رد شدن به محتوای اصلی

 

ابراز نظر پیرامون افغانستان



ابراز نظر ها پیرامون اوضاع افغانستان

افغانستان

به چند «…ستان» تقسیم می شود. 

                                            فر ستنده:ظاهر دیوانچگی

            


یونگه ولت www.jungewelt.de – ترجمه رضا نافعی

انتشار یافته در تارنمای آیندۀ ما

سازمان اطلاعاتی اتحادیه اروپا INTCEN معتقد است : اشغالگران، جنگ در هندوکش را باخته اند. جنگ سالاران محلی، طالبان و تبهکارن سازمان یافته کنترل افغانستان را بدست خواهند گرفت.

روز 16 نوامبر 2001 در مجلس آلمان سخنان پر شکوهی  چون حقوق بشر، برابری حقوق زنان با مردان، مبارزه با تند روی های مذهبی، بر زبان ها روان بود و قول های بزرگ داده می شد  ــ این همان روزی بود که مجلس آلمان با ائتلاف بزرگ پنج حزب سوسیال دموکرات، سبزها، دموکرات مسیحی، دموکرات اجتماعی و دموکرات آزاد تصمیم گرفت در هندوکش حضور  نظامی پیدا کند. فقط 35 تن از نمایندگان مجلس آلمان با این تصمیم مخالفت کردند که اکثر آنها در آن زمان عضو PDS حزب سوسیالیستی دموکراتیک بودند. فراکسیون این حزب در مجموع – با چند رای ممتنع – مخالف شرکت آلمان در جنگ بود .

اینک که نزدیک به دوازده سال از آن روز می گذرد شعار این است: اگر توانستی جانت را به در ببر. جنگ را باخته ایم.

در «گزارش محرمانه به پارلمان»  که وزارت دفاع آلمان روز چهارشنبه گذشته در اختیار پارلمان گذاشت نوشته شده که اوضاع در مجموع بسیار خطرناک است: «در آینده نزدیک باید در انتظار حملات بود».

سازمان های اطلاعاتی اتحادیه اروپا نیز در ارزیابی  اوضاع افغانستان دچار توهم نیستند و معتقدند که: آن کشور به مناطق قدرت جنگ سالاران محلی، طالبان و مافیا تقسیم خواهد شد.

از حقوق بشر هم، که تا امروز 54 سرباز آلمانی و هزاران نفر از آنها که قرار بود آزاد بشوند، قربانی آن شده اند، دیگر حتی  حرفی هم در میان نیست.

روز 21 ژوئن – سه روز قبل از آن که دولت آلمان گزارش موقت خود را در باره «پیشرفت ها » در افغانستان ارائه دهد ــ  یک نماینده سازمان اطلاعاتی اتحادیه اروپا INTCEN ، در بروکسل، در باره سناریو در افغانستان، پس از سال 2014، یعنی زمانی که بخشی از نیروهای اشغالگر بین المللی از افغانستان خارج شده اند، گزارشی داد. شنوندگان این گزارش اعضای کمیته سیاسی و سیاست امنیتی شورای اروپا بودند. سخنگوی اطلاعاتی از آنها پنهان نکرد که اوضاع واقعی در هندو کش  چگونه است. او گفت نیروهای امنیتی و نظامی افغانستان در آینده  باید خود را بر  دفاع از پایتخت و دیگر شهر های مهم و زیر ساخت هائی که با خطر مواجه هستند متمرکز سازند. به این صورت مناطق روستائی در اختیار جنگ سالاران قدرتمند محلی قرار خواهد گرفت. مسئله حفظ حقوق مدنی و آزادی ها نیز کاملا بستگی به » حسن نیت » قدرتمندان محلی خواهد داشت.


توصیف وضع در منطقه بقلان، واقع در شمال افغانستان، برای این کشور نمونه وار است. تا همین اواخر چند صد سرباز آلمانی در این منطقه مستقر بودند. روز 15 ژوئن نیروی نظامی آلمان،  پایگاه „ Post North“ را به نیروهای نظامی افغانی تحویل داد. در سند محرمانه وزارت خارجه آلمان، که تاکید شده فقط ویژه استفاده های کاری است، وضع این منطقه چنین توصیف شده است «وضع کنونی منطقه بقلان، در شمال افغانستان چنین است که بخشی از آن تحت اختیار طالبان است و بخش دیگر آن در اختیار تبهکاران سازمان یافته است، فعلا وضع این منطقه ثباتی نسبی با تصادماتی اندک دارد، مشروط بر این که دو طرف از حد و مرز خود آنسوتر نروند و وارد  منطقه طرف دیگر نشوند. این وضع، احتمالا  می تواند نمونه ای باشد از وضع کلی افغانستان، پس از سال 2014، که نیروهای بین المللی از افغانستان خارج خواهند شد. هم اکنون مشاهده می شود که نیروهای متمرد فراوانی از پاکستان به بخش شرقی افغانستان باز می گردند. «ادامه حضور نظامی غرب  ضروری است». کشورهای اروپائی با عصبانیت ناظر آغاز  برقراری تماس میان واشنگتن و اسلامگرایان هستند:«مذاکرات میان آمریکا و طالبان انحصاری است و  آغازی است نادرست»

DONNERSTAG, 4. JULI 2013

پیشنهاد چپلکانه


احسان الله سلام
           پیشنهاد چپلکانه
         


از تمام سناتوران و نماینده گان مجلس جمهوری امارت اسلامی افغانستان یک خواهش بوتلانه و چپلکانه دارم: وقتی می خواهید دموکراسی پارلمانی را تمثیل و تجربه کنید، لطفاً  با کلوش و چپلک و بوتل و قطی نسوار به همدیگر تان حمله نکنید، زیرا این کلوش و چپلک و بوتل که با فرهنگ دموکراسی آشنا نیست، از مسیر قانونی منحرف می شوند و می خورند به فرق یک نماینده و سناتور فرهنگ گریزو دموکراسی نشناس. اگر این موضوع در اصول وظایف داخلی تان نیامده است، پس منافع ملی از شما می طلبد تا  هفتۀ یک بار به کمپنی بروید ودر  آن جا ببینید و بیاموزید که چگونه به سرو روی رقیب تان بپرید وبدون دخالت چپلک و بوتل و کلوش حریف تان را بجوید و بگزید بدرید.

