خاطرات سفر هند استاد مددی
ازراست به چپ: عبدالوهاب مددی،حفیظ الله خیال،سرمست،همایون کبیر،عبدالرؤوف بینوا(رئیس هیأت)،سلیم کندهاری ( دلربا نواز)،استاد سرآهنگ، استاد محمد عمر، ویک تن از اعضای هیأت مهماندار.
یادم آمد که در اولین سفرهنری ام به خارج از کشورم درسال 1341 هجری خورشیدی برابر با 1962 میلادی ( پنجاه ویک سال پیش از امروز ) از همین کشور هند چه خاطر ات زیبا، با شکوه وبه یاد ماندنی باخود به وطنم ارمغان آوردم . در اینجا بی انصافی است اگر قدری بیشتر ازین سفر یادنکنم . باری ، درسال یادشده، اولین گروۀ هنری از هنرمندان موسیقی افغانستان برای اولین بار به دعوت رسمی کشورهند، عازم آن کشور شد . اعضای هیأت هنری عبارت بودند از :
1 ـ استاد محمد حسین سراهنک ( اواز خوان )
2ـ عبدالجلیل زلاند ( آواز خوان )
3ـ حفیظ الله خیال ( آواز خوان )
4ـ عبدالوهاب مددی ( آواز خوان )
5 ـ استاد محمد سلیم سرمست ( نوازندۀ ماندولین ورهبر ارکستر )
6 ـ استاد محمد عمر ( نوازندۀ رباب )
7 ـ استاد محمد هاشم ( نوازندۀ طبله )
8 ـ محمد سلیم کندهاری ( نوازندۀ دلبرا )
مهمان دار اول واصلی مان جلالتمآ ب همایون کبیر وزیر کلتور کشورهند بودند . اگر از بزرگواری ها و مهمان نوازی های این شخصیت بزرگ ، ازپذیرایی های گرم وبی نظیر مردم هنردوست هند در چهار شهر آن کشور : دهلی ، حیدر آباد ، مدراس و بمبئی، حین اجرای کنسرتهای مان در آن شهرها واگر از دیدنی ها در گوشه ها وبیشه های گوناگون این کشور وتماشای آثار تاریخی ازجمله « تاج محل » در شهر آگره ، اگر ازتماشای برنامه های هنری ازجمله : کنسرت باشکوه « سیتار » پندت راوی شنگر در شهر دهلی ، کنسرت به یادماندنی « سیتار » استاد حلیم جعفرخان در شهر بمبئی و دیدار از ستدیوهای فلمبرداری ، حین شوتنگ یک فلم هنری در شهر بمبئی و بالاخره اگر از هنردوستی ها ومهربانی های بی دریغ مردم نجیب هند، که در برابر مهمانان افغانستانی شان ابراز نمودند ، دراینجا ذکرخیری هرچند خیلی کوتاه به عمل آورم ، بازهم سخن خیلی به درازها خواهد کشید.
گفتنی است که درین سفر ، روزنامۀ تایمز آف اندیا در شهر بمبئی برای آقای زلاند لقب« آواز خوان حنجره طلایی را داد » ومن ازجانب یک روزنامه درشهر حیدر آباد افتخار لقب « ستارۀ شب » را حاصل نمودم .
« ناله را هرچند می خواهم که پنهان برکشم سینه می گوید که من تنگ آمدم فریاد کن »
آری ، سخن برسر بی مهری های امروزین دولت مداران هندی در برابر دوستان افغانی شان بود . شاید هم گناه اصلی این قضیه برگردن خود افغانها باشد که پاسپورت افغانی دارند و با هویت افغانی به کشور امروزین هند مسافرت می نمایند ، چه کسی می داند ؟
برگردیم برسر اصل قضه ، درسومین روزی که این همه وسواس ها مغزم را به خود مشغول ساخته بود ، دست به یک مانور هنری زدم . بدین گونه که چند جمله را در ذهنم آماده ساختم و گوشی تیلفون را بر داشتم وبه آن آقا در قنسلگری هند درشهر هامبورگ که مرا چند روز پیش تیلفونی خواست « عقب نخود سیاه » به کابل بفرستد ، زنگ زدم . او گوشی را برداشت اول به او سلامی دادم و بعد به او گفتم که از شما خواهش می کنم که برای دوسه دقیقه گوشی تیلفون تانرا نگهدارید وسخنم را لطفا قطع ننمایید . البته اول خود را به او معرفی کردم واو هم مرا شناخت . گفت بفرمایید ، چی می گویید؟ گفتم : اول بگویم که من عاشق هندوستان نیستم ( این سخن هایم را به زبان انگلیسی به او می گفتم ، زیرا آلمانی خوب بلد نبود ) مخصوصا دراین فصل امسال که می گویند هوای هندوستان نیز چندان گرم نیست . دوم این که من به کسی که مرا در جشنوارۀ هنری اش دعوت نموده ، وعده کرده بودم که درجشنوارۀ شان با خانم خودصرف به عنوان مهمانان ویژه شرکت می نماییم . سوم این که : من پنجاه ویک سال پیش از امروز همراه باهیـأت هنرمندان رادیو کابل به کشور شما مسافرت نموده ، از شمال تا جنوب کشور تانرا دیده ام و در هر جا ازمن واز هنرم استقبال بی نظیری به عمل آوردند واین سفر به دعوت وزیر کلتورکشورتان جلالتمآب همایون کبیر صورت گرفته بود . وبالاخره این که ، می خواهم به شما بگویم که من « جک جک سنگ » کشور خودم می باشم و شما امروز به من ویزا نمیدهید. تا می خواستم سخن آخر را بگویم که فردا به خاطر گرفتن پاسپورتهای خود نزد شما می آیم و هر گز به کشور هند سفر نمی نمایم که این بار میان حرفم دویده و گفت : آقا ازشما خواهش می کنم که فردا ساعت ده صبح یک بار دیگر به من زنگ بزنید . لطفا این کاررا بکنید . گفتم خوب فردا زنگ می زنم . فردای آنروز ، قرار وعده ، سر ساعت ده صبح به او زنگ زدم . خیلی محترمانه به من گفت : لطفا امروز ساعت سه بعد از ظهر تشریف بیاورید و پاسپورتهای تانرا ازمن بگیرید . همان روز سرساعت سه نزدش رفتم ، پاسپورتهای من وخانم من که در هر کدام آن یک یک ماه ویزای هند صادر شده بود را پس از معذرت خواهی زیاد واین که چرا شما از اول خود را به من معرفی نکردید، برایم سپرد و گفت : سفرتان به خیر و گفتم خیلی تشکر و آمدم خانه .

