردانهصفت و پابند بعهد و پیمان را توسط ملا های کهدر سرراهش سبز میشد یا روحانیون وابسطه به استعمار تحریک نمودند و حتی " پریهای سفید پوش "( نرسها) سفارت بیطرف بریتانیهجراحات او را تداوی نموده و موقتاً بسلطنترسانیدنش. اینپروژه را امروز میدانیمکه بریتانیهانتقامقربانیان شانرادر سه جنگ افغان و انگلیس از ما گرفتند، عقب نگهداشتنو منزوی ساختن افغانستان کاری بود عمدی توسط آنها، چنانچه وزیردفاع فعلی شان لیامفاکس در یک مصاحبهتازهء خود علنا به افغانستانتوهین کرده وکشورما را عقب ماندهءقرن سیزدهمخطاب کرده است، و این عقب ماندگی قرن سیزدهم راهم آنها عمداً بر ما تحمیل نمودند.


دریافت عللوعواملاین همه بد بختی و سیاه روزی مردم ما را در مطلقیت و استبداد نادر شاه ، برادران و خانوادهء شان، جلو گیری از مشارکت مردمدر قدرت سیاسی کشور، و قتلو امحای نخبه گانو مطرحترین شخصیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور توسط این فامیل میدانیم که از خانوادهء شهید پرورچرخی و محمد ولیخان دروازی، عبدالرحمنلودین و محی الدین انیستا هزاران هزار زندانی سیاسی دیگر، ازغبار، محمودی ، مولانا خسته و رسول پشتون تا عبدالملک عبدالرحیمزی، اسمعیل بلخی و میوندوال و مرستیال ودیگر و دیگراگر نام ببریم مثنوی نه من کاغذ خواهد شد.
 نویسنده ای کتاب در مقدمه چه زیبا مینویسد : " درینجا صرف وجدانهای بیدارخواهند بود که به قضاوتدادگرانهبنشینند، و حتی استبداد اندیشان ناروشنفکر حوزه سیاست و فرهنگ نیز اگر تحجر افکار وجزمیت اندیشه های شان مانع ازرسیدن به قضاوت سالم گردند، حداقل خواهند دید که با توجه به زمانه ی حاکمیتنادر شاه، هیچ دلیل موجهی را نمی توان سراغ گرفت که ستمگاری هایاو را برائتدهد" و اما گاهی عده ایوابسطه و نمکخوار دربار به" حضور اندک اشتباه " اعتراف میکنند.
 نویسنده دربخش نخست" محمد نادر شاه نماد خدعه و نیرنگ " را معرفی مینماید، او خرابی میانه ی شاه امان الله و نادرخان را "پیرامون اصلاحات و شخصیتهای کهوظایف مهم دولتی را عهده داربودند، مخصوصاً افراد غیر از خانواده و قبیله ی مربوط خانواده شاهی در امور دولت " میداند و این واقعیتمسلمی است که با رگرگ وجود خود در دوره سلطنت اینخانواده آنرااحساس نمودیم در اولین روزهای غضب قدرت سردار محمد عزیز خان ( پدر داود خان و نعیم خان ) و برادرشاه محصلین افغانی دوره امانیه در خارج کشور را، فرزندان « دمبک و دولک » میدانست و علاقه نداشتند که فرزندان ملت درس بخوانند، بعداًاگر مانعفرزندان دمبکو دولکنتوانستند که شوند در سراغ غلام بودند.
 نادرخان و برادران درهند درمکاتب نظامی انگلیسها تربیت شده تا روزی درکشور نقشی به سود آنها بازی نمایند. چنانچه این نقش برجسته را بازی نمودند و عملکرد آنها باعث فنای امروزی کشورگردید . نادر خان بسیار به ساده گی حکم مرگ و امحای خلق را صادر مینمود،چگونگی شهادت غلام نبیخان چرخی ، افسرانی که علیه انگلیسها جنگیده و مقاومت نموده بودند چون جنرال پنین بیگ خان،محمد ولیخان دروازی،غلام جیلانیخان چرخی،تاج محمد خان بلوچ و دها تن دیگرشاهد ادعای مااست.
دوستداران خانواده نادرخان لطفاً توجه نمایند، اهالی دهمزنگ، نوآباد ده افغانان، سرک اول کارته چهار و اطراف زیارت سخی و گذرگاه وکارته چهارکابل دردوران صداراعظم صاحب کبیرسردارمحمد هاشم خان،صدها زاغ را دیده بودند که خوراکی را از بام محبس به منقار گرفته و پروازمیکردند و موضوعبگوش دولت هم رسید، و اما چهاردهه بعد که به امر محمد داود خان محبس پلچرخی اعمارشد مهندسین وزارت فوائدعامه درزیر آهنپوشهای محبس دهمزنگ اسکلیتهای مرده انسانها را دیده بودند( یک تن از آن انجنیران درفرانسه در شهر ما تشریف دارند) .آیادر منقار زاغها گوشتزندانیان سیاسی بود یا چیز دیگر؟( به افغانستان در مسیر تاریخجلد دوم هم مراجعه نمائید).
 هواداران دوره ی آنها را دورطلائی میدانند، چون نقطه ذوبان طلا(1064) درجه ی سانتی گراد حرات است برای ایجاد دورهء طلائی ملت افغان در گوره های زندان ارگ، قلعهء موتی و سرای بادام و دهمزنگدر حرارت دهشت و استبداد نادرخان وبرادرش هاشم خان سوختند تا دورهء طلائی آنها ساخته شود.همان است که اسکلیتهای شان باقی مانده است. اگر مشاطه گران زر و زور بخواهند، حافظه تاریخ را پاک سازند کاریست نا ممکن.
دستورقتل عبدالرحمن لودین هم مانند غلام نبی خان چرخی تاج محمد بلوچ و دیگران از هدایات عاجلنادر خان است،نادرخان " دستور مرگ انسانی را داد که چون گل نو شگفته یی بود". لودین فرزند مبارز فرازانهو دانشمند، نهایت وطنپرست و رنجدیده شادروان کاکا سیداحمد لودین میباشد که مناصفه ی عمرش یعنی 32 سال از مجموع72سال را در زندان سیاسی بخاطر مبارزه علیه ظلم ، استبداد، بیعدالتی، جهل، بیسوادی و در فقر نگهداشتن عمدی مردم سپری نمود.
 در کتاب از " تزویر،مکر، حیله و نیرنگ های هنر مندانه و دپلوماتیکنادر خان " پرده برداشته مینویسد" یکی ازمظاهر نظام نادرخان مانند همهدروغگویان سیاسی و حکام توطعه گراین بودکه نخست کسانیراکه مخالف تشخیص میداد بقتل میرسانید و پس از آن اعلامیه های توجیهی ودروغ آمیزی منتشر میکرد" ما و شما خوب بیاد داریم که35 سال قبل برادرزاده و داماد نادر خان عین روش را بر میوندوال عملی نمود.
 درین دوره مجرم سیاسی یکفرد نمی بود به همین ترتیب همه اعضای" خانواده های اعدام شدگان و زندانیانی که مقهور خاندان سلطنتی بودند، به سرنوشتی دچارمیشدند که یا بمیرند و یا اگر زنده میماننداز درسو تحصیل و تعلیمبدور باشند " محرومساختن فرزندان و فامیلزندانیان سیاسی انتقامدیگر خاندان نادر خان از محکومیناست تادر آینده هم از ایشان سری بلند نشود.
 بخش دوم کتاب اختصاصدارد به « عبدالرحمن لودین نمادی از فدائیان روشنفکر » بعد از معرفی مختصراو، قسمی که همه گان اطلاع دارند نادرشاه بعداز صرف غذادر ارگ با وی به نگهبان امر کرد او را ببرند و بکشندو بعد جسد بیجان او را بر خری انداختهبه خانه اش دادند. روز نامهء دولتیاصلاحپساز کشته شدناو نوشتکه "نظر به خیانتکاری کهاز عبدالرحمن رئیس بلدیه، بر ضد مفاد و مصالحجامعهقولاً، کتباً (؟)و عملاً در اغتشاش موجوداشرار قریهکلکان و کهدامن بظهورپیوست مشارالیه محکوم به اعدام گردیده تفصیلات خیانت او بهشماره آینده به اطلاع خواهیم رسانید. انشالله تعالی" البتهتا امروز روزنامه ای اصلاحبقولخود با سوگند " انشالله تعالی" عمل نکرده است. وزیر داخله ای رژیم محمد گل مهمند در منبر مسجد چوب فروشی بوتلشرابی رابمردمنشان داد که از خانه لودینیافته بود،سندی را که حسن شرق از منزل مولوی سیف الرحمن یافته بودمشابه بوتل شرابی است که مهمند از منزللودین بدست آورده و این نشانه آنست که در طول نیم قرن سرکوبیهایخانوادهنادرخان مشابهو یک رنگ بوده، تظاهر و عوام فریبی شان هم مشابه است. اعدام عاجل لودینرا همه ادعا هاتوجیهینمیتواند بکندزیرا نادرشاه و برادرش هاشم خان خون میخواستند و خون میریختند. اینهمه " حکایت ازبیم دولت و دولتمداران از مردمو بی اطمینانی آنهااز اوضاع سیاسی حاکمبر جامعه دارد، زیرا تشکیل دولت نادری به آن شیوه ی بسیارعقبگرایانهو زعامت خودنادرشاه برخلاف خواست مردم وبمدد دشمنان خارجی عنعنوی انها بوده است ...وجود چنین ترس است که نادر شاه نمیتوانست شخصیتی چون عبدالرحمن لودین را حتی برای لحظه یی نیز تحمل کند".
 در عنوان «بازی لودینبا دم شیر » اشتباهلودینرا در همکاری با رژیم نادر شاهبررسی نموده مینویسدکه " درجه ی اعتماد،عبور از مرزنوکری به غلامی (به تعبیر مرحوم عبدالرحمن پژواک) نیز برای آن دولت و نماد قهار و خود رای آن بسنده نبوده است." مرزنوکری به غلامی را محمد ظاهرشاه در مصاحبهبا بی بی سی هم تائید میکند.
 «کارکرد قلمی لودین» و« سهم و موضعگیری لودین درمباحثات »عناوین بعدی است که درآن به شخصیت علمی و فصاحت کلام و بالاخرموضع گیری اصولی اوپی میبریم .هرگز لودین از قماش اپورتونیستها و محافظه کاران نبود، در نظام امانی اشخاصی چون احمد علی لودین، فیض محمد ذکریا و شیراحمد شیرزاد و... وجود داشتند که مار آستین رژیم بودهآنها محرک حامی و کمک کنندهحبیب الله کلکانی شدند و تکفیر امان الله خان را تائید نمودند و دهقان بچه ِ ساده رامجبورساختند زن درباری بگیرد ومقابلش با دایره میرقصیدند،همان اشخاص دررژیم بعدی با اشغال دو باره ی مقامهایبزگ حبیب اللهرا دزد و باغی و یاغی دانستند. ولی حساب عبدالرحمن لودین یا پدرش کاکا سید احمد همچو مولوی واسع اخوند زاده،باباعبدالعزیز،غبار،محمودی ودیگران با اینها جدااست.لودین با داشتن پست مهم دولتی بمقابل شاه امان الله ایستاد میشدابراز نظر میکرد و نظراتاشتباه آمیز او را رد میکرد.
 عنوانی « درعسرت لودین »و سرانجام مرامنامهحزب استقلال وتجدد منتشره سنبله 1307 شمسی روزنامه امان افغان بحیث اولین حزب مدرن و علنی سیاسی را به عنوان حسن ختام رساله ی حاضر افزوده اند.