آشنایی بااعضای طالبان در قطر



                                         دسیسه ها ادامه دارد

 4/ 1392 خورشیدی
عصر دولتشاهی                    

گشایش دفتر طالبان در قطر به هر شکل، رسم، ماهیت و تشریفاتی که می بود و باشد، دسیسه علیه مردم و کشور بوده است و خواهد بود. این دسیسه باید از همان آغاز درک می گردید و هرگز به طالب اجازه داده نمی شد که به قطر برسد. دولت افغانستان به رهبری جناب حامد کرزی، در نفس این دسیسه علیه کشور دخیل بوده و هستند. تنها زمانی که دسیسه علیه خودش برگشت، جناب حامد کرزی عکس العمل نشان داد. چرا که دیگر این حامد کرزی نی بلکه طالبان بودند که با تامین رابطۀ مستقیم با غرب و در غیاب کرزی در مورد کشور و یا بخشی ازان تصمیم می گرفتند. اینجا واکنش کرزی به خاطر خود دسیسه نیست، بلکه به خاطر برون ماندن خودش از جریان دسیسه است، که واکنش نشان داد و با مردم همنوا شد. ورنه درین 12 سال حاکمیت کرزی، هرگز به ندای دل و خواستهای سوزان مردم ارزشی قایل نشده است، بلکه با بی توجهی و نادیده گرفتن وقیحانۀ قانون، خواستهای جامعۀ مدنی و مردم همیشه همان کرده است که خودش و تیم فاشیست ارگ خواسته اند.
چنانچه تاریخ گواه است، کسانی که به مردم خویش باور ندارند و با تکیه بر بیگانگان می خواهند حکومت کنند، هرگز نخواسته اند تا علیه استعمار و بیگانگان، مداخله گران و دسیسه گران خارجی مقاومت و ایستادگی کنند. اگر گاهی این طایفه با مردم همنوا می شوند، این همنوایی به خاطر افتیدن خود شان از چشم استعمار است نه به خاطر منافع مردم. شاه شجاع در آخرین روزهای حاکمیتش که دیگر عمر استعمار را مردم کابلستان در سرزمین شان به پایان رسانده بودند، با مردم همنوا شده بود. دوست محمدخان خود را در بدنۀ جهاد علیه انگلیس تا زمانی جای داد که انگلیس در پروان شکست خورد. دوست محمد خان که به خاطر خانوادۀ اسیرشده در لودهیانه می جنگید، درک کرد که ادامۀ مقاومت و همنوایی با مردم، نه تنها او را از رسیدن به خانوده اش باز می دارد بلکه قدرت سیاسی را نیز مجبور است با مجاهدین تقسیم کند. ازینرو بود که در اوج پیروزی جهاد مردم، در حالی که پیشوای جهادش پذیرفته بودند، خود را داعیۀ مقدس مردم را به انگلیس تسلیم کرد تا امتیازی شخصی یی بدست بیاورد و حد اقل به خانواده اش برسد  بعداً هم قصۀ قطی نسوار و عینکش که برای تسلیمی سایر مجاهدین به خواست انگلیس از لودهیانه به پسرش روان کرد، ضربۀ دیگری به ملت و خونهای ریخته شدۀ مردم بود که ثبت تاریخ است.
 خشم کرزی علیه امریکا و غرب تنها به خاطریست که خودش از پروسه باز مانده و نادیده گرفته شده بود. ورنه طالب خودش بزرگترین دسیسه علیه مردم ماست که برادرش خواندش توهین آشکار به مردم و خونهای ریخته شدۀ آنهاست. آیا کرزی حاضر است و هرگز حاضر بوده است که علیه این پدیدۀ شوم استعماری با قاطعیت و صداقت ایستاده شود؟ طالب سران موثر حوزۀ ضد طالبانی را درو کرد و به شهادت رساند، اما کرزی هرگز از دعوی برادری با آنها دست برنداشت. چرا که کرزی می داند طالب دسیسه ییست که تارش در دست بیرونیهاست. کرزی نمی خواهد ازین دسیسه ها آنچه خارجی ها می برند و می دوزند بی جامه و قبا بماند.   او در هر دسیسه یی خودش شریک شده است؛ ولو این دسیسه نامش طالب باشد و برایش معینیت وزارت خارجه پیشنهاد کرده باشند. این در حالیست که منشأ، ایدیولوژی، اهداف، کردار و برنامه های طالب برای همه روشن است و هیچ انسان متمدن و عاقلی حاضری نمی شود این پدیدۀ شیطانی را حتی برای یک لحظه هم بپذیرد. اما کرزی به خاطر اهداف شخصی و گروهی خودش هم در گذشته و هم در حال حاضر است با آنها معامله کند و حتی زیر لوای آنها قرار بگیرد.
خشم کرزی علیه دفتر طالبان در قطر تنها به خاطر برون ماندن خودش از دسیسه بوده است، نه به خاطر پیامدهای این دسیسه علیه مردم و منافع کشور ما. به همین دلیل، چنانچه می بینیم، کرزی همچنان به مقامات انگلیس، بانیان اصلی این دسیسه، همنواست و هنوز بر مصالحه و معامله با طالب با وزیر خارجه انگلیس بیانیۀ مشترک و همنوایانه می دهد.
پس دسیسه همچنان ادامه دارد و تنها تفاوتش شریک شدن کرزی در پروسه است. دسیسه علیه کرزی خنثی شده است، ورنه تجربه نشان داده است که جناب کرزی هرگز به خواست مردمش پشیزی ارزش قایل نبوده است تا در کنار مردمش علیه بیگانگان قرار بگیرد. بیگانه تر از طالب کسی با این ملت نیست، اما کرزی همیشه برادر آنها بوده است.
مردم نان می خورند، جناب کرزی، و هرگز کاهی را که شما برای شان پیوسته تهیه می کنید، نخواهند خورد!   

.............................................................................................................................................................

خوشه :
 این "عالمان" را " امیر المؤمنین " خزیده در پاکستان در پناه "  آی. اس.آی " رهبری می کند. عربستان سعودی، قطر، پاکستان وایالات متحدۀ امریکا از آن ها شخصیت ها می سازند. و حامد کرزی ایشان را مورد لطف ومهربانی قرار میدهد. زیرا برادران وی  استند. مبارزۀ آن ها این است که هر روز انسان می کشند، وبا پیروزی در عرصۀ مبارزات تروریستی، برای کشتار های مردمی که سالها است، زجر دیده اند، خود را آماده می سازند.

پنجشنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۲ ه‍.ش.

              آشنایی با اعضای دفتر طالبان در قطر


از راست به چپ: مولوی شهاب الدین دلاور، قاری دین محمد حنیف، شیرمحمد عباس استانکزی، سهیل شاهین، مولوی جان محمد مدنی، شیخ سید رسول ننگرهاری، حاجی زاهد احمدزی و مولوی نیک محمد.



معرفی اعضای دفتر قطر:
1- سید محمد طیب آغا: رئیس دفتر سیاسی طالبان است. طیب آغا حدود چهل سال قبل در قریهء جلاهور ولسوالی ارغنداب قندهار بدنیا آمد. پدرش مولوی سدوزی از علمای مشهور قندهار بود. تحصیلات خود را در کویته و در مکتب عصری به پایان رسانیده و علوم دینی را در مدرسه فرا گرفته است. طیب آغا به زبانهای دری، پشتو، انگلیسی، عربی، اردو و بلوچی تکلم نموده می تواند. گذشته از اینکه پدرش یک عالم بزرگ دین و از مجاهدین فعال ضد شوروی بود، برادر بزرگش ملاملنگ از فرماندهان نامدار قندهار علیه تجاوز اتحاد شوروی بود.
لالا ملنگ در مدرسهء نورالمدارس شلگر غزنی درس خوانده و در آنجا با مولوی نصرالله منصور آشنا شد. او بعد از ختم درس ها زمانی که تجاوز شوروی به افغانستان به افغانستان آغاز شد به جبهه شتافت. یکبار در دوران جهاد اسیر گردید که سپس با یک اسیر روسی تبادله شد و سرانجام در جهاد شهید شد. خانوادهء طیب آغا هم از نظر جهادی و هم از نقطهء نظر علوم دینی یک خانوادهء مشهور بوده و با سلسلهء سادات هم منسلک اند.
طیب آغا در ابتدا در ریاست خارجه در هرات به کار آغاز نمود که قبل از رسیدن طالبان به کابل حیثیت وزارت خارجهء طالبان را داشت. سپس در سفارت امارت اسلامی در اسلام آباد مشغول کار شد و سپس از آنجا بحیث رئیس دفتر رهبر طالبان مقرر شد و تا سقوط امارت طالبان به همین سمت مشغول کار بود. بعد از مقاومت وی بحیث سکرتر ملا محمد عمر به کار خود ادامه داد و در سال 2010 نام وی بعنوان رئیس هیئت طالبان برده شد که با وساطت آلمانها با امریکائی ها مذاکره کرد. در این مذاکرات روی یک سلسله مسایل توافق صورت گرفت. طیب آغا در جریان افتتاح دفتر قطر در مراسم حاضر نبود.
مولوي شهاب الدين دلاور
مولوی شهاب الدین دلاور: عضو دفتر سیاسی طالبان در قطر بوه و از یک خانوادهء علمی سیاسی افغانستان است. پدرش مولوی سید اکبر در دوران ظاهرشاه عضو ولسی جرگه از لوگر و در دوران جهاد عضو شورای اتحاد اسلامی مجاهدین افغانستان بود.
مولوی شهاب الدین دلاور در دوران امارت طالبان در پست های مختلف خدمت کرد و در قونسلگری امارت در پیشاور هم کار کرده بود و سپس به حیث سفیر به اسلام آباد فرستاده شد. او سپس بحیث سفیر به عربستان سعودی رفت.
مولوی شهاب الدین دلاور مدتی هم بحیث رئیس دیوان تمیز در محکمهء قندهار ایفای وظیفه نمود که بعد از ستره محکمه عالیترین ارگان قضائی کشور است.
3مولوی جان محمد مدنی:
عضو دفتر سیاسی طالبان بوده و زادگاه وی ولسوالی پنجوائی ولایت قندهار است. در مدینهء منوره درس خوانده و در دوران امارت اسلامی در ماموریت های مختلف ایفای وظیفه نموده است. در آغاز قدرت طالبان وی از اعضای هیئت تحریر مجلهء عربی زبان البدر و از نویسنده گان آن بود. مدتی بحیث رئیس ارتباط خارجه قندهار ایفای وظیفه نمود و سپس به امارات متحدهء عربی بحیث سفیر اعزام گردید.
مولوی جان محمد مدنی به زبان عربی یک نویسندهء خوب بوده و اکنون از جملهء هیئت تحریر مجلهء عربی زبان الصمود نیز می باشد.
4- شیر محمد عباس استانکزی:
زادگاه وی ولسوالی برکی برک ولایت لوگر است. وی در دههء هفتاد میلادی غرض تحصیلات نظامی به هندوستان رفت و در اکادمی نظامی دیره دون در ایالت اتراپرادش تحصیل کرد اما با تجاوز اتحاد شوروی به افغانستان، استانکزی به صف جهاد شتافت و با تنظیم های حرکت انقلاب اسلامی برهبری مولوی محمد نبی محمدی و اتحاد اسلامی برهبری استاد سیاف کار کرد.
در دوران امارت اسلامی وی در پوست های معین وزارت خارجه و سپس معین وزرات صحت عامه کار کرد. او بخاطر تجربه در بخش دیپلوماتیک، یکی از اعضای مهم دفتر قطر بوده به زبانهای پشتو، دری، انگلیسی، اردو و عربی تکلم می نماید.
5- قاری دین محمد حنیف:
زادگاه وی ولسوالی یفتل ولایت بدخشان است. فارغ مدرسهء دینی پیشاور بوده و تنها عضو دفتر سیاسی طالبان در قطر است که در عین حال عضو شورای رهبری طالبان نیز می باشد. او در دوران امارت اسلامی بحیث وزیر پلان ایفای وظیفه نمود. وی در مذاکرات میان طالبان و جبههء متحد که در زمان حاکمیت طالبان صورت در ترکمنستان صورت گرفت، نمایندهء طالبان بود. وی غیر از زبان های ملی کشور به زبن عربی هم مسلط است.
قاری دین محمد حنیف در ماه جون سال گذشته در کنفرانسی که به ابتکار پوهنتون دوشیشا در شهر کیوتوی جاپان دایر شده بود، سخنرانی نمود به از جملهء نماینده گان طالبان اولین کسی بود که در رسانه ها ظاهر شد و موقف طالبان را بیان کرد.
6- مولوی نیک محمد:
در ولسوالی ناوهء ولایت هلمند بدنیا آمده است. در دوران حاکمیت طالبان برای مدت کوتاهی بحیث معین وزارت تجارت ایفای وظیفه نمود و بعد از آن بحیث رئیس تعلیم وتربیت قندهار ایفای وظیفه نمود. در سالهای اخیر وی بحیث رئیس کمسیون تعلیم وتربیت طالبان ایفای وظیفه نموده است. نام وی در سال 2011 زمانی در رسانه ها مطرح شد که وی در راس یک هیئت سه نفره از طالبان در کنفرانس بیداری اسلامی در تهران شرکت کرد و پیام کتبی امارت اسلامی را به بعضی از شخصیت های جهان اسلام که در این کنفرانس شرکت کرده بودند رسانید. او هم عضو دفتر سیاسی طالبان در قطر و در عین حال عضو شورای مرکزی طالبان است.
7- محمد زاهد احمدزی:
در ولایت لوگر بدنیا آمده و در دوران امارت اسلامی بحیث دیپلومات در اسلام آباد ایفای وظیفه نموده است. در دوران جهاد علیه تجاوز اتحاد شوروی عضو تنظیم مولوی محمد نبی محمدی بود. در سالهای اخیر وی در امارات متحدهء عربی زنده گی می کرد و به تجارت مشغول بود.
8- محمد سهیل شاهین:
او از ولایت پکتیا و به قوم طوطاخیل است. فارغ التحصیل پوهنتون بین المللی اسلام آباد پاکستان است. او به زبان انگلیسی مسلط بوده و به این زبان مقالات زیادی نوشته است. در دوران امارت اسلامی مدتی مسوول جریدهء انگلیسی زبان کابل تایمز در کابل بود و سپس در سفارت طالبان در اسلام آباد بحیث دیپلومات ایفای وظیفه نمود.
سهیل شاهین در دوران جهاد علیه قشون سرخ عضو حرکت انقلاب اسلامی برهبری مولوی محمد نبی محمدی بود و در بخش فرهنگی حرکت کار کرد.
بعد سقوط طالبان وی در بخش فرهنگی مشغول کار بود و مقالات زیادی بزبان انگلیسی نوشت و اکنون نیز وی در این عرصه نیز به فعالیت خود ادامه می دهد.
9- داکتر محمد نعیم وردگ:
زادگاه وی ولسوالی چک ولایت وردگ بوده و دوران ابتدائی تحصیل را در لیسهء شهادت این ولسوالی تکمیل کرده و سپس در رشته های زبان عربی و شرعی تا درجهء لیسانس در پیشاور تحصیل کرد. او ماستری و دکتورا را از پوهنتون بین المللی اسلام آباد بدست آورد و دورهء حدیث را در مدرسهء حقانیه تکمیل کرد. او به زبان عربی و انگلیسی مسلط است. در ماه دسمبر سال گذشته وی در نشست شانتیلی در فرانسه همراه با مولوی شهاب الدین دلاور شرکت کرده بود.
10- حافظ عزیزالرحمن:
در ولسوالی دامان ولایت قندهار بدنیا آمده و فرزند یک عالم مشهور دینی این ولایت بنام مولوی عبدالاحد است. وی در این منطقه یک مدرسهء بزرگ بنام هجرت داشت. وی در دوران امارت اسلامی فرد دوم سفارت افغانستان در امارات متحدهء عربی بود. بعد از سقوط امارت اسلامی وی در قطر زنده گی می کرد و با شخصیت های مهم در امارات متحدهءعربی و قطر شناخت و رابطهء خوب دارد.
خبر گزاری بست باستان/ چشم انداز/ کتابخانۀ گزارش نامۀ افغانستان