عبدالوهاب مددی،سلیم سرمست،جلیل زلاند،استاد سرآهنگ. عبدالرؤوف بینوا و همایون کبیر.( وزیر کلتور هند)
2- دم دروازۀ ورودی به شهر دهلی در فرودگاۀ شهر دهلی هستیم . همراهان من عبارت اند از : خانم من ، استاد محمد حسین آرمان ، فرشته سما، عثمان آرمان و یک جوان هنرمند دیگر که نام شان فراموشم شده . درین میان ، دیگران پاسپورت های سویسی و آلمانی داشتند ومن وخانم من پاسپورت افغانی . آنهای که پاسپورت های معتبر داشتند ، فورا داخل سالون شدند تا از فرود گاه خارج شوند پولیس های آن دفتر در حالیکه پاسپورتهای من وخانم من را با تکبر و بی اعتنایی زیاد ورق می زد ، به من گفتند که شما به دهلی رفته نمی توانید . گفتم به چه دلیل ؟ مگر این ویزایی که ما داریم ،غیر قابل اعتبار است ؟ اشارۀ کرد که معنی می داد که اعتبار دارد، ولی گفت که کجا است فورمه هایتان و کجاست دو دو قطعه عکس تان ؟ گفتم رفیق ! فورمه ها وعکس های ما را در قنسلگری تان در هامبورگ گرفتند و بعد ویزا دادند . گفت : آن ها کافی نیست . برای ماهم باید عکس بدهید و فورمه خانه پری نمایید . درین اثنا استاد آرمان از آن طرف دروازۀ ورودی به سالون صدا زد و گفت او برادر، مددی صاحب باما می آیی یا نمی آیی ، ما چقدر باید اینجا انتظار بکشیم ؟ به او گفتم شما بروید . ما اینجا ماندیم . آنها رفتند از دونفر پولیسی که مامورآزار و اذیت ما بودند، یکی پاسپورتهای مارا گرفت و رفت به دفتر دیگری دقایق طولانی ، مانده و کوفته ایستاده ماندیم تا آقا برگشت گویا که هیچ خبر تازۀ نیست وما باید همچنان مقابل چشم شان ایستاده بمانیم . دراین هنگام یادم آمد که من اسنادی درکیف دستی ام دارم . آنرا باز نمودم ، چند قطعه عکس های هنری از کنسرتهای که درکشور های ایران وشوروی داده بودم وهمچنان کتاب « سرگذشت موسیقی معاصر افغانستان » که تالیف خودم می باشد و در پشتی آن عکس من چاپ شده است را پیش روی شان بالای میزی گذاشتم و گفتم : آقایون ! من نه عکس دیگری دارم که به شما بدهم ونه هم حوصلۀ این همه فورمه نویسی . این ها تمام اسنادی هستند که می توانم به شما ارائه بدارم . اگر قبول دارید خوب ، در غیر آن راه برگشت به وطن را لطفا برایم نشان بدهید . یکی از آقایون به ورق زدن کتابم مصروف شدو دیگری مشغول تماشای عکسهای هنری ام گردید و بعد دوباره رفت به دفتری واز آنجا دورق فورمه یکی برای من ودیگری رابرای خانم من آورد که چیز های درآن نوشته شده ومهر شده بود و گفت که این فورمه هارا بگیرید و بروید وهمین امروز آنها را به اداره پولیس شهری ما تسلیم نمایید . گفتم اداره پولیس شهری کجاست ؟ گفت : حدود بیست، بیست و پنج کیلومتر از این جا فاصله دارد و آدرس آن اداره راهم به من داد و بما اجازۀ ورود به سالون فرودگاه را داد . در بیرون سالون کسی منتظر ما بود ومارا برد به اقامتگاه مان .
3- درهمان روز به مهمانداران هندی و افغانی خود گفتم که مارا به ادارۀ پولیس شهری ببرند تا فورمه های یاد شده را به ایشان بدهیم گفتند فردا می رویم . همین روز پاسپورت های من وماهرخ خانم من را نیز گرفتند و به یک اداره دادند که گروه مهمانداران مان آنجا کار می کردند .به یکی ازمهمانداران هندی وظیفه دادند که مارا به ادارۀ پولیس ببرد . این مرد خدا که نمی دانم از بابت تراکم کار هایش بود ویا از تنبلی خودش که دو روز پیاپی دیگر مارا منتظر نشاند و گفت از هوتل بدون پاسپورت بیرون نشوید . حالا چیزی هم خریده نمی توانم زیرا در وقت عوض نمودن پول یوروی خود به کلدار هندی باید پاسپورت خود را هم نشان می دادیم که پاسپورت های ما هم توقیف شده بودند. چنانکه یک روز خیلی تشنه شدم و باید یک بوطل آب می خریدم ولی پول آنرا به کلدارهندی نداشتم . درآن حال فرشته جان سما خواهر خانم هنگامه آواز خوان معروفی که از هامبورگ باما همسفر بود، یک بوطل آب برایم خرید ومرا از تشنه گی نجات داد و پول قیمت آن بوطل آب را هم دیگر ازمن نگرفت .
روزآخر سفرمان فرا رسید که قرار بود همان روز عصر جانب استامبل به عزم هامبورگ پروازنماییم که باالاخره این آقای مهماندار هندی مان سرو کله اش پیدا شد ومن خانم من وهفت نفر دیگر از هنرمندان بدقسمت هموطنم که آن ها هم پاسپورت های افغانی داشتند را باخود به اداره پولیس برد . آنروز هوا آنقدر سرد بود که می گفتند در آن شهر این سردی سابقه نداشته است . حدود بیش از دوساعت درمیان دهلیز خیلی سرد آن تعمیر بزرگ که جریان سرد هوا خیلی آزارمان می داد، ماندیم وهنوز نوبت اجرای کار ما نرسید . دروازۀ اتاق کار مامورانی که کار ها را انجام می دادند باز بود ومن که مقابل آن دروازه قرار داشتم ، میدیدم که واقعا تراکم کارها ورفت و آمد مراجعین در آن دفتر زیاد است . من به آن مهماندار هندی مان گفتم که ما امروز پرواز داریم جانب استامبل ، این چی وضعی هست که باید هنوز هم اینجا دراین سردی هوا منتظر بنشیم . او گفت که پرواز تانرا برای فردا به تعویق انداختیم وخود مان این مشکل را رفع می سازیم غصه نخورید . باز حدود نیم ساعت دیگر منتظر ماندیم که دونفر خانم هنرمند نیز درجمع ما حضور داشتند . من که از صحت خوبی برخوردار نیستم و درآن روز حالتی خیلی بدتر از روزهای دیگر داشتم دفعتا رفتم به نزدیک دروازۀ دفتر کار ماموران وچند فریاد پیاپی بر آوردم وبا آواز بلند گفتم :
مرا ازین زندان لطفا رها سازید ! من می خواهم به وطنم بر گردم ! خواهش می کنم به من اجازه دهید بروم به کشورم . من به شما دوستان هندوستانی وعده می دهم که دیگر هرگز به کشور تان مسافرت نخواهم کرد . لطفا مرا ازین زندان سرد نجات دهید !!