رساله نهایت دلچسپ وعبرت انگیز دیگر شان « سوگندها در تاریخ افغانستان معاصر» است .چاپ دوم اين رساله112 صفحهرا احتوا ميکند کهدر 1000 جلددرعین مطبعهدر سال 1387 خورشيدی در کابل منتشر شده است. از سوگند و قسمهای عامی تا شاه و درباریان مینویسد. درینرساله برای اولین بابه فوتوی صفحه ای قرآن مجید بر میخوریم که نادرشاه به حبیب الله کلکانی امضانمود و بقول تاریخ نادر خان و چهار برادرش در هفت صفحه ی قرآننوشتند که اشارتاً و دلالتاً حبیب الله را نمیکشیم.حبیب الله اعدام شد ولی قرآن امضا شده امروز سند رو سیاهی نادریان است. قسم وکلای شورا، سوگند افسران سلطنتی در حفاظت رژیم و بلاخره قسم در دفاع از جمهوریداود خان توسطافسران اردو، و تعهد قرآنیروسای تنظیمی جهادی درمکه معظمه هم درین مجموعه تذکار رفته و قسمهای و موافقات رهبران تنظیمی در دوران چپاول،غارت و ویرانی کابل هم یاد آوری شده است. در پایان میخوانیم :" عطف به سوگنددرین چار چوبها یعنی در چار چوب اسلام سیاسی ( که بشکل مصلحتیو در تابعیت از منافعمینگرد، و مقدساتیکه مردم بدان صادقانه مینگرند،شاید به درستی به بحث های پیشنهادی درین زمینه در جامعه ره ببرد".
 نشر این دو رساله ی ارزشمند را به مهرین صاحب تبریک گفته صحت کامل و عمر دراز با تالیفات و پژوهشهای فروان ، برای شان از خداوند کریم آرزومندیم.
------------------------------------------------------------------------------------------

به نام دادار داد آفرین



 








اخيرا جناب نصيرمهرين ، نویسنده و پژوهشگر پرکارو پرتلاش کشور اين اثر پربهای خود را  به یاتاووس  اهدا   کرده اند.
چاپ دوم اين رساله که 56 صفحه را احتوا ميکند در 1000 جلد از طرف بنگاه انتشارات ميوند در سال 1384 خورشيدی در کابل صورت گرفته است.
  یاتاووس به سلسله نشر ساير آثار ارزشمند نويسندگان کشور ، اين اثر استثنايی را که پرده از روی يک سلسله واقعيت های تلخ جامعهً ستم ديدهً ما بدست ميدهد ، را به نشرميرساند  .
آقای مهرين سرنوشت زن را در دام شاهان و اميران در کشور ما حق بينانه و شجاعانه به ترازو کشيده و مثالی هم از يک " پيغمبر " و يک خليفه اسلام ارايه کرده است.
مهرين در آغاز اثر خود ، انگيزه و عامل سياسی تعدد زوجات را ازويژه گيهای نظام قبيله يی افغانستان می خواند که زندگی آن قربانی بی محابای قرداد ها ، سنت ها و روابط ظالمانهً اجتماعی شده است و زن به عنوان وسيله و ابزار تحقق آرزوهای شوم نجات از بحران ، مرگ و نابودی و يا رسيدن به قدرت طرف استفادهً ناجايز اميران ( نابکار ) قرار گرفته است.
او می افزايد ، شاهان و اميران بوده اند که حد و حدود در واقع بنياد های مذهبی را رعايت نکرده اند و آيات 3 و 128 سورهً النساء قرآن کريم را مثال می آورد و برای مصداق گفتار خود علاوه ميکند که در سرای متوکل خليفهً عباسی چهار هزار زن بود ( جرجی زيدان ، تاريخ تمدن اسلام ، ص 889 ـ 987 )  و ازاينکه ناصر الدين شاه قاجار ، شاه ايران کشته شد  ( 105 ) زن در حرمسرای خود داشت ( ياداشت های ميرزا علی خان امين الدوله ).
در تاريخ طبری آمده که سليمان ( پيغمبر) را يکصد زن بود.

نگاه مختصر به محتويات کتاب
محتويات کتاب را ازدواج های سلاطين افغانستان از زمان احمدشاه ابدالی تا حبيب الله سراج و پيامد های ناگوار آن در پروسهً اعمار کشور احتوا ميکند و در اخير اهدافيکه اميرعبدالرحمن خان بخاطر بقای سلطهً خود وپسرانش برکشور ازاين همه ازدواج ها دارد و بيشتر با خاندانهای نامدار مناطق مختلف کشور پيوند خويشاوندی قايم ميکند ، به قسم ارزيابی پيکش خواننده ميشود. ما ازدواج های آنها را ذيلا بصورت بسيار فشرده معرفی ميکنيم

احمد شاه سدوزايی يا ابدالی که به احمدشاه بابا يا احمد شاه درانی نيز شهرت يافته است چهار زن در عقد نکاح داشت ، به قولی او مرد متدين بود و از چهار زن بيشتر در عقد نکاح خود نياورد. از همسران احمد شاه چنين نان برده شده اند :
1 ـ مادر تيمورشاه دارنی
2 ـ دختر شاه وليخان پاميزايی مادر شهزاده سليمان
3 ـ رضيه بيگم ، يا حضرت بيگم صاحبه ، دختر محمدشاه شهنشاه هندوستان
4 ـ  دختر کاکا نصيرخان بلوچ حکمران معروف بلوچ
احمد شاه ازاين ازدواج ها دارای هشت پسر بود. نويسنده ازدواج های احمدشاه را از يکطرف به عنوان راههای حکومت داری به شيوهً قبايلی ميخواند که به احمد شاه درتحکيم پايه های دولت او کمک کرده است ، از طرف ديگر اضرار چنين وصلت ها را باعث تشنج ميان افراد خانواده که در نتيجه باعث نا آرامی مردم کشور ميشود تصريح مينمايد و بطور مثال ميگويد که پس از مرگ احمدشاه ، وزير شاه وليخان ، نواسه اش ( شهزاده سليمان ) را به پادشاهی برگزيد. آن تلاش با مخالفت شهزاده تيمور و روسای قبايل مخالف شاه وليخان مواجه گرديد و در نتيجه عقيم ماند ، وزير به قتل رسيد و شهزاده بعدها کور ساخته شد....
ساير ازدواج های او نيز خالی از پيامد های ناهنجار نبوده که در اينجا به همان يک مثال اکتفا گرديد.

تيمور شاه چهارده زن در حرامسرا داشت و به قولی ( تعداد ازدواج تيمورشاه اعم از نکاحی و صورتی به قرار روزنامچهً خاصهً خودش  سيصد نفر بحساب آمده اند. )
زنان نکاحی تيمورشاه
1 ـ دخترسردار نواب خان بارکزايی مادر شهزاده همايون
2 ـ دختر حاجی جمال خان بارکزايی مادر شهزاده محمود ، حاجی فيروزالدين و سلطان شاه
3 ـ گوهرشاه ، دختر شاهرخ ميرزا نوسهً نادرافشار
4 ـ گوهر نساء ، دخترسلطان عزيزالدين محمد عالمگير ثانی ، مادرشهزاده هاشم ، شاهپور و شاهنور
5 ـ دختر شهزاده يزدان بخش ، نواسهً نادر افشار
6 ـ دختر شاه پسند خان اسحق زايی مادر شهزاده عباس و شهزاده کهندل
7 ـ فاطمه دخترسردار قوم يوسفزايی ، مادرشهزاده محمدخان ( بعدها بعدها زمانشاه شجاع الملک ، شاه شجاع )
8 ـ خديجه سلطان ، دخترعباسقلی خان بيات نيشاپوری ( امير الامرای آن ولايت )
9 ـ دختر سردار قوم نورزايی ( خواهر سردار احمدخان پتيان خيلی )
10 ـ دختر بهرام خان فيروز کوهی سردار آن جا
11 ـ دختر عاقبت محمود خان کشميری از متنفذان آنجا
12 ـ دختر ميرزا شربت علی خان از خوانين مردم چنداول کابل مادر شهزاده سلطان علی خان
13 ـ دختر سردار گلستان خان اچکزی ، مادر شهزاده اشرف ، مظفر و جهان والا
14 ـ بيوهً آزاد خان صوبه دار کشمير
تعداد زوجات تيمورشاه حکايتگر وجود و عملکرد رسم ادارهً نظام قبيلوی افغانستان است. وجود انگيزهً عياشی و شهوت رانی دورهً شاه شباهت به دورهً اميرحبيب الله سراج دارد.
تعدا فرزندان تيمورشاه 34 پسر و 13 دختر خوانده شده است . مردم افغانستان از مصيبت های جنگهای قدرت طلبانه و خوشگزارانی دوران حاکمروايی همايون ، محمود و شاه شجاع زخمهای ناسور و بيشماری برتن خويش حمل نموده است. برخی هم تعداد فرزندان تيمورشاه را بين 50 تا 60 نفر دانسته اند.