MITTWOCH, 3. JULI 2013

سوریه به کجا می رود ؟

عتیق الله نایب خیل
        سیدنی            

                           

               سوریه به کجا می رود؟
                    


                                     


جنگ داخلی درسوریه، که واردسومین سال خود شده است، یکی ازفاجعه بارترین وخونین ترین تراژیدی های سدۀ جاری است. به گزارش تاریخی 26 جون 2013 رادیوی بین المللی فرانسه، به نقل ازدیده بان حقوق بشرسوریه، شمارقربانیان جنگ ازمرز یکصدهزارتن گذشته است. گرچه آمارواقعی کشته شده گان ممکن است، رقمی به مراتب بیشترازین حدود باشد. افزون برتلفات وسیع انسانی، زیربنای جامعه  کاملا" تخریب گردیده، شهرهای بسیاری باخاک یکسان شده، شیرازهً زندگی ازهم پاشیده و امنیت ملیون ها انسان سوری درمعرض خطر قرارگرفته است. زیرا بی خانمانی، گرسنگی، شیوع امراض و بی دارویی، مانند پیامد های هرجنگ ویرانگر دیگر، در قدم نخست این نفوس سوری را تهدید می کند.
پدیدۀ مهاجرت با ابعاد دردناکی هایش، ازتابعات دیگراین جنگ است. به گزارش رادیوفردا(هفتم جون 2013)،  به نقل ازکمیسرعالی سازمان ملل متحد درامورپناهندگان، شمارآوارگان ازیک ملیون و 600 هزارنفرکنونی تا آخرسال 2013 به بیش ازسه ملیون و 450 هزارنفرخواهد رسید. همین منبع گزارش می دهد که روزانه حدود هفت هزارپناهندهً جدید درکشورهای هم مرز با سوریه ثبت نام می کنند.
                                              

با آگاهی از چنین تصویرهای دلخراش، ناگزیراین سوال هم حضور می یابد که، چه عواملی سبب شدند که جنگ داخلی درسوریه، به رغم آن چه که تحلیلگران، عمرجنگ وسقوط اسد را کوتاه، پیش بینی می کردند، تا این حد به درازا بکشد. دیده می شود که برخلاف کشورهای دیگری که با بادهای "بهارعربی" یکی بعد دیگری سقوط کردند، حکومت سوریه چنین سرنوشتی را ندید. درحالی که درتونس، بن علی، درمصر، حسنی مبارک، دریمن ،عبدالله صالح ودرلیبیا، معمرالقذافی ازصحنۀ حکومتداری برداشته شدند.

من اخبارمربوط به جنبش هایی را که به بهارعرب مشهور است، و خاصتا" سوریه را، ازفبروری سال 2011 به صورت منظم و روزمره تعقیب کرده ام. صرف نظرازین که ازمصایبی که برآن کشور و مردم اش تحمیل گردیده است، که سبب تاًثرم شده است؛ روابط وپیامد های آن را وسیعتر می بینم.

یکی ازدلایل آن، این می تواند باشد که پیشرفت اوضاع وسیر حوادث درآن کشور، به گونهً خواهد بود که اثرات مستقیم برکل منطقه و اثرات غیرمستقیم برکشورمانیزخواهد داشت. گرچه که درنگاه نخست محتمل است چنین به نظرآید که جریانات سوریه کجا و مسایل افغانستان درکجا.


در این ارتباط لازم است گفته شود که درعصرما، تحولات و تغییرات دریک کشور، به اقلیم جغرافیایی همان کشورمحدود نمی ماند؛ بلکه اثرات خودرا برکل منطقه و حتا جهان به نمایش می گذارد. پیوندهای متنوع میان کشورها، به حلقات  پیوسته وزنجیری شباهت یافته اند که تکانی در یک حلقه، حلقات تمام زنجیررا کم ویا بیش به صدا در می آورد. جنگ درسوریه از چنین پیوند هایی متأثر است. مسائل سوریه اکنون به یک کشمکش منطقه یی تبدیل شده و هم ابعادجهانی به خودگرفته و پای کشورهای دیگرنیزبه آن رسیده است. امریکا و کشورهای غربی تا کشورهای عرب منطقه، اسراییل، ترکیه، روسیه، جمهوری اسلامی ایران، حزب الله لبنان والقاعده، در آنجا دخالت فعال دارند.