بعد با حالتی خیلی خسته و روانی فرسوده سرجایم نشستم . این سخنانم راکه به زبان انگلیسی ادا می کردم ، مدیر اداره شنید و از جایش بلند شد و با مهماندار هندی مان سر دعوا را گرفت که چرا فورمه های مارا دراین چند روز به ایشان نرسانده و امروز که روز آخر اقامت ماست مارا این جا آورده . خلاصه صحنۀ تراژیک عجیبی راه افتاده بود ، در این گیر ودار یکی از هنرمندان جوانیکه درجمع ما بود و بشیر"همدرد" نام داشت داخل اتاق مامورین شد وبه زبان اردوبا آوازی بلند خطاب به مدیر دفتر گفت که این آقای پیر ومریضی که از سردی می لرزد و درمیان دهلیز فریاد می کشد ، اشارۀ اوبه طرف من بود، رئیس اداره موسیقی ماست . او هنرمند بزرگی می باشد از پرواز خود جانب هامبورگ نیر به خاطر این کار بازماند . لطفا رعایت اورا بنمایید، کارش را خلاص نمایید . کارما جوانان اگر خلاص نشد خیر است . چند دقیقه ازاین ماجرا نگذشت که مهماندار هندی ما آمد واول خانم مرا به درون دفتر برد که به زودی با فورمۀ دردست بیرون شد و بعد مرا بردند به درون دفتر و فورمۀ را به من دادند . این ها فورمه های خروجی نام داشت که حین ترک فرودگاه دهلی به عزم وطن آنرا به مامورین گمرک فرودگاه باید می دادیم . بعد مهماندار هندی به من وخانم من گفت که کار شما دو نفر خلاص شد، بیایید که اول شمارا به هوتل برسانیم . من به او گفتم که خیر ، تا کار همه اعضای این گروه که با من اینجا آمده اند خلاص نشود ، من از اینجا تکان نمیخورم . ساعتی بعد کار همۀ مان تمام شد ورفتم به هوتل تشنه و گرسنه. حدود سه ساعت خوابیدم وساعت 2 بعد از نیم شب ازخواب بیدارشدیم وساعت 3 بکس های مانرا من وخانم من گرفتیم وآمدیم به سالون هوتل تاکسی پیدا شد ومارا به فرود گاه رساند و درست ساعت 6 و 45 صبح توسط طیاره ایرباس جانب استامبل پرواز نمودیم .
این سه خاطره از تلخ ترین خاطرات زندگی هنری ام به شمار می رود که امید وارم چنین حوادث هنری در زندگیم بار دیگر تکرار نگردد .
· لازم به تذکر است که جناب استاد مددی، همواره مخالفت می نمایند که لقب استادی پیوست نام ایشان باشد. ولی ما این مخالفت استاد گرامی را ناشی از تواضع یافته، نتوانستیم که آن را ننویسیم. ( ناشر رنگین )
DONNERSTAG, 10. OKTOBER 2013
قصابان کرسی نشین. محمد ضیا ضیا، سردبیر دوهفته نامۀ افق چاپ سدنی استرالیا
محمد ضیا ضیا
قصابان کرسی نشین
چهل و اند سال پیش، مرد کهن سال با پیشۀ قصابی درشهر ما می زیست. باری از اوشنیده بودم: " دلم به حال قصابهای شهر می سوزد، یک نان شان دو نان نمی شود وهم به حال بُزها وگوسفند های شان ..."
پرسیدم؛ چرا؟
گفت: ( قصابی میراث پدری من است، از نیمچه جوانی تا حال که 85 سال دارم، خون حیوانات بی گناه را ریخته ام و از همین راه معیشت کرده ام. اما گوسفندها وبُزهایی را که کشته ام، تا وقتی زنده بودند از من رَم نمیکردند، برخلاف تمایل نشان میدادند. دلیلش این است؛ وقتی از نخاس گوسفند وبُز می خرم، این حیوانات با پشت سر گذشتاندن دشتها وکوه ها از گرسنه گی وتشنه گی خسته، لاغر و بیچاره می باشند. آنگاه که آنها را خریدم به حد کافی سبزه وعلوفه وآب وسایه برای شان آماده میکنم، همین گوسفند های لاغر به زودی تازه وفربه میشوند، سپس هر یک شان را با شکم ِ سیر وتنِ فربه به کشتار گاه میبرم ومفاد خوب هم حاصل میکنم. اما قصابان شهر ما، گوسفند های مظلوم را با شکم گرسنه به کشتار گاه میبرند.....)
آری هموطن عزیز!
از سالها، به ویژه از چند دهه به اینسو کرسی نشینان قدرت در افغانستان، مردم ما را با شکم گرسنه، وضع آشفته و دور از هرگونه رفاه توام با بیچاره گی، مظلومیت و بی شمار بدبختی ها به سان همان قصابان بی تأمل به انواع مختلف زجر داده اند واز دَم تیغ کشیده اند تا خود به عیش ونوش منفور و غیر انسانی برسند.
جای تردید نیست؛ اکثر قدرت مداران و زمامداران از هر تیپ، در گذشته و حال ودر هر کشوری نظر به خصلت طبیعی انسانی که هر انسان به پیمانه متفاوت تلاش می ورزد، به شخص خودش عزت، اقتدار، مکنت وسایر خوبی ها را کسب کند، اما ملت ورعیت را به فراموشی نسپرده، به وضع وحال آنها نیز رسیده گی میکنند. از همینجاست که زمامداران وسیاسیون کشور های پیشرفته به خاطر رسیدن به آرمانهای شان از راه شریک سازی نعمات مادی وفرهنگی با ملت معامله انجام میدهند.
طی این روزها بازارانتخابات ریاست جمهوری در افغانستان، رنگ ورخ تازه به خود گرفته، در ماه های پیش، از هرجا وبه پیمانۀ وسیع از رسانه ها صدای احزاب، نهاد های مدنی، وکلای شورا، اتحادیه ها، کارشناسان، تحلیلگران، روزنامه نگاران ... بالای چند اصل ازجمله به تعویق نیافتادن انتخابات، شفافیت در انتخابات، به صحنه آمدن کاندیدای شایسته، ارزش دهی به اصل انتخابات آزاد و فارغ از سمت وسویی های حزبی، قومی، زبانی ومانند اینها بود. هریک از کاندیدان احتمالی که هوای زعامت به سر داشتند، گویا خود را ناگزیر میدانستند تا به صدای زمان که در آن ساختار شکنی های سنتی یا بیرون شدن از نامهای زبان، قوم ، منطقه وسایر موارد دران مضمر بود، گوش فرا دهند. به همین دلیل دسته یی از اشخاص واحزاب ازعمق زبانها، اقوام ومذاهب مختلف با ائتلافها واتحاد های انتخاباتی، تشکلاتی را به وجود آوردند که آوازه شان به هر طرف پیچید. تا آنکه انتظار مردم را اعلان تقریباْ غیر مترقبه ونا منتظر آقای عبدالله عبدالله با معاونیت های اول ودوم از نام آقای محمد خان از حزب اسلامی شاخۀ آقای ارغندیوال وآقای محقق از شاخۀ حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان شاخۀ مزاری وارد یک مرحله جدید ساخت. به دنبال آن اما با سرعت کاندیدای دیگر پشت سر هم به ظهور رسیدند که در نتیجه الی تاریخ روز یک شنبه (6 - اکتوبر) - 14میزان تعداد کاندیدان به 27 تن رسید.