شاه زمان يکی از فرزندان جاه طلب تيمورشاه که بنام تيمورميرزا و زمانشاه ياد گرديده است ، از آنگونه نگونبخت هايی است که دورهً زمامداری اش در جنگ با برادران سپری گرديد و با کور شدن ( از طرف برادر ) و افتادن از قدرت نتوانست رسم منحوس ميراثی چند همسری را عملی نمايد. او دوبار ازدواج نمود :
1 ـ با دختر نورمحمدخان بابری
2 ـ با دختر عبدالرحيم هوتک
گفته شده است که پيش از کور شدن آرزوی ازدواج با يکی از دخترهای ميرزا اکبرشاه را داشته است . ( ولی به مقصد نرسيد )
زمانشاه از آن دو همسر چهار پسر و دو دختر داشت. از پسران او شهزاده قيصر ساليان متمادی در هنگامه جويی ها نقش داشت. درحاليکه نورمحمدخان بابری پس از نزديکی به دربار مدتی پله های رسيدن به قدرت بيشتر را طی مينمود ـ حين شروع توطئه های بابری به امر زمانشاه اعدام گرديد. و عبدالرحيم خان هوتک به جای اينکه کمک شايسته يی به شاه زمان توانسته باشد ، زمين های بسياری از نواحی  پشاور و اتک را به چنگ آورد. گفته شده است که او باوجود رويهً ظالمانه و خشونت آميز نسبت به مردم ، چون خسر شاه بود همه جبرا به او احترام ميگذاشتند. عبدالرحيم خان هوتک بعد ها در دورهً شاه شجاع برادر اصلی شاه زمان نيز قدرت بسيار داشت.

شاه شجاع در بخش بيشتر از زندگی خويش ، دارای دو زن بود. در اواخرعمربا خواهر دوست محمد خان ازدواج نمود.
1 ـ رقيه بيگم ، دختر حاجی رحمت الله پوپلزايی
2 ـ دختر امير حيدر ، امير بخارا
3 ـ خواهر دوست محمد خان
هرقدر قدرت خانوداهً احمدشاه در اثر جنگهای داخلی نواسه های او رو به کاهش می نهاد به همان پيمانه انگيزهً ازدواجها را در شکل تعديل يافتهً آن می بينيم. بدين معنی که سنت  تهداب نهاده شده از جانب احمدشاه برای دوست يابی ميان خانها يکی از راه ازدواج بود. ولی اينها حاصل تشنج های بيشتر در نظام قبيله گرايی گرديد.
گرچه که دراين دوره ازدواجهای مصلحتی به منظور کاهش و انصراف از جنگ بميان آمد ـ  سپردن دختر زمانشاه به کامران پسر محمود و پا سپردن خواهر دوست محمد خان به شاه شجاع بمنظور قطع دشمنی به عنوان رنگ ديگری از ازدواجها معرفی ميشود.
خوانندهً عزيز ! ارايه تصويری از زنان و فرزندان شاهان سدوزايی را دراينجا به پايان ميبريم و غرض وجود کانون ديگری از اولاد هً سردار پاينده محمد خان بارکزايی ( محمدزايی ) و اولاده او می پردازيم :
سردار پاينده محمد خان محمدزايی رئيس خانوداهً محمدزايی ، کثيرالتعداد ، بی اتفاق و منشاء نفاق بود. پاينده محمدخان درآن هنگام که از همکاران نزديک با تيمورشاه و زمانشاه بود و از بانفوذترين سران قوم شناخته می شد ، با زنان بيشتری ازدواج کرده بود. از آنجايی که زنان او بنام پسران او ياد شده اند ، بدان ترتيب نه ( 9 )  زن را نگهداشته اند. ترديدی نتوان داشت که او دارای زنان نازا نيز بوده است که از آنها نامی نرفته است. نامهايی که در اختيار است بخصوص معرف روابط خان بزرگ قومی با ساير خانهاست. به اين نامها نگاه ميکنيم :
1 ـ مادر فتح خان ( مشهور به وزير فتح خان ) و تيمورقلی خان از قوم بارکزايی . اين زن بعد ها به لوی مور ( مادر بزرگ ) شهرت يافته است.
2 ـ مادر نواب اسد خان ، نواب محمد خان و نواب طره بازخان از قوم بارکزی
3 ـ مادر نواب محمدخان ازکوهستان پروان
4 ـ مادر محمد اعظم خان ( مشهور به سردار کلان ) ازقوم نصرت خيل
5 ـ مادر پردل خان ، شيردل خان ، کهندل خان ، رحم دل خان ، نحنددل خان مشهور به سرداران قندهاری
6 ـ مادر عطامحمد خان ، سلطان محمد خان، سعيدمحمدخان ، پيرمحمدخان ازقوم الکوزايی مشهور به سرداران پشاوری
7 ـ مادر دوست محمد خان مشهور به امير دوست محمد خان
8 ـ مادر جمعه خان از قوم تاجيک
9 ـ مادر اسلام خان نورستانی
سردار پاينده محمدخان از 9 همسر ياد شده دارای 23 پسر و 4 دختر بوده است. جنگ های داخلی فرزندان وی ، اغلب جانبداری اقوامی را با خود داشت که مادرپسرش متعلق به آنها بوده است. پيامد آنچه ازدواجها را در صدها جنگ تباهی آور برای افغانستان به خوبی مشاهده ميتوان کرد.
تعداد زنان و فرزندان پاينده محمدخان سبب شد که تعدد مراکز قومی قبيله يی به گونهً واحد های مستقل درآيند. از آنجايی که امکان غلبه  يکی بر ديگری و يا برديگران ميسر نبود و از راه تفاهم نيزبه سازش نمی رسيدند ، ادامهً جنگ و خونريزی و قطعه قطعه شدن افغانستان بدست آنها در دستور کار بود و سرانجام هم زمينه های نفوذ و اثر گذاری همسايگان و از همه مهمتر مقاصد استعماری بريتانيا را پاسخ مثبت گفتند.
آقای مهرين در پاورقی افزوده اند که " درين نبشته به تذکر مختصر جنگ ها به عنوان يکی از تاريخ غمبار ازدواجهای بسيار بسنده شده است. از آنجائيکه در همهً کتابهای مربوط به تاريخ افغانستان معاصر بارها و به تکرار به شرح اين جنگها پرداخته شده است از آورده مثال های تکراری معذوريم."

دوست محمد خان
از جملهً فرزندان پاينده محمدخان ، بعد از وزيرفتح خان که مرد حادثه جويی بود ، دوست محمد برای رسيدن به قدرت و کسب مال از هيچ وسيلهً ميسر دريغ نورزيد. او در زمينه افزايش زنهای نکاحی و غير نکاحی که بنام صورتی ياد شده اند ، نيز دست فعال داشت. زنان صورتی و نکاحی دوست محمد خان را چنين نگاشته اند :
1 ـ دختر ملاصادق بنگش ، مادر محمد افضل و محمد اعظم ( اعظم خان هنگام جنگ های قدرت از قوم مادرش کمک ميخواست.)
2 ـ دختر باقی خان پروانی ، کوهستانی ، مادر محمد اکرم خان
3 ـ بيوهً سردار محمد اظم خان برادر امير ، مادر صالح محمدخان
4 ـ دخترباجوری ، مادرشيرمحمدخان و نيک محمد خان
5 ـ دختر باجوری ديگر ، مادر محمدهاشم خان
6 ـ از قوم صافی ، مادرمحمد شعيب خان
7 ـ از قوم توری ، مادرمحمد رحيم خان
8 ـ از قوم توری ، نواسهً جهانگيرخان ، مادرولی محمد خان ، فيض محمد خان ، حوا و هاجره
9 ـ دختر ناظر مهرعلی مادر محمد عظيم خان
10 ـ کافری سياه پوش ، فرزندان او ، محمد صادق خان و سروجان
11 ـ دختر حاجی رحمت الله خان پوپلزايی ، وزير دورهً شاه شجاع مادر محمد اکبرخان ( مشهور به وزير اکبرخان ) ، غلام حيدرخان، شيرعلی خان ( اميرشيرعلی خان ) ، محمد امين خان ، محمد شريف خان ، پادشاه بيگم نواب ، خواهر اين زن دوست محمد خانم شاه شجاع بود.
12 ـ دختر عزيزخان قوم جبار خيل ، مادرمحمد يوسف خان
13 ـ دختر شهزاده عباس سدوزايی ، مادراحمدخان ، محمد زمانخان، محمد عمرخان ، امت المصطفی ، بی بی زمرد
14 ـ دختر ناظر خيرالله هندو مسلمان تاجر
15 ـ دختر آقا محمد خان قزلباش ، مادر بی بی سايره ، عايشه و بلقيس
16 ـ همسر مربوط به قوم هزاره ، مادر سيف الله خان وکيل
17 ـ بيوهً شاه محمود سدوزايی ، مادر محمد اسلم خان ، محمد حسين خان ،محمد حسن خان ، محمد قاسم خان ، وفابيگم ، شاه جهان بيگم و نورجهان
18 ـ از دخترمربوط به اقوام پشتون که به وابستگی خانوادگی اش اشاره بيشتر نشده است ، دختر او شمس جهان ، مادر بوبوجان ملکهً اميرعبدالرحمن خان بود.
براساس گزارش موهن لال نويسنده زندگينامهً دوست محمد خان چند زن ديگر او عبارت بودند از : دختر ملارشيد قندهاری ، دختر خواجه خانجی کوهستانی ، دختر خان قلات غلزايی ، بی بی کمری کشميری، بيوهً امين الملک و دختر خان مرادخان.
شايد بی مورد نباشد اگرگفته شود که در حرص و آز دوست محمد خان جميع عوامل زن گرفتن را ميتوان ديد. از خويشی با سران قوم تا دريافت پول و جواهرات بيوه های شاهان پيشين و برادران و يا دختران تاجران ....
شايد کافی باشد که پيامد های آن همه ازدواجها و پيدايی فرزندان را در زندگی جنگجويانه وويرانگرانه نام های آشنا به تاريخ افغانستان به بينيم. پس از مرگ دوست محمد خان ، مانند دوران شروع سلطنت فرزندان تيمورشاه قدرت جويان به جان هم افتادند و رمق های آخری کشور را از تنش گرفتند.