واما این را نیز باید پرسید که سوریه دارای چه ویژه گی هایی است، که هیچ کدام ازطرفین در گیرجنگ، تا به حال نتوانسته اند بردیگری پیروزگردند؛ وچرا تمامی راه های حل دیپلوماتیک به شکست انجامیده است؟ پاسخ به این پرسش ها مستلزم آن است که چند موضوع را در نظر بگیریم :

موقعیت وسیمای سوریه:
کشورسوریه درجنوب غرب آسیا موقعیت دارد و باکشورهای ترکیه، عراق، لبنان، اردن، اسراییل و دریای مدیترانه هم مرزاست. نفوس آن حدود 22ملیون نفراست. 74 درصد جمعیت سوریه را مسلمانان سنی، 13 درصد راشیعه علوی، 10 درصد مسیحی و 3 درصد دیگررا دروزی ها تشکیل می دهند. ازنظرنژادی 90 درصد را اعراب، 9 درصد را کردها و یک درصد دیگرشامل ترک ها، چرکس ها، ارمنی ها و یهودیان اند.
سوریه درنقطه اتصال اروپا، آسیا و افریقا واقع شده و این موقعیت، جایگاه استراتژیک مهمی به آن داده است.



پیشینه:
 بررسی پیشینهً تاریخ سوریه ازحوصلهً این نبشته خارج است. کافیست متذکرگردیم که درسال 1963 حزب بعث، دریک کودتای نظامی قدرت را به دست گرفت، و حافظ الاسد فرمانده نیروی هوایی سوریه شد. درسال 1966 اختلافات درونی حزب بعث منجربه کودتای دیگری شد که اورا به وزارت دفاع رسانید، ولی بازهم اختلافات جناح نظامی بارهبران سیاسی شان منجربه کودتای سال 1970 شد که حافظ الاسد، رهبرشاخهً نظامی حزب بعث ووزیردفاع، قدرت را به دست گرفت و رهبران ایدئولوژیک حزب بعث را زندانی ساخت.

حافظ الاسد نظامی و سیاستمدارباهوش ودرعین حال بی رحمی بود که با ساختار سیاسی استبدادی ،برای رسیدن به هدفش ازهیچ چیزی رویگردان نبود؛ همهً تصامیم مهم درامورداخلی و خارجی را شخص خودش می گرفت، اما می کوشید برای تصامیم اش ظاهر قانونی فراهم کند و اکثرا" ازطریق مجلس ملی منتخب و رفراندوم به اهداف اش جامهً عمل می پوشاند.  درعین حال اهمیت بسیاری به نهادسازی می داد. به همین دلیل درتقویه سه نهاد مهمی که می توانست با اتکاً به آن مخالفین اش را ازبین ببرد و به تقویه دولت اش کمک نماید، توجه کرد. این سه نهاد عبارت بودند ازحزب بعث، ارتش و سازمان امنیت. پست های کلیدی درهرسه نهاد را به علویان سپرد، که خودش نیزازجمع آنان بود.

حافط الاسد با اعلام شرایط اضطرار و با اعلام حزب بعث به عنوان یگانه حزب قانونی درکشور، مجال تنفسی برای احزاب و شخصیت های مخالفش باقی نگذاشت. عده یی از آنان را زندانی ساخت و عده یی دیگرمجبوربه ترک سوریه شدند.

سوریه درزمان حافظ الاسد به کشورنسبتا" مدرنی تبدیل شد و به پیشرفت های اقتصادی و اجتماعی چشمگیری دست یافت که یک قشرمرفهً ازشهرنشینان را به وجود آورد. بیشترین تعداد این قشرمرفهً شهری ازهواداران او بودند.

سوریه یگانه دولت درمیان کشورهای عرب است که درقانون اساسی آن پیش شرط مسلمان بودن برای پُست ریاست جمهوری ذکرنگردیده، و سبب پشتیبانی مسیحیان و دیگراقلیت های آن کشور از دولت نیزهمین سکولاربودن آن است.

با درگذشت حافظ الاسد درسال 2000 میلادی، بشارالاسد پسرش به عنوان وارث پدرو رهبرحزب بعث قدرت را به دست گرفت. اودرکشورآرام و مطیعی که باریختن خون هزاران مخالف و دگراندیش به وسیلهً پدرش، به آن درجهً از امنیت رسیده بود، به حکومت  ادامه داد.

بشارالاسد، که درغرب تحصیل کرده بود، عده یی از زندانیان سیاسی دوران زمام داری پدرش را آزاد کرد و تاحدودی آزادی های معینی به مردم داد. اما نیروهای امنیتی این آزادی ها را خلاف منافع خویش تشخیص دادند، و دوباره محدودیت های امنیتی شدید ترشد.

یازده سال ازحکومت بشارالاسد نیزدرهمان امنیتی سپری شد که پدرش اساس گذاشته بود. با خیزش هایی که به بهارعربی شهرت یافت و دیکتاتورهای مادام العمر را درتونس، مصر، لیبیا و یمن به زیرکشید، زبانه های شعلهً آن به سوریه نیز سرایت کرد. زیرا تمامی زمینه های آن در درون جامعۀ سوریه موجود بود.

زمینه های داخلی نارضایتی :
درعصرحاضر و درهرکشوری، مردم خواهان آزادی و مشارکت درامورسیاسی و مملکت داری هستند، که آزادی بیان، مطبوعات، احزاب و تجمعات ازخواست های اساسی و غیرقابل انکارشان است. اما عده یی ازاین دیکتاتوران مستبد و خودراًی نه تنها این را نمی پذیرند، بلکه، وحتی تا لحظات مرگ، دچاراین توهم هستند که نماینده اکثریت مردم می باشند و مخالفین شان مشتی ازعناصری اند که برخلاف خواست های همگانی مردم به پا خاسته اند. زمام داران مستبد و خودراًی این توهم را ازاطرافیان چاپلوس و بلی گویان دربارشان می گیرند که همواره اخباری را به گوش شان رسانیده اند که حاکی ازمحبوب بودن شان دربین مردم است، نه ازفضای امنیتی و پولیسی یی که ایجاد کرده اند که کسی نمی تواند زبان بگشاید، مگر درتوصیف آنان. مثال بسیار خوب آن فلمی است که درسایت یوتیوب ازلحظات آخرزندگی قدافی به نشررسیده است که وقتی به دست مخالفین میافتد و او راکشان، کشان به طرف مرگ می برند، می گوید که: فرزندان من! من قذافی هستم، پدر شما. بیچاره فکر می کرد که شاید "فرزندانش" اورا نشناخته اند که با او این چنین رفتارمی کنند. زمام داران مستبد به عوض بازنگری دراعمال شان و گردن گذاشتن به خواست های برحق مردم، درعمل و قدم به قدم  کاررا به جایی می رسانند که حاضرند همهً ملت را به قتل برسانند.



درسوریه نیزتظاهرات مسالمت آمیزی به راه افتاد. دولت به عوض شنیدن صدای اعتراض مردم و خواسته های برحق شان، به خشونت متوسل شد، تظاهرات را سرکوب کرد و عده یی را دستگیر. ولی نه تنها مخالفت ها به پایان نرسید که هرروز به دامنهً آن افزوده شد، و همهً شهرهای بزرگ را دربرگرفت. شدت عمل دولت و سرکوب قهری تظاهرات، مردم را به عکس العمل و دفاع ازخود دربرابررژیم واداشت .تظاهرات کنندگان خیابانی به مخالفین مسلح و تاحدودی سازمان یافته مبدل شدند. عده یی ازارتشیان ناراض نیز با ترک صفوف خدمت ارتش به مخالفین پیوستند و ارتش آزاد سوریه راتشکیل دادند.

با گذشت هرروزخواست تظاهرات رادیکال ترمی گردید و شعار" اسد باید برود" به شعارعمومی آن مبدل گردید و رژیم به چالش کشیده شد.  ذوق زدگی کشورهای مخالف بشاراسد ازسقوط او و بیم طرفدارنش ازآن، پای آن هارا نیزبه میدان نبرد سوریه بازکرد.

سوریه میدان رقابت:
 وفاداری ارتش سوریه به بشاراسد، بررغم ریزش هایی که دربدنهً آن صورت گرفت، و چند دستگی اپوزیسیون، به اضافهً پشتیبانی بیدریغ کشورهای حامی بشاراسد، از دلایل طولانی شدن جنگ است. گرچه که کرسی سوریه دراتحادیهً عرب به مخالفین بشاراسد واگذارگردید. کوشش های دیپلوماتیک نماینده سازمان ملل و اتحادیهً عرب به جایی نرسید. دولت تشکیل شدهً مخالفین نتوانست موفقیتی به دست بیاورد. به استنای آن که چند کشورحامی شان آن را به رسمیت شناختند.
                                                                                              
         Vollbild anzeigen

با مداخلهً کشورهای دیگر، چهره و ماهیت جنگ تغییرکرد. سازمان ها و تشکلات ملی یی که درداخل سوریه درحال جان گرفتن بودند به حاشیه رانده شدند، و دستاورد های شان توسط نیروهای طرفدارغرب و القاعده ربوده شد. خواست های برحق مردم جایش را به میدان رقابت و کشمکش کشورهای منطقوی و فرامنطقه یی خالی کرد و سوریه به میدان تاخت و تازآنان مبدل شد.