حال به این نکته توجه میکنیم: آیا چهره هایی که به ریاست جمهوری آیندۀ افغانستان با ترکیب معاونان شان ثبت نام کرده اند، آنهمه آرمان هایی را که پیش ازین با پیشکش کردن چهره ملی و توقعاتی را که قشر روشن بین ونهاد های مدنی و آنچه را که توده های وسیع مردم افغانستان میخواستند، برآورده ساخته میتوانند ؟
دیدیم که پس از داکتر عبدالله چهره هایی از احزاب، تکنوکراتها واشخاص عادی وکسانی هم مثل آقای قیوم کرزی وحواریون حکومت آقای کرزی، وسایر کسان در معرکه انتخابات به ظهور رسیدند. کاندیدان به شمول کسانی که قبلاً شامل ایتلاف واتحاد انتخاباتی شده بودند، یکبار دیگر با رجوع به سنت گرایی اما با شکل جدید تر آن در ترکیب خویش اصالت قومی، زبانی، حزبی ومنطقوی را اهمیت دادند، ازهمین جهت است که هریک از کاندیدان اگر منسوب به هر قوم، زبان ...ویا حزب میباشند، تلاش کرده اند، معاونین شان را از اقوام، زبانها واحزاب دیگر جذب کنند ویا معاونین خواسته اند از نام قوم یا حزب شان در حمایت کاندیدان قرار بگیرند.
هرچند که نامزدان تا کنون برنامه های شان را به مردم عرضه نکرده اند، اما از سخنان آنها ضمن مصاحبه ها وبرخی موارد دیگر چنین استنباط میشود که هیچ یک از آنها چیز نو ویا قابل اطمینان به مردم نداده اند تا حد اقل کسانیکه آگاهانه به طرف صندوقهای رای میروند، با ذهنیت رای بدهند. زیرا سخن کاندیدان تا کنون ازحالت شعار گونه آنهم با محتوای شعار های قبلی که در هر انتخابات ریاست جمهوری یا شورای ملی وشوراهای ولایتی تکرارشده و بدون تحقق با قی مانده است، میباشد.
در میان نامزدان اشخاصی با پیشینه جهادی، تنظیمی وحتی متهم به جنایات جنگی ثبت نام کرده اند که در هر حالت، ملت خود را ناگزیر میداند تا به نفع یکی ازکاندیدان کارت رای خود را بیاندازد. (بانظرداشت اینکه رای ندادن جفا ئیست بزرگ به خود شخص وقاطبه ملت). بنا بران یک بار دیگر به اثبات می رسد که هر کاندید با استفاده از شعار های کهنه، زمام قدرت را از نام قوم، زبان، منطقه و مذهب به دست بیاورند، در حالیکه رای دهنده گان از هرقوم وتبار واز هر زبان ومنطقه ویا هر مذهبی که باشند، به حیث ابزار استفاده میشوند.
سخن به سوی مردم وخاصه اقوام بر میگردد، که چرا آنها در انتخاب شان شایسته هارا نمی گزینند ویا شایسته ها چرا خودرا کاندید نمیکنند؟
پاسخ روشن است: مردم افغانستان با دو معضل اساسی یعنی پائین بودن سطح آگاهی عامه و بی کفایتی اقتصادی وهمچنان باعدم تطبیق قانون مواجه میباشند. برای توضیح این حقیقت استرالیا را در نظر میگیریم:
استرالیا کشوریست، متشکل از اقوام، زبانها وفرهنگهای مختلف. شهر وندان آن به اندازه لازم این آگاهی را دارند که اگر حق شان در موردی زایل میشود، مستقیماً به قانون مراجعه میکنند، قانون بدون هرگونه نظرداشت قومی، زبانی، موقف اجتماعی ... از آنها حمایت میکند، همچنان برای زندگی وادامه معیشت کار میکنند. با تاسف که عامۀ افغانستان علاوه از داشتن آگاهی بسیارضعیف، زنده گی خود را بیرون از حمایت قومی وسایر تشکلات کلاسیک اجتماعی، در خطر احساس میکنند. ازین رو افراد نمی توانند خود را به حیث شهر وندان دارای حقوق ، وظایف و امتیازات ملی به گونه مستقل بیابند، از همینجاست که مردم ازقریه تا شهر وولایت وتا سطح کشور خود را وابسته به اشخاص، قوم ومجموعه های متجانس خود میدانند، ازهمین سبب است که اربابان- رهبران قومی، تنظیمی و کشوری ازقدیم وبخصوص دهه های اخیربه مثابه همان قصابان بی رحم عرض اندام کرده اند که بیشترین توجه شان به خود محوری های سیاسی، اجتماعی ومالی چرخیده است.
من به این باورم که نظام موجود، با آنهمه جفاهایی که به حق مردم افغانستان روا داشته، مطبوعات ورسانه ها با وجود سلیقه های متفاوت شان، بیش از هرچیز دیگرذهنیت هارا باز ودر افشای حقایق کار کرده اند.
اکنون وقت آن رسیده تا کاندیدان بدانند، آنهایی که پیش ازین تا زعامت موجوده زیر نام زعیم، رهبرحزبی، قومی، تنظیمی، تفنگدار ویا هر نامِ بدِ دیگربه سر برده اند، بدون شک ازقدرت، دارایی، وپول باد آورده به ترکیدن رسیده اند، ویا چهره ونام پر از نفرت کمایی کرده اند. اما به یاد داشته باشند که تاریخِ زنده در باره آنها قضاوت کرده، آنها سر به گریبان بزنند که آیا با دستان آلوده به خون مردم ، بیع وشراع کشور، انجام اعمالِ رذیل تر از شیطان زیر نام اسلام یا ایدلوژی مترقی!! با بیشمار جنایات میتوانند به اعمال ننگین شان ادامه دهند؟ این اشخاص خوب بدانند که مردم روز تا روز به آگاهی میرسند و در دفاع از حق شان بیدار تر وهوشیار تر میشوند.
هفته نامه "افق" استرالیا
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
حشمت رادفر. ژورنالیست ونویسنده
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
حشمت رادفر. ژورنالیست ونویسنده
ای بسا جنایت هایی که لباس تقدس پوشیده اند
ای بسا جنایت هایی که لباس تقدس پوشیده اند و حتا خود جنایتکاران را نیز یارای این نیست که حداقل درد وجدان داشته باشند.
البته روشن باشد که آنچه در زیر مینویسم نه به انتخابات ارتباط دارد و نه هم به دوکانداران عدالت انتقالی.
نمیدانم یاد کسی یا کسانی است یا نی یکبار در سال 1376 خورشیدی استاد ربانی در یک نشست منطقه یی در مشهد ایران با اذعان به اشتباهات گذشته به نوعی از مردم افغانستان پوزش خواسته بود. آنگاه بدلیل این که چنبره جنایت تغییر کرده و سررشته اصلی آن بدست طالبان افتاده بود، آن بیانات استاد ربانی زیاد خبر ساز نشد شاید هم بیشتر به این دلیل که او و دولتش در کوهستان های شمال کشور به سختی نفس می کشیدند.
اکنون چون من در بیرون از کشور بودم و بدور از فضای آشفته سیاسی کشور از "عذرخواهی جنرال دوستم از مردم افغانستان" تازه خبر شدم و شاید از شگفت انگیز ترین خبر هایی بود که در نخستین دقایق ورود به کابل شنیدم. و بعدش هم کمپاین ناشیانه ی اشرف غنی احمدزی نامزد احتمالی ریاست جمهوری در پیوند با گفته های جنرال دوستم. همچنان شنیده ام که گویا اشرف غنی دوستم را وادار به بیان این گفته ها کرده است.