شيرعلی خان
شيرعلی خان سه بار ازدواج کرد که از آن چنين نام برده شده است :
1 ـ مادر يعقوب خان ، که يعقوب خان از راه بستن معاهدهً گندمک و سپردن بخشی از خاک افغانستان به هند بريتانوی و ايوب خان بيشتر از نظرمقاومت در برابر آنها خصوصا در جنگ محلهً ميوند قندهار شهرت دارند.
2 ـ عايشه بيگم ، مادر شهزادهً نامراد عبدالله جان ، هاجره ، صابره و ميمونه. عايشه بيگم از قوم محمد زايی و دختر سردار محمدافضل خان ، پسر پردل خان ، پسر پاينده محمدخان بود.
3 ـ دختر محمدعثمان خان
احتمال بسيار موجود است که عايشه بيگم بيشتر مورد علاقهً اميربوده و در ضمن نفوذ قابل ملاحظه يی بر امير داشته است. تصميم امير به وليعهدی عبدالله جان شهزادهً خوردسال که عصيانهای زيانبار محمد يعقوب خان و ايوب خان را در برداشت ، همچنان کمی تعداد ازدواج امير را می توان نتيجهً نفوذ عايشه بيگم دانست.
شورش يعقوب خان عليه شيرعلی خان و افتادن او در زندان به امر پدرش به دليل اختلاف با انتخاب شهزاده عبدالله بحيث وليعهد که ضعف روحی حاصله از زندان را در قبال داشت يکی از مظاهر زيانبار چند همسری آن مقطع از تاريخ است.

عبدالرحمن خان
ازامير عبدالرحمن خان اين همسران را نوشته اند :
1 ـ دختر يارمحمد خان وزير ، پسری داشت بنام عبدالله که در خورد سالی وفات نمود.
2 ـ دختر مير جهاندارشاه از ميران بدخشان
3 ـ گلريز کنيز از واخان بدخشان
گفته شده است که حبيب الله خان و نصرالله خان پسران گلريز بودند ، اما به موافقت امير به نام فرزندان دختر مير جهاندارشاه ياد شدند. آن زن امير نازا بود. شادروان مير محمد صديق فرهنگ دراين زمينه می نويسد : " سردار حبيب الله خان به دختر مير جهاندار شاه از ميران بدخشان منسوب بود ، اما در واقع وی و برادرش سردار نصرالله خان از بطن کنيزی بودند از اهل واخان، گلريز نام که برای ملکه خدمت ميکرد . چون ملکه نازا بود ، پسران کنيز مذکور را به اطلاع و موافقت امير ، بنام خود قلمداد کرد.
4 ـ حليمه خانم ملقب به بوبوجان ملکهً رسمی امير مادر سردار محمد عمرخان
5 ـ دختر سردار محمد اعظم خان
6 ـ دختر ميرحاکم شبرغاتی
دربارهً اميرعبدالرحمن خان اين نکته را هم گفته ان که به بچه ها ( جنس مذکر) علاقمند بوده است. با آنکه او از زنان دوری اختيار ننموده بود و ازدواج با چند زن دليل اين مدعا می تواند بود ، اما تحفهً شش غلام مهوش که به او ارسال شده بود ميتواند حکايت از علاقهً او در جوانی به پسران بوده باشد. همچنان فرهنگ دراين زمينه نيز سخنانی دارد. او مينويسد که :  امير جمعی از پسران حوان خوش صورت را در دربارش فراهم نموده بود که علاقه و التفات امير بدانها بی ربط نبوده است.

حبيب الله
امير حبيب الله ، آن روز که بر تخت نشست زن پنجمی را طلاق داد و گفت : که در شرع اسلام بيشتر از چهار زن نکاحی در آن واحد برای يک مرد مجاز نيست ، در حاليکه من از قبل دارای پنج زن بوده ام پس يکی آنرا سر از امروز طلاق دادم ... اما بيشتر از صد زن به عناوين حرم سرای ، خدمه و جواری در حرمسرای باشکوه او می زيستند. ( غبار)
حين مکث به انگيزه های چند همسری اميرحبيب الله خان لازم است اشارهً کوتاهی به پديد آيی وضعيت جديد سياسی افغانستان دوران حبيب الله خان و تفاوت های آن با دوران احمد شاه نماييم ، زيرا با درنظرداشت آن تفاوت ها است که در می يابيم که چگونه انگيزهً سياسی ازدواج ها کارآيی خود را از دست ميدهد. اميرحبيب الله مطلق العنان خودکامه يی بود که تامين امنيت و ادارهً امور افغانستان توام با بهره مندی از هر اختيار و دست درازی ، برای او در چارچوب تسلط بريتانيا در حکومتداری او با منافع و لزوم ديد های بريتانيا عجين شده بود. برعلاوه از آن جايی که مردم  و مخالفين از طرف امير عبدالرحمن به شدت سرکوب شده بودند و حکومت ترس و هراس را برای حکومتداری حبيب الله خان هموار کرده بود ، حبيب الله با مشکلات بزرگی مواجه نبود. در حاليکه احمدشاه به منظور بنياد گذاری دولت با مشکلات و مشغوليت های بسيار زندگی را سپری نمود. او نه تنها بمنظور نيل به مقاصدش به جنگ متوسل بود بلکه شيوه هايی مانند ايجاد خويشی با سران قبيله ها را نيز اعمال نمود. اما امير حبيب الله با توجه به بهره گيريهای دوران امنيت ، بيشتر به اثر تمايلات جنسی و عياشی به زن نگاه نموده است ، تا به عنوان وسيلهً سياسی حتا برای فرزندانش نيز به چنان انتخاب همسر دست نزد که برای احمدشاه و يا عبدالرحمن خان مطرح بود.
تمايلات جنسی و عياشی های امير به اندازهً بود که اگر از دختر زيبارويی اطلاع می يافت ، به جای آنکه به فرزندان خويش بينديشد ، او را برای خود می خواست. اين نوع طرز ديد و علاقهً امير يکی از خصوصيت روزگار او را پس از مرگ عبدالرحمن خان معرفی ميدارد. اما تا وقتيکه عبدالرحمن خان زنده بود و دستی در انتخاب همسران فرزندان و نواسه های خود داشت ، همه از ديد مصلحت سياسی و اداره و حفاظت قدرت درجامعه می ديد. از اينجاست که ازدواج های پيشين سردار حبيب الله خان در ايامی که هنوز پدرش زنده بود ، رنگ و بوی ديگری داشتند. در اين راستا ديدگاههای اميرعبدالرحمن خان هرچند مشابه به احمدشاه و دوست محمدخان بود ، اما در نمونهً احمدشاه تپيک ادارهً قبايلی را با استقلال و بدون حضور لزوم ديد استعمار می بينيم. امنيت حاصله از جنگ ها وسرکوب های مخالفين در دوران احمدشاه برای تيمور زمينه های عياشی را مساعد ساخت. آنچنان وجود مشترک را با دوران پس از مرگ امير عبدالرحمن در استفاده های حبيب الله می توان ديد که با تعبش و خوشگذرانی و زن باره گی گذشت.
آن گونه که گزارش شده است ، زنان امير حبيب الله خان را بايد بيش از صد تن دانست. او حرمسرای مفصل و باشکوهی ترتيب داد که بيشتر از صد زن به عناوين ، حرم ، سراری ، خدمه و جواری در آن می زيستند."
به اين خصلت و کار امير در اينجا کاری نداريم. فراهم آوری نام ها و هويت همه همسران و زنان حرمسرای او در نظر نيست. اما برخی از زنان که با انگيزه های حفظ قدرت در خاندان او وارد " حرم" شده بودند ، اينها هستند:
1 ـ دختر محمدشاه خان خواهر زادهً اميردوست محمدخان جنرال اول وسردار قشون کابل
2 ـ دختر قاضی سعدالدين خان نايب الحکومه هرات
3 ـ دختر ايشک اقاسی سرورخان
4 ـ نوسهً امير شيرعلی خان
5 ـ دختر مير سهراب خان بيک پادشاه و ساقی قلاب خواهرزادهً سردارعبدالقدوس خان
6 ـ دختر رئيس ولايات منگل و خوست
7 ـ دختر اکبرخان ميوندوال پور
8 ـ دختر عظيم بيگ ، اين ازدواج پس از سرکوب های خونين هزاره ها بعمل آمد
لازم به ياد آوريست که از دست هيچ يک ازاين ازدواج ها برای نجات حبيب الله خان از سرنوشت محتومی که به استقبالش نشسته بود ، کاری برنيامد.  وسرانجام ازطرف سراج الخواتين ، زن اول خود ، مادر امان الله خان به قتل رسيد.
دراخير ارزيابی های  بسيار علمی ازاين ازدواج ها و نتيجه گيری های مفيدی صورت گرفته است که تفصيل بيشتر آن درين نوشته ميسر نيست.
یکی از شاخص های عمدهً کارهای جناب مهرين  پرداختن به مسایل مهم تاریخیست که بالای زندگانی مردم ما تاثير دوامدار داشته اند. محققين و پژوهشگران کشور به یقیین این اثر با ارزش جناب شانرا خواهندستوده و ازآن منحیث یک ماخذ معتبر استفاده خواهند برد.
ما برای جناب مهرین موفقيت های مزيد تمنا می نماييم و خوانش اين اثر باارزش پژوهشی را برای خوانندگان سايت ، بخصوص پژوهشگران جوان توصيه ميکنيم .


احتمال حملۀ اسرائیل به ایران . . . عتیق الله نایب خیل




                عتیق الله نایب خیل
                              سیدنی/ آسترالیا
              
                 احتمال حملۀ اسراییل به ایران
                                                و پیامد های آن                                                   

                                                                           
  
                                                         عتیق الله نایب خیل


نوشتار حاضر قبل از شروع مذاکرات ایران با گروه 5 به علاوه یک، در استانبول، ترتیب گردیده است. قرار است دور بعدی این مذاکرات به تاریخ٢۳ ماه می در بغداد برگزار گردد. نتایج این مذاکرات هرچه باشد، به سود توسعه برنامه هسته یی ایران نخواهد بود، بادرنظرداشت این که احتمالات عقب نشینی ایرانیان درین مذاکرات، از مواضع سرسختانه قبلی شان نیز مطرح است.