دریک طرف  این رقابت خونین بشاراسد، جمهوری اسلامی ایران، حزب الله لبنان، روسیه و چین ودرطرف دیگرامریکا و غرب، اسراییل، ترکیه، عربستان سعودی، قطرو القاعده صف بندی کرده وسوریه را درگرداب تخاصمات ارتجاعی فروبرده اند.

سرنوشت ملیون ها انسان سوری اکنون درگروتصفیهً حساب میان این گروه های رقیب قرارگرفته است، وهرروزصدها سوری دیگررا به کام مرگ می کشاند.  دستجات مسلح قومی و مذهبی ازهمدیگرانتقام کشی می کنند وبا دست باز و بدون هیچ قیود و محدودیتی جنایت را باجنایت پاسخ می دهند. به گزارش رادیوی بین المللی فرانسه، به تاریخ سیزدهم جون به نقل ازسخنگوی کاخ سفید، شواهدی به دست آمده که دولت بشاراسد ازسلاح شیمیایی استفاده کرده است. ازجبهه مخالفین فلمی که درسایت یوتیوب به نشررسیده، و یکی ازاعضای جبهه النصر، ازمخالفین بشاراسد مربوط به گروه القاعده رانشان می دهد که سینهً یک سربازسوری را پاره کرده و قلب اش را با نعرهً الله واکبرمی خورد، انسان را می آزارد. به مقام والای انسان، این اشرف مخلوقات، توهین می شود و کسانی هم تا درجهً حیوان درنده تنزل می کنند. شیوهً ماکیاولی، رسیدن به هدف با وسایل غیرشریف، ارجعیت می یابد و انسان و انسانیت لگدمال می گردد. مداحان کشتارهای انسان دوستانه برای آن ها کف می زنند. امریکا و غرب دموکرات دربرابراین همه وحشت چشم می بندند و تنها درپی تاًمین منافع خویش اند.

         

 سهم گیری جمهوری اسلامی ایران و حزب الله لبنان و گروه هایی ازشیعیان عراق والقاعده و سلفی های طرفدارسعودی، رنگ مذهبی نیزبه این جنگ داده و آن را به نبرد میان سنی و شیعه تبدیل کرده است . از این رو احتمال آن می رود که آتش آن به کشورهای دیگرمنطقه نیزسرایت نماید. به گزارش موًرخ 12 جون 2013 سایت فارسی بی بی سی، اعلام جهاد برضد اسد، حزب الله لبنان و ایران توسط یوسف قرضاوی مصری تبارساکن قطر، که ازمحبوبیت بسیاری درجامعهً عرب برخورداراست، هیزم بیشتری به آتش مشتعل جنگ های فرقه یی می ریزد. دست خونین سپاه پاسداران جمهوری اسلامی ایران، سید حسن نصرالله، رهبرحزب الله لبنان، سلفی های سعودی و تیکه داران القاعده به وضاحت دراشاعهً این جنگ مذهبی دیده می شود. دست های خونینی که درنابودی یک ملت ازبکارگیری همه توانمندی خویش دریغ نکرده اند، و سوگمندانه که همهً این جنایات با پوشش دینی و مذهبی صورت گرفته اند.

کشورهای عربستان سعودی، ترکیه و قطر، نه تنها به نیابت ازامریکا و ناتو امورلوژستیکی مخالفین را به دوش دارند، بلکه پیروزی بشاراسد درین جنگ را پیروزی رقیب خود ایران می دانند و بنابرآن به صورت مخفی و علنی سلاح ومهمات و پول دراختیارمخالفین قرارمی دهند. زیرا برای آن ها محدود کردن ساحهً نفوذ ایران و جلوگیری ازتبدیل شدن آن به یک قدرت منطقه یی دراولویت قراردارد.

 کشورهایی که درجبههً بشاراسد قرارگرفته اند، جنایات اورا ماست مالی می کنند و تمام قد به دفاع ازاو می پردازند.

موقف چین و روسیه:
 سوریه شریک استراتژیک روسیه است و یگانه پایگاه نظامی روس ها درخارج ازخاک شان، دربندرطرطوس سوریه قراردارد. افزون برآن مشاورین روس با ارتش و سازمان امنیت سوریه همکاری دارند و سالانه ملیون ها دلار سلاح سنگین و هواپیما های جنگی به سوریه می فروشند.

چین، صرف نظرازحجم تجارت کوچکی که با سوریه دارد، این کشوررا مانعی برای نفوذ بیشترغرب و امریکا درخاورمیانه و شمال افریقا می داند. اگرجابجایی قدرت درسوریه به سودغرب باشد، وفشارهای بعدی متوجه ایران گردد، این به معنای به خطرافتادن منابع تاًمین نفت برای چین است.

تصویب قطعنامهً شورای امنیت سازمان ملل مبنی براعلام منطقهً پروازممنوع برفراز لیبی و متعاقب آن مداخلهً نیروهای ناتو درپشتیبانی ازمخالفین قذافی تا سقوط اش، چین و روسیه را برآن داشت تا اشتباه مشابهی را درمورد سوریه تکرارنکنند و بنابرآن بااستفاده ازحق ویتو مانع تصویب هرگونه قطعنامهً درشورای امنیت سازمان ملل برضد بشاراسد شده اند. زیرا این گونه دخالت هارا به سود گسترش نفوذغرب و بالتبع محدود شدن ساحهً نفوذ خود می دانند. نگرانی دیگراین دوکشوراین است که پس ازسقوط بشاراسد، نفوذ جمهوری اسلامی ایران درمنطقه ضعیف ترشده و این کشوربیشترازپیش منزوی می شود. آنگاه زیرفشارهای بیشترغرب قرارخواهد گرفت. درهمین رابطه به قسمتی ازمصاحبهً رجب صفراف، رییس "مرکزمطالعات ایران معاصردرروسیه"، درگفت وگو بادویچه ویله توجه نماییم که می گوید: " سوریه برای حضورروسیه درفضا و سیاست خاورمیانه نقش تعیین کننده یی دارد. سوریه سپری است درراه نزدیک شدن غرب به سوی ایران. روسیه احساس خطر می کند که اگررژیم کنونی اسد تغییرکند، امریکا و کشورهای غرب می کوشند رژیمی رادرسوریه برسرکاربیاورندکه تابع منافع غرب باشد و قضیه حمایت سوریه ازحزب الله و حماس به هم می خورد. ازسوی دیگر روسیه نفوذ و تاًثیرگذاری خودرا ازطریق سوریه ازدست می دهد و همچنین باتغییررژیم سوریه امکان تاًثیرگذاری ایران درخاورمیانه هم ضعیف خواهد شد. همهً این ها نشان می دهد که غربی ها به مرزهای ایران نزدیک خواهند شد و این مسئله برای روسیه خطرناک خواهد بود. روسیه نمی خواهد کار به اینجا بکشد".

مثلث تهران، دمشق، حزب الله:
 رابطهً تهران، دمشق و حزب الله لبنان برمحورتشیع بودن ومخالفت با اسراییل گره خورده است. سوریه یگانه کشورمتحد استراتژیک جمهوری اسلامی ایران درخاورمیانه است وتهران ازآغاز درگیری ها درسوریه تا به امروز کوشش داشته است که رژیم بشاراسد را به هرقیمتی برسرقدرت نگاه دارد. مخالفین اسد را تروریستانی می خواند که به تحریک امریکا و اسراییل سربه شورش گذاشته اند. علی اکبرولایتی، مشاوربین المللی رهبرایران می گوید:" بشاراسدخط قرمزماست وتا آخرازاوحمایت می کنیم".( دویچه ویله،19.01.2013)

اهمیت سوریه برای جمهوری اسلامی ایران را می توان ازروی سخنان حجت الاسلام مهدی طائب، رییس قرارگاه عمار، اتاق فکرراهبردی، نزدیک به آیت الله خامنه ای، فهمید. نامبرده معتقد است که :" سوریه استان سی و پنجم و یک استان استراتژیک برای جمهوری اسلامی است و اگر دشمن به ما حمله کند و بخواهد سوریه یا خوزستان را بگیرد اولویت با این است که ما سوریه را نگه داریم، چون اگر سوریه را نگه داریم می‌توانیم خوزستان را هم پس بگیریم، اما اگر سوریه را از دست بدهیم تهران را هم نمی‌توانیم نگه داریم"( رادیو فردا 25/2/1392)

همچنان سوریه پل ارتباط میان تهران و حزب الله لبنان است  که درصورت سقوط بشاراسد ایران نمی تواند ازطریق آن کشورکمک هایش را به حزب الله ادامه دهد.