نخست این که اگر جنرال دوستم به هر دلیلی که این سخنان را گفته باشد، یک نقطه عطف است و اقدامیست ستودنی.
دوم این که این درست است که بخشی از ذهنیت های تاریخی و بهره مندی از امکانات بیشتر و فضای اشرافی تر از اشرف غنی اقتصاد دانی پرتوان و در 12 سال گذشته چهره یی در نقش مدیران بحران افغانستان ساخته و اکنون هم از نامزدان مطرح انتخابات ریاست جمهوری است، اما جنرال دوستم، کسی که در درون مناسبات دوران "بابای ملت" اکنون باید از کارگری در تفحصات نفت و گاز شبرغان نیز بازنشسته میشد، اما منازعه جاری در این کشور از او چهره ی نیرومندی ساخت که حتا امریکایی ها هم با او از در دوسیه سازی های حقوق بشری پیش می آیند،شماری هم او را جنگسالار و جنایت کار میدانند ولی او اکنون یکی از بانک های رای انتخابات پیش رو است و شریک اشرف غنی در خوان نعمت انتخابات افغانستان که به مراتب ریشه دار تر و مردم دار تر از جناب داکتر غنی نیز است.
بدون تردید سخنان متحورانه جنرال این تیم انتخاباتی را در وضعیت بهتری قرار خواهد داد، البته جناب غنی و همکاران شان در مسخ کردن داعیه عدالت انتقالی و قربانی کردن آن در پای ذهنیت های عصبیت آمیز و منفعت اندیشانه در ده سال گذشته نیز نقش برازنده یی داشته اند.
حتا هنگامی که جنرال دوستم در کنار دیگر نیرو های جبهه مقاومت در کوهستان های شمال کشور در برابر طالبان می جنگید و از کشته های طالبان مهاجم اعم از هموطنان خودش و همکاران فرامرزی شان پشته ها نیز ساخت، سخاوتمندی و دانش و شاید هم عصبیت های قومی ده ها تن از افغان های بسان جناب احمدزی این دانشمندان فرهیخته را حتا از تقبیح قتل عام های طالبان در مناطق مرکزی و شمال کشور و تبدیل کردن تاکستان های شمالی به خاکستان باز داشته بود.
اما باز هم خدا همی دموکراسی گک نیم بند و نوپای ما را کم نکنه و به امید این که زور رای مردم دستکم شمار دیگری از سیاست پیشه گان "مقدس" را به اعتراف و پوزش خواهی از مردم در پیوند با "خدمات شایانی که برای مردم شهید پرور انجام داده اند" وادار کند نه این که مانند آن پیام آور وحشت و ترور که او هم قرار است از آدرس "حزب اسلامی گلبدین" نامزد انتخابات سال آینده باشد، از واری پخته تر کردن فتوای جهاد در برابر دولتی که برای کسب رهبری آن هم قصد رقابت دارد برای بدست آوردن "رای مردم" تلاش کند و با مشروعیت دادن به حمله های انتحاری مردم را به رأی دادن به خودش تشویق کند..
در مورد فرمایشات تقدس مآبانه جناب امیر اسماعیل خان اکنون چیزی نمی نمی نویسم زیرا ایشان به مراتب مقدس تر از آن اند که شود از مقام ملکوتی شان توقع پوزش خواهی داشت و گپ هایی از این قماش.
البته روشن باشد که آنچه در زیر مینویسم نه به انتخابات ارتباط دارد و نه هم به دوکانداران عدالت انتقالی.
نمیدانم یاد کسی یا کسانی است یا نی یکبار در سال 1376 خورشیدی استاد ربانی در یک نشست منطقه یی در مشهد ایران با اذعان به اشتباهات گذشته به نوعی از مردم افغانستان پوزش خواسته بود. آنگاه بدلیل این که چنبره جنایت تغییر کرده و سررشته اصلی آن بدست طالبان افتاده بود، آن بیانات استاد ربانی زیاد خبر ساز نشد شاید هم بیشتر به این دلیل که او و دولتش در کوهستان های شمال کشور به سختی نفس می کشیدند.
اکنون چون من در بیرون از کشور بودم و بدور از فضای آشفته سیاسی کشور از "عذرخواهی جنرال دوستم از مردم افغانستان" تازه خبر شدم و شاید از شگفت انگیز ترین خبر هایی بود که در نخستین دقایق ورود به کابل شنیدم. و بعدش هم کمپاین ناشیانه ی اشرف غنی احمدزی نامزد احتمالی ریاست جمهوری در پیوند با گفته های جنرال دوستم. همچنان شنیده ام که گویا اشرف غنی دوستم را وادار به بیان این گفته ها کرده است.
نخست این که اگر جنرال دوستم به هر دلیلی که این سخنان را گفته باشد، یک نقطه عطف است و اقدامیست ستودنی.
دوم این که این درست است که بخشی از ذهنیت های تاریخی و بهره مندی از امکانات بیشتر و فضای اشرافی تر از اشرف غنی اقتصاد دانی پرتوان و در 12 سال گذشته چهره یی در نقش مدیران بحران افغانستان ساخته و اکنون هم از نامزدان مطرح انتخابات ریاست جمهوری است، اما جنرال دوستم، کسی که در درون مناسبات دوران "بابای ملت" اکنون باید از کارگری در تفحصات نفت و گاز شبرغان نیز بازنشسته میشد، اما منازعه جاری در این کشور از او چهره ی نیرومندی ساخت که حتا امریکایی ها هم با او از در دوسیه سازی های حقوق بشری پیش می آیند،شماری هم او را جنگسالار و جنایت کار میدانند ولی او اکنون یکی از بانک های رای انتخابات پیش رو است و شریک اشرف غنی در خوان نعمت انتخابات افغانستان که به مراتب ریشه دار تر و مردم دار تر از جناب داکتر غنی نیز است.
بدون تردید سخنان متحورانه جنرال این تیم انتخاباتی را در وضعیت بهتری قرار خواهد داد، البته جناب غنی و همکاران شان در مسخ کردن داعیه عدالت انتقالی و قربانی کردن آن در پای ذهنیت های عصبیت آمیز و منفعت اندیشانه در ده سال گذشته نیز نقش برازنده یی داشته اند.
حتا هنگامی که جنرال دوستم در کنار دیگر نیرو های جبهه مقاومت در کوهستان های شمال کشور در برابر طالبان می جنگید و از کشته های طالبان مهاجم اعم از هموطنان خودش و همکاران فرامرزی شان پشته ها نیز ساخت، سخاوتمندی و دانش و شاید هم عصبیت های قومی ده ها تن از افغان های بسان جناب احمدزی این دانشمندان فرهیخته را حتا از تقبیح قتل عام های طالبان در مناطق مرکزی و شمال کشور و تبدیل کردن تاکستان های شمالی به خاکستان باز داشته بود.