طرح مسئله : احتمال حملۀ اسراییل به ایران، از موضوعات داغ رسانه ها، در چند ماه اخیر، است.
دست یابی ایرانِ به سلاح اتمی چیزی است که همواره اسراییل را مشغول ساخته است و این کشورآن را تهدیدی علیه موجودیت خود می داند ؛ خاصتا" این که رهبران ایران دایما" از محو کردن ونابودکردن اسراییل از نقشهً زمین صحبت می کنند و این تهدیدها نه تنها بر رهبران اسراییل، بلکه بر افکارعمومی مردم این کشور نیز سنگینی می کند.
امریکا، غرب و اسراییل ایران را متهم می کنند که قصد ساختن بمب اتمی دارد، ولی تهران همواره این اتهامات را رد کرده و برنامه هسته یی خودرا صلح آمیز می خواند. شورای امنیت سازمان ملل متحد تا به حال چهار قطعنامه تحریمی علیه ایران به تصویب رسانیده تا تهران را وادارد که طرح غنی سازی یورانیم را متوقف سازد. اخیرا" امریکا و غرب تحریم های یک جانبهً بیشتری را علیه ایران به راه انداختند، که بانک مرکزی ایران، صادرات نفت و سرمایه گذاری در صنایع پتروشیمی ایران را هدف قرار داده اند. این کار سبب واکنش تند ایران شد و تهران تهدید به بستن تنگهً هرمزکرد.
از پسمنظر چالشها بر میاید که ایران سال هاست با یک جنگ اعلام ناشده روبروست. اما موارد ودلایل بالا ابعاد جدیدی دراین رویارویی به وجودآورده وجدال دیپلماتیک بین امریکا، اسراییل و غرب با این کشوررا بالا برده است. تحرکات نظامی امریکا دراطراف ایران به نحو بی سابقه یی افزایش یافته و صدای طبل جنگ درمنطقه به گوش می رسد.
تهدیدهای مکررایران به نابودی اسراییل ازروی نقشهً زمین، همدردی و همدلی مردمان دنیارا به نفع اسراییل برمی انگیزد. شاید اسراییل باهزینه کردن ملیون ها دلار نمی توانست این همه همدردی درسطح مردمان دنیا راکسب نماید، که سخنرانی های تهدیدآمیزمقامات ایرانی برای اسراییل فراهم کرده است ؛ زیرا اسراییل به خود حق می دهد که از موجودیت خود دفاع کند و به حملهً پیش گیرانه متوسل شود. و حالا که ایران تهدید به بستن تنگهً استراتژیک هرمزنیزمی کند، یک ائتلاف قوی و نیرومندی را در برابرخود به وجود آورده است.
باید متذکر شد که اسراییل، به عنوان یگانه کشوردارای سلاح هسته یی در خاور میانه، پیشینهً بمبارد رآکتور هسته یی عراق در نزدیکی بغداد (جون1981) و بمباردمان رآکتور هسته یی سوریه ( سپتمبر 2007 )، را درکارنامه خود دارد ؛ ولی مورد ایران با عراق و سوریه تفاوت چشمگیری دارد. اگر بمبارد مراکز هسته یی ایران به سادگی عراق و سوریه می بود، اسراییل مدت ها قبل این کارراانجام می داد. اسرائیل خود دارای ١٠٠ تا ٣٠٠ کلاهک اتمی است ولی هیچگاه به گونه یی شفاف ازآن حرف نمی زند و به بازرسان بین المللی نیز حق بازرسی از تاًسیسا ت هسته یی خودرا نمی دهد.

آیا ایران توانایی بستن تنگهً هرمزرا دارد ؟تنگه هرمز یکی از پرتردد ترین راه های آبی تجارب ومخصوصا" نفت می باشد که روزانه نزدیک به 30 فیصد نفت صادراتی به دنیا و 90 فیصد نفت کشور های حوزهً خلیج فارس ازین تنگه عبور می کند. بنابرآن امنیت این تنگه نقش مهمی در تاًمین انرژی دنیا دارد و بستن آن، ایران را درمقابل جامعه بین المللی و کشورهای منطقه قرارمی دهد. گرچه ایران توانایی بستن کوتاه مدت این تنگه را دارد وازآن به مثابه ً وسیله ً فشارو تهدید نیزاستفاده می کند،اما اثرات منفی آن، بیشترازهرتحریم دیگری، اقتصاد خود این کشوررا بیشتر آسیب پذیر خواهد کرد. بنابراین بیشترین آسیب هم به خود ایران خواهد رسید. زیرا تقریبا" تمامی نفت و قسمت بیشترمحصولات تجاری ایران نیزازین تنگه عبور می کند.
از سوی دیگر دیده میشود که بستن تنگه مخالف مقررات بین المللی است و عملا" به معنای اعلام جنگ تلقی خواهد شد. دولت آمریکا رسماً اعلام داشته است که تهدید علیه عبور و مرور آزاد کشتیرانی از تنگهً هرمز را خط قرمز خود تلقی میکند. اهمیت بازبودن این تنگه برای امریکا به میزانی است که بارک اوباما نامهً هشدارآمیزی را مستقیما" به آیت الله خامنه ای ارسال داشت و درآن نسبت بستن تنگهً هرمز هشدارداد. فرماندهی ناوگان پنجم امریکا، که در بحرین مستقر است، تاًکید کرد که به هیچ وجه ایجاد اختلال در تنگهً هرمز قابل قبول نخواهد بود و نیروی دریایی امریکا آمادگی هرنوع برخورد با ایران رادارد. ناوگان پنجم نیروی دریایی امریکادربحرین مشتمل بر بیش از 20 کشتی است که هواپیماهای جنگنده، 15000 نیروی دریایی و 10000نیروی زمینی را شامل می شود. افزون برآن کشورهای انگلستان و فرانسه نیزناوهای رزمی در خلیج فارس دارند.


موقعیت جغرافیایی تنگه هرمز


وقتی از این منظر به نتایج آن نگاه میشود، احتمال اقدام ایران به بستن تنگه ً هرمز کمتر به نظر میاید اضافه بر آن که ایران توانایی مقابله با پیامدهای آن را نیز نخواهدداشت.مسلما" توانایی نظامی ایران با امریکا وغرب قابل مقایسه نیست و کمترجای تردید داردکه در صورت برخورد نظامی بین این دو، ایران متحمل خسارات عظیمی خواهد شد و به شکست تن درخواهد داد. درعین حال نباید نادیده انگاشت که درصورت اجرای این طرح، ایران از همه توان وقدرت نظامی خود استفاده خواهدکرد و ازامکانات کافی خود برای ضربه زدن و خسارت وارد کردن علیه کشورهای ساحلی و حتی نیروی دریایی امریکا نیز دریغ نخواهد کرد. زیرا چنین سیاست و جناح های مدافع آن در حاکمیت جمهوری اسلامی حضور دارند. ایران با کارگذاشتن مین های دریایی می تواند کشتی رانی در تنگه را مورد تهدید قراردهد. افزون برآن، شمار بسیاری موشک پیشرفته "کروز"، مدرن ترین و متنوع ترین سلاح های ضد کشتی و صدها قایق جنگی سریع السیر و پیشرفته در اختیاردارد که می تواند خطرات خیلی جدی به کشتی های نفتکش ایجاد نماید. ازطرفی هم، انواع موشک های ضد کشتی ایران درساحل و یا یک منطقه ثابت متمرکز نیستند که به مجرد نابودکردن آن نقطه قضیه تمام شود. این موشک های ضد کشتی از هر ناحیه یی از ایران می توانند کشتی ها را تهدید نمایند. بنابرآن، برای امریکا مشکل است که بتواند همه ً نقاط پرتاب موشک اندازهای متحرک را شناسایی و موردهدف قراردهد. گرچه این عدم تمرکز موشک اندازهادرساحل، احتمالا" جنگ را به عمق خاک ایران می کشاند و این به معنای یک حملهً نظامیی همه جانبه به خاک ایران است، که درآن صورت بازگشایی تنگهً هرمز به درجهً دوم و جنگ تا تسلیمی و یا براندازی دولت ایران دردرجهً اول اهمیت قرارخواهدگرفت. طبیعی ایست که امریکا و متحدین اش نیزازهمه توان نظامی خود استفاده خواهندکرد و چون جنگ درخاک ایران صورت می گیرد، تلفات انسانی و تباهی و ویرانی آن بیشتر متوجه این کشورخواهد بود.
درچنین فضایی تهدید ایران به بستن تنگهً هرمزعملا" دعوت به جنگ است. ماجراجویی رهبران ایران می تواند بهانهً کافی برای حلقات جنگ طلب امریکا، غرب و اسراییل فراهم سازد، و نیز هراقدام و حادثهً،ولو تصادفی، می تواند جرقهً جنگ را مشتعل بسازد. به فرض آن که چنین حادثه یی رخ هم ندهد، امریکا و یا اسراییل، برای مشتعل شدن جنگ، می توانند چنین زمینه یی را ایجاد کنند و آن را بهانهً شروع جنگ قرار دهند.



ناوشکن " اچ ام اس درینج " قوای دریایی بریتانیه
این ناوشکن مجهزبه جدیدترین رادارهای دریایی درجهان و از قدرت بالای شلیک
گلوله برخوردار است و این قدرت را دارد تا با تهدیدات دوگانه همزمان موشکی و
جنگنده ها مقابله کند.


امنیت تنگهً هرمزبرای کشورهای جنوب حوزه خلیج فارس نیزاهمیت حیاتی دارد. نفت صادرشده از عربستان سعودی، امارات متحدهً عربی، کویت، عراق و تمامی گازمایع ازسوی قطرازین تنگه عبور می کند و ایران با بستن این تنگه با تمامی این کشورها درگیر خواهد شد و این کاریست که ازتوان نظامی ایران بالاست. نیروی هوایی ایران، به دلیل تحریم های طولانی مدت امریکا و غرب، درمقایسه با نیروی هوایی این کشورها از رده خارج است، وافزون برآن، ده ها هزارنیروی نظامی امریکا درین کشورها مستقراست که بی تردید حتی یک فیر ایران به خاک یکی ازین کشورها، مداخله نظامی امریکا و هدف قراردادن ایران را در پی خواهدداشت. مگراین که ایران تسلیحات پیشرفتهً پنهانی داشته باشد که هم دردفاع و هم درتهاجم ازآن بهره گیرد. زیرا این احتمال نیز موجود است که ایران قدرت واقعی نظامی خودرا پنهان نموده باشد.