از سوی دیگرپشتیبانی تهران ازدمشق هزینه های بسیاری را براقتصاد ایران تحمیل کرده است، واین درحالی است که تحریم های فزاینده علیه ایران، اقتصاد آن کشور را با بحران بیشتر مواجه ساخته است. روشن است که تداوم کمک ایران به سوریه، به ویژه با ادامۀ جنگ، ایران وحزب الله را در یک جنگ فرسایشی فرو می برد. یکی از پیامد های دیگر آن تشدید نارضایتی ها درداخل ایران است. احتمال باخت ایران از آن رو بیشتر در نظر می آید که  که سرمایه گذاری روی یک رژیم درحال سقوط راپذیرفته و تمام قد به دفاع ازآن پرداخته است.
                                     

دخالت حزب الله لبنان درسوریه بازی با آتش است. شکی نیست که این مداخله با مشوره و هدایت جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است. لبنان کشوری است که جنگ پانزده سالهً داخلی را پشت سر گذاشته و امکان آن موجود است که دوباره به جنگ داخلی فرو رود. مخالفین بشاراسد که مخالف مداخلهً حزب الله درسوریه نیزهستند، تحرکاتی را برضد حزب الله درداخل لبنان شروع کرده اند. افزون برآن سّنی های لبنان نیزمخالف دخالت حزب الله درسوریه می باشند. شهرهای مرزی لبنان با سوریه به دفعات بسیاری صحنهً جنگ میان حزب الله و سّنی های مخالف بشاراسد بوده است. به گزارش رسانه ها، نیروهای حزب الله درواپس گرفتن شهرالقصیربه وسیلهً ارتش سوریه، دوش به دوش آنان می جنگیده اند. به تاریخ 20 جون، میشل سلیمان، رییس جمهورلبنان، گفت: " ادامهً حضورحزب الله درکناررژیم بشاراسد باعث ایجاد تنش ها درلبنان خواهد شد". وی ازحزب الله خواست تا نیروهایش را ازسوریه خارج کند.( رادیوی بین المللی فرانسه).

تاًثیراوضاع سوریه برمنطقه:

به تاریخ بیست وهشتم جون 2013، رادیوی بین المللی فرانسه، خبری را به نقل ازهوشیارزیباری، وزیرامورخارجهً عراق، به نشررسانید که نشانه هایی ازهمه گیرشدن جنگ درخاورمیانه است. نامبرده اظهارداشت که: " من انکارنمی کنم، همان گونه که گروه های سّنی ازکشورهای حوزهً خلیج فارس درجنگ داخلی سوریه حضوردارند، گروهی ازشهروندان شیعه عراقی نیزدرنبردهای داخلی سوریه شرکت دارند و این گروه ها درکنارنیروهای حزب الله لبنان علیه مخالفین رژیم اسد می جنگند". این درحالیست که خشونت های فرقه یی و حملات انتحاری درعراق روزانه جان دهها تن را می گیرد و القاعده و دیگرگروه های تندروسّنی ازشیعیان عراق انتقام کشی می کنند.

سقوط بشاراسد برای روسیه و چین یک شکست سیاسی و دیپلوماتیک است، اما بازندگان اصلی میدان نبرد، ایران و حزب الله لبنان خواهند بود که خطرات بعدی متوجه آنها است. جمهوری اسلامی ایران با پرورش وپشتیبانی هواخواهان خویش کوشیده است، ازآنها به حیث وسایل فشاراستفاده نماید. درلبنان، حزب الله که دولتی در دولت است، گوش به فرمان تهران است و به مثابهً ملیشیای آن کشورعمل می کند. تردیدی نیست که درافغانستان نیزچنین هواخواهانی را پرورانیده است. استفاده از آنها به دامنۀ خشونت ها می افزاید.

موجودیت نظامی درایران که درامورداخلی افغانستان دست ازمداخله بردارد و درپی تاًمین منافع خویش و صدور انقلاب به افغانستان نباشد، تاثیرات بسیاری درتاًمین امنیت و ثبات درکشورما دارد. دولت کنونی ایران، درروابط اش با افغانستان، همواره ازموضع قدرت برخوردکرده و بازبان زورگپ می زند. وجود یک دولت مردمی درافغانستان که بتواند جلو زورگویی های جمهوری اسلامی را بگیرد، می تواند این معادله را تغییردهد، اما تا آن زمان فاصلهً بسیاری داریم. بنابرآن، دوعامل دیگرمی تواند سبب تغییردررفتار و موضع  جمهوری اسلامی دربرابرکشورماگردد.

 یک، این که شاهد برقراری دولتی درایران باشیم که معتقد به همزیستی مسالمت آمیزبا کشورهای همسایه باشد و نه صدور انقلاب اسلامی نوع ایرانی.

دو، این که سقوط بشاراسد درسوریه، یک قدم دیگرغرب را به تغییررژیم درایران نزدیک می سازد، قطع رابطه جمهوری اسلامی ایران با حزب الله لبنان، تشدید تحریم های بین المللی و بالاخره به راه اندازی جنگ توسط اسراییل و غرب، عواملی اند که به تضعیف جمهوری اسلامی ایران منتج می شوند.

یادآوری این نکته ضروریست که نباید خواهان برقراری ثباتی درکشورمان باشیم که به قیمت خون هزاران سوری و تضعیف جمهوری اسلامی ایران فراهم شده باشد. ولی پیامدهای فوق نتایج ناگزیریست که ازبرتری طلبی های حاکمان جمهوری اسلامی ایران به دست میاید. گرچه که سقوط بشاراسد درسوریه، احتمالا" جمهوری اسلامی ایران را به عکس العمل های انتقام جویانه و خراب کارانه برضد امریکا وغرب، درکشورما برخواهد انگیخت؛ اما این ها بیشتربه تضعیف جمهوری اسلامی ایران منتج خواهد گردید. ضمن این که نمی توان عکس العمل متقابل امریکا و غرب رانیزدربرابراین حملات خوابکارانهً آن ها نادیده گرفت. احتمال دوم این است که، جمهوری اسلامی ایران را چنان درپوستهً خویش فروخواهد برد که تنها به فکرنجات و دفاع ازخودخواهد بود، که درین صورت نیزمداخلات اش درکشورما تقلیل خواهد یافت.                    

  
نتیجه:
 جنگ کنونی درسوریه به یک چیلنج برای طرف های درگیر مبدل شده است. بشاراسد اکنون نمی تواند درمورد سرنوشت این جنگ تصمیم بگیرد. به بیان دیگر، این کشورهای دیگرطرفداربشاراسد هستند که باید درموردسرنوشت او تصمیم بگیرند. چون مساًله اکنون به او و دولت اش خلاصه نمی شود، بلکه مساًله برسرنفوذ قدرت های منطقه یی و جهانی است.

شورای امنیت سازمان ملل ثابت ساخت که فقط مرجعی است برای چانه زنی کشورهای بزرگ برسرتقسیم جهان؛ و نه مرجعی که بتوان ازآن به سود بشریت صلح دوست استفاده کرد.

سیمای تحولات امید بخش درفرجام این جنگ خونین دیده نمی شود. آرزوها و امیدهای مردم به عدالت اجتماعی و آزادی های فارغ ازسایهً دیکتاتوران همچنان برای مدت های مدیدی دست نیافته باقی خواهند ماند.  چشم اندازهای مختلفی درفرایند این تحولات قابل حدس و گمان اند که هیچ کدام نوید صلح را برای مردم سوریه به ارمغان نمی آورند. خلای قدرت بعد ازسقوط بشاراسد وجنگ داخلی طولانی مدت، تجزیهً سوریه برمبنای قومی و مذهبی می تواند ازجملهً این پیامدهای ناخوشایند برای مردم اش باشند. ویا دربهترین حالت یک بشاراسد امریکایی و غربی برمسند قدرت تکیه خواهد زد. اما زمین سوختهً سوریه میراثی ازویرانی و تباهی و نفاق و نفرت و تبعیض را برای مدت های طولانی تجربه خواهد کرد. به ویژه که درآنجا نیز تخم افکار تروریستی بن لادن پخش شده است.

..........................................................................................................................