اما باز هم خدا همی دموکراسی گک نیم بند و نوپای ما را کم نکنه و به امید این که زور رای مردم دستکم شمار دیگری از سیاست پیشه گان "مقدس" را به اعتراف و پوزش خواهی از مردم در پیوند با "خدمات شایانی که برای مردم شهید پرور انجام داده اند" وادار کند نه این که مانند آن پیام آور وحشت و ترور که او هم قرار است از آدرس "حزب اسلامی گلبدین" نامزد انتخابات سال آینده باشد، از واری پخته تر کردن فتوای جهاد در برابر دولتی که برای کسب رهبری آن هم قصد رقابت دارد برای بدست آوردن "رای مردم" تلاش کند و با مشروعیت دادن به حمله های انتحاری مردم را به رأی دادن به خودش تشویق کند..
در مورد فرمایشات تقدس مآبانه جناب امیر اسماعیل خان اکنون چیزی نمی نمی نویسم زیرا ایشان به مراتب مقدس تر از آن اند که شود از مقام ملکوتی شان توقع پوزش خواهی داشت و گپ هایی از این قماش.
وادار کردن دولت ها به وفای به عهد.
آخرین شماره . ماه سپتمبر 2013 طرح المنصف المرزوقي برای تأسیس دیوان بین المللی حقوق اساسی وادار کردن دولت ها به وفای به عهد Monique CHEMILLIER-GENDREAU سرکوب خونین در مصر و سوریه، جاسوسی همگانی در ایالات متحده، سختگیری ها و عملکردی زیانبار در ارتباط با حقوق پناهندگی در اروپا، فروکوفتن مخالفان در شیلی: دولت هائی که سبکسرانه اصول حقوقی مدون در عهدنامه هائی را پایمال می کنند که خود تنفیذ کرده اند، از شمار بیرون اند. آیا وقت آن نرسیده است که، نه به زور توپچی ها، بلکه از راه توسل به سلاح حقوق، این قواعد را به کار بندند؟ یکی از شگفت انگیز ترین ثمرات «بهار عرب» و نابیوسیده ترین آنها، بی تردید طرح ایجاد دیوان بین المللی حقوق اساسی است. فکر تأسیس آن از تلخکامی آقای المنصف المزروقی، رئیس کنونی جمهوری تونس (در انتظار نهادهای پایداری که مجلس مؤسسان باید کشور را از آنها برخوردار سازد) رویاروی بن بست های حقوق بین الملل برخاسته. دوران دیکتاتوری آقای زین العابدین بن علی، شاهد انتخابات پی در پی سازمان یافته ای بود که بر زمینه تقلب و ارعاب برپا می شد، بدون آنکه متون حقوقی والای بین المللی که گمان تضمین آزادی های عمومی و دموکراسی به آنها می رفت چاره مؤثری پیش پا بگذارند. حقیقت آنست که گرچه دموکراسی را در جامعه بین الملل ارزشی جهانشمول می شناسند، اما امکان و راهکاری در دست نیست تا ابزار و وسیله به کاربستن آن باشد. از اینرو امروزه باید حسن نیت را در کانون سیاست نهاد و نمایندگان دولت ها را بر آن داشت تا اعمال خویش را موافق و مطابق تعهداتی سازند که بر عهده گرفته اند (١). برای این منظور، ساز و کاری قضائی لازم است تا کنترل مفاد قانون اساسی کشورها و عمل به آنها را در پیوند با هنجارهای بین الملل در قلمرو حقوق بشر و آزادی های دموکراتیک میسر سازد. چنین برداشتی همسو با بسیاری از قوانین اساسی است که بر برتری حقوق بین الملل بر حقوق داخلی تصریح دارند. چنانچه حسن نیت معنائی داشته باشد، به یقین متضمن آن است که نتوانیم همزمان چیزی و عکس همان چیز را بخواهیم. اگر اکثر کشورها به معاهدات بین المللی پیوسته اند که، نمونه وار، مقرر می دارد که «هر شهروندی حق دارد: الفـ در اداره امور عمومي، مستقیما یا به وساطت نمایندگانی که آزادانه انتخاب کرده باشند مشارکت جوید؛ (...) ج ـ تحت شروط عمومی [تضمین] برابری، به مشاغل دولتی کشور خود دست يابد (٢)»، آنوقت مفاد قانون اساسی یا مقررات وضع شده ملی نیز می باید بر این حقوق صحه بگذارند، نه اینکه مانعی بر سر راه آن بتراشند. در باره حق همه افراد به «آزادی اندیشه، وجدان و مذهب» نیز ناگزیر همین منطق باید حکمفرما باشد. به رعایت همین اصل است که به همه مذاهب باید احترام گذاشت، اما هیچیک را نباید به کسی، هر کس، تحمیل کرد. فرهنگ برخورداری از مصونیت جزائی دولت ها تاکنون این متون را چون ادعیه و اورادی انگاشته و فراموش کرده اند که با تنفیدشان خود را به احرای مفاد آنها متعهد ساخته اند. و اینهمه به رغم پیوستن طیف گسترده ای از کشورها به میثاق نامه هائی که تعهد بدآنها، دموکراسی های موسوم به «توده» ای در دوران جنگ سرد، برخی از دولتهائی با دغدغه بیش برای القائات مذهبی تا آزاد اندیشی و دیکتاتوری هائی با سرشت آشکار خودکامگی را در کنار یکدیگر جای داده است. از کشورهای غربی هم بگوئیم که چنان آکنده از غرور بنیانگذاری این متون اند که آنها را بیشتر ویترینی می بینند که رخصت می دهد خود را نه متعاهدانی راستین که تعهداتشان پسامد هائی برای سیاست های ملی آنان دارد، بلکه صاحب فضیلتانی خیرخواه جلوه نمایند. انحطاط اوضاع و احوال انجام انتخابات در هرجای جهان، به ویژه با دستکاری در نتایج آنها، یا تأمین مالی کارزارها که جای حرف دارد، وضعیت درون زندان ها که خدشه ای بنیادین در سرتاسر عالم بر اصل رعایت شأن انسان به شمار می رود، شیوه رفتار با بیگانگان، که غالبا ناقض اصول مدون در متون ناظر بر حقوق بشرست: اینها همه ناشی از قانون اساسی، مصوبات قوه قانونگذاری و مقرراتی است که دولت ها با نادیده انگاشتن عهودی که خود را بدانها ملزم ساخته اند به ارتکاب آنها دست می یازند. حقوق بین الملل جلوگیری از چنین وضعی را میسر نمی سازد. اینها همه از تناقض شدیدی برخاسته که منشور سازمان ملل متحد برآن بنیاد گرفته و مانع از اوجگیری جامعه ای جهانی مبتنی بر ارزش هاست. این منشور از یک سو، از توسعه حقوق بین الملل سخن می راند، اما از سوی دیگر مفهومی از حاکمیت را تضمین می کند که مخالف هرگونه پیشرفت در حقوق جهانشمول بین المللی است. و وقتی هم که می کوشند همین حقوق بین الملل را به کشورهای حاکم بر سرنوشت خویش تحمیل کنند، آگاه از اینکه نهایتا روی حرف کشورهای مستقل حرفی نتوان زد، با کمروئی