ناوهواپیمابر یواس اس ابراهام لینکلن، یکی ازبزرگترین
کشتی های جنگی امریکا درخلیج فارس، شامل شش هزارپرسونل نظامی و بیش از هفتاد طیاره جنگی



اهداف امریکا، اسراییل و غرب :در هفته ها و ماه های اخیرشاهد فضای پرتنش و خط و نشان کشیدن طرفین به همدیگر بوده ایم. کوشش های دیپلوماتیک جای خودرا به تهدید های نظامی ازطرف غرب و مانورهای نظا می ازجانب ایران، درخلیج فارس داد. اهدافی را که امریکا و متحدین اش در مورد ایران دارند به طور خلاصه می تواند سه چیز باشد :
1- هدف اعلام شده، متوقف ساختن غنی سازی یورانیم و دست پیدانکردن ایران به جنگ افزار اتمی، و این همان موردی است که امریکا، اسراییل و غرب، برای جلب موافقت افکارعمومی و با ناگزیرنشان دادن جنگ، به عنوان تنهاراه حل مناقشه، وبا استفاده وسیع ازرسانه های عمومی، به شکل دادن ذهنیت عامه می پردازند ؛ تا در صورتی که به حمله نظامی بپردازند، افکارعامه را ازقبل آمادهً پذیرش آن ساخته باشند.
2- تمکین جمهوری اسلامی در برابر سیاست های غرب، به ویژه در منطقهً خاور میانه.
3- براندازی جمهوری اسلامی (هدف استراتژیک). تا آنجا که شاهد بوده ایم، امریکا و متحدین اش ازهیچ گزینه و راه وروشی رویگردان نبوده اند تا درهمه نقاط جهان،وبالاخص درمنطقهً نفت خیزخاورمیانه، دولت هایی را برسرکار آورند که از آن ها فرمان ببرند تا به این وسیله کنترول منابع نفت و گازرا دراختیارداشته باشند. درین راستا شاهد بوده ایم که جنگ های اشغالگرانه و نقض قوانین بین المللی و صدها تخطی دیگر، زمانی زیرنام مداخلات انسان دوستانه، زمانی زیرنام تاًمین آزادی های دموکراتیک، زمانی زیرنام دفاع ازشهروندان غیرنظامی کشورها وزمانی هم زیرنام مبارزه با تروریسم توجیه شده اند.

در زمینهً احتمال جنگ چند مورد دیگر نیز شایان یادآوری است :جنگ استخباراتی ایران و اسراییل مدتهاست که آغازشده است. ترور چند دانشمند هسته یی ایران و انفجارهای مشکوک درپادگان های نظامی آ ن کشور ونشانه روی انگشت اتهام به سوی اسراییل و درمقابل، متهم ساختن ایران به دست داشتن درترورناکام دیپلومات های اسراییلی در گرجستان، آذربایجان، تایلند و هندوستان همه بیانگرجنگ پنهان این دوکشوراست. اکنون این جدال واردمرحله یی شده است که یاباید به توافقی دست یابند ویااینکه به جنگ مستقیم روی خواهند آورد. اسراییل مخاطرات حملهً نظامی به ایران را ترجیح می دهد تا مخاطرات دست یابی ایران به جنگ افزار اتمی را. اما هیچ ضمانتی وجود نداردکه اگرهم ایران از ساخت بمب اتمی منصرف گردد، امریکا، اسراییل و غرب به آن تمکین نمایند ودست از سر جمهوری اسلامی ایران بردارند. افزون برآن، هرعقب نشینی، ولو کوچک، از جانب ایران تعبیر به ضعف آن خواهد گردید وبه فشارهای غرب خواهد افزود. بنابرآن اگرایران موردحمله امریکا و متحدین اش قرارگیرد، این حمله محدود به مراکز هسته یی نخواهد ماند و تا آنجا پیش خواهد رفت که احتمالا" براندازی جمهوری اسلامی رادر پی خواهد داشت.
خط قرمز امریکا و اسراییل دربرابرایران : بنیامین نتانیاهو، صدراعظم اسراییل،در سفر اخیر خویش به امریکا (5 مارچ 2012 ) و مذاکره با بارک اوباما، رییس جمهور امریکا، خط قرمزی تازه یی را در برابر ایران قرار داد. طبق نظر نتانیاهو توانایی فنی ایران برای تولید سلاح اتمی عبور از خط قرمز است ؛ در حالی که طبق نظرامریکا خط قرمزآن است که ایران عملا" وارد مرحلهً تولید سلاح اتمی شده باشد. در حال حاضر امیدواری امریکا این است که فشارهای سیاسی و تحریم اقتصادی، ایران را به میز مذاکره بکشاند. وهم بنا به گزارش رسانه ها اوباما به نتانیاهو وعده داده است که موشک های مجهز به مواد منفجره بتن شکن در اختیار اسراییل قرار بدهد به شرط آن که اسراییل امسال به ایران حمله نکند. با این موشک ها اسراییل می تواند به تاًسیسات ایران حمله کند، حتی اگردرعمق زمین هم باشد. گرچه که اسراییل و کمپنی های نفتی، امریکا را به شروع جنگ تشویق می نمایند، اما در آستانهً انتخابات در امریکا، اوباما و تیم اش نمی خواهند وارد یک جنگ دیگرشوند که شانس موفقیت اوباما در انتخابات را زیرسوال ببرد، اما همواره تاًکید می نمایند که همهً گزینه ها، به شمول گزینهً نظامی، روی میز است.
توانایی اسراییل در حمله، وآسیب پذیری دفاعی ایران :وزیردفاع ایران،درعکس العمل به شایعهً حملهً اسراییل به ایران، گفت که اسراییل تنها درصورتی که قصد خودکشی داشته باشد می تواند علیه ایران اقدام نظامی انجام دهد، زیرا ایران قادراست 150هزار موشک به طرف اسراییل پرتاب کند. یک مقام نظامی دیگر ایران گفت که از آرزوهای بزرگ جمهوری اسلامی ایران این است که اسرائیل به ایران حملۀ نظامی بکند، تا در واکنش ایران نیز اسرائیل را، "به زباله دان تاریخ بفرستد." وزیرخارجه ً ایران نیز تاًکید کرد که اسراییل کشور کوچکی است و درصورت شروع جنگ یک هفته دوام نخواهدکرد.
مقامات سیاسی و نظامی اسراییل درشنیدن این چنین تهدیدها گوش حساس و شنوایی دارند و بعید به نظر می رسد که این تهدیدات مقامات ایرانی را نشنیده باشند و پیش گیری های لازم را به عمل نیاورده باشند.امریکا و شش کشور عضوشورای همکاری خلیج فارس روی برپایی سپردفاع موشکی مشترک کاررا آغازکرده اند. درهمین رابطه رییس کمیته امور بین الملل دردومای روسیه، گفت که شکل گیری سامانه دفاع موشکی درحوزه خلیج فارس، با کمک ایالات متحده، نشانهً تازه ازامکان حمله نظامی به ایران است. وی تاًکید کرد که ایران اشتباه صدام حسین را،درقبل از حمله به عراق، تکرار می کند.
اگرتهدیدات مقامات جمهوری اسلامی و یا پنهان نمودن سیاست های جنگ احتمالی را که درپشت حملات دپلوماتیک وزیر دفاع اسراییل پنهان می شوند، یک سو بگذاریم، آن چه که سرنوشت این نوع جنگ ها را تعیین می کند نه کوچکی و بزرگی کشورها، بلکه نوعیت و بکاربرد وسایل و امکانات نظامی است.ارتش اسراییل دارای نیروی هوایی مجهزبا هواپیماهای بدون سرنشین بزرگ و دورپرواز، جت های جنگی پیشرفته، بم های سنگین وزنی که با کلاهک های مخصوص خود می توانند تا عمق زمین رخنه کنند و تسلیحات تخریب سنگرهای زمینی است. و هم، اسراییل تا کنون در جنگی با مسافت دور درگیر نبوده است، تا توانایی های مخفی نظامی اش در معرض دید قرارگرفته باشد. اما باید افزود که توانایی نظامی اسراییل با امریکا تفاوت فاحشی دارد، و مسلما" امریکا و غرب درحمله به ایران اسراییل را تنها نخواهند گذاشت. به گذارش روزنامه ها ارتش انگلیس برای شرکت درحمله به ایران، درخلیج فارس، آماده گی دارد.
اسرائیل طی سال های اخیر به پیشرفت های قابل ملاحظه در ایجاد سیستم های دفاع موشکی نائل شده و در نتیجه قادر خواهند بود بسیاری از موشک های پرتاب شده را قبل از رسیدن آنها به هدفهای تعیین شده منهدم کند. اما نیروی هوایی ایران به دلیل بازماندن از نوسازی، نه تنها از نظر کیفی؛ بلکه از نظرکمی نیز، ازقدرت تهاجمی کمتری برخورداراست. آن طوری که روزنامه ها می نویسند اسراییل با در اختیار داشتن بمب اتمی، هفت شهر ایران را نشانه روی کرده است و اگر زمامداران اسراییلی ازناحیهً تهدید اتمی ایران احساس خطرنمایند، بعید نیست که ازآن بمب ها استفاده نمایند. خاصتا" این که سیاستمداران اسراییل باربارثابت کرده اند که مسئوولیت پذیر نیستند. به طورنمونه می توان به فیصله نامهً شورای امنیت سازمان ملل اشاره کرد که درآن از اسراییل خواسته شده تا شهرک سازی در مناطق اشغالی نوارغزه را متوقف سازد ؛ اما این کشور همچنان به شهرک سازی درآن مناطق ادامه می دهد. جالب اینجاست که هیچ گونه ا قدام عملی و یا مجازاتی دربرابر اسراییل به کار برده نمی شود.