               توازن نيروها، نابرابري اراده ها   
Le Monde diplomatique

از بن بست درسوريه تا جنگ منطقه اي

Alain GRESH   

در حالي که مقدمات برگزاري کنفرانس ژنو ٢ دربارهء سوريه فراهم مي شود، پيروزي نيروهاي دولتي در قصيره به کمک حزب الله و نيز تصميم ايالات متحده براي کمک تسليحاتي به شورشيان اوضاع نظامي را تحت تاثير قرار داده است. نمي توان پايان درگيري ها را در آينده نزديک پيش بيني کرد. برعکس، کشمکش دور تازه اي با چهره اي فرقه گرايانه تر گرفته و در همه منطقه گسترش مي يابد.
آخرین شمازه. ژوئیۀ 2013

« آيت الله خامنه اي، رهبر انقلاب اسلامي ايران با موعظه اي از بالاي منبر مسجد بني اميه در دمشق به آرزوي ديرين خود خواهد رسيد. او اعلام خواهد کرد که به اتحاد اسلامي که ازمدت ها پيش قولش را داده بود، جامهء عمل پوشانده است. او با کبکبه از منبر پائين آمده و بر سر کودک بيچاره اي دست کشيده و روامداري قدرتمندان را [نسبت به سُني ها] نشان خواهد داد. سپس در کنار علماي سُني سوري خواهد ايستاد. با آن ها دست داده و در مقابل دوربين هاي تلويزيون ها که اين صحنه تاريخي را ضبط مي کنند، مچ هايشان را با همديگر به هوا بلند خواهند کرد. »(1)
روز بعد از پيروزي ارتش سوريه در قصيره، يک سرمقاله نويس با نفوذ سعودي با جملات بالا آيندهء فاجعه بار جهان اسلامي را (به قول خودش) بازگو مي کند که در زير ضربه هاي «پارسي ها» و شيعيان افتاده اند.
در همان زمان، در لبنان، حسن نصرالله دبيرکل حزب الله در يک سخنراني، اعزام رزمندگانش را به سوريه توجيه مي کند. اما او برخلاف بشار الاسد، مي پذيرد که «اگر بخش بزرگي از مردم سوريه از رژيم حمايت مي کنند، بي ترديد، بخش بزرگ ديگر با آن مخالفند». از ديد او، اين بعد دروني فرعي است و «لبنان، عراق، اردن و سراسر منطقه هدف طرحي امريکائي-اسرائيلي-تکفيري (٢)» واقع شده است و بايد در برابر آن مقاومت کرد، و يکي از راه هاي آن ياري به رژيم دمشق است.
همان گونه که گزارش بسيار کامل گروه بين المللي بحران (٣) توضيح مي دهد، بعد از اين، «جنگ سوري در ابعاد منطقه اي در حال دگرگوني به جنگ منطقه اي حول سوريه است». جنگ سردي مشابه با آن چه در سال هاي دهه ١٩٥٠ و ١٩٦٠ مصر جمال عبداناصر متحد شوروي ها و عربستان سعودي متفق ايالات متحده را رو در رو قرارداده بود، خاورميانه را تقسيم مي کند. اما، زمان تغيير کرده است: ناسيوناليسم عربي افول کرده و گفتمان مذهبي رواج يافته و حتي ماندگاري دولت ها و مرزهاي ناشي از جنگ اول جهاني نيز زير سوال رفته است .
قرباني اصلي اين درگيري سوريه است که ده ها هزار کشته، ميليون ها پناهنده بر جا گذاشته و ساختار صنعتي و همچنين ميراث تاريخي اش ويران شده است. اميدي که در بهار ٢٠١١ دميد به کابوس بدل شد. پس چرا، امري که در قاهره ميسر شد، در دمشق رخ نداد؟
عزم راسخ ايران و روسيه
در مصر، حسني مبارک، دست کم به دو دليل با آساني نسبي سرنگون شد. نخبگان و لايه هاي اجتماعي مرتبط با دار و دستهء حاکم براي از دست دادن امتيازات شان، واقعا نگران نشدند، والبته نگراني آن ها براي جان شان ازآن هم کمتر بود. چه بازرگانان، چه افسران عاليمقام ارتش و يا مسئولان سرويس هاي امنيتي، همه با آرامش خيال پس از انقلاب صف عوض کردند. فقط اقليتي – آن هم به کُندي و ترديد بسيار – به دادگاه کشانده شدند. از سوي ديگر، عزل مبارک در داده هاي ژئو پوليتيکي منطقه، هيچ دگرگوني بوجود نياورد. ايالات متحده و عربستان سعودي مي توانستند خود را با تغييراتي که آرزويش را نمي کردند اما، منافع اساسي آن ها را نيز تهديد نمي کرد، وفق دهند، به شرطي که بتوانند به اين دگرگوني ها جهت بدهند.
در سوريه، وضع به صورت ديگري است. از همان آغاز اعتراض ها، استفاده نامحدود سرويس هاي امنيتي از خشونت به رژيم امکان داد که ماه هاي پرارزشي براي سازماندهي خود زمان بخرد. رژيم اپوزيسيون را به طرف نظامي شدن و درگيري، و حتي فرقه اي شدن کشانيد تا بر ترس جناح هاي مختلف مردم بيشتر دامن بزند: نه فقط اقليت ها، بلکه همچنين بورژوازي و لايه هاي متوسط شهري، از گفتار افراطي برخي گروه هاي اپوزيسيون و نيز سيل جنگجويان خارجي با کارگرداني رژيم به هراس افتادند.
به همان ميزاني که جسدها بر روي هم انباشته مي شدند، هر دوره انتقالي بدون روحيهء انتقام ناممکن مي شد، و خواهي نخواهي، قشرهاي نسبتا بزرگي از جامعه با ترس براي جان خود در صورت پيروزي «اسلاميست ها»، به دار و دسته اسد مي پيوستند. مترسک اسلاميست آن چنان مي ترساند که سال هاست آن را در بسياري از پايتخت هاي غربي تکان مي دهند، و به سخنان دمشق خطاب به فرانسه اعتبار مي دهد: «چرا در سوريه به گروه هائي کمک ميکنيد در حالي که در مالي با آن ها مي جنگيد؟»
رژيم همچنين از موضع استراتژيکي اش نسبت به دو متحد اصلي خود يعني ايران و روسيه نيز بهره برده است؛ اين دو کشور بسيار مصمم تر از کشورهاي عرب ياغربي دردرگيري شرکت دارند – اراده اي که رقبايشان راغافلگير کرد. به ديدهء ايران، سوريه از زمان انقلاب ١٩٧٩، تنها متحد مطمئن عربي به شمار مي رود که در لحظات دشوار از آن کشور حمايت کرده، از جمله در مقابل تهاجم عراق در سال ١٩٨٠، که همهء حکومت هاي خليج [فارس] به طرفداري از صدام حسين بسيج شده بودند. در شرايطي که انزواي کشور در سال هاي اخير شدت يافته و هدف تحريم هاي سرسختانه آمريکا و اروپا قرار گرفته، و نمي توان خطر مداخله نظامي اسرائيل و/ يا امريکا را ناديده گرفت. دخالت جمهوري اسلامي ايران در سوريه، اخلاقي نبوده ولي گزينش استراتژيکي عقلائي است که انتخاب حسن روحاني، رئيس جمهور جديد، احتمالا تغييري در آن نخواهد داد. تهران با گشايش اعتبار براي بانک مرکزي سوريه، تحويل نفت، اعزام کارشناسان نظامي براي نجات متحدش از هيچ وسيله اي کوتاهي نکرده است. (٤).
اين تعهد ايران را واداشت تا با توافق روسيه، حزب الله را به شرکت مستقيم در نبردها ترغيب کند. درست است که اين حزب و دبيرکل آن بهانه آوردند که هزاران جنگجوي اسلاميست از لبنان و ديگر کشورهاي عربي به سوريه رو آورده اند؛ اما چنين مداخله اي فقط تنش ميان سني ها و شيعيان را وخيم تر مي کند (برخوردهاي مسلحانه در لبنان افزا يش يافته است) و آب به آسياب واعظان سُني تندرو مي ريزد.
کنفرانسي که با شعار «حمايت از برادران سوري» در ١٣ ژوئن ٢٠١٣ در قاهره برگزار شد، به جهاد دعوت کرد. محمد مرسي رئيس جمهوري مصر در آن شرکت کرد. او که تا کنون نسبت به اين موضوع جانب احتياط را گرفته بود، قطع روابط ديپلماتيک با دمشق را اعلام کرد. مسئله قابل توجه در اين نشست، برخوردهاي شديد بر ضد شيعيان بود، و از جمله از سوي شيخ هاي ميانه رو. نمايندگان جامعه الازهر قاهره، بالاترين نهاد اسلام سُني پرسيد که «مداخله حزب الله که خون بيگناهان را در قصيره مي ريزد، چه مفهومي دارد؟ چرا آن ها به اين منطقه رفته اند؟ اين جنگ عليه سُني هاست و دليل بر فرقه گرائي شيعيان (٥)».
اما، دلايل دخالت روسيه را بايد کاملا فراتر از شخصيت ولاديمير پوتين جستجو کرد که البته مطبوعات غرب آن را تا حد کاريکاتور کاهش داده اند. اولين دليل، ارادهء مسکو براي پايان دادن به محو آن کشور از صحنه بين المللي است.