قدم پیش می گذارند، آنچنانکه به پشتگرمی اصل مصونیت، فرهنگ گریز از مجازات در همه جای دنیا رونق گرفته است. هیچ دستگاه قضائی بین الملل هم نیست که مأموریت یافته باشد تا کاربرد اصول دموکراتیک از سوی دولت ها را کنترل کند. ارکان قانونی موجود دقیقا چنین دستور و رسالتی را بر عهده ندارند و برد صلاحیت آنها هم محدود است. دیوان بین المللی دادگستری لاهه فقط هنگامی به اختلافی رسیدگی می کند که دو دولت متنازع موافقت خود را با دادرسی وی اعلام کرده باشند، و البته هیچ عاملی هم نمی تواند دولت های خواستار حل اختلاف را به دادخواهی از دیوان وادارد. دیوان بین المللی کیفری هم که [تأسیس] آنرا چون پیشرفت عمده ای نگریسته اند، وظیفه ای جز مجازات جنایات بین المللی ندارد، و چون برخی از قدرتمند ترین کشورهای جهان اساسنامه آنرا نپذیرفته اند، صلاحیت آن محدود مانده است. تنها دیوان اروپائی حقوق بشر مرجعی اجباری برای دولت هاست و برخوردار از این اختیار که در صورت نقض منشور اروپائی حقوق بشر ناقضان را محکوم کند. اما به هر حال این نهاد محکمه ای منطقه ای است با برد جغرافیائی محدود. بدینگونه خلائی در معماری نهادهای حقوقی جهان شکل گرفته است. ناگزیر طرح تونس درست به موقع سر می رسد تا این خلاء را از برخی جهات پرکند. بدعت دیوانی که طرح آنرا ریخته اند، در تمرکز بر محور آزادی های عمومی –آزادی های برپا دارنده دموکراسی– و همزمان، حقوق بشر است که تضمین آن به خودی خود اصلی دموکراتیک به شمار می آید. بدینسان دفاع از دموکراسی در قلب این طرح جای دارد. تشکیلات و دستگاه های بین المللی موجود –که خود چندان دموکراتیک نیستند– به جز مساعی بسیار محدود، گام دیگری پیش ننهاده اند تا دولت ها را به انجام بهتر تکالیف الزام آوری وادارند که بردوش گرفته اند. شورای حقوق بشر، کمیته حقوق بشر، بدون فراموش کردن تشکیلات منطقه ای، از اختیارات قضائی واقعی بی بهره اند. با اینحال هنجارهائی برآمده از پیمان نامه های سازمان ملل متحد یا معاهدات دیگر، نظیر مقاوله نامه های حقوق کودک یا مهاجران، حتی اگر قطعنامه های فراوان سازمان ملل متحد را کنار بگذاریم که به تشریح جزئیات تعهداتی تخصیص یافته اند که در تحقق اصل مقبولیت دموکراتیک بر عهده دولت هاست، باز همگی امروزه هنجار پذیری بر مدار حقوق اساسی بین المللی را شکل داده اند. هدف دیوانی که طرح تونس انگاشته به اجرا درآوردن آنست. دیوان مزبور می تواند از طریق وظیفه دوگانه رایزنی و حل اختلاف، اصول و قواعدی را در پیوند با دموکراسی و آزادی های عمومی به کار بندد. در زمینه نخست، کنشگران مختلفی چون حکومت ها، سازمان های بین المللی جهانشمول یا منطقه ای، سازمان های غیر دولتی، احزاب سیاسی، انجمن های ملی یا سازمان های حرفه ای و اصناف که از مشاهده تدارک وضعیتی خلاف اصول دموکراتیک دغدغه خاطری یافته باشند، می توانند به پرسش از دیوان روی آورند. از اینرو همه این نهادها امکان خواهند یافت تا طرح یا نص لوایحی را در ارتباط با دموکراسی و حقوق بشر به دیوان تسلیم دارند. دیوان آنگاه در ارزیابی خود نظری مستدل ارائه خواهد داد که آیا متنی که به وی سپرده اند با اصول و قواعد دموکراسی و آزادی های عمومی سازگار است یا خیر. در زمینه حل اختلاف، افراد (به شرط آنکه از پشتیبانی گروه دادخواهانی برخوردار باشند)، مجامع عمومی سازمان های بین المللی فراگیر یا منطقه ای، و نیز سازمان های غیر دولتی می توانند از دیوان بخواهند که به امری رسیدگی نماید. اینها هرگونه تخطی وخیم (در اعمال [به طور اعم] یا احکام قضائی [به طور اخص]) به اصول دموکراتیک و شرایط دموکراتیک انتخابات را به داوری وی خواهند سپرد. از دولت های درگیر در مسئله آنگاه انتظار می رود که به تصمیمات دیوان درباره سازگاری یا عدم سازگاری [اعمال یا احکام] با آن اصول گردن نهند و پیگیری نمایند. شمار قضات دیوان بیست و یک تن خواهد بود، یا چنانچه موفقیت دیوان اقتضا نماید بیشتر از این تعداد. این قضات طی پویه ای سه مرحله ای برگزیده خواهند شد تا از نفوذ سیاسی دولت ها در امان مانند. دولت ها که از هریک خواسته خواهد شد تا نامی را پیشنهاد کنند، نقشی در تهیه نخستین فهرست نامزدها خواهند داشت. این فهرست سپس به مجمعی مرکب از قصات دیوان بین المللی دادگستری، قضات دیوان بین المللی کیفری و اعضای کمیسیون حقوق بین الملل سازمان ملل متحد، یعنی صاحبنظرانی تسلیم خواهد شد که هم بهتر از دیگران از حقوق بین الملل آگاهند و هم با محافل حقوقدانان بین الملل آشنا. مجمع مزبور از فهرست پیش ساخته [گزینش دولت ها]، چهل و دو نام را از بین صالح ترین و درستکارترین قضات برخواهد گزید. سرانجام نوبت به مجمع عمومی سازمان ملل متحد خواهد رسید تا بیست و یک تن قاضی را از میان قضاتی بر گزیند که در این فهرست کوتاه شده گنجانده اند. عدم تهدید به حاکمیت شک نباید داشت که اذهان ایراد گیر موانع بسیاری را پیش کشند. بی تردید اشکال خواهند تراشید که هم اینک هم به شیوه متغیری بسته به کشورها و مناطق گسترده جهان چاره های داخلی و منطقه ای وجود دارد. این استدلال کسی را به بیهودگی دیوان تازه اقناع نخواهد کرد، زیرا تا به امروز هیچ ترتیب قضائی در تنبیه ناقضان هنجار پذیری بر مدار حقوق اساسی بین المللی به میان نیامده است. اتحادیه های منطقه ای (آفریقائی یا میان قاره ای آمریکا)، مجازات های سیاسی (چون تعلیق عضویت سازمان یا برکناری از آن) را در نظر گرفته اند، اما چنین کیفرهائی به مواردی محدود می شود که کودتائی انجام گرفته باشد. اتحادیه اروپا دورتر از این رفته: مواد ٢ و ٧ اساسنامه اتحادیه مجازات هائی را در صورت نقض اصول دموکراتیک به طور عام در نظر گرفته است، و توافقنامه های پیوستگی با