نوشته ها و اشعاری از: عزیز اسوده، نصیرمهرین. اسد روستا، هما طرزی، بهار سعید، هما ولی، حمید آریارمن و سید روشنگر. بخشی از یک مقاله لموند دپلوماتیک- فارسی. واسع بهادری :معرفی سرگذشت کتاب سرنشینان کشتی مرگ یا زندانیان قلعۀ ارگ. داستان کوتاه از نعمت حسینی
وئبلاگ خوشه ------------------------------------------------------------------------------- نی قیامت آمده نی سور اسرافیل دمید طنز عزیز آسوده ای ز حرص تو همه امیدها پر پر شده موتر ملت به زیر بار تو پنچر شده گفتی با مردم شوی در کارها تو همنوا لیک کار مردم از دست تو یکسر جر شده گشته ای چون دیگ جوشان تا تو از باد غرور هر کرا بینم زرفتارت بسی ابتر شده هیچ میدانی تو یی خادم نه با داری هلا ! وای اگر دست تو حالا از تصادف سر شده هیچ میدانی که دنیای امید ملتی سالها با دست تو نابود و خاکستر شده باز می بینم که می جوشی چو آن پارینه سال از فشار وظلم وجورت مردمان اخگر شده من عجب دارم که داری ادعای بس بزرگ تو همانی کز جفایت چشم مردم تر شده رشوه و اخاذی را دادی به نرخ نو رواج وه که با این رنگها دست تو رنگیتر شده تا بکی دوشیدن این گاو ملت تا بکی ؟ خانه اقوامتان دیوان و هم دفتر شده بین ...