براي رازگشائي از اين دل نگراني، به سخن يک ديپلمات مصري گوش مي دهيم: «غربي ها هزينه اقدامات شان را براي منزوي کردن مسکو پس از فروپاشي اتحاد شوروي مي پردازند. بدين ترتيب که به رغم توجه خاص بوريس التسين نسبت به آنان، ناتو (سازمان پيمان آتلانتيک شمالي) خود را تا مرز هاي روسيه گسترش داد.» در مورد مسئلهء سوريه، به مدت ٢ سال « غربي ها به روسيه پيشنهاد مي کردند که بي کم و کاست به طرح آن ها بپيوندند. اين امر واقع گرايانه نبود
به راستي ، تصويب قطع نامه ١٩٧٣ شوراي امنيت سازمان ملل متحد در مورد ليبي که به خاطر حقانيت دادن به مداخله نظامي سرهم شد، روسيه را مارگزيده کرد و نه فقط آن کشور را – از آن به بعد، کشورهائي مثل برزيل، هند، آفريقاي جنوبي يا چين در مورد قطع نامه هاي پيشنهادي غربي ها در مورد سوريه در سازمان ملل خويشتن داري کرده اند. سقوط رژيم الاسد براي کرملين شکستي به حساب مي آيد: اين امر به معني پيروزي جديد براي اسلاميست ها تلقي شده و روسيه را که تبليغات وهابي هاي فعال در ميان مسلمانان فدراسيون روسيه را نکوهش مي کند، با خطر سرايت آن به اهالي مواجه خواهد ساخت.
در برابر اراده مصمم روسيه –ايران، پشتيباني هاي خارجي از اپوزيسيون متفرق و بي نظم سوريه، غيرموثر بوده و با تصوير ارائه شده از توطئه ي بزرگ «سعودي-قطري- آمريکائي-اسرائيلي-سلفي» فاصله بسيار دارد. از ترکيه تا عربستان سعودي، از قطر تا فرانسه، هر کدام نقش مطلوب خود را ايفا کرده ، مُراجعان خود را تقويت و به يکي کمک رسانده و به ديگري جواب رد داده اند. در آوريل ٢٠١٣، به ياري ميليون ها دلار قطر و با انتصاب غسّان هيوت با مليت امريکائي به نخست وزيري حکومتي همان اندازه «انتقالي» که پوشالي، مضحکه به نهايت خود رسيد. مداخله بازرگانان ثروتمند خليج فارس که با هيچ استراتژي دولتي تشابه ندارد و از هر نظارتي مصونند، به آشفتگي موجود افزود. (٦)
سرانجام، بسيار دشوار ست که در ميان اين همه جناح، گروه، کتيبه (واحدهاي رزمنده) که با برچسب ساده و فريبنده «اسلاميست» شناخته مي شوند، گيج نشد؛ امري که امکان مي دهد که گونه گوني و اختلافات سياسي و استراتژيکي آن ها را ناديده گرفت (٧). بدين ترتيب جبهه النُصره که خود را وابسته به القاعده مي داند، همان قدر در غرب ايجاد تشويش مي کند که در عربستان سعودي، کشوري که در سال هاي ٢٠٠٣ تا ٢٠٠٥ تا پاي مرگ با سازمان اسامه بن لادن مبارزه کرد. اين بيم و نگراني در سازمان هاي سلفي نيز وجود دارد. نادر بکار، سخنگوي بسيار رسانه اي النور، عمده ترين حزب سلفي مصر، به ما توضيح داد که چگونه مي توان علف را زير پاي القاعده قطع کرد: «آن چه ما خواستاريم، ناحيه پرواز ممنوع هوائي است. براي اين که خود انقلابيون پيروزي را بدست آورند. ما تعهد مي کنيم که کسي از مصر نرود: پيروزي فقط بايد از آن سوري ها باشد»
بازي بي برد و باخت
اين فريادهاي ناهنجار با زوال ايالات متحده تقويت شد، چرا که اين دولت با اين که خواهان سقوط رژيم سوريه است، اما پس از شکست هاي عراق وافغانستان داوطلب ورود در ماجراجوئي خاورميانه اي نيست. ريچارد هاس در واشنگتن، بهتر از هر کسي اين روحيه را بازتاب مي دهد. اين همکار پيشين جورج دبليو بوش، کتابي منتشر کرده است با عنوان سياست خارجي را بايد از کشور خود شروع کرد: چرا بايد در آمريکا نظم برقرار کرد (٨) استدلال او چيست؟ مشکلات داخلي، از خرابي سيستم حمل و نقل تا کمبود کارگر ماهر مانع از اعمال رهبري امريکا در سطح جهاني ست.
بنابراين تصميم باراک اوباما براي تحويل سلاح به شورشيان سوريه را چگونه بايد تفسير کرد؟ استفاده ارتش سوريه از گاز سارين (اين موضوع مورد مجادله است) (٩) که برپايه گزارش واشنگتن، صدوچهل کشته از نود هزار کشته اين کشمکش به آن مربوط است، به بهانه اي مي ماند. اما بهانه براي چه؟
سوريه ميدان نبرد منطقه اي و بين المللي شده است و هيچکدام از دو اردوگاه نمي توانند شکست قهرمانان خود را بپذيرند. پس از موفقيت حکومت در قصيره، ايالات متحده مي خواهد از پيروزي رژيم سوريه جلوگيري کند، که از سوي ديگر بسيار غير محتمل است چرا که بخش بزرگي از جمعيت کشور رژيم را رد مي کنند. مردمي که راديکال تر شده و چيزي ندارند که از دست بدهند. اما، نبايد اين اراده را به صورت مداخله گسترده و يا حتي برقراري ناحيهء منع پرواز هوائي يا اعزام نيروهاي زميني برگرداند. چون توازن قوا برقرار است، بن بست احتمالا به طول خواهد کشيد و با خود ويراني ها و مرگ بيشتر ببار خواهد آورد. ولي همچنين، خطر گسترش کشمکش به همه منطقه وجود دارد که عنوان گزارش «گروه بحران بين المللي» آن را چنين خلاصه مي کند: «متاستاز کشمکش سوري».
عراق، اردن و لبنان در کشمکش گرفتار شده اند. جنگجويان عراقي، لبناني، سني و شيعه در سوريه در مقابل هم قرار دارند. بزرگراه هاي «شورشيان بين المللي» (١٠) که از افغانستان تا ساحل [آفريقا] سلاح و ايده حمل مي کنند، بيش از حد شلوغ اند. تا زماني که طرفين خارجي درگيري کشمکش را به منزلهء بازي بي برد وباخت بيانگارند، مصيبت سوريه ادامه خواهد يافت. و آن هم با خطر کشاندن منطقه به اغتشاش.
******
پاورقي ها:
١ – جمال خاشقجي، الحيات ، که BBC Monitoring، لندن، در روز ٢٥ ژوئن ٢٠١٣ بازتاب داد.
٢ – گفتاري که بي بي سي مونيتورينگ در ١٥ ژوئن ٢٠١٣ پخش کرد. تکفيري ها مسلماناني را که از سمتگيري آنان پيروي نمي کند، کافر مي خوانند.
٣ – « Syria’s metastsising conflictd », International Crisis Group (ICG), Bruxelles, juin 2013, www.crisisgroup.org
٤ - به مقاله کريم اميل بيتار، «جنگ هاي نيابتي در سوريه» ، لوموند ديپلماتيک، ژوئن ٢٠١٣ مراجعه کنيد:http://ir.mondediplo.com/article200...
٥ – « Sunnit clerics shift stance on Syria, urge jihad », BBC Monitoring, 14 june 2013 ».
٦ – Cf. Joby Warrick, « Private money pours into Syrian conflict as rich donors pick sides », The Washington Post, june 15th, 2013.
٧ – براي درک بهتر مطلب – البته در اين مدت، نقشه تغيير کرده است - ، نگاه کنيد به: « Tentative Jihad : syria’s fundamentalist opposition », ICG, 12 octobre 2012.
٨ – Richard Haass, Foreign Policy Begins at home : The Case for Putting America’s House in Order, Basic Books, New York , 2013.
٩ – به بيانات هيلترمن در نيويرک تيمز نگاه کنيد: Joost Hilterman in Kareem Fahim, « Still more questions than answers on nerve gas in Syria », The New York Times, june 13, 2013.
١٠ – به نقشهء Philippe Rakacewicz با همين عنوان در لوموند ديپلماتيک ، نوامبر ٢٠٠٧ مراجعه کنيد .





نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

سوم ماه ثور سال 1404 خورشیدی (23 آپریل سال 2025 ع.) نوشته ها و اشعاری از: نبیله فانی، نصیرمهرین، کریم بیسد، نعمت حسینی، اسد روستا، و ویس سرور 28 حمل 1404(هفدهم آپریل 2025) نوشته ها و اشعاری از: نصیرمهرین، نبیله فانی، اسد روستا، کریم پیکار پامیر، حمید آریارمن، مختار دریا، غ.فاروق سروش و شاپور راشد

هفتم سرطان 1404- بیست وهشتم جون 2025. نوشته ها واشعاری از: فاطمه سروری، سید احمد بانی، کریم بیسد، نیلوفر ظهوری راعون، عتیق الله نایب خیل، مختار دریا، نبیله فانی، لیلی غـزل، اسد روستا، حمید آریار من، غلام فاروق سروش وبا گزارشی از سال 2012 از واسع بهادری.