کشورهای ثالث نیز ماده دموکراتیکی در بر دارند که نقض آن –دستکم نظرا– به تعلیق توافقنامه می انجامد. از اینرو طرح دیوان می باید ساز و کار حقوقی تاره ای را علاوه بر موازین و ضوابط موجود برشمارد. ناگفته پیداست که به دادرسی دیوان جدید تنها در صورتی می توان توسل جست که دادخواهان بدوا تمام مراحل دادرسی و استیناف را که نظام حقوقی داخلی می تواند عرضه دارد پیموده و نتیجه ای به دست نیاورده باشند. به همان گونه باید امکان تبادل با آئین های دادرسی منطقه ای را هرجا که موجود باشند درنظر گرفت. تردیدی نیست که حجت احترام به حاکمیت دولت ها را پیش خواهند کشید. اما به واقع در بسیاری از کشورهائی که ایدئولوژی های ناسیونالیستی خطرناک شهروندانش را وسوسه کرده، این حقیقت را از یاد می برند که آنچه بهتر از همه می تواند پاسدار آنها باشد، نه سیر قهقرائی حقوق بین الملل، بلکه پیشرفت های درست مهار شده آن است. و به یاد آوریم، بیشتر از آنرو که گرچه حقوق بین الملل، با تصریح صلاحیت خود، دامنه حاکمیت را محدود می کند، اما خود ثمره توافقی میان حاکمیت هاست. طرح دیوان بین الملی حقوق اساسی تهدیدی بر حاکمیت نیست، تنها اصرار بر آنست که [دولت ها] تعهداتی را محترم شمارند که در حاکمیت کامل بر عهده گرفته اند. اتحادیه افریقا هم اینک هم به قطعنامه ای در پشتیبانی از این طرح رأی مثبت داده است. این طرح در پائیز امسال (٢٠١٣) به مجمع عمومی سازمان ملل متحد عرضه خواهد شد. شهروندان جهان مشتاق پیشرفت واقعی دموکراسی، مسئولبت بزرگی بر دوش دارند: تحصیل پشتیبانی آنچه «جامعه مدنی» می نامیم، اما همچنین حمایت دستگاه های ملی و احزاب سیاسی که به پیشرفت راستین دموکراسی دل بسته اند. برای دولت ها کار دیگری به غیر از تصویب آن نمانده است، مگر آنکه بخواهند، بی هیچ شرم و حیائی، سؤ نیت خود را به چشم کشند. پی نوشت: ١. ماده ٢۶ مقاوله نامه وین در باره حقوق معاهدات مورخ ٢٩ مه ١٩۶٩: «"معاهدات را باید رعایت کرد [Pacta sunt servanda] ". هر عهدنامه لازم الاجرائی، متعاهدین را به هم می پیوندد و آنها باید آنرا با حسن نیت به اجرا درآورند». این مقاول نامه را صد و سیزده کشور تنفیذ کرده اند، اما چون به منزله تدون قواعد سنتی انگاشته می شود از ارزشی هنجارگذار نیز برخوردار است، حتی برای کشورهائی که رسما به آن نپیوسته باشد. ٢. ماده ٢۵ میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی سازمان ملل متحد. | ||
MONTAG, 7. OKTOBER 2013
لست گمشدگان
استاد محمد نسیم اسیر
لست گمشدگان !
انتشارتکان دهندهء اسمای پنجهزارانسان که دردوران زعامت غیرانسانی خلق وپرچم ، قربانی هوا وهوس نوبدولت رسیدگان وطنفروش گردیده اند ، مو براندام راست می سازد . این پنج هزارانسان، اکثرا استادان ، دانشمندان ، محصلین ، کارمندان ، سرمایه های معنوی مملکت ویا پدران نان آورو فرزندان جوان خانواده هایی بوده اند که چشم امید همه ، به بازوهای توانای شان دوخته بود. ما خود درجریان روزونیمه شب ها شاهد فجایع دستگاه حاکم ، بنام تلاشی وکنترول منازل ، ازگماشتگان اگسا ویا خاد بودیم ومی دیدیم ودرهمسایگی خود می شنیدیم که تعدادی ازاعضای جوان وپیرخانواده هارا دربرابرشوروفغان وضجه وناله دیگراعضا با خود می بردند ودیگرسراغی ازانها بدست نمی آمد. هیچ خانواده درهیچ قومی ازاقوام شریف درسراسرافغانستان سراغ نمی شود که گمشده ای ازان دوران وداغی ازان گرگان وحشی ، بردل نداشته باشد. مشاهده گورهای دستجمعی حاصل زعامت خلق وپرچم که متاسفانه به ادامه آن فجایع یخن دریدن های تنظیمی نیزتعداد کثیری ازشهریان بی گناه کابل عزیزرا سربه نیست گردانیده اند درخورتوجه خود ما وجوامع بین المللی می باشد. شعری دارم که چند سال قبل بهمین مناسبت سروده شده است واینک با تجدید نظروتزیید ابیاتی چند ، به داغـدیده های این فاجعه پیشکش می شود:
امشب دل افســــرده را درسینه گـــــــــریان یافتم
درنــغــمــه هــــای خـفـتـه اش ، سوزنمایان یافتم
آن دل کـــــه آزارش نبود ، کاری بهرکارش نبود
جـــــزعشق سرشارش نبود ، اکنون پریشان یافتم
پـــــــرســـــید مش ازدرد او، ازآه گــرم وسرد او
دررنــگ وروی زرد او درد فــــــــــراوان یافتم
گفتا کــــه این درد ومحن ، دردعظیم است وکهن
درد شهیدان وطــــــن ، کـــــزجــــوردوران یافتم
جمعیت پست وخــــزف ، بهــرغلامی بسته صف
بــفـــــروخــتـه نــام وشرف ، جویان وپویان یافتم
میسوخت دل زاری کنان ، میگفت با اشک روان
کـــــان خطـــــــهء جنت نشان یکباره ویران یافتم
آنجــــا کـــه باغ وراغ بود ، چشم وچراغ باغ بود
درسینهء گـــل داغ بـــــود ، خاموش وویران یافتم
درروســـتـای روشـــنــان ، رفـــتـم سراغ دوستان
نــــــی دوستان ، نی بوستان ، نی آن گلستان یافتم
رفــــتــم بــهــــرســـودرطلب ، با عالم عجزوادب
نــــی آن شبستان طـــــــرب ، نی آن دبستان یافتم
هــــرســـوبه شوروسوزوآه ، پیمودم ازاندیشه راه
هـــــرجـــا کــــه بگشودم نگاه ، گورشهیدان یافتم
بینی بــه هرسوکشته ها ، ازکشته ها صد پشته ها
درکشته هـــــــــا ، پــــــا وســــرِپیروجوانان یافتم
درجست وجـــــوی سالکان ، درعاشقان وعارفان
چـــــون آب برهرسوروان ، نی این ونی آن یافتم
درلانـــــــهء آزادگـــــان ، ازفــــتـنــهء همسایگان
نقش قــــــدوم بــــردگـــــان ، زنجیروزندان یافتم
جمعیت نــــوکـــرصفت ، پست وذلیل ازهرجهت
دارد مــقـــام ومنزلت ، بــــــا شوکت وشان یافتم
بــــزم ســتـم انـــــدود را ، جــزم زیان وسود را
اجــــــرام پشــم آلـــود را ، هرسوبه جولان یافتم
آنانکه درکشور« اسیر»بد خصلتند وبد ضمیر
پستند ومنفوروحقیر، هـــمــدست شیطان یافتم
29 می1997م
بن المان
نظرات
ارسال یک نظر