موقف احتمالی کشورهای عرب وترکیه دربرابرجنگ : جاه طلبی، مداخله درامورداخلی کشورهای عرب و سیاست توسعه طلبانهً جمهوری اسلامی ایران با سیاست های ماجراجویانه رهبران آن، جمهوری اسلامی را دریک انزوای بین المللی، از جمله در میان ممالک عربی واسلامی دیگر، قرار داده است. دراین میان کشورهای عرب خلیج فارس، ومخصوصا" عربستان سعودی، همواره نگران سیاست های مداخله گرانهً ایران با پخش افکار مذهب تشیع بوده اند. افزون برآن، پذیرش یک ایرانِ دارای نیروی اتمی، مانند یک شمشیر دموکلس، برای این کشورها وترکیه همانقدر دشواراست که برای اسراییل. بنابرآن این کشورها ازهرکوششی که مانع ایران به دست یافتن به بمب اتمی شود، استقبال خواهند کرد، اگرچه شاید ظاهرا" موقف بی طرفانه یی بخود گیرند. تنها کشورمتحد ایران در خاور میانه سوریه است که این کشوراکنون بدترین روزهای آخر حیات خویش را سپری می کند و دیگردرموقعیتی نیست که بتواند کمکی به ایران انجام دهد. با ازهم پاشی رژیم بعث درسوریه، راه کمک ایران به حزب الله لبنان نیزمسدود خواهد شد و این سازمان نیزدیگر موقعیت و وضعیت فعلی را نخواهد داشت. رهبران "حماس " درپشتیبانی ازایران و تقابل با اسراییل دچار دودستگی اند وامکان این که این سازمان دردفاع ازایران فلسطینی های نوارغزه را در برابر بمبارد اسراییل قراردهد کمتر قابل تصوراست. زیرا رهبران حماس به خوبی می دانند که درصورت دفاع ازایران با حملات انتقامی اسراییل مواجه خواهند شد.
پیامدهای احتمالی جنگ :گرچه که تبعات و پیامدهای احتمالی جنگ و سایه گسترش آن به درستی قابل پیش بینی و اندازه گیری نیستند، اما تا حدی قابل حدس و گمان می باشند. بّعد اصلی پیامدهای منفی آن، مانند هرجنگ دیگر،تلفات انسانی آن است. حملهً اسراییل محدود به آن کشور نمی ماند و پای امریکا، غرب و دیگرمتحدین شان را نیز به آن خواهدکشانید. درنتیجه احتمالا" این جنگ به یک جنگ منطقه یی تبدیل خواهد شد و کل منطقه را به آتش خواهد کشانید. خاصتا" این که هردوجانب ازآخرین و مدرن ترین سلاح های شان، برای ازپادرآوردن حریف، استفاده خواهند کرد. در صورت کشانیده شدن پای روسیه و چین، به طرفداری از ایران، ساحهً گسترش آن به مراتب بیشتر خواهد بود. قیمت نفت دربازارهای جهانی به سرعت بالا خواهد رفت و کشورهای بحران زدهً اروپایی را دچاربحران بیشترخواهد کرد. تضاد و تنش ونفرت از امریکا و غرب را، در جهان اسلام تشدید خواهد کرد. انتقام جویی و توسل به تروریسم توسط هواداران جمهوری اسلامی را به همراه خواهد داشت. ایران از امکانات متعددی درایجاد بی ثباتی و براه اندازی اقدامات تلافی جویانه در افغانستان برخورداراست ؛ و با حمایت ازگروه های طرفدارخود و طالبان خشونت هارا درکشورما تشدید خواهد کرد. اوضاع نابسامان بعدازجنگ به زودی التیام پذیر نخواهد بود. درصورتی که حیات جمهوری اسلامی ازین جنگ نجات یابد برنامهً هستوی خودرا کنارنخواهدگذاشت، اما اپن حمله چند سالی آن را به تعویق خواهد انداخت. سرکوب مخالفین در ایران تشدید خواهد شد وفضای اختناق درآن کشوررامختنق ترخواهدساخت.
مسلما" جنگ مصیبت های بیشماری به همراه دارد. کشتن انسان ها با هر اسم و رسمی مردود است. مردمان منطقه و جهان به صلح عادلانه، پایدار و دایمی و جهانی فارغ از جنگ افزار اتمی نیازمند هستند. اقدامات و اظهارات تحریک آمیز و تهدیدهای غیرمسئولانه ًسران جمهوری اسلامی ایران، که حملهً اسراییل را به تمسخر می گیرند، ا ین کشوررادرورطهً شاید خطرناکترین جنگ منطقوی می کشاند. این درحالیست که جمهوری اسلامی درداخل کشور نیز با نارضایتی مردم روبرو است. دراین میان بازنده گان اصلی این جنگ تحمیلی مردم ایران خواهند بود که دربرابرسیاست های اختناق آمیز و ماجراجویانهً رهبران شان بهای سنگینی می پردازند. رهبران ایرانِ بعد از جنگ بر تلی از پیکر های خونین مردم خویش پا خواهند گذاشت. که چنین مباد.



گونترگراس سکوت را می شکندگونترگراس شاعر 84 سالهً آلمانی و برندهً جایزه ادبی نوبل، در تازه ترین شعرش تحت عنوان " آنچه بایدگفته شود " سیاست های جنگ طلبانهً اسراییل، دربرابر ایران را،به نکوهش گرفته و خودرا سرزنش می کند که چرا تا حال سکوت کرده است. گونترگراس به تلاش اسراییل برای حمله به ایران و راه اندازی یک جنگ جدید در جهان، از دورویی غرب دربرابربرنامه هسته یی اسراییل و فروش زیردریایی هایی باقابلیت حمل کلاهک های اتمی توسط آلمان به اسراییل به شدت انتقادکرده است.درعین حال، گرچه که ازمحمود احمدی نژاد نام نمی برد، اما اورا "قهرمان لافزنی" می نامد که نباید تهدیدهایش جدی گرفته شود. این شعر با واکنش های مختلفی مواجه شده ومورد اظهارنظرهای موافق و مخالفی بسیاری قرارگرفته است. عده یی گونترگراس را به یهودی ستیزی متهم می کنند و عده یی هم همت اوراستایش کرده اند که درکشوری این شعرراسروده است که هرصدای ضداسراییل و انکاراز هولوکاست جرم تلقی می گردد. گونترگراس خواهان آنست تا یک مرجع بین المللی، تاًسیسات هسته یی ایران و اسراییل را زیرنظرداشته باشد.
.
آنچه باید گفته شود
چرا خاموشم، چرا در این زمان دراز ناگفته گذاشته ام
آنچه را که عیان است و از " بازی جنگ " که طبق نقشه آنرا تمرین کرده اند سخن نگفته ام.
از آن بازی که اگر در پایان آن جانی به در برده باشیم، چیزی نیستیم جز یاداشتی در حاشیه.
ادعا می شود زدن ضربت اول به مردم ایران و چه بسا محو کردن آنها از صحنه گیتی، حق است،
زیرا گمان می رود در قلمرو مردی گزافه گو که خلق اسیر در زیر یوغ خود را به هلهله های دستوری وا می دارد،
یک بمب اتمی ساخته می شود.
ولی چرا بخود اجازه نمی دهم نام آن کشور دیگر را بر زبان آورم،
کشوری که سالهاست قدرت اتمی فزاینده ای در اختیار دارد ــ هرچند پنهان از نظرها ــ
ولی بیرون از عرصه بازرسی،
چرا ؟ چون بازرسی ممکن نیست؟
همگان خاموشند، حقیقتی را ناگفته می گذارند،
من نیز به پیروی از خاموشی فراگیر لب فروبسته ام،
احساس می کنم که این دروغی است سنگین،احساس اجبار می کنم،
بمحض آن که از این اجبار تخطی شود، چهره مجازات نمودار می گردد.
تکفیر " یهودی ستیزی " را همه می شناسند.
اما اینک از سرزمین من،
زادگاه جنایتی بی مانند، که همیشه باید پاسخگوی آن باشد،
قرار است، نسجیده، باز هم یک زیردریائی دیگر به اسرائیل فرستاده شود،
همراه با سخنانی سرسری بعنوان جبران بدی های گذشته.
ویژگی آن زیر دریائی این است که
می تواند با کلاهک های خود همه چیز را در سرزمینی نابود کند
که وجود یک بمب اتمی در آن به اثبات نرسیده است،
پس اینک می گویم آنچه را که باید گفت.
ولی چرا تا کنون سکوت کرده ام.
چون فکر می کردم زادۀ سرزمینی هستم که لکه ای نازودونی بر دامن دارد
و همین مرا از گفتن حقیقت باز می داشت
و نمی خواستم نام اسرائیل رابرزبان آرم
که خود را همبسته آن می دانم و به آن وفادار خواهم ماند.
پس چرا حالا، پیرانه سر و با آخرین قطره های بازمانده از مرکبم می نویسم :
اسرائیل اتمی برای صلح جهانی، که خواه ناخواه صلحی است شکننده، خطرناک است.
امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است
و چون ما ــ بعنوان آلمانی به حد کافی بار بر دوش داریم ــ
می توانیم تحویل دهنده وسیله ای گردیم که عواقب آن قابل پیش بینی است
و با عذر و بهانه های متداول نمی توانیم منکر شرکت خود در آن گناه گردیم.
اعتراف می کنم : دیگر ساکت نخواهم ماند
زیرا تزویر غرب دیگر برایم قابل تحمل نیست،
افزون بر این امید این نیزهست که( با شکستن این سکوت) بسیاری دیگر نیز خود را از سکوتی که در بند آن هستند آزاد سازند
و مصرانه از عامل خطری که شناخته شده است بخواهند از خشونت چشم بپوشد
و در عین حال مصرانه خواستار آن باشند که به یک مرجع بین المللی
امکان داده شود
تا پیوسته و بدون هیچ نوع مانعی
قدرت اتمی اسرائیل و تاسیسات اتمی ایران را زیر نظر و کنترل داشته باشد.
فقط از این طریق است که می توان به همه،
به اسرائیلی ها و فلسطینی ها
و بیش از آن به همه کسانی که با دشمنی و تنگاتنگ هم ساکن منطقه ای هستند
که به تسخیر جنون در آمده است، کمک کرد
و ازاین طریق سرانجام به خودمان هم کمک کرده ایم
ترجمهً فارسی شعر گونترگراس از سایت "آیندهً ما"گرفته شده است.ترجمهً رضا نافعی

آنچه با ید گفته شود. گونترگراس





                                                          

            نصیرمهرین



                                                 
                                                                 
                                                                      گونتر گراس

آنچه باید گفته شود




از چندین روز به اینطرف بار دیگر گونترگراس چهرۀ نام آشنای فرهنگ وادب آلمان وجهان، در محراق توجه قرار گرفته است . این توجه از جهت ارزشهای صرفاً ادبی اثاراو نیست. او ارزشهای نادیده گرفته شده را فراز آورده و ارزشهای فریب آمیز را به نقد کشیده است. آنهم با گذاشتن نوک قلم بر تابوهای که ورود نقد را تحریم کرده اند.

هنگامی که شش سال پیش کتاب Binn Häuten der Zwiebel  ( در حال پوست کردن پیاز ) وی انتشار یافت، و اکنون که سرودۀ " آن چه باید گفت " از قلم او منتشر گردید، تکانه هایی آفرید که در گسترۀ ادب، اخلاق و سیاست ومسئولیت در قبال نقد نیز اثر نهاده است. در رمان "درحال پوست کردن پیاز"، فرهنگ اعتراف را با نیکویی به نمایش نهاد. زیرا اعتراف نمود، که درسن 17 سالگی عضو نهاد مخوف ss  ( اس. اس) ها بود. نهادی که اعضای آن برای آلمان فاشیست وهتلری،وحشیانه ترین سرکوب ها در حق مخالفان را اعمال میکرد.

این بار درسن 84 سالگی دلهره هایش را در قالب  شعر " آن چه باید گفت " ، از مخاطراتی درمیان نهاد که طرفداران جنگ؛ دسترسی به صلح مورد نیاز انسانها را تهدید میکنند. افزون برآن، ازحضور اخلاق دوگانه دررفتار وگفتارسیاستمداران غربی، به ویژه درزمینۀ چشم پوشی از بمب های اتمی اسرائیل وخطرات آن، سخن گفت و فروش کشتی های حامل کلاهک های اتومی آلمان به اسرائیل را تقبیح کرد.

 این بود که تکانۀ زودفرجام شعراوآغاز شد. رسانه های گروهی، تریبیون های بسا از سیاستمداران و شخصیت ها ونویسندگان آزاده را به سوی موضعگیری و واکنش های گونانگون درقبال آن شعر وشخص گراس معطوف نمود.

رهبران جنگجوی اسرائیل که همواره فاقد طرح تشنج زدایی اند، به بهتان حاضر وآماده یی توسل جسته ، گونتر گراس را ضد یهود نامیدند. وبه منظور چاق نمودن بازار چنان تبلیغات، عضویت او را در نهاد " اس . اس "به رخ کشیدند. این سلاح زنگ الود، آنچنان شناخته شده است، که گراس هنگام سرودن شعر خویش  کاربرد آنرا از طرف سران اسرائیل و قلمزنان مدافع آنها به خوبی پیش بینی نموده بود.

از آنجایی که شعر انتقادی گراس، در اوضاعی منتشر شده است که جمهوری اسلامی ایران درمظان سعی برای دسترسی به اتم به منظور مقاصد نظامی است،ایالات متحده، اتحادیۀ اروپا، وجدی تر از همه اسرائیل در پی ایجاد فشار های شدیدتر بر ایران اند، مدافعین سیاست های تشنج افگن، واخته شدگان به تقدیس تابوی اسرائیل نوازی، مفتضحانه کوشیدند که در شعر او دفاع از ایران !! را تبلیغ کنند. در حالیکه هم در شعر او وهم در کلیت مواضع گونتر گراس داشتن موضع علیه آن چه جمهوری اسلامی ایران در حق مردم اعمال میکند، وضاحت دارد. گراس بدون فروگزاری از نقد ایران، چهرۀ اسرائیل جنگجوی را تصویر میکند. تصویری که نگاه به آن، نمایانگر سیاست های غلط غرب نیز است.

بازتاب گستردۀ شعر گونترگراس سبب شد که به زودی به زبانهای مختلف جهان ومنجمله زبان فارسی برگردانیده شود. خوانش شعر او جای بحث بیشتر را میگیرد. زیرا در همه موارد یاد شده با صراحت وصداقت، موضعگیری یک روشنفکر را به نمایش نهاده است.

تردیدی  نیست که در ترجمۀ شهر " آن چه باید گفت " به زبان فارسی، افرادونهاد هایی که به جمهوری اسلامی ایران خوشبینی دارند، مرتکب لغزش های جفا آمیز شدند. اما انتشار نمونه های مسئولانه همراه با امانتداری، زمینۀ چنین استفاده های سؤ را ازمیان برداشت.
در پایان از میان چندین ترجمه، متنی را که با اصل سازگار و دقیقتر یافتیم ، همراه با اصل شعر انتخاب نمودیم .






گونتر گراس  

آنچه باید گفته شود

 

چرا خاموشم، چرا در این زمان دراز ناگفته گذاشته ام

آنچه را که عیان است و از  " بازی جنگ " که طبق نقشه آنرا تمرین کرده اند سخن نگفته ام .

از آن بازی که اگر در پایان آن جانی به در برده باشیم، چیزی نیستیم جز یاداشتی در حاشیه .

ادعا می شود زدن ضربت اول به مردم ایران و چه بسا محو کردن آنها از صحنه گیتی، حق است،

زیرا گمان می رود در قلمرو مردی گزافه گو که خلق اسیر در زیر یوغ  خود را به هلهله های دستوری وا می دارد،

یک بمب اتمی ساخته می شود.

 ولی چرا بخود اجازه نمی دهم نام آن کشور دیگر را بر زبان آورم،

کشوری که سالهاست قدرت اتمی فزاینده ای در اختیار دارد ــ هرچند پنهان از نظرها ــ

ولی بیرون از عرصه بازرسی ،

چرا ؟ چون بازرسی ممکن نیست؟

  همگان خاموشند، حقیقتی را ناگفته می گذارند،

   من نیز به  پیروی  از خاموشی فراگیر لب فروبسته ام ،

احساس می کنم که این دروغی است سنگین ،احساس  اجبار می کنم،

بمحض آن که از این اجبار تخطی شود، چهره مجازات نمودار می گردد.

تکفیر " یهودی ستیزی " را همه می شناسند.

اما اینک از سرزمین من ،

زادگاه جنایتی بی مانند، که همیشه باید پاسخگوی آن باشد ،

قرار است، نسجیده، باز هم یک زیردریائی دیگر به  اسرائیل فرستاده   شود ،

همراه با سخنانی سرسری بعنوان جبران بدی های گذشته .

 ویژگی آن زیر دریائی این است که

می تواند با کلاهک های خود همه چیز را در سرزمینی نابود کند

که وجود یک بمب اتمی در آن به اثبات نرسیده است،

پس اینک می گویم آنچه را که باید گفت.

ولی چرا تا کنون سکوت کرده ام.

چون فکر می کردم زادۀ سرزمینی هستم که لکه ای نازودونی بر دامن دارد

و همین  مرا از گفتن حقیقت  باز می داشت

و نمی خواستم نام اسرائیل رابرزبان آرم

که خود را همبسته آن می دانم و به آن وفادار خواهم ماند.

پس چرا حالا ، پیرانه سر و با آخرین قطره های بازمانده از مرکبم می نویسم :

 اسرائیل اتمی برای صلح  جهانی ، که خواه  ناخواه صلحی است شکننده ،   خطرناک است.

امروز باید گفت آنچه را که فردا گفتنش دیر است

و چون ما ــ بعنوان آلمانی به حد کافی بار بر دوش داریم ــ

می توانیم تحویل دهنده وسیله ای گردیم که عواقب آن قابل پیش بینی است

و   با عذر و بهانه های متداول  نمی توانیم منکر شرکت خود در آن گناه گردیم.

اعتراف  می کنم : دیگر ساکت نخواهم ماند

زیرا تزویر غرب دیگر برایم قابل تحمل نیست،

افزون بر این امید این نیزهست که( با شکستن این سکوت) بسیاری دیگر نیز خود را از سکوتی که در بند آن هستند   آزاد سازند

و مصرانه از عامل خطری که شناخته شده است بخواهند از خشونت چشم بپوشد

و در عین حال مصرانه خواستار آن باشند که به یک مرجع بین المللی

امکان داده شود

تا پیوسته و   بدون هیچ  نوع  مانعی

     قدرت اتمی اسرائیل و تاسیسات اتمی ایران  را زیر نظر و کنترل داشته باشد.

فقط از این طریق است که می توان به همه،

به اسرائیلی ها و فلسطینی ها

و بیش از آن به همه کسانی که با دشمنی و تنگاتنگ هم ساکن منطقه ای هستند

که به تسخیر جنون در آمده است ، کمک کرد

و ازاین طریق سرانجام به خودمان هم کمک کرده ایم

گرفته شده ازسایت "آیندهً ما" ، ترجمه رضا نافعی


"Warum schweige ich, verschweige zu lange,
was offensichtlich ist und in Planspielen
geübt wurde, an deren Ende als Überlebende
wir allenfalls Fußnoten sind.
Es ist das behauptete Recht auf den Erstschlag,
der das von einem Maulhelden unterjochte
und zum organisierten Jubel gelenkte
iranische Volk auslöschen könnte,
weil in dessen Machtbereich der Bau
einer Atombombe vermutet wird.
Doch warum untersage ich mir,
jenes andere Land beim Namen zu nennen,
in dem seit Jahren - wenn auch geheimgehalten -
ein wachsend nukleares Potential verfügbar
aber außer Kontrolle, weil keiner Prüfung
zugänglich ist?
Das allgemeine Verschweigen dieses Tatbestandes,
dem sich mein Schweigen untergeordnet hat,
empfinde ich als belastende Lüge
und Zwang, der Strafe in Aussicht stellt,
sobald er missachtet wird;
das Verdikt "Antisemitismus" ist geläufig.
Jetzt aber, weil aus meinem Land,
das von ureigenen Verbrechen,
die ohne Vergleich sind,
Mal um Mal eingeholt und zur Rede gestellt wird,
wiederum und rein geschäftsmäßig, wenn auch
mit flinker Lippe als Wiedergutmachung deklariert,
ein weiteres U-Boot nach Israel
geliefert werden soll, dessen Spezialität
darin besteht, allesvernichtende Sprengköpfe
dorthin lenken zu können, wo die Existenz
einer einzigen Atombombe unbewiesen ist,
doch als Befürchtung von Beweiskraft sein will,
sage ich, was gesagt werden muss.
Warum aber schwieg ich bislang?
Weil ich meinte, meine Herkunft,
die von nie zu tilgendem Makel behaftet ist,
verbiete, diese Tatsache als ausgesprochene Wahrheit
dem Land Israel, dem ich verbunden bin
und bleiben will, zuzumuten.
Warum sage ich jetzt erst,
gealtert und mit letzter Tinte:
Die Atommacht Israel gefährdet
den ohnehin brüchigen Weltfrieden?
Weil gesagt werden muss,
was schon morgen zu spät sein könnte;
auch weil wir - als Deutsche belastet genug -
Zulieferer eines Verbrechens werden könnten,
das voraussehbar ist, weshalb unsere Mitschuld
durch keine der üblichen Ausreden
zu tilgen wäre.
Und zugegeben: ich schweige nicht mehr,
weil ich der Heuchelei des Westens
überdrüssig bin; zudem ist zu hoffen,
es mögen sich viele vom Schweigen befreien,
den Verursacher der erkennbaren Gefahr
zum Verzicht auf Gewalt auffordern und
gleichfalls darauf bestehen,
dass eine unbehinderte und permanente Kontrolle
des israelischen atomaren Potentials
und der iranischen Atomanlagen
durch eine internationale Instanz
von den Regierungen beider Länder zugelassen wird.
Nur so ist allen, den Israelis und Palästinensern,
mehr noch, allen Menschen, die in dieser
vom Wahn okkupierten Region
dicht bei dicht verfeindet leben
und letztlich auch uns zu helfen."

                                                                                              ***

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.